|
ارسال به دوستان
درگذشت خشایار الوند، سکوت سیروس مقدم یکهتازی محسن تنابنده و ضعف نظارت، فصل 6 سریال دوستداشتنی پایتخت را به ناکجاآباد برد
ضعیف، گران، زشت
احسان سالمی: صداگذاریهای آزاردهنده در طول همه قسمتهای پایتخت چیزی نبود که از نظر مخاطبان این سریال دور بماند. بسیاری شاید این سوال را مدنظر قرار دادهاند که چرا این اتفاق آزاردهنده تقریبا در همه 15 قسمت این سریال تکرار شد. پاسخش در همان چند قسمت ابتدایی مشخص شد، وقتی که احمد مهرانفر، بازیگر نقش ارسطو نیز بخشی از ممیزیهای این سریال را رسانهای کرد. اما چرا یک سریال با ممیزی مواجه میشود؟ پاسخ خیلی روشنی دارد؛ چون در مرحله طرح و فیلمنامه مورد نظارت درستی قرار نگرفته است. چرا این نظارت وجود نداشته؟ چون عزم برخی مدیران تلویزیون این بود که به هر قیمتی شده پایتخت را ولو ضعیف و آزاردهنده روی آنتن بفرستند. این اتفاق بیش از همه به سود چه کسی تمام شد؟ به سود عوامل سازنده که ضعفهای قصهای و عدم کشش سریال را با دهنکجیهای سیاسی و اجتماعی و شوخیهای زننده جنسی پرکردند. پایتخت 6 بیتردید ضعیفترین قسمت از سریهای پایتخت بود و البته گرانترین آنها. طی نمایش سریال پایتخت اگر چه نقدهای خرد و کلانی به این سریال شد اما آنچه بیش از همه به چشم میآمد و آزاردهنده بود، فدا کردن هویت و شخصیتهای این سریال پای اهداف سیاسی و علایق شخصی محسن تنابنده بود. سیروس مقدم نیز که در پایتخت 1 نقش یک سازنده قهار و کارگردان کاربلد را بخوبی ایفا کرده بود، در این سری ساکت ساکت بود و جز دوربین متفاوت «گلسفیدی» که موتیف کارهای سیروس مقدم است، هیچ نشانهای از سیروس مقدم وجود نداشت. به شکلی که گاهی حس میکردی مقدم سر صحنه چرت زده که برخی سکانسها اینقدر آبکی درآمده است.
15 قسمت بدون قصه، 15 قسمت بدون یک خط داستانی مشخص، سکانسهایی بیربط که به هم چسبیدهاند، شخصیتهایی که هویتی ندارند، خانوادهای با روابط شکننده، قصههای نیمه تمام، پناه بردن از بیداستانی به اشارههای متعدد جنسی (که با ممیزی مواجه نشده و در عوض 4 تا عبارت منتقدانه به نمایندگان مجلس از تیغ ممیزی جان سالم به در نبرده است)، دروغهای شاخدار فیلمنامهای و قس علی هذا ایرادات متعدد پایتختی است که روزگاری با شخصیتپردازی و قصههای سرراست میتوانست پرمخاطبترین سریال تلویزیون باشد اما حالا هم صداوسیما را گول زده است، هم مخاطب را. البته نمیدانیم در ازای این گول زدنها و گول خوردنها چهچیزی نصیب صداوسیما شده است که ارجاع به فیلمفارسیهای تاریخ گذشته را نیز اشکال تلقی نکرده است. شارلاتانیسم محسن تنابنده جنبه آزاردهندهتر دیگری دارد، اینکه تلویزیون و پایتخت که میتوانستند از پایتخت 6 بهره بیشتری در جهت منافع اجتماعی و سرمایه ملی ایجاد کنند، چگونه همه خاطرات خوب پایتختهای قبلی را خراب کردند. اگر در پایتخت یک مسأله مهاجرت از روستا به پایتخت و نشان دادن تضادها و تمایزات پایتخت را زیبا میکرد، اگر در پایتخت 2، گنبد و گلدستهای بهانه میشد تا ما از شمال به جنوب ایران برویم و یک سریال جادهای خاص و خوب ببینیم، اگر در پایتخت 3، پایتخت یک ژانر ورزشی نو در سریالها ایجاد میکرد، اگر در پایتخت 4 با عضویت هما در شورای شهر، طرح یک نقد اجتماعی را میدیدیم و اگر در پایتخت 5 برای نخستینبار تلویزیون به مسأله حضور داعش و مجاهدتهای جریان مقاومت اشاراتی داشت، پایتخت 6 تقریبا هیچ چیز نداشت. عدم حضور خشایار الوند و توأمان مرگ باباپنجعلی شرح نمادین وضعیت پایتخت 6 است. بیپدر در فیلمنامه و بیپدر در داستان!
