نکاتی از روابط خارجی ایران میان 2 جنگ جهانی
«نیروی سوم» در ایران
اوایل قرن بیستم در تاریخ کشورمان، شوروی و انگلستان نقشی ویژه دارند، طوری که میتوان گفت ایران در این دوران در انحصار غیررسمی این دو دولت است اما وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه، همسایه شمالی ایران باعث شد توافقات این کشور با دولت استعمارگر انگلستان بر سر تقسیم ایران طی قراردادهای 1907 و 1915 از بین برود. علاوه بر این قدرتگیری خاندان پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه، اگر چه با ایدئولوژی انقلابیون اکتبر سازگاری نداشت ولی چرخش سیاست خارجی سران حزب کمونیست به طرف حفظ منافع ملی باعث گشودن باب روابط جدید بین ایران تحت حاکمیت رضاشاه با شوروی شد.کتاب «اتحاد جماهیر شوروی و رضاشاه» که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است، فعالیت شوروی در دوره رضاشاه و رفتار سایر کشورهای تاثیرگذار در ایران را در 2 جنگ جهانی مورد بررسی قرار داده است و به واکاوی نظریه نیروی سوم میپردازد. مشروح بررسی نظریه نیروی سوم در جنگ جهانی از کتاب «اتحاد جماهیر شوروی و رضاشاه» را در ادامه میخوانید.
جریان وقایع منتهی به انقلاب اکتبر و تضاد و درگیری سردمداران روسیه و نیز چگونگی قدرتگیری رضاخان، در کنار نقش انگلستان و رقابت این کشور با شوروی است. در این میان یکی از مسائلی که در رابطه با فعالیت 2 کشور انگلستان و روسیه دارای اهمیت است، ورود نیروهای آلمانی و سپس آمریکایی و قبل از همه اینها فرانسوی به ایران و فعالیتهای آنهاست. کشورهایی که ورود آنها عامدانه از سوی دولتمردان ایران برای تاثیرگذاری بر رفتار روسها و انگلیسیها مورد تشویق قرار میگرفت و بعدها به نظریه نیروی سوم معروف شد. این در حالی است که پیشینه سیاست گرایش به نیروی سوم در ایران از زمان قاجار دیده میشود. با روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران، بویژه پس از مرگ «آغامحمدخان قاجار»، جانشینان وی بهواسطه ضعف شدید نظامی و اقتصادی بر آن شدند به نوعی با اتخاذ راهحلهای جدید و استمداد از نیروهای خارجی به مقابله با نفوذ و توسعهطلبی قدرتهای روس و انگلیس برخیزند. تاریخ معاصر ایران نشان میدهد در زمان «فتحعلیشاه» که سیاست خارجی ایران نضج گرفت، وی با توجه به مظالم روس و انگلیس و ضعف بنیه نظامی کشور و نیز در راستای دیپلماسی سنتی ایران مبنی بر جانشین کردن اقدامات دیپلماتیک مؤثر به جای عملیات نظامی بیحاصل و جلوگیری از توسعه نفوذ روس و انگلیس، به نیروی سوم متوسل شد.(1) رقابت روس و انگلیس در ایران و حضور ممالک اروپایی در منطقه، عاملی مهم در تصمیمگیری سیاست خارجی ایران محسوب میشد. همینطور ضعف نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران در قبال 2 قدرت همجوار موجب آسیبپذیری ایران در مرزهای شمالی و دریاهای جنوبی شده بود. ضعف ایران در شرایط بینالمللی آن روز، رابطه متعادلی را با 2 ابرقدرت مزبور ایجاد میکرد، زیرا در اروپا نیز نوعی «تعادل قوا و موازنه قدرت» برقرار بود.(2)
