|
پروندهای درباره جزئیات سفر مخفیانه رابرت هایزر به تهران که آخرین برگ آمریکا برای جلوگیری از پیروزی انقلاب بود
تراژدی ژنرال
گروه یادآور: در کشاکش مبارزات مردمی ایران در روزهای پایانی حکومت پهلوی، دغدغه و نگرانی مهمی بین مردم و نیروهای انقلابی بود؛ خطر انحراف و خارج شدن مسیر انقلاب از ریل اصلی خود به نفع ابرقدرتها. توجه به سرنوشت چهرههای استقلالطلب جهان در آن سالها که خواستهاند کشورشان را از زیر بیرق وابستگی به آمریکا خارج کنند، خود شاهدی بر این مدعاست. به عنوان مثال 18 سال قبل و در سال 1961 میلادی، «پاتریس لومومبا» نخستوزیر جمهوری کنگو که بتازگی از بلژیکیها اعلام استقلال کرده بود، با یک کودتا توسط سازمان سیا سرنگون و پس از دستگیری بدن او قطعهقطعه و سپس در اسید حل شد. 12 سال بعد، رئیس ارتش شیلی با حمایت آمریکا، «سالوادور آلنده» رئیسجمهور ضدامپریالیستی این کشور را سرنگون کرد. در پاناما، گواتمالا، یونان و... هم بأی نحوه کان. این مثالها حتی نسخه داخلی هم داشت. کودتای 28 مرداد سال 32 و سرنگونی دولت مردمی مصدق که 50 سال بعد «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه وقت آمریکا از نقش ایالات متحده در آن میگوید، خود دلیل بزرگی برای دل نگران شدن برای عدم انحراف انقلاب است. 26 دیماه 57 و پس از ماهها اعتراضات و تجمعات سراسری در کشور، بالاخره محمدرضا پهلوی تصمیم به خروج از کشور گرفت. اتفاقا روز قبل از آن هم مجلس سنا رای مثبت به نخستوزیری «شاپور بختیار» از اعضای جبهه ملی داد. البته نزدیک به 20 روز قبل، او از سوی شاه به این مقام گمارده شده بود. به هر ترتیب شاه و همسرش با پروازی به «اسوان» در جنوب مصر، کشور را ترک کردند. مسیر حرکت هلیکوپتر حامل شاه از کاخ «نیاوران» به فرودگاه «مهرآباد» توسط 5 هلیکوپتر نظامی اسکورت شده بود و این هلیکوپترها برای رسیدن به مقصد، از فراز ساختمان مقر وزارت دفاع ایران گذشتند؛ جایی که در آن ژنرال «رابرت هایزر» فرستاده ویژه «جیمی کارتر» رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران، درحال گفتوگو با ژنرالهای ارتش ایران بود و بنا به نوشته خودش، او عبور این هلیکوپترها را از محل برگزاری مذاکرات به چشم دید. ارسال به دوستان
کودتایی که شکل نگرفت
محسن تاجیک: بیتردید شکست دولت غیرنظامی بختیار، طرحها و برنامههای هایزر و کاخ سفید را وارد فاز جدید به منظور اجرای کودتای نظامی میکرد. اتفاقا یکی از اقدامات مهم هایزر در مدت حضورش در تهران، تقسیم وظایف بین نیروهای سهگانه برای مقابله با جریان انقلاب و آمادگی برای کودتا بود اما اینکه چرا چنین کودتایی در آن زمان انجام نشد یا اساسا اینکه امکانات اجرای کودتا وجود داشت یا نه، خود از سوالات جدی در این زمینه است. ارسال به دوستان
مثل یک موش مُرده