***
[دستور ویژه علیعسکری به معاون سیما برای بررسی حواشی «پایتخت 6»]
روزگذشته خبرگزاری فارس در خبری از دستور ویژه عبدالعلی علیعسکری به معاون سیما برای بررسی حواشی «پایتخت 6» خبر داد. بر اساس این خبر، یک منبع آگاه به فارس خبر داد رئیس سازمان صداوسیما در دستوری ویژه به سیدمرتضی میرباقری با اشاره به حواشی قسمت آخر مجموعه «پایتخت 6» تاکید کرده لازم است بررسی شود این اقدام حاصل اشتباه، بیتوجهی و وادادگی است یا نتیجه عملیات مرموز و فتنهانگیز «ستون پنجم فرهنگی دشمن»؟! علیعسکری در این دستور که با تشکر و تقدیر از زحمات گسترده معاون سیما، مدیران شبکهها و همکاران تلویزیون در تولید و پخش برنامههای متنوع و جذاب نوروزی و کسب نصاب بالا در میزان جذب مخاطبان آغاز شده است، تصریح کرده است: از آنجا که برخی موارد (از قبیل قسمت پایانی سریال پایتخت) نسبت به ضوابط و چارچوبهای رسانه ملی دقت لازم را نداشتهاند و تلاشهای شبانهروزی صورت گرفته در بخشهای مختلف سازمان صداوسیما را تحتالشعاع حاشیهسازیهایی قرار دادهاند، لازم است این موضوع بررسی دقیق و همهجانبه شود. انتظار دارد ضمن برخورد مناسب، برنامهریزی لازم برای پیشگیری از تکرار چنین مواردی صورت گیرد.
***
پایتخت 1
ماجرای «پایتخت» از آنجا آغاز شد که خانواده «نقی معمولی» تصمیم میگیرند از علیآباد مازندران به تهران کوچ کنند اما هنگام ورود به «پایتخت» مشکلات متعددی گریبان آنها را میگیرد که اصلیترین آن فوت صاحبخانه و عدم تحویل خانه از سوی وراث اوست؛ اتفاقی که باعث میشود آنها مجبور شوند مدتی را در پشت کامیون ارسطو که پسرخاله نقی است، زندگی کنند تا تکلیف خانهشان در تهران مشخص شود. مهمترین اتفاقی که باعث درخشش فصل اول این مجموعه شد، ریتم بالای خلق حوادث و تعلیقهای متعددی بود که در مسیر قصه به وجود میآمد. این نقطه قوت فنی و تکنیکی را هم باید به مسأله مهم سادگی و صمیمیت فضای کلی سریال و موفقیت سازندگان «پایتخت» در به تصویر کشیدن فضای ساده زندگی یک خانواده شهرستانی که راهی تهران شده است، اضافه کرد. بازی روان بازیگرها، فضای خانوادگی صمیمی و البته گاهی پرکشمکش آنها موضوعی بود که باعث شد فصل اول «پایتخت» نه به عنوان یک محصول نمایشی، بلکه به عنوان برشی حقیقی از زندگی بخش عمدهای از جامعه ایرانی پیش چشم آنها قرار گیرد. اصلا همین قرابت بیشتر به متن زندگی روزمره جامعه ایرانی بود که نه فقط در این فصل، بلکه در 4 فصل بعدی آن نیز باعث علاقهمندی مخاطبان به این سریال شد. «پایتخت 1» از همان اولین قسمتش و در سکانس خداحافظی با عموهای شخصیت «هما»، مسأله حقالناس را برای مخاطبان خود مطرح کرد و در قسمت دوم آن نیز با نمایش توقف خانواده «معمولی» برای ادای نماز صبح، نشان داد که میخواهد در مسیر نمایش یک خانواده ایرانی مسلمان قدم بردارد؛ خانوادهای که اگر مجبور شود، حتی حاضر است پشت کامیون زندگی کند اما صفا و صمیمت خود را در آن شرایط سخت نیز حفظ میکند.