در ابتدا دولتمردان ایران بر آن شدند با عقد اتحاد با هر یک از این دو قدرت رقیب به طور جداگانه و علیه یکدیگر، زمینه حفظ استقلال خود را محقق کنند ولی این سیاست راه به جایی نبرد، زیرا در زمان حمله و تجاوز روس به سرحدات ایران در سال 1802، انگلیس از مساعدت ایران در مقابله با اقدامات روسیه تزاری خودداری ورزید. ناکامیهای پیدرپی سیاست اتحاد یکجانبه با یکی از 2 قدرت رقیب، دولت ایران را بر آن داشت تا به دولت ثالثی متوسل شود. در این راستا اولین نیروی سوم در ایران، فرانسه بود. عهدنامه «فینکناشتاین» در سال 1807 بین 2 کشور، زمینهساز این همکاری شد. به دنبال این قرارداد، ژنرال «گاردان» در رأس یک هیأت بلندپایه سیاسی، نظامی و اقتصادی وارد تهران شد اما با امضای عهدنامه «تیلسیت»(3) بین روسیه و فرانسه، همکاری ایران و فرانسه در همان آغاز راه عقیم ماند و با خروج ژنرال گاردان از ایران، در حقیقت برای اولینبار سیاست غیررسمی و ناشناخته گرایش به نیروی سوم در ایران با شکست مواجه شد. «محمدعلیشاه» نیز سعی کرد این سیاست را تجربه کند اما در کشاندن پای کشورهای فرانسه و آمریکا به تهران موفق نشد. ظهور «امیرکبیر» در عرصه تاریخ سیاسی ایران و در زمان سلطنت «ناصرالدینشاه» باعث شد بارقه امید در زمینه کنترل و تعادل بخشیدن به رقابت روس و انگلیس، در اذهان مردم ایران بدرخشد. وی ابتدا سیاست نیروی سوم را با فرانسه تجربه کرد که به دلیل فشار و عصبانیت روس و انگلیس از دوستی ایران و فرانسه و نیز محافظهکاری و خودداری فرانسه از حضور در ایران، این تجربه به شکست انجامید. پس از آن، امیرکبیر آمریکا را بهعنوان نیروی سوم برگزید. علت آن هم استراتژی سیاست خارجی آمریکا در آن زمان بود؛ «سیاست مونرو»(4) و پرهیز از دخالت در امور کشورها. ماحصل این توجه، عقد قرارداد تجاری میان ایران و آمریکا در سال 1851 میلادی بود که هیچگاه به مرحله عمل درنیامد. دلیل آن هم عزل امیرکبیر از صدارت بود. پیش از این، امیرکبیر، اتریش را بهعنوان یکی دیگر از «آلترناتیوها»ی نیروی سوم در ایران برگزید و در همین زمینه به تشکیل «دارالفنون» و استخدام استادان اتریشی همت گماشت. پس از شهادت امیرکبیر، جانشینان وی نتوانستند سیاست وی را تداوم بخشند. صدراعظمهای پس از امیرکبیر تلاش کردند از آلمان و آمریکا بهعنوان نیروی سوم بهره ببرند که موفق نشدند. تلاش ناصرالدینشاه در ارسال نامه به رئیسجمهور وقت آمریکا و طرح مصائب و مظالم وارده به ایران از سوی روس و انگلیس، به منظور جلب موافقت این کشور برای حضور و فعالیت در ایران نیز به شکست منجر شد. به عقیده نویسنده «سیاست خارجی ایران»، تلاش ناصرالدینشاه در باز کردن پای آلمان و آمریکا، صرفاً به دلیل علاقهاش به بهبود عقبماندگی اقتصادی کشور بود. همچنین نیت ناصرالدینشاه گسترش قدرت شخصی و کسب منابع جدید پولی بود تا آسایش و رفاه و خوشی را در سلطنت خود تداوم بخشد.(5)
پس از ناصرالدینشاه، فشار روس و انگلیس بر ایران دوچندان شد و توانستند امتیازات متعددی را از دولتمردان وقت کسب کنند و ایران را بازیچه سیاستهای خود قرار دهند. روسیه در این زمینه از انگلیس موفقتر عمل کرد و توانست فشار خود را بر ایران شدت بخشد و دربار و حکومت را تابع سیاستهای خود کند. ترس از خطر آلمان و انعقاد قرارداد 1907 بین انگلیس و روس و اشتراک مساعی این دو رقیب سبب شد دولتمردان از امکان استفاده از تضادهای انگلیس و روس در ایران به منظور تضعیف آنها به کلی محروم شوند. همین امر سیاست خارجی ایران را که مبتنی بر موازنه بود، ناکارآمد کرد.
