|
تخریب نماد بی عدالتی
حجتالاسلام سیدسعید لواسانی*: تخریب ویلای فرزند وزیر پیشین صنعت یک اقدام مبارک و در راستای اجرای عدالت بود اما این مورد تنها مورد از این دست نیست. تخریب ویلای مذکور تخریب نماد بیعدالتی است، چرا که اینگونه در جامعه تصور میشود اگر یک پیرزن کرمانشاهی بیپناه یا بومی لواسان باشی قانون محکم در موردت اعمال میشود اما اگر ویژهخوار و دختر فلان مسؤول باشی قانون با تو مهربان است. تخریب ویلای فرد متخلف نشان داد قانون میتواند در مقابل ویژهخواران نیز بایستد و این امیدواری به وجود میآید که قانون میتواند عدالت را اجرا کند. مسالهای که باید در این باره مورد توجه قرار گیرد این است که این حرکت وقتی تاثیرگذار است که تداوم داشته باشد. اگر فقط یک ویلا که موضوع آن رسانهای شده، تخریب شود و عدالت بار دیگر رها شود به هیچ عنوان تاثیرگذار نخواهد بود. این دستاورد را میتوان از چند منظر مورد توجه قرار داد؛ اولین بحث این است که دستگاه قضا نشان داد با پیگیریهای جدی و دقیق میتوان رویه بیعدالتی را تغییر داد و به سمت عدالت و رفتار قانونی حرکت کرد. دومین مساله این است که مقابله با فساد و اجرای عدالت بدون در نظر گرفتن جناح سیاسی و شخصیت انجام شود. برای ما مهم نیست افراد از چه جناح و گروهی هستند و همه باید بدانند تخلفات تبعات دارد؛ شاهد این گفته دادگاه اکبر طبری است. به نظر بنده دادگاه اکبر طبری دستاوردهای بسیاری برای انقلاب اسلامی خواهد داشت. برگزاری چنین دادگاهی موجب خوشحالی فراوان است و پیام رسایی به متخلفان و ویژهخواران میدهد. وقتی کسی مثل طبری با آن جایگاه و از درون قوهقضائیه محاکمه میشود، سایر متخلفان در هر سطحی باشند باید تخلف را کنار بگذارند. وقتی عدالت و قانون با کسی که خود مجری آن بوده شوخی ندارد قطعا در بخشهای دیگر هم همین وضعیت به وجود خواهد آمد. برای اجرای عدالت به هیچ عنوان نباید شک کرد. موضوعی که باید به آن توجه کرد این است که اگر این پیگیریها برای اجرای عدالت فقط به چند مورد معدود محدود شود، باز هم شاهد افزایش قدرت بیعدالتی و کم شدن قدرت قانون میشویم. هنوز هم افراد زیادی وجود دارند که چه در لواسان یا خارج از آن در حال تخلف هستند. مقابله با آنها پیگیری میخواهد. اگر برخورد با تخلف فقط به تخریب ویلای نعمتزاده منجر شود مصداق با یک گل بهار نمیآید، خواهد بود. تداوم برخورد موجب میشود که ویژهخواران و متخلفان بترسند و امیدوارم این عزمی که در قوهقضائیه با حضور آقای رئیسی به وجود آمده تداوم یابد تا دستاوردهای چنین اقداماتی ادامهدار باشد.
موضع همه ما باید همان موضع انقلاب اسلامی باشد؛ انقلاب اسلامی به ما دیکته میکند با هرگونه بیعدالتی مقابله کنید؛ میخواهد آن بیعدالتی از سوی دختر فلان وزیر باشد یا یک شخص معمولی. به نظر من برخورد با کسی که انتساب به مسؤولان دارد و میتواند از قانون سوءاستفاده کند باید محکمتر از سایرین باشد، چرا که تخلف افراد منتسب خطرناکتر از سایر جامعه است. اگر این رویه ادامه داشته باشد معلوم میشود انقلاب زنده است و این مسأله بزرگترین دستاورد محسوب میشود.
نکته آخر که میخواهم به آن اشاره کنم این است که تبعیض یکی از بزرگترین بدیهایی است که میتواند به جامعه تحمیل شود. اتفاق تلخی که برای پیرزن کرمانشاهی افتاد به بهانه اجرای عدالت و قانون بود. شهرداری کرمانشاه قانون را سفت و سخت برای یک پیرزن بیپناه انجام داد اما آیا قانون با همین قدرت مقابل ویژهخواران قرار میگیرد؟ اگر جواب منفی است - که متاسفانه فعلا منفی است - به معنای تبعیض در جامعه است. با برخورد با ویژهخواران و متخلفان دانهدرشت و تداوم آن تبعیض از بین میرود.
باید از تخریب این ویلاها و اجرای عدالت دستاوردهای بیشتری به دست آوریم که رفع تبعیض بزرگترین آن محسوب میشود؛ رفع تبعیض یعنی آن فرد قدرتمند مانند یک فرد معمولی از قانون بترسد.
*امام جمعه لواسان
ارسال به دوستان
تبعات اقتصادی کاهش رشد جمعیت
میثم مهرپور: شاید همه ما اصطلاح دهه شصتیها یا همان متولدان دهه 60 را بارها شنیده باشیم؛ به گونهای که کمتر خانوادهای را در ایران امروز میتوان یافت که یک دهه شصتی در آن حضور نداشته باشد. متولدانی که بخش قابل توجهی از آنها در اوایل دهه 80 به سن ورود به دانشگاه، اعزام به خدمت سربازی و حتی در میانه این دهه به سن ازدواج و اشتغال و... رسیدند. حالا با نزدیک شدن به پایان قرن چهاردهم کمسن و سالترین متولدان دهه 60 به 30 سالگی خود رسیدهاند و متولدان ابتدای این دهه چیزی نمانده تا از 40 سالگی گذر کرده و وارد دهه پنجم زندگی خود شوند. دهه شصتیهایی که روزگاری با مدارس چندشیفته و نیمکتهای 4-3نفره و غول کنکور و... شناخته میشدند، حالا رفتهرفته با سن جوانی خداحافظی میکنند و در حال ورود به دوران میانسالی هستند.
با توجه به تقسیمبندیهای جمعیتشناسان میتوان عبور از30 سالگی و ورود به دهه چهارم زندگی را پایان جوانی و ورود به دوران میانسالی قلمداد کرد. این در حالی است که بر اساس اطلاعات مرکز آمار ایران، میانگین سنی کشور از 21 سال در سال 70 (جامعه کاملا جوان) به بیش از 31 سال در سال 95 (جامعه میانسال) افزایش یافته است؛ اعدادی که گواه حرکت جامعه ایران به سمت سالخوردگی است. موضوعی که با توجه به کاهش سریع باروری در دو دهه اخیر و پیشبینی افزایش تعداد و درصد سالمندان جامعه در سالیان آینده نیازمند یک برنامهریزی «آیندهمحور» است؛ در غیر این صورت میتواند به بزرگترین چالش اقتصاد ایران تبدیل شود. در ادامه به برخی تبعات اقتصادی تغییر هرم سنی جمعیت از جوانی به سالمندی پرداختهام.