البته سازندگان «پایتخت» که در همه این 6 فصل ساخته شده از این مجموعه نشان دادند علاقه زیادی به نقد رفتارها و برخی از آداب و رسوم اشتباه جامعه ایرانی دارند، از همان فصل یک دست به کار شدند و در قالب خلق موقعیتهای طنز به نقد این موضوع پرداختند. برای نمونه در ماجرای حضور سرزده و غیرمنتظره برادر «هما» و همسرش در خانه خانواده معمولی در تهران، به نوعی دست به نقد فرهنگ تعارفات غیرواقعی و دستوپا گیر ایرانیان زدند. یا در نمونهای دیگر برای نشان دادن زشتی دروغ و پنهانکاری، ماجرای تحویل گرفتن خانه خانواده معمولی از صاحبخانه قبلی را پیش کشیدند و در جریان اتفاقات پیشآمده در این ماجرا و دیالوگهای رد و بدل شده بین بازیگران، نقد خوبی به این خصلت اشتباه طرح شد.
***
پایتخت 2
صفا و صمیمت خانواده معمولی در فصل اول این مجموعه و البته استقبال مخاطبان باعث ساخت فصل دوم این سریال شد؛ فصلی که میتوان از آن به عنوان معنویترین فصل «پایتخت» یاد کرد. قصه محوری فصل دوم این سریال ماجرای حمل یک گنبد و 2 گلدسته از مازندران به تهران و از آنجا به روستایی در قشم توسط خانواده معمولی و با کامیون «ارسطو» است؛ گنبد و گلدستههایی که شهر به شهر هر جا که میرسند مورد احترام اهالی آن دیار قرار میگیرند و به نوعی معنویت را با خود به آنجا میبرند.
فصل دوم «پایتخت» یک اثر جادهای تمامعیار بود که یک سر قصه آن به تهران گره خورده بود تا عنوان «پایتخت» برای این سریال همچنان با خط داستانی آن نیز هماهنگی داشته باشد. این بار هم قصه اصلی «پایتخت» بر مبنای تاکید بر روابط خانوادگی و حفظ آنها پیش میرفت. مخصوصا موضوع احترام به پدر و مادر بویژه پدر و مادرهایی که بر اثر پیری و کهولت سن نیازمند مراقبت و توجه ویژهای هستند، در این فصل از سریال مورد توجه قرار گرفت. یکی از بهترین بخشهای این فصل، ماجرای سپردن باباپنجعلی به برادر دیگر خانواده معمولی یعنی «تقی» و بیقرار شدن «نقی» از دوری پدرش و بازگرداندن او به جمع خانوادهاش بود. ماجرای ماشین در آستانه سقوط به دره باباپنجعلی هم از نقاط بشدت احساسی و دلهرهآور این فصل بود که عشق و تعهد فرزند به پدر پیرش را نشان میداد.
توجه به نمایش سیمایی شاداب و بانشاط از خانواده هم یکی از نکات برجسته این فصل بود که میشد آن را در ماجرای شرکت اعضای خانواده در مسابقه تلفنی در جریان حبس شدن در رستوران یا ماجرای تحویل سال این خانواده ایرانی در کنار جاده بخوبی دید.