آمریکا بهعنوان نیروی سوم در ایران (دوره رضا شاه)
پس از انعقاد قرارداد 1907 روس و انگلیس، زمینههای مداخلههای آشکار 2 ابرقدرت مزبور در امور ایران فراهم شد. در این رهگذر ایران به حالت اسفبار فقر، رکود و بینظمی تنزل پیدا کرده بود و در این میان کسری شدید بودجه و شرایط بد اقتصادی، بسیار اسفناک بود. روس و انگلیس برای اعطای کمک، شرایط کمرشکنی را در نظر گرفته بودند و دولت زیر بار نرفت. در این زمان همه به کمکهای آمریکا امیدوار شدند و نگاهشان به ورود مستشاران آمریکایی به ایران بود تا همه مشکلات را حل کنند و به اصلاح امور بپردازند.(6) در اینجا مجلس دوم هم دست به کار شد و با اکثریت آرا تصمیم گرفت جهت جلوگیری از فساد و خرابی امور مالی و ترمیم آن، از دولت آمریکا مستشار مالی دعوت کند. این به معنای استفاده از سیاست «نیروی سوم» بود. در واقع رضاخان پس از کودتای 1299 به آمریکا روی آورده بود. از همان ابتدای کودتا، دولت ایران در زمینه سیاست خارجی با نزدیک شدن به ایالات متحده به نوعی سیاست قدرت سوم متوسل شده بود. ورود آمریکا بهعنوان نیروی سوم در عرصه سیاسی ایران با اقبال مواجه شد و آن هم به دلیل خاطرات خوشی بود که ایرانیان از خدمات آمریکا و حمایت آنها از ایران در برخی مقاطع تاریخی داشتند. برای مثال جهت حضور نمایندگان ایران در کنفرانس صلح «ورسای»، آمریکا مساعدت فراوانی به ایران کرد. همزمان این اندیشه هم در ایرانیان بارور شد که با توجه به انهدام یکی از 2 قطب رقیب در ایران، یعنی روسیه تزاری، ایران میتواند با استفاده از آمریکا خود را از چنگال انگلستان بیرقیب رها کند. در همین حال، با توجه به نیاز ایران به آمریکا جهت گرفتن وام از سرمایهداران آمریکایی و همچنین علاقه آمریکا به نفت ایران، مساله استقراض در ارتباط تنگاتنگ با نفت قرار گرفت. با وجود آنکه مخالفت روسیه و انگلیس با اعطای نفت به آمریکا حتمی بود ولی «قوامالسلطنه» مذاکرات محرمانهای را با نمایندگان شرکت نفت «استاندارد اویل» درباره اعطای امتیاز نفت 5 ایالت شمالی ایران آغاز کرد. دولت ایران پس از انجام اقدامات لازم، به موجب قرارداد رسمی، «مورگان شوستر» آمریکایی را برای مدت 3 سال به سمت خزانهدار کل به اتفاق 4 نفر از همکارانش جهت معاونت استخدام کرد. پیش از ورود شوستر و هیأت همراه وی به ایران، شوروی شروع به کارشکنی در راه ورود وی به ایران کرد. در قدم اول روسها، چند نفر از نمایندگان مجلس ایران- وابسته به خود- را تحریک کردند تلاش کنند قرارداد انتخاب آمریکاییها را فسخ کنند.(7)
واکنش روس و انگلیس به حضور آمریکا در ایران
دولتهای شوروی و انگلستان که به شرکتهای نفتی آمریکایی به دیده حسادت مینگریستند، مایل نبودند موقعیتشان در ایران تضعیف شود و پای آمریکا بهعنوان نیروی سوم در ایران باز شود و همین امر سیاست نیروی سوم ایران را در یک مرحله دیگر با شکست مواجه کرد. مخالفت روسیه ناشی از این امر بود که دولت ایران برنامهریزی کرده بود تا تفوق و استیلای سیاسی را در تهران از طریق کنترل بر اموال کشور به دست آورد؛ کنترلی که روسیه حتی از زمان «مظفرالدینشاه» آن را در نظر داشت. به این دلیل جنگ روسیه با مجلس به مشکل مخالفت انتقامجویانه و ماجراجویانه نسبت به مورگان شوستر درآمد و در نهایت موجبات برکناری او را فراهم کرد.