۱- افزایش هزینههای درمان و نگهداری از سالمندان یکی از دغدغههای جوامعی است که با افزایش جمعیت پا به سن گذاشته، مواجه میشوند. با توجه به اینکه جمعیت ایران به سرعت در حال انتقال سنی است و بر اثر کاهش زاد و ولد و افزایش شاخص امید به زندگی در ایران (بیش از ۷۴ سال) جمعیت میانسال و سالخورده ما در حال افزایش است، طبیعتا کشور طی دهههای آینده به امکانات زیرساختی جدیدی برای حمایت و تامین نیازهای درمانی و بهداشتی این تعداد افراد میانسال و کهنسال نیازمند است؛ به نحوی که طی 2 دهه آینده با تداوم وضع موجود، ایران از کشوری جوان به جامعهای پیر تبدیل خواهد شد؛ موضوعی که با توجه به هرم سنی فعلی جامعه ایران، هیچ آمادگیای برای مواجهه با این حجم از افراد پا به سن گذاشته به لحاظ لجستیکی و امکانات در کشور وجود ندارد و این احتمال وجود دارد که همانگونه که شاهد حجم انبوه دانشآموزان در دهه ۷۰ و دانشجویان و محصلان پشت کنکور در دهه ۸۰ بودیم، در آینده نیز در اماکنی مانند بیمارستانها یا مراکز نگهداری از سالمندان و در موضوعاتی همچون هزینههای مربوط به بیماریهای ناشی از افزایش سن این مسأله رخ دهد؛ موضوعی که از همین امروز باید به فکر آن بود، چرا که بیتوجهی به آن میتواند اقتصاد کشور را به واسطه هزینههای ایجادشده زمینگیر کند.
۲- کاهش نرخ جمعیت و افزایش هرم سنی جامعه به طور محسوسی بر رشد اقتصادی کشورها تاثیر منفی دارد؛ تاثیری که از 2 حیث قابل بررسی است:
الف- کاهش جمعیت فعال از نظر اقتصادی، موجب سختتر شدن تأمین امکانات، مصارف و هزینههای بیشتر و پسانداز کمتر در جوامع خواهد شد. این عوامل نیز، سرمایهگذاری عمومی و در نتیجه رشد اقتصادی را کاهش میدهد. در واقع با افزایش سالمندان و کاهش جمعیت فعال در هر جامعهای هزینههای آن جامعه بیشتر و پسانداز آن جامعه کاهش خواهد یافت که خود این موضوع منجر به کاهش نرخ رشد اقتصادی خواهد شد.
ب- عامل بعدی تاثیر مستقل و مستقیم پدیده افزایش جمعیت بر رشد اقتصادی است؛ به طوری که در مدلهای اقتصادی مهمترین مولفه برای افزایش رشد اقتصادی، افزایش نرخ رشد جمعیت است. البته فقط در کشورهایی که توانایی استفاده از جمعیت فعال و نیروی کار و به تبع آن افزایش رشد اقتصادی وجود ندارد آسانترین روش کاهش رشد جمعیت است. در غیر این صورت همواره افزایش جمعیت تاثیر مستقیم و البته مثبت بر افزایش رشد اقتصادی یک جامعه دارد.
۳- موضوع افزایش هزینههای پرداختی دولت با کاهش رشد جمعیت یا پیری جمعیت موضوع دیگری است که میتواند تبعات اقتصادی زیادی برای کشور ایجاد کند. به نحوی که با کاهش زاد و ولد نرخ رشد جمعیت کاهش یافته و از سوی دیگر با افزایش جمعیت سالخورده، کشور با کاهش افراد بیمهشده و افزایش افراد مستمریبگیر مواجه خواهد شد. اگر چه روی کاغذ این مستمریها باید از محل درآمدهای ایجادشده از پرداخت حق بیمه این افراد طی دوران فعالیت کاریشان پرداخت شود اما در حال حاضر روند تامین منابع این پرداختها به گونهای است که شرکتهای سرمایهگذاری وابسته به صندوقهای بازنشستگی از سودآوری کافی برخوردار نبوده و بخش قابل توجهی از مستمری بازنشستگان از طریق پرداختی حق بیمه افراد شاغل و کمکهای بلاعوض دولت به این صندوقها پرداخت میشود، با این تفاسیر در صورت افزایش مستمریبگیران و کاهش نیروی کار جدید میزان ورودی (پرداخت حق بیمه از سوی افراد شاغل) کاهش و میزان خروجی (پرداخت مستمری به بازنشستگان) افزایش خواهد یافت؛ موضوعی که قطعا با ادامه روند موجود تبعات بزرگ اقتصادی- اجتماعی برای کشور به همراه خواهد داشت.
ارسال به دوستان
آقای حجاریان! لازم نیست جواب بدهید
محمدعلی صمدی*: جناب «سعید حجاریان» طی یادداشتی که رویه مرسوم ایشان در دعاوی بیسند و تئوریپردازیهای کلی و بیپشتوانه را دنبال میکند، برای تقریب به ذهن مخاطبانش، شاهد مثال خود را از «جنگ تحمیلی» آورده و نوشته است:«... نمونه دیگر مسأله جنگ است. در جنگ ایران و عراق، در همان روزهای نخست ضعفهای بعضی فرماندهان جنگ مشهود بود اما علاج را به بعد موکول کردیم تا حدی که در خاتمه جنگ گفته شد بنا بود عدهای از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند. علاوه بر این شاهد هستیم در سالیان اخیر، شماری از این افراد عهدهدار بازخوانی تاریخ جنگ شدهاند و بهراحتی از خطاهای استراتژیک و تعداد شهدا سخن میگویند؛ بیآنکه فرد یا نهادی از اهمالکاری آنها پرسش کند».
حجاریان در بخش دیگری از همین یادداشت مجددا مکتوب فرموده: «در دوران جنگ ایران و عراق نیز فرصتهایی برای تغییر معادلات جنگ پیش روی کشور بود اما جدالهای بیهوده، اختلافنظرها و پافشاری بر شعارهایی از جمله «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و... پایان جنگ را به تعویق انداخت و خسارتها را تشدید کرد تا جایی که فرمانده جنگ در نامهای به امام خمینی نوشت: مسأله جنگ با تمهید تجهیزات فراوان مرتفع میشود؛ از بالگرد و هواپیمای نظامی تا بمب اتم! و در اینجا نیز تسویف، نوشیدن جام زهر را به دنبال داشت».
صرفنظر از قصد و غرض جناب حجاریان از طرح مباحث مربوط به سالهای جنگ- که به نظر نگارنده قطعا با نیت آسیبشناسی و رفع ابهامات تاریخ انقلاب نیست- ارائه توضیحاتی را به مخاطبان جوان که به دلیل عدم شناخت کافی از حضراتی مانند جناب حجاریان، سکوت مرسوم و بدون توجیه راویان اصلی دفاع مقدس را حمل بر صحت این قبیل دعاوی میکنند، ضروری دانستم.