نکته جالب توجه در این فصل مسأله نمایش تصویری درست از اقوام ایرانی بود که به واسطه سفر این کامیون همراه با گنبد و گلدسته به شهرهای مختلف نمایش داده میشد. جالب اینکه قصه نامههای ارسالی مردم برای رئیسجمهور که در این فصل از سریال به نمایش درآمد هم به نوعی اشاره به دغدغههای اقشار مختلف مردم بویژه طبقه محرومتر در ارتباط با انتظارات و خواستههایشان از مسؤولان از جمله رئیسجمهور بود.
اما یکی از ظریفترین اشارات معنوی سری دوم پایتخت را باید در ماجرای شکارچی گرفتارشده در چاه دید؛ موضوعی که به شکل تلویحی به داستان معروف ضامن آهو و البته مسأله مهم حفاظت از محیطزیست اشاره داشت.
***
پایتخت 3
فصل سوم «پایتخت» به واسطه گره خوردن با مسابقات ورزشی و هیجانات آن و البته به واسطه پشتوانه مخاطبانی که از 2 فصل قبلی خود به دست آورده بود، توانست رکورد مخاطبان را در میان 3 فصل پخش شده این سریال بزند. اولین نکته در ارتباط با این فصل که به قصه اصلی آن یعنی ماجرای کشتی گرفتن نقی و قهرمانیاش در رقابتهای پیشکسوتان جهان مرتبط است، مسأله توجه به ورزش قهرمانی و البته منش پهلوانانه در یک سریال تلویزیونی است. از این منظر پایتخت توانست با محوریت بخشیدن به مسأله ورزش، در روال قصه اصلی خود یک تغییر و تنوع ژانری را هم پدید بیاورد و قصهای را که پیش از این عموما در فضایی خانوادگی بود به ژانر ورزشی ببرد.
فصل سوم «پایتخت» به روال همه فصلهای این مجموعه، از همان ابتدا سعی کرد به نقد آداب و رسوم اشتباه جامعه ایرانی بپردازد؛ همان جا که در جریان نمایش مقدمات عروسی ارسطو به نقد چشم و همچشمی و ظاهرسازیهای مرسوم جامعه ایرانی پرداخت. در ادامه نیز با روایت گوشهای از مشکلات و دردهای محیطبانان ایرانی به عنوان قشری فداکار و کمتر دیده شده سعی کرد تا در قصهاش هم به مسأله مهم حفظ پلنگ مازندران به عنوان یک دغدغه ملی بپردازد و هم دردهای این بخش زحمتکش از جامعه را نشان داده باشد. تلاش خانواده معمولی در سختترین شرایط که خود نقی به عنوان پدر خانواده شغل مشخصی ندارد و از سوی دیگر به «اوس موسی» نیز بدهکار است، برای حفظ سلامتی شوهر خواهرش یعنی «بهبود» خود نشانهای از اولویت داشتن خانواده در سختترین لحظات است. خانوادهای که در مواجهه با «چو چانگ» به عنوان عروس جدید خانواده و نمادی از یک فرد خارجی، پس از فراز و فرودهای بسیار به این نتیجه میرسد که هیچ چیز بهتر از اینکه خودت باشی نیست و البته در ادامه نیز در جریان حضور اعضای خانواده در رستوران چینی، درس صادق بودن با شریک زندگی را به مخاطبان خود میدهد.
یکی از ماندگارترین سکانسهای این فصل حضور «نقی» در کنار مزار مادرش و درد دل با او بود. سکانسی که بعدها بارها و بارها در شبکههای اجتماعی چرخید؛ در ادامه نیز همسر «نقی» در جریان مسابقات او با یاد کردن از مادر نقی و طلب دعای خیر به نوعی از مقام والای مادر گفت. همچنین کنار هم قرار گرفتن زن و شوهر در شرایط سخت و حضور هما با یک فلاسک چای در حاشیه یکی از تمرینات برای روحیه دادن به نقی و همچنین سکانس غذا نخوردن دسته جمعی اعضای خانواده برای مراعات حال نقی نیز نشانه دیگری از همراهی درست اعضای خانواده با هم در لحظات دشوار زندگی بود.
