|
نگاهی به مستند دریابست، روایتی از معیشت صیادان هرمزگان
دریابست نه برای همه!
محسن شهمیرزادی: «دریابست» اصطلاحی است مختص دریا و اهالیاش. زمانی که گونههای کمیاب دریایی در خطر هستند، این دستور صادر میشود که صیادان در هر ماه تنها چند روز فرصت صید دارند. این کار بیشتر برای حفظ اکوسیستم دریا و به هم نخوردن طبیعت آن است. اما در همین هنگام شائبههایی مطرح میشود که کشتیهای چینی مشغول ماهیگیری بیرویه از دریا هستند و در حالی که بسیاری از موجودات آبی رو به انقراضند، این کشتیها با اجازه اداره شیلات کف دریا را جارو میکنند. این تناقض حضور کشتیهای چینی و شرایط بحرانی دریا و گسترش حکم دریابست سالها ادامه پیدا میکند. تا جایی که سهم صیادان سنتی از دریا تقریبا به صفر متمایل میشود. برداشت آنها از چندصدکیلو و حتی چند تن در روز به زیر 10 کیلو میرسد و عملا اقتصاد دریایی ساحلنشینان رو به نابودی میرود. تداوم این چالش و عدم پاسخگویی مدیران، سوژه دریابست شد که پس از تولید و انتشار، اتفاقات بزرگی برای دریا و اهالیاش رقم خورد. اثری که در نخستین نگاه برای بسیاری یادآور جمله حضرت امام خمینی در باب هنر متعهد است. آنجایی که میفرمایند: «هنر در مدرسه عشق نشاندهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است». این مستند، همان برداشتن چراغ قوهای از جنس دوربین و صدا و نور انداختن بر این چالش مهم اما دور از چشم مردم است که با انتشارش آثار بسیار درخوری داشت که از جمله آنها، اخراج کشتیهای چینی از ایران و برکناری رئیس سازمان شیلات بود. حال آنکه بدون این اثر، نهتنها فریاد صیادان به جایی نمیرسید، که توجیهات مدیران دولتی برای حضور این کشتیها برای بسیاری موجه جلوه میکرد. توجیهاتی از این قبیل که کشتیهای چینی از اساس حضور ندارند. اما پس از اثبات حضورشان و اینکه به نام نهادهای انقلابی، مشغول فعالیتهای غیرقانونیاند، توجیهات به تکنولوژیهای آنها بازگشت؛ گفته میشد این کشتیها از تکنولوژیهایی برخوردارند که به اعماق زیرین آب نفوذ میکنند و صرفا موجودات غیرخوراکی خاصی را صید میکنند. از همین رو فعالیت آنها دخلی به صید صیادان با تورهای سطح آبیشان ندارد. حال آنکه واقعیت جز این بود. این کشتیها تورهای سنگینشان را به عمق آب میانداختند و شروع به حرکت میکردند. وزنههای سنگین و تختههای صید همه صخرههای مرجانی، موجودات کمتحرک کف دریا، لاکپشتها، دلفینها، کوسهها و تمام آن چیزی که در کف دریا به چشم میآید را با هم میبلعد و جابهجا میکند. از همین رو به آنها جاروبرقی دریایی نیز میگویند. جاروبرقیای که نهتنها کف دریا که همه اکوسیستم دریایی را از بین میبرد. به همین جهت بستر زاد و ولد ماهیها و موجودات دریایی نیز از بین رفته و سهم صیادان روز به روز کمتر میشود. از همین رو مسائلی عجیب چون خودکشی دسته جمعی دلفینها، انقراض ناگهانی کوسهها و افول جمعیت ماهیان خوراکی رقم میخورد که همگی ارتباط مستقیمی با صید کشتیهای چینی داشته است. مابهازای این خسارتها به دریا، صید چندین تن ماهی در روز بود که مجوز برداشت آن توسط نهادهای دولتی به یک خانواده چینی داده شده بود. دریابست تلاشی قابل ستایش در به تصویر کشیدن نماهای جذاب از منطقه جاسک و بیان بصری خود در طول مستند دارد. در عین حال، در روایت قصهاش، اگرچه از فراز و فرودهای دراماتیک بهره چندانی ندارد اما اهمیت موضوع و حجم فاجعه، مخاطب را با خود همراه میکند. هر روایتی در مستند، تلاشی منسجم برای روشنتر کردن موضوع