یک: در جمله «در همان روزهای نخست ضعفهای بعضی فرماندهان جنگ مشهود بود»، اگر منظور از «نخستین روزهای جنگ»، 270 روز اول است، فرماندهی کل قوا در قبضه رئیسجمهور وقت، آقای «ابوالحسن بنیصدر» قرار داشت و تنها نیروی موثر در طراحی، هدایت و کنترل جبهههای جنگ، ساختار کلاسیک نظامی کشور بود. در این 9 ماه، 3 عملیات جدی انجام شد که با موفقیت همراه نبود. اگر منظور ضعف فرماندهی در این بازه زمانی است که به دلیل خروج رئیسجمهور و فرمانده کل قوای معزول از کشور و حذف نیروهای وفادار به وی با همت جناب حجاریان و رفقایشان در آن زمان، موکول شدن «علاج واقعه به بعد» موضوعیت ندارد اما اگر نظر ایشان به مقاطع بعد از حذف «بنیصدر» و اصلاح ساختار نظامی کشور است، این ادعا که «علاج را به بعد موکول کردیم»، در ذهن بنده به عنوان فردی مطلع از زوایای تاریخ دفاع مقدس، سوالی ایجاد میکند. اگر چه امیدوار نیستم به دریافت پاسخی از طرف جناب حجاریان به این سوال [اگر به نیتخوانی متهم نشوم، اعتقاد دارم جنابشان چنین مباحثی را اساسا برای حل شدن ابهامات و گشودن گرههای تاریخی مطرح نکردهاند و تنها متکی بر شنیدههای جسته و گریخته از هممسلکان سیاسیشان و جهت سیخونک زدن به رقبا و دشمنان قدیمی وارد چنین فضایی شدهاند. صاحب این قلم طی 25 سال گذشته، نخستین بار نیست که با چنین مطالبی از سوی این جماعت، در زمانهای نامربوط روبهروست] اما بیان سوالم را مفید میدانم. فرماندهی جدید جنگ(اعم از ارتش و سپاه) که از اواخر تابستان و اوایل پاییز1360، سکاندار جبههها شدند، طی 250 روز، علاوه بر چند عملیات محدود، 4 عملیات بزرگ و جدی طراحی و اجرا کردند که همگی با پیروزی کامل همراه بود و نزدیک به 10 هزار کیلومتر مربع از اراضی اشغالشده توسط ارتش صدام را آزاد کردند. چرا نباید به این ترکیب از فرماندهان نظامی که چنین نتیجه درخشانی را در تاریخ جنگهای معاصر کشور ثبت کردهاند، برای ادامه مسیر جنگ اعتماد میشد؟ اشتباه و ضعفها در این مرحله، کجا هستند؟ بعد از عملیات «الی بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر همان ترکیب پیروزیآفرین که بزرگانی مانند حسن باقری(از سپاه) و صیاد شیرازی(از ارتش) در آن دیده میشدند، زمام امور جنگ را در دست داشتند (باز هم 250 روز) و چند عملیات کوچک (محرم و مسلم بن عقیل) و 3 عملیات بزرگ (رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر 1) را طراحی کردند با هدف تصرف بصره یا فلج کردن این شهر یا کم کردن فشار سپاه سوم عراق بر جبهه خوزستان. در عملیات بزرگ رمضان، اگر چه ارتش بعث، انهدام نیروی خیرهکنندهای را متحمل شد اما توانست مانع دستیابی ما به اهداف نهایی شود و در عملیات والفجر مقدماتی هم متاسفانه موفقیتی به دست نیاوردیم. از اینجا به بعد، تصمیمگیران ارشد، تصمیم به اعمال تغییرات در فرماندهی بالادستی گرفته و رئیس وقت مجلس، مرحوم رفسنجانی با عنوانی غیرمسبوق [فرمانده جنگ] مامور به میدان شده و برای اولین بار طرح موسوم به «جنگ جنگ برای یک پیروزی بزرگ» را مطرح میکند. این رویه 5 سال به طول میانجامد. طی این 5 سال، سالانه یک عملیات بزرگ به علاوه چند عملیات کوچک برای تقویت عملیات سالانه اجرا میشود. همه مراحل این عملیاتها، از ایده تا اجرا، با فرمانده جنگ و از طریق ایشان با «شورای عالی دفاع» هماهنگ میشود. همه روزنوشتهای مرحوم هاشمی در این 5 سال موجود است. هیچ صحبت و بحثی از ضعفهایی که رفع آنها باید به بعد موکول شود وجود ندارد.
دو: بنده با اطلاع عرض میکنم در سالهای اخیر، هیچ کدام از تصمیمگیران اصلی جنگ(محسن رضایی، سید یحیی صفوی، غلامعلی رشید و علی شمخانی) صحبتی از « خطاهای استراتژیک و تعداد شهدا» نکردهاند و اگر منظور از «افراد عهدهدار بازخوانی تاریخ جنگ»، افراد دارای جهتگیریهای مشخص سیاسی در داخل و خارج از کشور هستند که تکلیف این گونه بازخوانیها مشخص است. با اطلاع کامل و توام با دعوت به ارائه مستندات از سوی مدعیان عرض میکنم در هیچ مقطعی از جنگ، پس از فتح خرمشهر هیچ مجالی که مصداق تحقق ادعای «فرصتهایی برای تغییر معادلات جنگ پیش روی کشور بود اما جدالهای بیهوده، اختلافنظرها و پافشاری بر شعارهایی از جمله «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و... پایان جنگ را به تعویق انداخت»، به وجود نیامد.
حتی یک مورد پیشنهاد یا طرح با قابلیت بررسی در سطح کلان کشور مطرح نشد و به شواهد یادداشتهای مرحوم رفسنجانی، حتی آن دسته از پیشنهادهای غیررسمی- که امروز بیشتر به شوخی شباهت دارند- از سوی ایشان و مسؤولان عالیرتبه کشور، پیگیری میشد. مهمتر اینکه، مسأله تاثیرگذاری بحث بر سر 2 شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» در مسیر طرح و اجرای عملیاتها و هدفگذاری میدانی، هیچ تغییر و اثر ملموسی نداشت و اساسا هیچ کدام، مجال بروز به عنوان یک راهبرد کلان پیدا نکرد. عملا از عملیات خیبر، معتقدان به هر 2 شعار، در مقام اجرا، کاملا بر هم منطبق بوده و فرصتی برای تصادم و اخلال پیش نیامد. باز هم ارجاع میدهم به یادداشتهای جناب هاشمی و خاطرات منتشره
سه: و در نهایت اینکه؛ موضوع « محاکمه و مجازات عدهای از فرماندهان سپاه» مدت کمی قبل از درگذشت آقای رفسنجانی، از سوی «غلام رجایی» یکی از اعضای دسته چندم دفتر ایشان که گرایش سیاسی کاملا واضحی دارد، به نقل از جنابشان مطرح شد و مورد استقبال اصلاحطلبان قرار گرفت. تکلیف چنین ادعایی پیشاپیش مشخص است و تاکید میکنم سند منتشرشدهای دال بر این ادعا وجود ندارد. جناب حجاریان هم در طول سالهای جنگ، هیچگاه در سطحی نبود که بتواند ادعا کند شخصا از چنین گزارهای مطلع بوده است.
در پایان، باز هم باید تاسف خورد به حال سیاستپیشگان کهنهکاری که در خوشبینانهترین حالت، از سر به تنگ آمدن قافیه و به نظر حقیر برای تسویهحسابهای کهنه دهه 60، دیواری کوتاهتر از «سالهای جنگ» پیدا نمیکنند.
*پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس
ارسال به دوستان
ویلای نعمتزاده ۱۵۰ متر مجوز ساخت داشت اما ۱۰12 متر زیربنای غیرمجاز در آن ساخته شده بود
خانه خلاف خراب
حکم تخریب ویلای شبنم نعمتزاده در لواسان پس از 14 ماه تأخیر به طور کامل اجرا شد
گروه اجتماعی: سرانجام ویلای غیرمجاز شبنم نعمتزاده، دختر وزیر صنعت دولت یازدهم در حالی که وی در زندان به سر میبرد با حکم قضایی تخریب شد.
به گزارش «وطن امروز»، خبر تخریب ویلای لاکچری شبنم نعمتزاده 14 ماه و 14 روز پیش رسانهای شد و با وجود آغاز عملیات تخریب، برخی فشارها مانع اجرای کامل آن شد. شاید دختر وزیر اسبق صنعت اگر میدانست چه سرنوشتی در انتظار وی خواهد بود هیچگاه برای جلوگیری از تخریب این ویلا اقدام نمیکرد. وی برای گذراندن محکومیت 20 سال حبس خود هماکنون در زندان به سر میبرد. ویلای لاکچری شبنم نعمتزاده در لواسان در 4طبقه و در هر طبقه ۱۵۰ مترمربع، مجوز ساخت داشته اما عملا به جای ۱۵۰ مترمربع، حدود ۵۰۰ مترمربع ساخت انجام شده و به خیابان نیز تعرض داشته است. این ویلا حدود هزار و ۱۲ مترمربع تخلف داشته که تخریب این بخش غیرمجاز از ویلا از 12 اسفند 1397 بهصورت دستی توسط کارگران آغاز شد اما در میانه راه این عملیات متوقف شد.
تا تیرماه 1398 دیگر خبری از ویلای دختر نعمتزاده نبود تا اینکه امام جمعه لواسان اعلام کرد: به دختر نعمتزاده گفتم راهی نداری و ویلا باید تخریب شود.
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی 14 تیرماه در خطبههای نمازجمعه این شهرستان گفت: در رابطه با تخریب ویلای خانم نعمتزاده ایشان چهارشنبه پیش من آمدند. به ایشان هم گفتم قانون باید اجرا شود و هیچ راه دیگری وجود ندارد. البته تخلفات فقط مربوط به ایشان نیست و افراد دیگری هم هستند که حتما باید با آنها هم برخورد شود. آیتالله رئیسی به بنده گفتند در حوزه لواسانات ورود کردهاند و انشاءالله خبرهای خوبی خواهید شنید.
در همان ایام عزتالله چراغی، معاون فنی و عمرانی شهرداری لواسان درباره روند عملیات تخریب ویلای شبنم نعمتزاده اظهار داشت: مالک، پروانه ساختمانی برای 4 طبقه ۱۵۰ متری و ۱۲ مترمربع خرپشته از شهرداری اخذ کرده و در هنگام ساخت حدود هزار و ۱۲ مترمربع تخلف ساختمانی انجام داده است؛ در این باره، این پرونده به کمیسیون ماده ۱۰۰ ارجاع و در حکم بدوی دستور تخریب صادر میشود. 2 عامل عدم همکاری مالک و تداخل بخش مجاز و غیرمجاز باعث کندی فرآیند تخریب شده است. با توجه به قرارگیری ملک مجاز درون ساختوساز غیرمجاز و جداسازی آنها از هم نیاز به طراحی و اجرای فنی و تثبیت ساختمان مجاز توسط سازمان نظام مهندسی است تا بتوان عملیات تخریب را بدون آسیب به ساختمان مجاز انجام داد که هنوز ارائه نشده است.
چراغی درباره عقبنشینی بخش مجاز ساختمان عنوان کرد: بخش نمای این ساختمان حدود یک متر عقبنشینی داشته که برای این موضوع، تمهیدات عمرانی جهت تثبیت ساختمان باید انجام شود تا بتوان عملیات تخریب را ادامه داد.
وی درباره زمان نصب ستونهای جدید تصریح کرد: این موضوع یک عملیات عمرانی بوده که برای آن مدتی تعیین نشده است؛ حتما باید طراحی انجام و بعد از آن حجم عملیات مشخص شود که براساس آن میتوان مدت زمانی را تعیین کرد؛ تاکنون این طراحی توسط مالک انجام نشده است.
معاون فنی و عمرانی شهرداری لواسان به روند تخریب این ویلا طی اردیبهشت و خرداد ۹۸ اشاره و بیان داشت: در پشتبام تمام سنگها برداشته شده و به ایزوگام رسیده، در اضلاع شرقی و غربی که غیرمجاز بوده، سنگها و کنگرههای نما کنده شده و اکنون دیوارها در حال تخریب است؛ همچنین تاسیسات ملک که خلل در روند تخریب ایجاد کرده بود، پس از صدور اخطار به مالک باز شد.
سرانجام بعد از 14 ماه از صدور حکم تخریب ویلای پرحاشیه شبنم نعمتزاده و اخطارهای بسیار برای عقبنشینی آن با حکم قضایی این ویلا ۱۵ خرداد تخریب شد تا مشخص شود حتی اگر دختر وزیر هم باشید با اجرای عدالت ویلای شما تخریب میشود.
حجتالاسلام حسن درویشیان، رئیس سازمان بازرسی کل کشور درباره رأی قطعی صادره از کمیسیون ماده ۱۰۰ شهرداری برای تخریب سازههای غیرمجاز در منطقه لواسانات، گفت: رأی مربوط به پرونده شبنم نعمتزاده اجرا شد. وی افزود: با پیگیری بازرسی استان، رأی مربوط به پرونده شبنم نعمتزاده ۱۵ خرداد ۹۹ اجرایی شد و اجرای رأی درباره یکی دیگر از منتسبان به مسؤولان هم در حال پیگیری است.
* زمینخوار متخلف در زندان
شبنم نعمتزاده هماکنون برای اجرای حکم 20 سال حبس خود در زندان به سر میبرد و قطعا این حکم به علت تخلفی فراتر از ساخت ویلای لوکس غیرمجاز است. شبنم نعمتزاده که روزگاری کارمند بیمارستان میلاد بود، تابستان سال گذشته به دلیل اتهاماتش در حوزه توزیع و پخش دارو خبرساز شد. شرکت توسعه دارویی رسا متعلق به شبنم نعمتزاده است و تابستان پارسال، برخی خبرگزاریها گزارش دادند که این شرکت ۳۵۰ میلیارد تومان به شرکتهای تولیدکننده دارو بدهکار است. گزارشها حاکی از این بود که شرکت تحت مدیریت شبنم نعمتزاده، بدون هیچ آوردهای توانسته معادل ۳۵۰ میلیارد تومان دارو از شرکتهایی دارویی خریداری کند و با عدم پرداخت بدهی خود، فشار مالی زیادی به این شرکتها وارد کرده است. بدهی قابل توجه شبنم نعمتزاده به شرکتهای دارویی از آنجا عیان شد که شرکتهای داروسازی نظیر شفادارو و داروسازی فارابی، اسناد بدهی شرکت توسعه دارویی رسا را به سازمان بورس اوراق بهادار ارائه کردند. اما جنجالها بر سر فعالیت دارویی شبنم نعمتزاده تنها به اینجا ختم نشد. اواسط مرداد سال گذشته رسانهها گزارش دادند که یک انبار احتکار دارو در استان البرز کشف شده و در میان داروها، داروهای تاریخ مصرفگذشته نیز وجود داشته است. بلافاصله برخی گمانهزنی کردند که این داروها متعلق به شرکت تحت مدیریت شبنم نعمتزاده است. کار به همین جا ختم نشد و اوایل شهریور 98، سخنگوی سازمان تعزیرات حکومتی گفت که دختر یک وزیر سابق در ارتباط با پروندهای که در دادسرا تشکیل شده بود، بازداشت شده است. یاسر رایگانی گفت که این دختر وزیر سابق به دلیل عجز از تودیع قرار وثیقه ۴۰۰ میلیارد تومانی بازداشت شده است. بلافاصله در فضای مجازی این خبر منتشر شد که فرد بازداشتی شبنم نعمتزاده بوده و علت تشکیل پرونده برای وی نیز بدهیاش به شرکتهای تولیدکننده دارو بوده است.