***
پایتخت 4
شاید در میان همه فصلهای «پایتخت» پیش از آنکه فصل ششم آن در نوروز امسال روانه آنتن شود، بیشترین تنشهای درون خانوادگی را میشد در فصل چهارم این سریال دید؛ فصلی که با درگذشت ناگهانی همسر چینی ارسطو آغاز شد و در ادامه ماجرای ورود هما، همسر نقی به شورای شهر علیآباد قصه محوری سریال شد. قصهای که با تصمیم نقی و ارسطو برای تکمیل خانه نیمهکاره «بهبود» که در اراضی زراعی و به شکل غیرقانونی بنا شده بود، به اوج تنشهای میان اعضای خانواده معمولی رسید. شاید اصلیترین دلیل ضعف قصه این فصل را باید جابهجایی زمان نمایش آن از نوروز به ماه رمضان و طبیعتا بیشتر شدن تعداد قسمتهای آن دانست. به طور کلی همیشه قصههای انتخاب شده از سوی سازندگان «پایتخت» به شکلی است که اگر بخواهد ریتم و شکل ظاهری خود را به درستی حفظ کند، باید در نهایت در همان 14 قسمت به پایان برسد و اضافه شدن قسمتهای دیگر به این مجموعه باعث آب بستن در فیلمنامه و کشآمدن بیدلیل قصه با خرده پیرنگهای کمکارکرد در مسیر قصه میشود.
با همه این انتقادات اما فصل چهارم پایتخت همچنان خانواده را محور اصلی خود قرار داده بود؛ شاید تنشها میان اعضای خانواده بویژه 2 شخصیت «نقی» و «هما» بالا گرفته بود اما باز هم محبت و علاقه میان این زوج آنقدر بود که بتواند بر این تلخیها غلبه کند. اوج این علاقه را میشد در سکانس نهایی سریال و در جریان حمله قلبی هما دید.
شاید در برخی موارد رفتار نقی با باباپنجعلی به عنوان پدرش تند و غیرمنطقی میشد اما احترام قلبی و همیشگی او به پدر و همچنین احترام شخصیت «بائو» به مادر پیرش، الگوی مناسبی برای جامعه امروز بود؛ جامعهای که شاید حالا مدتها میشود که ارزشهای مهمی همچون احترام به پدر و مادر و بزرگترها در آن کمرنگتر از همیشه شده است.
اصلا ایده اصلی قصه فصل چهارم که نقد تلاش بستگان افراد صاحب منصب برای سوءاستفاده از قدرت آنها و همچنین ساختوسازهای غیرقانونی در اراضی کشاورزی و جنگلی شمال کشور است، ایدهای به روز بود که طرح و به تصویر کشیدن آن در یک سریال تلویزیونی با وجود همه ایراداتی که به آن وارد بود باز هم توانست گوشهای از مشکلات مرتبط با این مسائل مهم را به تصویر بکشد. بحرانهای عاطفی و مسأله توجه به خواستهها و عواطف سالمندان هم قصهای فرعی اما مهم در این فصل بود که با روکشی طنز و همراه با شوخی برای میلیونها مخاطب این سریال به نمایش درآمد.