است و این سیر خطی میتواند نگاهی جامع به مخاطب از این معضل مهم ارائه دهد. مخاطب دریابست در اولویت اول، مدیران دولتی و تصمیمسازان هستند. در اولویت دوم دغدغهمندان اجتماعی ضروری است به پای دریابست بنشینند تا از پیامدهای یک امضا بر زندگی تعداد زیادی انسان و یک دریای بزرگ آگاهی پیدا کنند. با این وجود مخاطب عام نیز از تماشای آن دلزده نخواهد شد. برخلاف بسیاری از مستندهای پژوهشی، دریابست به واسطه موضوع بکر و کارگردانی خوب و بهرهمندی از ظرافتهای سرگرمیمحور در مستند میتواند طیفهای مختلف مخاطبان را به پای خود بنشاند. فضای این مستند دور از سیاهنمایی و نزدیکترین روایت به واقعیت است. اینجا از دستگاههای حاکمیتی غول تیره و تار و نادیدنی ساخته نمیشود و بین مدیران مردمخواه و منفعتطلب جدایی میاندازد. امام جمعه، فرماندار و بسیاری از مدیران اجرایی و حاکمیتی پس از آگاهی یافتن از موضوع پیگیر رفع این چالش میشوند و در مقابل بسیاری از مدیران نیز در مقابل مردم و منافع مردمی میایستند. اهمیت دریابست، اهمیت سینمای مستند است. سینمایی واقعگرا و بهروز که میتواند موثرتر از سخنرانی، کرسی مدیریت و فریاد در گلو، همزمان با همه اینها چالشی را مطرح و در پی حل کردن آن باشد. در موج نو سینمای مستند اجتماعی و اقتصادی که سوژههای خرد اما پراهمیت مورد توجه قرار میگیرند، آثاری چون «نان گزیدهها» پیرامون چالش کارگران شرکت هپکوی اراک یا «خفه خون» با موضوع مشابه درباره مجتمع آلمینیوم المهدی همردیف با «دریابست» محسوب میشوند. اما اهمیت دریابست در اینجاست که این اثر در طول ساخت، تاثیر خود را اثبات میکند. چالش کشتیهای چینی در زمان ساخت مستند -نه فقط پس از آن - فراگیر میشود و در همان برهه با انتشار اسناد جدیدی به واسطه ساختن مستند، فعالان اجتماعی و برخی مدیران اجرایی برای جلوگیری از این فاجعه دست به کار میشوند. از همین رو دریابست به عنوان اثری تاثیرگذار چه در فرآیند تولید، چه پس از انتشار به عنوان یکی از مستندهای معیار در سینمای اجتماعی مستند درخور توجه است. ارسال به دوستان
یادداشتی بر مجموعه داستان «ریسههای خاموش» اثر سیده زهرا برقعی
ریسههای تا ابد روشن
طاهره احمدزاده: به قول قدیمیها در اول هر ماجرایی مثل عید نوروز یا محرمها، نخستین گروهی که شور و هیجان را به شهر و جامعه منتقل میکنند بچهها هستند و اگر کوچکترها نباشند بزرگترها خیلی دیر به صرافت ابراز احساسات میافتند. انقلاب هم یکی از این مناسبتها بود که کوچکترها هم به هر دری میزدند تا خودشان را وارد موج انقلابی و انقلابیگری کنند. کتاب «ریسههای خاموش» مجموعه داستانی است که شیرینیها و گاه تلخیهای فضای پرجنب و جوش انقلاب اسلامی را حکایت میکند؛ انقلابی که باز هم کوچکترهایش به حرارت آن اضافه کردهاند. خانم سیده زهرا برقعی در این کتاب سعی میکند برشهای کوتاهی از صحنههایی را بیان کند که برای خیلی از آدم بزرگهای کشور ما رخ داده است و شاید نوجوانها بعد از خواندن این داستانها وقتی آن را برای والدین خود تعریف کنند ماجراهای عجیب و غریبتری را هم از آنها بشنوند. نام نخستین داستان این مجموعه «اکبر» است. اکبر از جنس جوانان انقلاب است و برای نوجوانهای محله یک الگو و قهرمان به حساب میآید و جریاناتی در داستان اتفاق میافتد که در آخر اصغرها چون اکبر بزرگ میشوند. داستان بعدی «هیس! یواشتر» است که آدم را میبرد داخل فضای مدرسه و درست کردن روزنامه دیواری که همیشه مسالهای تنشزا برای بچهها است. داستانهای