در همان تابستان، در فضای مجازی به ویلای غیرقانونی شبنم نعمتزاده در لواسان نیز اشاره شد. در هفته گذشته علی حیدریان، شهردار لواسان در گفتوگوی تلفنی با برنامه تهران۲۰ گفت که «حکم تخریب ویلای دختر یکی از وزرای سابق صادر و قطعی شده است». وی عنوان کرد: «کارشناس رسمی دادگستری آمده و بررسی کرده چه مقدار از ویلای وی تخلف داشته است و در حیطه جواز نیست تا حکم را اجرا کنیم».
***
[حکم پرونده فساد اقتصادی شبنم نعمتزاده چه بود؟]
دادگاه شبنم نعمتزاده یکی از پرحاشیهترین دادگاههای مبارزه با مفاسد اقتصادی بود و در نهایت حکم قضایی وی صادر شد. حکم پرونده شبنم نعمتزاده از سوی قاضی مسعودی در شعبه سوم دادگاه مفاسد اقتصادی صادر شد. 10 دیماه 1398 اعلام شد خانم شبنم نعمتزاده و آقای احمدرضا لشکریپور به جرم مشارکت در اخلال عمده و کلان در نظام اقتصادی کشور از طریق اخلال در توزیع مایحتاج دارویی هرکدام به ۲۰ سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و محرومیت دائم از خدمات دولتی محکوم شدند. خانم شبنم نعمتزاده مشخصا به رد مال معادل ۴۵ میلیارد ریال در حق آقایان محمدرضا وحیدی و علی زردکف محکوم شد و همچنین خانم شبنم نعمتزاده و احمدرضا لشکریپور متضامنا به رد مبالغ زیر محکوم شدهاند:
۳۶ میلیارد ریال در حق شرکت استراژن دارو
۱۷۷ میلیارد و ۴۴ میلیون ریال در حق داروسازی اسوه
۱۷۵ میلیارد و ۸۰۱ میلیون ریال در حق شرکت داروسازی جابربن حیان
۵ میلیارد و ۳۱۸ میلیون ریال در حق شرکت دارویی ایران سرنگ
۲۶ میلیارد و ۹۱۷ میلیون ریال در حق شرکت دارویی رابو فارمین
۱۳۷ میلیارد و ۱۵ میلیون ریال در حق شرکت داروسازی زهراوی
۴۶۲ میلیارد و ۷۲۶ میلیون ریال در حق شرکت داروسازی فارابی
۳۷ میلیارد و ۸۵۵ میلیون ریال در حق شرکت لابراتور رازن
۱۶۸ میلیارد و ۳۷۸ میلیون ریال در حق شرکت پارس دارو
۵۶ میلیارد و ۲۷۴ میلیون ریال در حق شرکت دارویی کاسپین تامین
۲۷ میلیارد و ۵۰۱ میلیون ریال در حق شرکت دارویی ریحانه اصفهان
۲۲ میلیارد و ۹۱۹ میلیون ریال در حق شرکت فارما شیمی
علاوه بر آن شرکت داروسازی رسا محکوم شده است به ۳۷۰۰ میلیارد و ۲۹۶ میلیون و ۷۵۹ هزار و ۱۹۸ ریال به عنوان جزای نقدی در حق صندوق دولت.
ارسال به دوستان
پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین
عبدالله صادق و ارزشمند بود
حضرت آیتالله العظمی خامنهای در پیامی درگذشت مجاهد مقاوم، دکتر رمضان عبدالله را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر حکیم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت برادر مجاهد و مقاوم، آقای دکتر رمضان عبدالله را به ملت عزیز فلسطین و به همه مجاهدانی که دل در گرو مسأله فلسطین دارند و بویژه به سازمان فداکار «جنبش جهاد اسلامی فلسطین» و نیز به خانواده آن فقید سعید تسلیت عرض میکنم. جریان مقاومت فلسطین عنصر بسیار صادق و ارزشمندی را از دست داد، امیدوارم با هدایت و کمک الهی، تلاشهای جهادی جانشینان شایستهای که راه مجاهدانی چون فتحی شقاقی و رمضان عبدالله را دنبال میکنند، این ضایعه را جبران کند. والله ولی التوفیق.
سیدعلی خامنهای
۱۹ خرداد ۹۹
ارسال به دوستان
چرا میگوییم ماجرای ارسال محموله بنزین به ونزوئلا یک الگوی هوشمند برای افزایش توان اقتصادی در شرایط تحریم است
تجارت در معادله قدرت
* تقدیر رهبر انقلاب از پرسنل نفتکشهای ایرانی: کار بزرگی کردید؛ حرکت شما حرکتی جهادی بود؛ کشور را سرافراز کردید
مسعود براتی*: در مقابله با تحریم و اقدامات محدودکننده میتوان 3 راهبرد را در پیش گرفت. در سالهای گذشته جمهوری اسلامی این 3 راهبرد را تجربه کرد و اکنون حاکمیت با یک تجربه به بلوغی در مقابله با تحریم رسیده است که میتواند درستترین آنها را انتخاب کند. راهبرد اول از نظر تاریخی، دور زدن تحریمها بود. در این راهبرد ایران با طراحی سیستمهایی اقدام به فریب آمریکا و ابزارهای تحریمی آن میکرد و تا جای ممکن نیازهای اولیه خود در حوزه تجارت را تامین میکرد. این شیوه از اوایل انقلاب تا ابتدای دهه 90 راهبرد اصلی کشورمان در مقابله با تحریمهای آمریکا بود. در دهه 90 تحریمها ابعاد گستردهتری یافت و در عین حال پیچیدگی آنها هم بیشتر شد تا حدی که دیگر استفاده از سیستمهای گذشته برای دور زدن تحریم جوابگو نبود. اگر بخواهیم درستتر بگوییم هزینه این راهبرد از منافع آن فزونی گرفته بود و با وجود اینکه میتوانست باز هم برای کوتاهمدت عایدی برای کشور داشته باشد اما در بلندمدت هزینه آن بسیار زیاد بود. ایضا به غیر از هزینه میتوانست در صورت مدیریت نشدن، بستری برای ایجاد فساد در داخل کشور هم باشد.