حمایت کشورهای غربی و آمریکا از شاه با دامنهدار شدن اعتراضات مردمی در ماههای منتهی به انقلاب کاهش مییابد. هایزر در این باره مینویسد: «وضع شاه بعد از اعتصابات و اعتراضات اوایل دسامبر [آذرماه 57] کاملا ناپایدار بود. سفرای آمریکا و انگلیس به این نتیجه رسیده بودند حضور شاه در تهران باعث تداوم کشتار خواهد بود و خود شاه نیز به این نتیجه رسیده بود». در واقع یکی از برنامههای هایزر از سفر به تهران، اعلام موافقت کاخ سفید و دولتهای اروپایی برای خروج شاه از ایران و زمینهسازی ظهور یک دولت دموکراتیک وابسته غرب بود. ارتشبد «قرهباغی» رئیس وقت ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران درباره اولین دیدارش با هایزر آورده است: «ژنرال هایزر به صراحت گفت دیگر دولت آمریکا از اعلیحضرت پشتیبانی نمیکند و برای برقراری آرامش در مملکت، همانطور که ملت ایران میخواهد مسافرت اعلیحضرت ضروری است. ژنرال هایزر اضافه کرد نهتنها دولت آمریکا، بلکه دولتهای اروپای غربی هم دیگر از اعلیحضرت پشتیبانی نمیکنند». شاه هم که به گواه مخالفان و حتی دور و بریهایش، در مواقع بحرانی و غیرنرمال، ترس و خودباختگی بر او غالب میشد، به امید بهبود فضای اجتماعی مانند آنچه پس از 28 مرداد 32 اتفاق افتاد، به دنبال خروج از ایران بود ولی عدم حمایت آمریکا از او و بیاطلاعی از طرح و برنامه آنها پس از خروجش از کشور، باعث ناراحتی وی شده بود. او اولین و آخرین جلسه خود با هایزر را که 21 دیماه، یعنی 5 روز قبل از خروجش از کشور در کاخ نیاوران انجام شد، اینگونه روایت میکند: «در این ملاقات، نخستین پرسش این آمریکایی [رابرت هایزر] که یک ژنرال نیروی هوایی بود از من این بود که چه وقت ایران را ترک خواهم کرد؟! این سوال و رفتار او و مذاکراتش با فرماندهان تردید و سوءظن مرا افزایش داد». محمدرضا پهلوی همچنین ساعتی بعد از جلسه با هایزر و در دیدار با ارتشبد قرهباغی و در پاسخ به درخواست او مبنی بر عدم ترک کشور و ماندن در ایران، میگوید: «الان سفیر آمریکا [سولیوان] و ژنرال هایزر اینجا بودند و منظورشان از ملاقات، اطلاع از روز و ساعت مسافرت ما بود، نمیفهمم منظور اینها چیست و چه میخواهند؟» هر چند که تعدادی از فرماندهان ارتش حتی در روز خروج شاه از کشور، به دنبال منصرف کردن او از ترک ایران بودند ولی در نهایت شاه، برای همیشه از ایران رفت. ژنرال «ربیعی» فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش، بعد از پیروزی انقلاب و در خلال برگزاری دادگاههای ژنرالهای ارتش شاهنشاهی، درباره چگونگی خروج شاه از کشور میگوید: «دولت کارتر به وسیله هایزر شاه را مثل یک موش مُرده از ایران بیرون انداخت!» ارسال به دوستان
ارتش، به خط
تصمیم شاه برای خروج از کشور آن هم در شرایطی که نارضایتی عمومی از حکومت پهلوی در اوج خود بود، یک پیام را به فرماندهان نظامی میفرستاد. آن هم وضعیت مبهم و نامعلوم آنها در فقدان شاه بود. همین مسأله موجب شروع موج خروج بستگان مقامات رژیم از کشور در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب شد که با گذشت زمان نیز این موضوع شتاب بیشتری گرفت؛ مسالهای که بر روحیه فرماندهان ارتش نیز تاثیر فراوانی داشت. در این بین و قبل از خروج شاه از کشور، ارتشبد «غلامعلی اویسی» فرماندار نظامی تهران که قساوت قلبش و کشتار معترضان توسط او زبانزد بود و نقش مهمی در سرکوب مردم در قیام 17 شهریور داشت و برای وفاداری به شاه سوگند خورده بود، با سرمایه 280 میلیون تومانی از کشور فرار کرد و تیمسار «ازهاری» رئیس دولت نظامی قبل از بختیار و رئیس سابق ستاد