بعدی «تب دندان» و «ته آن راهروی باریک» است که نشان از همدلی و همراهی قشرهای مختلف جامعه در انقلاب دارد ولو به اندازه یک قرص یا اهدای خون باشد. «سهم فشنگ» هم داستان نسرین است که هر چند دختر است اما دلش میخواهد حتما کاری برای انقلاب بکند و از قضا داستانش گره میخورد با سربازی که نمیداند در جریان تظاهرات چه کار کند. «پاها به زمین کوبیده میشد و دستها توی هوا میچرخید. خون پاشیده میشد همهجا. خون راه خودش را تا جلوی پای سرباز هم باز کرده بود. سرباز نوک تفنگش را پایین گرفته بود و میزد. پرده اشک افتاده بود روی چشمانش. میزد، بیهدف و بیهوا. میگشت دنبال جای خالی که تیرهایش را خرج کند. سرهنگ فریاد زد: «بدوید دنبالشان. هیچکس نباید جون سالم به در ببره.» و دستش همانطور پایین مانده بود. فرمان آتش؛ حق تیر؛ جدیتر وارد عمل شده بودند». (بخشی از کتاب) «عضویت؛ جمعه» هم داستان سیمین و مهناز را روایت میکند که آنقدر جسور هستند که میخواهند حتما عضو گروهی انقلابی شوند و اما داستان آخر «ریسههای خاموش» است که داستان بازگشت یک زندانی انقلابی به خانهاش است و حال و هوای خوشحالی که نهتنها در میان اهل خانه، بلکه در تمام محله پیچیده است. در تمام داستانهای خانم برقعی یک نوجوان حضور دارد که با گرمی و حرارت خودش، داستان را به جنب و جوش درمیآورد؛ داستانهایی که حتی اگر واقعی نباشند آنقدر مردمی هستند که ما آن را با عمق وجودمان حس میکنیم. در دل داستانها هم مسائلی مثل کمبود نانها، صف نفت و حتی شعارهایی که مردم از خود ابداع کرده بودند جا دارد که آدم را به فضای آن زمان گره میزند. نکته دیگری که در داستانها وجود دارد بزرگترهایی هستند که با وجود خطرهای بسیاری که درک میکنند، مانع فعالیت فرزندان خود نمیشوند و چهبسا آنها را تشویق میکنند تا طعم زیبای مبارزه را حتما بچشند. داستانها با قلمی ساده و روان نقل میشوند و آنقدر پیچیدگی ندارند و این سادگی زیبایی خاصی به داستانها داده است. همینطور اغلب پایانی خوش و امیدوارانه دارند تا نوجوان را همیشه امیدوار نگه دارند. طرح زیبای جلد کتاب که شاید در نگاه اول آن را مرتبط با داستان آخر یعنی ریسههای خاموش بدانیم در واقع میتواند محتوای تمام داستانها را در بر بگیرد. ریسههایی که ما بین چراغهایش انارهای سرخ رنگی آویزان شدهاند، نشاندهنده این است که ما برای رسیدن به این انقلاب و این پیروزی خونهای بسیاری دادهایم و در واقع ریسههای این انقلاب پر است از انارهایی که اگرچه خاموشاند اما برای همیشه سرخ و روشن باقی میمانند. ارسال به دوستان
گمانهزنیها برای فیلمهای حاضر در اکران نوروزی ادامه دارد
رقابت عیدانه سینماییها
درحالی که 2 هفته به آغاز اکرانهای نوروزی مانده است، به سیاق سالهای گذشته همچنان گمانهزنیهایی مبنی بر انتخاب فیلمهای نوروزی سینمای ایران ادامه دارد. به گزارش «وطنامروز»، در روزهای گذشته غلامرضا فرجی با بیان اینکه در جلسه اخیر شورای نمایش تصمیم مشخصی برای فیلمهای منتخب اکران نوروزی گرفته نشده است، اظهار داشت: قرار شد ابتدا تکلیف آییننامه و همچنین سرگروههای سینمایی مشخص شود و بعد درباره فیلمهایی که قرار است در نوروز به نمایش درآید، تصمیمگیری شود. با این وجود گمانهزنیها از رقابت شدید فیلمهای کمدی و ملودرام اجتماعی در اکران نوروزی خبر میدهد. گزینههای کمدی چون «رحمان ۱۴۰۰» منوچهر هادی، «چهار انگشت» حامد محمدی، «ژن خوک» سعید سهیلی، «دینامیت» مسعود اطیابی و «زندانیها»ی مسعود دهنمکی از جمله آثاری