پس از خروج مستشاران آمریکایی از ایران، روسیه تزاری سیاست خشونت و انگلستان سیاست سکوت را در قبال ایران اتخاذ کردند. جهت مقابله با تاخت و تازهای همسایه شمالی و دخالتهای روسیه، دولت ایران که دچار ضعف اقتصادی و بیثباتی سیاسی بود، چارهای جز توسل به نیروی سوم نداشت اما آمریکا به علت «سیاست انزواطلبی» از ورود به صحنه ایران خودداری میکرد. برخلاف دیدگاهی که عملکرد «میلسپو» و اقداماتش را بسیار مثبت و سازنده ارزیابی میکنند، گروهی معتقدند وی فقط در جهت منافع آمریکا گام برداشته است و واگذاری بیشتر فعالیتها و امتیازات تجاری، بازرگانی و... به شرکتهای آمریکایی را گواهی بر این مدعا میدانند. این گروه به صورت عمده دارای گرایش مارکسیستی هستند. آنها واگذاری امتیازات نفت شمال، راهآهن و احداث جادههای شوسه به شرکتهای آمریکایی و فشار بر اقشار ضعیف و زحمتکش، مداخله در امور کشور و مخالفت با جمهوریخواهی رضاخان را بهعنوان دیگر دلایل خود ذکر میکنند.(8)
آنچه مسلم است حمایت بیدریغ و همهجانبه رضاخان از میلسپو و عملکردش است. رضاخان در زمانهای متعدد و سمتهای مختلف به میلسپو و هیأت همراهش کمکهای شایانی کرد و دلیل عمده این حمایت هم، تلاش رضاخان برای جلب نظر نیروی سوم جهت حضور در صحنه ایران بود اما وی پس از اینکه قدرت را بهطور کامل در ایران قبضه کرد و توانست سلطنت را از آن خود کند، نسبت به میلسپو و عملکردش تغییر رویه داد. زمانی که رضاخان بر تخت پادشاهی نشست، میان او و مستشاران آمریکایی بر سر قوانین مالی جدید که از سوی میلسپو پیشنهاد شده بود، اختلافاتی بروز کرد. همسو با مخالفتهای شوروی، انگلیس هم مخالفت خود را با اقدامات میلسپو بروز داد. به مرور زمان، بریتانیا به این نتیجه رسید اصلاحات میلسپو برخلاف منافع این کشور تمام میشود. در هر حال موضع میلسپو درباره امتیاز شیلات شمال، مشکلات فراوانی را برای هیأت آمریکایی فراهم کرد و سبب شد شوروی با مظهر نیروی سوم در ایران با شدت و حدت مخالفت کند. بر اثر همین فشارهای قدرتهای خارجی و مخالفت شخص رضاشاه، میلسپو مجبور به ترک ایران شد و مرداد 1306، از امضای قرارداد جدید خودداری و ایران را ترک کرد.
آلمان بهعنوان نیروی سوم در ایران
در زمان جنگ اول جهانی، ایران در اول نوامبر 1914 اعلام بیطرفی کرد اما متفقین از جمله روسیه و انگلستان به این سیاست توجهی نکردند و با اشغال ایران، «بیطرفی» آن را نقض کردند. وجود یک انزجار عمومی نسبت به انگلیس و روس، زمینه را برای ورود آلمان به عرصه سیاست ایران فراهم کرد. تمایل آلمان به فعالیت روزافزون در ایران پس از اولتیماتوم روس و اخراج شوستر بیشتر شد. هدف آلمان از این حضور در حقیقت وارد کردن ایران به جنگ با روسیه و انگلیس در کنار خود بود و حتی قراردادی را در این زمینه مهیا کرده بود.