در این موقعیت راهبرد دومی در کشور حاکم شد که به دنبال حل تحریمها توسط مصالحه با تحریمکننده بود. البته این راهبرد از اول انقلاب هم مطرح شده بود و گاه و بیگاه در برهههای مختلف به سمت استفاده از آن حرکت کردیم اما در سال 92 و با روی کار آمدن دولت جدید این موضوع به یگانه راهبرد ایران در مقابل تحریمها بدل شد. اساسا ادبیات اصلی به قدرت رسیدن این جریان فکری هم چنین راهبردی بود. پس از مدت کوتاهی مشخص شد این راهبرد ناکارآمد است. یکی از مهمترین دلیلهای ناکارآمدی این راهبرد، این بود که وقتی میپذیرید مذاکره کنید، به طرف مقابل این را علامت را میفرستید که تحریمها و اقدامات گذشته موثر بوده است یا اگر بخواهیم شفاف و صریح بگوییم به طرف مقابل القا میکنیم شما به هدفتان رسیدید و مذاکره در راستای برنده شدن شما در یک نبرد تحریمی بوده است. از نظر ذاتی این رویکرد متناقض است و دشمن را در مسیری که گام برداشته مصممتر میکند. با گذشت زمان این مسأله اثبات شد؛ نهتنها در برجام تحریمها برداشته نشدند، بلکه شدیدتر از گذشته دوباره اعمال شدند. اکنون کشور ما 2 راهبرد دور زدن تحریم و مذاکره برای رفع تحریم را تجربه و نواقص هر دو رویکرد را بخوبی درک کرده است و بر همگان عیان شده این دو رویکرد به تمام نیازهای کشور پاسخ نمیدهد و باید به سمت راهبردی جدید رفت.
از بعد نظری رویکرد سوم در گذشته هم مطرح میشد اما هیچگاه فرصت پیادهسازی پیدا نکرد. راهبرد سوم، بیاثرکردن تحریمهاست. این رویکرد را میتوان اصولیترین شیوه برای مقابله با تحریم دانست. هدف اصلی این رویکرد این است که با اتخاذ تصمیماتی و انجام اقداماتی، بستر اثرگذاری تحریمها از بین برود. تحریم چه باشد و چه نباشد با هر شدت و کیفیتی اگر نتواند بر مناسبات مالی و تجاری کشور تاثیرگذار باشد ما به مقصود خود رسیدهایم. یکی از زیرشاخههای اصلی این رویکرد، طراحی شیوههای روابط با کشورهای مختلف است به طوری که نظام تحریمی آمریکا نتواند در این روابط خللی ایجاد کند. برای مثال اگر ایران با کشوری روابط اقتصادی را شکل دهد و آن کشور تحت تاثیر سیاستهای آمریکا باشد، این رابطه یقینا متزلزل است. مثلا سیاستهای کشور امارات تحت تاثیر و نفوذ آمریکاست، بنابراین روابط اقتصادی ایران و امارات روابط ناپایدار و متزلزلی خواهد بود. یا اگر با یک کشور همسو مانند عراق رابطه برقرار کنیم اما از ابزاری استفاده شود مثل روابط بانکی بینالمللی که آمریکا بتواند روی آن تاثیرگذار باشد این درآمد هم ناپایدار میشود. درست مانند قضیه صادرات گاز و برق ایران به عراق که کشور هدف نمیتواند بهای آن را پرداخت کند. لذا یکی از زیرشاخههای بیاثر کردن تحریمها که ذیل اقتصاد مقاومتی هم تحلیل میشود و با نگاه برونگرایی توسعه روابط تجاری- اقتصادی ما باید روابطی را در سطح راهبردی و فنی و تکنیکال آن طراحی کنیم که نسبت به تحریمهای آمریکا مصون باشد. تصمیمسازان کشور به این نتیجه رسیدند که باید تحریمها را به عنوان یک متغیر دائمی فرض کنند و راهکارهای آنها بر اساس همین اصل طراحی شود. تجارت بین ایران و ونزوئلا مصداق خروجی این راهبرد بود.
این تجارت از منظر فنی به صورتی رخ داد که ایالاتمتحده آمریکا هیچ خللی در آن نتوانست ایجاد کند. صادرات کالایی که در ایران قدرت تولید آن وجود داشت و حاصل درونزایی کشورمان بود، در کنار تقاضای آن توسط کشوری مانند ونزوئلا و تسویه آن به وسیله تهاتر، یک مدل فنی بسیار خوب برای کاهش تأثیر تحریمها بود.
در این نوع تجارت نه کشور ثالثی وجود داشت و نه از نظامهای بانکی تحت سلطه آمریکا استفاده شده بود؛ راهکاری که ایران باید با تمام توان درباره کشورهای مستقل از آن استفاده کند.
البته نباید فراموش کرد که راهبرد سوم احتیاج به یک پیوست امنیتی بسیار قدرتمند دارد. در همین موضوع نفتکشها اصلیترین تهدیدی که وجود داشت بروز رفتار نظامی از سوی آمریکا یا کشورهای متحد آن بود.
در سالهای اخیر این پیوست امنیتی به بهترین شکل خود به وجود آمده است، پیوستی ارزشمند که حاصل ایثار و فداکاری سربازان اسلام مانند شهادت سپهبد شهید سلیمانی است. بعد از حمله ایران به عینالاسد یک توازن وحشت و بازدارندگی نظامی به وجود آمد به طوری که حالا آمریکا تمایلی به افزایش تنش با ایران ندارد. البته این روند در سالهای اخیر همواره تقویت شده بود؛ برای مثال توقیف نفتکش انگلیسی که نشان داد ایران از حقوق خود کوتاه نمیآید. در اصل تجارت ایران و ونزوئلا حاصل سرمایهگذاریای است که در عینالاسد انجام داده بودیم. به قدری موضوع عینالاسد مهم است و تا حدی توانست باعث بازدارندگی شود که آمریکا با وجود هزینههای سنگین اعتباری و انسانی به خود اجازه پاسخ را نداد.
* حقوق بینالملل یا مقاومت؟
یک تحلیل اشتباه که در موضوع ارسال نفتکشهای ایرانی به ونزوئلا وجود دارد این است که عدم توقف آنها را ناشی از قوانین و حقوق بینالمللی میدانند. باید توجه داشت با وجود همین قوانین، اروپاییها به راحتی دستور توقیف نفتکشهای ایرانی را صادر کردند و هیچ نهاد بینالمللی به آنها خرده نگرفت.
تجارت بین ایران و ونزوئلا بازی در معادله قدرت بود. مجموعه کشور به این نتیجه رسیده که راه صحیح مقابله با تحریم بیاثر کردن تحریمهاست. البته به معنای کنار گذاشتن روشهای دیگر نیست، یک جاهایی ما از دور زدن تحریم استفاده میکنیم اما اصل نیازهایمان را باید از روش خنثی کردن و بیاثر کردن تحریمها تامین کنیم.
ذیل این نگاه باید طراحی مدلهای رابطه ما با کشورهای همسو براساس الگوهای فنی خارج از نظامات تحت کنترل آمریکا گسترش یابد.
باید به دنبال تعاملات پایدار با کشورهایی مانند ونزوئلا و از این دست کشورها باشیم. باید مشخص کنیم که چه کالاهایی میتوانیم صادر کنیم و آنها چه بخشی از نیازهای ما را میتوانند برطرف کنند؟ اینکه مادورو میخواهد به تهران بیاید، میتواند به افزایش روابط بین ایران و ونزوئلا کمک کند.