***
پایتخت 5
فصل پنجم را میتوان قله سریال «پایتخت» در زمینه جلب نظر مخاطبان هم از نظر تعداد و هم از نظر استقبال مخاطب دانست. اثری که با وجود برخی نقدها در ارتباط با تصویر مثبت ارائه شده از سوی آن درباره فضای داخلی کشور ترکیه اما در نهایت توانست همچون اثری از جنس سینمای استراتژیک برای میلیونها مخاطب ایرانی مسأله مهم لزوم رویارویی با تروریستهای داعش را تشریح کند. پایتخت 5 نه یک سریال سرگرمکننده بلکه اثری از زیرمجموعههای سینمای استراتژیک بود که نشان میداد اندیشه تکفیری و داعشی چگونه منجر به نابودی بسیاری از کشورهای مسلمان منطقه شد و اگر مدافعان حرم نبودند، جامعه ایرانی ممکن بود با چه تهدیداتی روبهرو شود. همچنین برای نخستینبار بود که در یک سریال تلویزیونی ایرانی به مسأله تبعات حضور زنان جذب شده به داعش و عواقب و تاثیرات منفی این اتفاق به شکلی صریح پرداخته میشد؛ ابتکاری که یکی از ویژگیهای مثبت این فصل از سریال بود. اتفاقا این بار هم، این خانواده بود که توانست با همدلی و همکاری یکدیگر بر مسائل و مشکلات و تهدیدهایی که وجود داشت، غلبه کند. خانوادهای که در جریان سفری به ظاهر تفریحی به ترکیه، به شکلی ناخواسته و اتفاقی به سمت خاک سوریه کشیده میشوند و از آنجا برای نخستینبار خطر داعش را با گوشت و پوست خود لمس میکنند اما در نهایت با همدلی و همکاری خود بر این مشکل غلبه میکنند. اگر در پایتخت 5، گوشهای از رفتارهای «بهتاش فریبا» به عنوان جوانی سرکش و بیمبالات نشان داده میشد، در نهایت این فشار سختیها و قرار گرفتن او در موقعیتی همچون جنگ بود که باعث شد تا بهتاش نسبت به رفتارهای اشتباه خود با مادر و سایر بزرگترها پشیمان شود؛ موضوعی که البته به نظر میرسید نویسندگان فصل ششم این سریال بشدت اصرار به نادیده گرفتن آن و بازگشت بهتاش به تنظیمات کارخانه را داشتند! در این فصل نیز همچون همه فصلهای پیشین قصه «پایتخت» سعی شده بود تا ریتم کلی و فضای طنز قصه و البته خلق موقعیتهای درام به شکل توامان و متوازن پیش رود تا نه سریال اسیر لودگی شود و نه بار طنز و شادی آن کم شود؛ همچنان که برای نمونه در ماجرای به تصویر کشیدن تلاش 3 جوان فیلم برای انجام مهاجرت غیرقانونی از طریق ترکیه، علاوه بر اینکه سعی شده بود تا به مسأله رویای مهاجرت برخی از جوانان و مسائل و مشکلات آن تا حدودی پاسخ داده شود، شوخیهای سریال در ارتباط با حضور خانواده نقی در هتلی در ترکیه بخوبی توانسته بود بار تلخی قسمت درام قصه را کم کند.
***
با تجزیه و تحلیل 5 فصل قبلی «پایتخت» نشان دادیم چرا فصل ششم این سریال به بیراهه کشیده شد
یک خانواده دوستداشتنی معمولی
«خانواده» مهمترین مفهومی بود که با سریال «پایتخت» گره خورده بود؛ مفهومی که به واسطه استمرار نمایش مناسبات خانوادگی خانواده «معمولی» در فصول مختلف این سریال و اتفاقات تلخ و شیرین پیش آمده برای این خانواده، در ذهن مخاطبان تثبیت شده بود. گزارهای درباره اینکه هر چقدر هم شرایط سخت و پیچیده شود، باز هم همدلی و همکاری اعضای خانواده در کنار هم میتواند منجر به عبور از بحرانها و مشکلات شود. اما حالا که انتقادات از سری ششم «پایتخت» بالا گرفته است، شاید بد نباشد نگاهی به این موضوع بیندازیم که 5 فصل قبلی پایتخت با وجود همه نقدهای وارد بر آنها، دارای چه ویژگیهایی بودند که فقدانشان در فصل ششم این مجموعه موجب خالی شدن «پایتخت» از مفاهیمی شد که پیش از این جزو ویژگیهای درخشان این مجموعه به شمار میآمد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|