(9) با این حال در این مقطع، آلمان نتوانست در این زمینه موفق عمل کند. حضور آلمان در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران موافق میل و سیاست روسیه نبود، از این رو دولت تزار اقداماتی نظامی را علیه ایران در ناحیه قفقاز انجام داد. با نزدیک شدن نیروهای روسیه به تهران، دولتمردان و طرفداران آلمان در معرض خطر قرار گرفتند و بالاجبار تهران را ترک کردند و عازم قم شدند. سفیر آلمان نیز آنها را همراهی میکرد. حکومت موقت ایران در کرمانشاه با حمایت آلمان نیروی سوم را تعقیب میکرد اما ره به جایی نبرد و با تداوم پیشرویهای نیروهای تزاری به سمت شهرهای غربی ایران از جمله کرمانشاه و همدان، اعضای کمیته دفاع ملی مجبور به فرار به سمت ترکیه شدند و دولت «مستوفیالممالک» استعفا کرد و «عبدالحسین میرزافرمانفرما» که معروف به هواخواهی از انگلیسیها بود، مأمور تشکیل کابینه جدید شد و «احمدشاه» آمادگی دولت ایران را برای عقد قرارداد با روس و انگلیس به اطلاع 2 کشور رساند و به این ترتیب به برقراری «موازنه مثبت» بین روس و انگلیس پرداخت.(10)
اگرچه آلمان از اوایل قرن بیستم تا اواسط جنگ اول جهانی، نقش نیروی سوم را با فراز و نشیبهایی چند در ایران ایفا کرد اما روس و انگلیس نفوذ بیشتری نسبت به آلمان در صحنه سیاسی ایران داشتند. اما «رضاشاه» پس از آنکه نتوانست نظر مساعد آمریکاییها را برای حضور در ایران جلب کند، اینبار متوجه آلمان شد. پس از ناکامی هیأت مالی دکتر میلسپو در جذب آمریکا و سرمایهگذاران این کشور و فعال کردن سیاست «اتازونی» در قبال ایران، رضاشاه و ناسیونالیستهای ایرانی به منظور تحقق بخشیدن به اصلاحات مورد نظرشان به کشورهای اروپایی روی آوردند و در این میان آلمان پس از جنگ اول جهانی مهمترین گزینه بود، زیرا شکست در جنگ و وجود محدودیتهای فراوان سیاسی و اقتصادی اعمالشده از سوی متفقین، تمایل حضور در ایران را به منظور کسب منافع اقتصادی و سیاسی در این کشور تقویت میکرد.
«آدولف هیتلر» با اهداف بلندپروازانهاش، ایران را کانون توجه خود قرار داد. هیتلر که خروج آلمان از محدودیتهای قرارداد صلح ورسای و احیای آلمان بزرگ را در سر میپروراند، بر این امید بود که در صورت تعقیب این اهداف و منافع بتواند ایران را بهعنوان کشور صاحب مواد خام و سرزمینهای گسترده در کنار خود داشته باشد. ایران از چند منظر برای نازیها اهمیت داشت. از یک سو موقعیت استراتژیک ایران و داشتن مرزهای طولانی با شوروی، اهمیت این کشور را بهعنوان پایگاه مناسبی علیه شوروی افزایش میداد و از سوی دیگر داشتن مرزهای مشترک با عراق و ترکیه بهعنوان مرکز ناسیونالیسم عرب و تبلیغات ضدانگلیسی بر اهمیت ایران میافزود. علاوه بر آن، مرکزیت باکو به لحاظ اهمیت اقتصادی و نظامی آن برای روسها، موقعیت استراتژیک منطقه خلیجفارس در داشتن پایگاههای هوایی و دریایی و خطوط راهآهن اهمیت آن را دوچندان کرده بود.(11)
بر همین اساس آلمان تبلیغات فرهنگی خود را در ایران تشدید کرد. وزیر تبلیغات- رایش سوم- همراه رئیس دفتر امور سیاست خارجی حزب نازی و سایر سازمانها و گروههای به ظاهر غیردولتی فعالیت خود را در ایران گسترش دادند. اینان تبلیغات وسیعی را در زمینه مشترک بودن نژاد آریایی مردم ایران و آلمان به راه انداختند. دولت آلمان نیز طی فرمان ویژهای، قوانین و مقررات نژادی نورنبرگ را مشمول ایرانیان ندانست و خلوص آریایی نژاد ایرانیان را به رسمیت شناخت و افسانه وحدت نژادی آریایی را مطرح کرد(12) اما در کلیت امر، آلمان برای افزایش و بسط حضور خود در ایران در زمینه اقتصادی و سیاسی از روش نفوذ استفاده کرد.