بزرگ ارتشتاران هم نیز به بهانه بیماری قلبی به آمریکا رفت. 2 اتفاقی که ارتشبد قرهباغی، رئیس وقت ستاد کل ارتش شاهنشاهی آن را لطمه شدیدی به حیثیت ارتش دانست و در واقع بیشترین تاثیر را بر روی روحیه پرسنل ارتش داشت. (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، ص107) از این رو تعدادی از سران ارتش سعی داشتند جلوی خروج شاه از کشور را بگیرند. ارتشبد قرهباغی در اینباره مینویسد: «از زمانی که مسأله مسافرت اعلیحضرت به خارج از کشور مطرح شد در هر فرصتی که مقدور بود در جهت انصراف ایشان از مسافرت مطلبی عرض میکردم... در یکی از شرفیابیهای روزهای اول پس از شرح مشکلاتی که در صورت خروج اعلیحضرت از ایران، نیروهای مسلح با آن روبهرو خواهند بود، عرض کردم معلوم نیست وضع روحی نیروهای مسلح شاهنشاهی با این کیفیت بعد از مسافرت اعلیحضرت به چه وضعی خواهد بود و استدعا کردم از مسافرت صرفنظر کنند.» (همان، ص 154-155) ارتشبد طوفانیان، معاون وزیر وقت جنگ این مسأله را اینگونه بیان میکند: «گفتم اعلیحضرت من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتی که من یک عمر گفتم اعلیحضرت فرمانده کل قوا، اگر اعلیحضرت بروید بیرون من نمیمانم تو این مملکت، من هم باید بروم». (خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، طرح تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، 1381، انتشارات زیبا، ص81) ارسال به دوستان
لولههای تفنگ را پایین بیاورید
در خلال درگیریها و مبارزات مردمی در آخرین روزهای رژیم پهلوی، هایزر شخصا خود وارد ماجرا میشود و دستور شلیک مستقیم به مردم را به فرماندهان ارتش میدهد. او در مصاحبهای و در پاسخ به این سوال خبرنگار که «ژنرال شما در یک مورد شخصا دستور کشتار مردم را در میدان 24اسفند [انقلاب فعلی] صادر کردید، علت این کارتان را توضیح دهید؟» میگوید: «روز 29 ژانویه [9بهمن] در حال گفتوگو با قرهباغی و ربیعی بودم که یک پیام تلفنی رسید مبنی بر اینکه مخالفان در حال حمله به ستاد مرکزی ژاندارمری هستند، به نظر من بهترین راه این بود که لولههای تفنگ پایین بیاید تا بفهمند ارتش اهل عمل است». ارسال به دوستان
برگزاری تظاهرات به نفع بختیار
یکی از تلاشهای هایزر برای تثبیت جایگاه دولت بختیار در افکار عمومی برگزاری یک تظاهرات به منظور تبلیغ و شوی دموکراتیک بودن دولت بختیار و حضور حداکثری هواداران قانون اساسی سلطنتی و نظام مشروطه بود. پنجم بهمن مجموعه امکانات ارتش و هواداران رژیم شاه در اختیار او قرار گرفت اما در نهایت این تجمع در مقابل تجمعات میلیونی مردم که هر روز در آن ایام برگزار میشد، به چشم نیامد. هایزر در مصاحبهای در پاسخ به این پرسش خبرنگار که «آیا تظاهرات به نفع دولت بختیار به پیشنهاد شما برگزار شد؟» میگوید: «بله! درست است، من این را پیشنهاد را کردم. آنها ابتدا از ترس شکست، با اکراه با این پیشنهاد برخورد کردند ولی سرانجام موافقت شد». ارسال به دوستان
شعار «مرگ بر هایزر» در تهران