* کارشناس اقتصاد بینالملل
***
ونزوئلا؛ پنجرهای به تجارت ضدتحریم
اقدام اخیر ایران در ارسال 5 نفتکش حامل سوخت به مقصد ونزوئلا با پرچم برافراشته، ابعاد اقتصادی قابل توجهی در خود دارد. اهمیت این اقدام به حدی بود که حتی مقیاس کوچک این تجارت هم نمیتواند مانع درک اهمیت آن شود. اهمیت اقتصادی و سیاسی این موضوع هم بود که باعث شد مقام معظم رهبری به تقدیر از کارکنان این نفتکشها پرداخته و این اقدام را «بزرگ» و کار آنها را «جهادی» خواندند.
مدل «تجارت کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا» به عنوان فرصتی بزرگ برای این کشورها و تهدیدی برای سلطه اقتصادی آمریکا به شمار میرود. در این میان، دلار مهمترین قربانی «تجارت کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا» است. ارز ملی آمریکا طی سالهای گذشته به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای جنگ اقتصادی آمریکا علیه دیگر کشورها ازجمله ایران به کار رفته است. حذف دلار از تجارت میان کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا، ضربه سنگینی به جایگاه دلار خواهد بود.
صادرات اخیر سوخت به ونزوئلا شاخصترین مصداق تجارت ضدتحریم از سال 92 تاکنون است. مقامات کاخ سفید با وجود تهدیدهای مکرر درباره توقیف نفتکشهای ایران، قادر به ایجاد هیچ خللی در تجارت ایران و ونزوئلا نبودند. همراستایی ایران و ونزوئلا در موضوع حفظ استقلال ملی و مقابله با دخالت خارجی موجب همداستانی دو کشور در برابر اقدامات تحریمی آمریکا شده است.
ارسال 5 نفتکش حامل سوخت با پرچم ایران بدون هیچ مخفیکاری، نشاندهنده ضدتحریم بودن این نوع تجارت است. از آنجا که هر 2 کشور طرف تجارت، مشمول تحریمهای آمریکا هستند، ابزار تحریم برای ترساندن طرفین از تجارت با یکدیگر بلاموضوع میشود. تجارت کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا حاوی چند دستاورد است که در صورت تداوم و توسعه این مدل از تجارت، میتواند موضوعیت تحریم را تا حدود زیادی از بین ببرد.
اولین دستاورد تجارت کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا، شکلگیری باشگاه کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکاست. غیر از ایران و ونزوئلا، کشورهای دیگری هم تحت فشار سیاستهای خصمانه ایالات متحده آمریکا به شکل تحریم یا روشهای دیگر هستند.
چین در جنگ تجاری با این کشور است، روسیه، سوریه، کرهشمالی، سودان، کوبا و لیبی هم به طور مستقیم توسط آمریکا تحریم شدهاند. با بزرگ شدن هر چه بیشتر دایره این کشورها رویای ایجاد باشگاه تحریمیها به واقعیت نزدیکتر میشود؛ کشورهایی که با دست به دست هم دادن میتوانند از نظر نیروی انسانی، توان سیاسی و منابع طبیعی یک قطب قدرتی جدید در جهان تشکیل دهند. این کشورها میتوانند سبد وارداتی یکدیگر را تامین کنند و در عوض با بهرهگیری از فلزات گرانبها یا ارزهای مشترک و در نهایت پیمانهای پولی دوجانبه مازاد صادراتی یکدیگر را تسویه کنند.
صادرات بنزین ایران به ونزوئلا در ازای طلا یک مدل مناسب برای روش اجرایی باشگاه تحریمیهاست. «اتحاد کشورهای تحریمشده» سیاستی است که اجرای آن اکنون بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. کشورهای تحریمشده اکنون در شرایطی به سر میبرند که بیسابقهترین اتحاد میان همپیمانان آمریکا برای اعمال فشار اقتصادی به آنها ایجاد شده است. در چنین شرایطی آنچه لازم است، اتحاد این کشورها برای شکستن حلقه محاصره اقتصادی است.
از همین رو گسترش همکاری میان کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا تنها راهکار این کشورها برای کاهش اثر تحریم است. از همین منظر، گسترش و علنیشدن همکاریهای اقتصادی میان ایران و ونزوئلا به دلیل ناگزیر بودن آن چندان جای شگفتی ندارد.
دیگر دستاورد تجارت کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا با یکدیگر، حذف دلار از مناسبات تجاری است. تسویهحساب محمولههای بنزین با طلا در تجارت اخیر ایران و ونزوئلا یکی از پیش پا افتادهترین و البته جذابترین روشهای تسویه بدون نیاز به دلار و روشهای مالی مرسوم مانند سوئیفت بود. هرچند استفاده از طلا به دلیل مشکلات حملونقل و محدودیت ذخایر، امکان استفاده حداکثری ندارد اما به عنوان یکی از روشهای تسویه در شرایط تحریم، کارساز است. علاوه بر این روش در چند سال گذشته اغلب کشورها برای فرار از وابستگی اقتصاد خود به دلار به سمت تبادل پایاپای یا تسویه با پول مشترک رو آوردهاند.
سردمداران این روش کرهجنوبی و چین هستند. هماکنون حتی پیشنهادی مبنی بر ایجاد رمزارز منطقهای برای تجارت کشورهای درگیر با تحریمهای مالی مطرح شده است که جدیترین آن با سفر حسن روحانی به مالزی رخ داد که البته تاکنون به دلیل تعلل ایران به نتیجه نرسیده است.
همچنین رو آوردن کشورهای تحریمشده به اجرای پیمانهای چندجانبه ارزی میتواند راهکار مناسبی برای بیاثر کردن تحریمهای بانکی باشد. با اشاعه این ادبیات دیگر نیازی به پذیرفتن لوایح استعماری مانند FATF نیست و اقتصاد کشورمان با استفاده از چنین روشهایی میتواند براحتی به مسیر خود ادامه دهد بدون اینکه بخواهد ضوابط و مقررات ایالاتمتحده آمریکا را در مسائل مالی بپذیرد.
از دیگر دستاوردهای گسترش تجارت بین کشورهای طرف جنگ اقتصادی با آمریکا، کاهش وابستگی اقتصاد این کشورها به غرب است. از زمانی که زمزمههای برجام در کشورمان طنینانداز شد، مسؤولان وزارت نفت تمام ارتباطهای نفتی حاصلشده با کشورهای همسو مانند بولیوی، ونزوئلا و عراق را بیحاصل و بینتیجه خواندند و با امید واهی به غرب، قراردادهایی برای صادرات گاز به اروپا و کشورهای شرق آسیا منعقد کردند. نتیجه این تفکر این شد که سال 93 دفاتر نفتی ایران در بولیوی و ونزوئلا به کلی تعطیل شد. توسعه تجارت با کشورهای همسو با ایران، باعث کاهش مسائلی از این دست میشود.