هستند که ممکن است در نوروز امسال روی پرده بروند. همچنین در مقابل «شبی که ماه کامل شد» نرگس آبیار، «ماجرای نیمروز 2: رد خون» محمدحسین مهدویان، «متری شیش و نیم» سعید روستایی، «درخونگاه» سیاوش اسعدی، «کار کثیف» خسرو معصومی و... نیز در زمره فیلمهای ملودرامی قرار دارند که احتمال حضور آنها در اکران نوروزی بالاست. البته برخی آثار به دلایلی از جمله عدم مواجهه با منتقدان و اهالی رسانه و جلوگیری از اصلاحات احتمالی بهواسطه حضور در جشنواره فجر، از ورود به مهمترین رویداد سینمایی کشور خودداری کردند که مورد انتقاد بسیاری از اهالی سینما قرار گرفت. در همان برهه نیز فرجی با بیان اینکه فیلمهای جشنواره در اولویت اکران نوروزی قرار دارند، اظهار داشت: «با توجه به اینکه آییننامه اکران نوروزی هنوز نهایی نشده است و سرگروهها مشخص نشدهاند امکان ثبت قرارداد برای اکران نوروزی مردود است و مورد تایید ما نیست. البته فیلمهایی که در جشنواره فیلم فجر متقاضی بودند اولویت اکران نوروزی را خواهند داشت». حال باید منتظر ماند و دید که کدام فیلمها در نوروز 98 روی پرده میروند. ارسال به دوستان
برگزاری نشست «آینهبندان» با موضوع بررسی داستان انقلاب
اسلامستیزی، ویژگی ادبیات پیش از انقلاب بود
بیستونهمین برنامه «آینهبندان» با موضوع بررسی داستان انقلاب از گذشته تاکنون ذیل عنوان «به روایت انقلاب» با حضور محمد حنیف و خسرو باباخانی دوشنبه ۲۹ بهمنماه در حوزه هنری برگزار شد. به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، خسرو باباخانی، نویسنده، با تاکید بر اینکه ادبیات پیش از پیروزی انقلاب اسلامی غالبا دست نویسندگان چپ بود، تصریح کرد: اینطور نبود که جناح چپ و مارکسیست نویسندگان فوقالعادهای داشته باشند، بلکه تبلیغات بسیار خوبی داشتند و جریانی قوی از این نویسندگان حمایت میکرد و نویسندگان میانمایهشان را هم به حدی حمایت میکردند که برای من نوجوان اینها تبدیل به بت میشدند. ظلمستیزی در داستانهایشان بود اما اسلامستیزی هم به وفور در آثار این نویسندگان همچون صادق هدایت یافت میشد. به مقطعی رسید که در دهه 50 کسی در دانشگاه جرات نمیکرد نماز بخواند و امل محسوب میشد. محمد حنیف، نویسنده و پژوهشگر نیز در این جلسه در زمینه مقایسه موضوعی داستانهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اظهار کرد: روند رو به رشد داستانهای انقلاب اسلامی آهنگ یکسانی نداشته و بستگی به شرایط فرهنگی و سیاستهای فرهنگی دولت هم داشته است. به طور مشخص از سال 74 با انتشار رمان «بامداد خمار» پالسها و علائمی وجود داشت که نشان میداد جامعه در حال پوستاندازی است. «شازده احتجاب» گلشیری را میتوان داستانی دانست که افول اشرافیت را رقم زده و «بامداد خمار» نقطه عکس این موضوع را نشان میدهد و تلاش دارد بگوید جامعه دیگر جامعه سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی نیست. جامعه از آرمانگرایی، شعارها و... به سمت مطالبهگری و نقد گذشته پیش رفت. حنیف با اشاره به اینکه در ادبیات داستانی از ایثار، حماسه و... به سمت فردگرایی، اعتراض و پرداختن به آسیبهای اجتماعی رسیدیم، عنوان کرد: بخشی از پیشرفتها و تغییرات در چند دهه اخیر به اندیشه ترقی مانند دیجیتالی شدن چاپ کتاب مربوط میشود. ارسال به دوستان
کتاب
روایت زندگی فرماندهان بزرگ با طرح جلدی متفاوت در بازار نشر ارسال به دوستان
اخبار
«مادرانه» رونمایی میشود ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|