علنی شدن حضور هایزر در تهران و پیچیدن شایعه کودتای نظامی در بین مردم که هر روز بیشتر و بیشتر هم میشد، باعث شورانده شدن افکار عمومی علیه هایزر و دولت آمریکا شده و عرصه را برای فعالیتهای وی در تهران تنگ میکند. او در کتاب خاطراتش درباره این موضوع مینویسد: «آتشی که پیرامون حضور من در تهران افروخته شده بود رفته رفته به مرز اشتعال میرسید. شعار «مرگ بر هایزر» آرامآرام در سطح شهر، سردر ستاد مشترک و بر دیوارها نوشته میشد و سربازان هنگام ورود به ستاد مشترک آن را مشاهده میکردند که ظاهرا بر آنان تاثیر مینهاد. نام من رفته رفته بر پلاکاردهای تظاهرکنندگان دیده میشد. عکس من در کنار عکس کارتر قرار گرفته بود». ارسال به دوستان
لغو قراردادهای نظامی با ایران
در سالهای پایانی حکومت پهلوی، ایالات متحده با تکیه بر نظریه «نیکسون» که ایران را ستون امنیت خاورمیانه و منطقه خلیجفارس میدانست، تجهیزات نظامی فراوانی با مبالغ هنگفت به شاه میفروشد و سود کلانی از آن عاید آمریکا میشود. طبق اعلام روزنامه «لسآنجلس تایمز» در 2 دسامبر 1986، در حد فاصل سالهای 1972 تا 1976، شاه نزدیک به 4/10 میلیارد دلار جنگافزار و تجهیزات از آمریکا خریداری کرد. حال در روزهای پایانی رژیم، آمریکا تصمیم میگیرد نمایندهای (اریک فنماربد) را به تهران بفرستد تا با تهیه و انعقاد یک یادداشتتفاهم با ایران، پروژههایی را که قابل توقف بود و به کاهش هزینه منجر میشد، متوقف کند. این رویه آمریکا به حدی منفعتطلبانه بود که نهتنها صدای اعتراض فرماندهان ارتش را هم بلند کرد، بلکه نارضایتی رابرت هایزر، فرستاده ایالات متحده را نیز در پی داشت. او در خاطرات خود مینویسد: «از آنها [مقامات دولت آمریکا] خواستم درباره انعقاد یادداشتتفاهم برای برنامههای فروش نظامی، کوتاه بیایند. در این مورد گفتم مثل این است که بعضیها در واشنگتن متوجه نیستند دولت ایران چگونه فلج و درمانده شده است». ارسال به دوستان
چرا هایزر؟
ژنرال هایزر قبل از آخرین حضورش در تهران در حوالی انقلاب 22 بهمن، بارها به ایران آمده بود و آشنایی کاملی با مسائل نظامی و سیاسی ایران آن هم در عالیترین سطوح داشت. او چند ماه قبل و در فروردین 57، به خواسته شاه به ایران میآید و سیستم کنترل فرماندهی نظامی سلطنت پهلوی را طراحی و بیش از همیشه بر امور نظامی و سیاسی ایران اشراف پیدا میکند. نکته جالب آنکه چنین سیستمی مورد قبول تام و تمام شاه قرار میگیرد و باعث اعتماد کامل او به این ژنرال آمریکایی میشود. هایزر در این باره مینویسد: «قضاوت شاه، روی گزارش من هنوز هم تا امروز مرا شگفتزده کرده است. او آن را به طور کلی و بدون هرگونه تغییری پذیرفت. این اتفاق به ندرت برای کسی که با شاه کار میکرد، میافتاد». از سوی دیگر هایزر در رفت و آمدهای قبلیاش به تهران توانسته بود رابطه عاطفی خوبی با فرماندهان ارتش برقرار کند و همین مسأله میتوانست باعث نفوذ کلام وی در روزهای بحرانی ارتش شاهنشاهی در دیماه 57 شود: «فرمانده نیروی هوایی دوست قدیمی من تیمسار امیرحسین ربیعی بود. او مدت 2 سال بود که عهدهدار این پست بود. پیوند بسیار نزدیکی بین ما وجود داشت و او خود را برادر کوچکتر من میدانست... او [ارتشبد طوفانیان] با من به صورت یک دوست قدیمی سلام و احوالپرسی کرد و به سبک ایرانی مرا در آغوش گرفته و گونههایم را بوسید». ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|