واکنش شوروی و انگلستان به حضور آلمان در ایران
آلمان طی یک دوره چند ساله موفق شد جایگاه و پایگاه مناسبی را در شئون مختلف ایران بویژه عرصه اقتصادی کسب کند و بیتردید یکی از عوامل اصلی این موفقیت، موافقت و همراهی شوروی با این کشور بود. یکی از دلایل نزدیکی شوروی و آلمان سرخوردگی 2 کشور از وضعیت پس از جنگ اول جهانی بود. هر دو دولت، بزرگترین قربانیان مذاکرات صلح پاریس بودند بنابراین در فردای پس از جنگ اول جهانی، 2 دولت منزوی و ناراضی از وضع موجود و نظم حاکم ترجیح دادند به یکدیگر نزدیک شوند. اما به تدریج این رویه تغییر میکند و رفتارها و گرایشات متضاد سیاستمداران آلمان، شوروی را به وحشت میاندازد. برداشتهای خوشبینانه نخستین، جای خود را به بدبینیهای شدید میدهد و شورویها به این باور میرسند انگلیس در پشتپرده، بازیگر اصلی ماجرا به شمار میرود بنابراین اقدامات محدودکننده و واکنشی را در قبال آلمان در پیش گرفتند. زمانی که آلمانها درصدد برآمدند منافع اقتصادی خود را در ایران در فضای بیطرفانهای دنبال کنند،(13) تردید و ترس شوروی از دامنه نفوذ این کشور در ایران نمایان شد. بهرهبرداری از هر دو قدرت فعال در ایران- انگلیس و شوروی- برای نفوذ در ایران سوءظن روسها را نسبت به آلمانها برانگیخت و همین امر سبب شد به مرور تسهیلات ترانزیتی که برای آلمانها قائل شده بودند، کاهش دهند. شوروی به این نتیجه رسیده بود منافع این کشور در ایران بویژه استانهای شمالی از سوی آلمان و انگلیس در معرض خطر قرار دارد و حتی بیم آن میرود شوروی نتواند سیطره خود را بر این بخش از ایران که منطقه نفوذ سنتیاش محسوب میشد، حفظ کند و حمایت انگلیس از آلمان این برداشت را تقویت میکرد. به علاوه، امید انگلیسیها آن بود که با افزایش قدرت نظامی- اقتصادی آلمان، اختلافات مسکو و برلین در اروپا گسترش مییابد و توسعه این اختلافات سبب نزدیکی بیشتر شوروی به انگلستان میشود و آمادگی این دولت را برای همکاری با اجرای سیاستهای انگلستان، در نقاطی نظیر خاورمیانه و آسیای میانه؛ جایی که به علت فقر عمومی و فشارهای استعماری، زمینههای مناسبی برای توسعه نفوذ کمونیسم وجود داشت، باعث میشود و شوروی با نزدیکی به انگلستان از تبلیغات کمونیستی و ضداستعماری خود در این سرزمینها دست برمیدارد.
-----------------------------------
پینوشت
1- حافظ فرمانفرماییان، تحلیل تاریخی سیاست خارجی ایران از آغاز تا امروز، ترجمه اسماعیل شاکری، انتشارات مرکز مطالعات عالی بینالمللی دانشگاه تهران، تهران 1355، ص 36
2- رضاقلی نظاممافی، کتاب سبز 26؛ مجموعه متون و اسناد تاریخی، انتشارات نشر تاریخ ایران، تهران بیتا، صص 8 - 7
3- ناپلئون و الکساندر در 14 ژوئیه 1807 در تیلسیت دیدار و معاهده صلح بین فرانسه و روسیه را که متضمن اتحاد 2 کشور بود، امضا کردند و در آن 2 طرف تمام فتوحات و برنامههای توسعهطلبانه یکدیگر را به رسمیت شناختند.
4- «جیمز مونرو» پنجمین رئیس جمهور آمریکا که پس از انتخاب شدن، کشورهای اروپایی را از مداخله در امور قاره آمریکا برحذر داشت و آن قاره را بهعنوان قلمرو کشورش اعلام کرد. نظریات وی تحت عنوان دکترین مونرو (Monroe Policy) شهرت دارد.
5- Ramazani, Op. Cit, P. 65
6- منصوره اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، نشر گسترده، تهران 1361، ص 308
7- مورگان شوستر، اختناق در ایران، ترجمه ابوالحسن موسوی، حبلالمتین، کلکته 1915، ص 59
8- گریگوری لوویچ بوندارفسک، تاریخ توسعهطلبی آمریکا در ایران، انتشارات آلفا، تهران 1357، صص 20-16
9- مورخالدوله سپهر، پیشین، ص 237
10- ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ دوم جهانی، انتشارات پاژنگ، تهران 1367، ص 15
11- ویپرت بلوشر، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، خوارزمی، تهران 1369، ص 307
12- پیرا، پیشین، ص 253
13- بلوشر، پیشین، ص 190