******
تقدیر رهبر انقلاب از پرسنل نفتکشهای ایرانی
گروه سیاسی: رهبر حکیم انقلاب در پیامی از «حرکت جهادی» فرماندهان و کارکنان شناورهای نفتکش جمهوری اسلامی ایران که محموله فرآوردههای نفتی را به کشور ونزوئلا منتقل کردند، قدردانی به عمل آوردند. حضرت آیتالله العظمی خامنهای، این اقدام را مایه «سرافرازی کشور» عنوان کردند.
به گزارش «وطن امروز»، رهبر معظم انقلاب روز گذشته در پیام تشکرآمیز خود از خدمات پرسنل نفتکشهای ایرانی که محموله صادراتی بنزین ایران را به سواحل کاراکاس رساندند، این اقدام را یک «حرکت جهادی» و موجبات «سرافرازی کشور» عنوان کردند. متن پیام ایشان بدین شرح است:
«بسماللهالرحمنالرحیم. به همه شما عزیزان، کاپیتان و کارکنان کشتی خداقوت میگویم. کار بزرگی کردید. حرکت شما حرکتی جهادی بود. کشور را سرافراز کردید. انشاءالله موفق باشید. سیدعلی خامنهای/ 19/3/99».
اعزام نفتکشهای حامل بنزین صادراتی ایران به مقصد ونزوئلا، از جمله اقدامات راهبردی ایران در صنعت دریایی به حساب میآید که از همان ابتدا بازتاب گستردهای در رسانههای جهان داشت. گرچه از همان اوایل انتشار این خبر، آمریکاییها سعی کردند با خط و نشان کشیدن برای ایران، از این اقدام جلوگیری کنند اما همه این تهدیدها خللی در عزم جدی جمهوری اسلامی ایجاد نکرد و نهایتا این کشتیها با اقتدار در سواحل کاراکاس پهلو گرفتند.
بسیاری از کارشناسان این اقدام ایران را «مانور قدرت جمهوری اسلامی» ارزیابی کردند که هیمنه پوشالی آمریکا را برای همه کشورهای استقلالطلب جهان از بین برد؛ اقدامی که در جنگ ارادهها، دست برتر اراده انقلاب اسلامی در برابر آمریکا را به نمایش گذاشت.
پیش از این دکتر منوچهر محمدی، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران در گفتوگویی به «وطن امروز» گفته بود: در میان نظریات رایج در روابط بینالملل در حوزه تصمیمگیری سیاست خارجی، نظریهای وجود دارد به نام نظریه «بازیگر بزدل» (Chiken Game and or Game of Brinkmanship). طبق این نظریه، زمانی که رانندههای 2 اتومبیل با سرعت هر چه تمامتر و در جهت مقابل یکدیگر با سرعت حرکت میکنند که احتمال برخورد و نابودی هر 2 وجود دارد، در نهایت در آخرین لحظات یکی از آنها ناچار است با انحراف به چپ یا راست از برخورد جلوگیری کند. در این شرایط آن رانندهای که دارای اراده قویتر است و از برخورد ابایی نداشته و از ضعف راننده مقابل آگاهی دارد، پیروز این میدان خواهد بود.
وی ادامه داد: اعزام کشتیهای نفتکش، آن هم با پرچم برافراشته ایران و با روشن بودن دستگاههای رادیویی، عزم و اراده قوی جمهوری اسلامی را برای شکستن شجاعانه و مقتدرانه تحریمهای ظالمانه آمریکا نشان داد. این حرکت، آمریکای متکبر و پرنخوت را به مبارزه و چالش کشاند و برای نخستینبار صحنهای جدید از جنگ ارادهها را پیش چشم همه جهانیان تصویر کرد؛ صحنهای که در نهایت آمریکا در برابر اراده مستحکم جمهوری اسلامی ضعف نشان داد و از میدان به در رفت. اعزام نفتکشهای ایرانی نهتنها یک اقدام اقتصادی و یک مانور قدرت، بلکه یک سرمایهگذاری در حیطه دیپلماسی عمومی و افزایش قدرت نرم ایران در آمریکای لاتین نیز بود. موضوعی که دکتر ایزدی، استاد دانشکده مطالعات جهان نیز در گفتوگوی دیگری با «وطن امروز» به تشریح آن پرداخت. دکتر فواد ایزدی تاکید کرد مساله بنزین یک نیاز اجتماعی و عمومی است و به همین خاطر مردم ونزوئلا به صورت مستقیم با این مساله درگیر هستند و بحران کمبود بنزین زندگی آنها را با اختلال مواجه کرده است. ورود جمهوری اسلامی به حل مشکلی که مردم ونزوئلا بهصورت ملموس با آن درگیر هستند، یک سرمایهگذاری در حیطه دیپلماسی عمومی و موجب افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی خواهد شد.
صحت این فرضیه در واکنشهای سیاسی و اجتماعی مردم ونزوئلا به ورود نفتکش های ایرانی قابل مشاهده بود. نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا بعد از ورود کشتی «فورچون» در پیامی توئیتری نوشت: «پایان ماه رمضان برای ما با ورود نفتکش فورچون همراه شد، نشانهای از همبستگی مردم ایران با ونزوئلا. در زمانهای که امپریالیسم جهانی به دنبال تحمیل خواستههای خود از طریق زور است، فقط برادری مردمان آزاد میتواند ما را نجات دهد. متشکر ایران». وی همچنین در پیامی تلویزیونی به زبان فارسی با گفتن «ایران، سلام علیکم»، تشکر خود را از ملت و دولت ایران به گونهای دیگر ابراز کرد. مردم ونزوئلا نیز در شبکههای اجتماعی، هشتگ «ایران متشکریم» را ترند کرده و از همبستگی ایران با ونزوئلا قدردانی کردند. این واکنشها بخوبی نشان داد چگونه اقدام ایران در صادرات بنزین به ونزوئلا بر افزایش نفوذ و قدرت نرم ایران در لایههای اجتماعی و سیاسی ونزوئلا اثر گذاشت. بر همین اساس باید اذعان کرد «تحقیر آمریکا، مانور قدرت جمهوری اسلامی، آورده اقتصادی، افزایش قدرت نرم ایران نزد ملتهای ضدامپریالیست و شکستن هیمنه تحریم به عنوان یک ابزار ارعاب و تهدید علیه ملتهای استقلال طلب»، از جمله دستاوردهای مهم اعزام نفتکشهای ایرانی به ونزوئلا بود. همین دستاوردها بود که موجب شد رهبر معظم انقلاب با تقدیر و تشکر از پرسنل و کارکنان نفتکشهای اعزامی، این واقعه را به عنوان یکی از برگهای زرین تاریخ پرافتخار ایستادگی ایران در برابر قدرتهای زورگو و استکباری، به ثبت برسانند.
ارسال به دوستان
روحانی: دوران من دوران گشایش و پیشرفت بود!
رئیسجمهور در دومین جلسه برنامهریزی برای تحقق شعار جهش تولید، از دوران دولت تدبیر و امید به عنوان دوران گشایش و پیشرفت ایران یاد کرد.
به گزارش «وطن امروز» به نقل از پایگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری، حسن روحانی با اشاره به اقدامات دولت تدبیر و امید در 2 دوره یازدهم و دوازدهم، از این دوران به عنوان دوران گشایش و پیشرفت یاد کرد و گفت: در دولت یازدهم اگر چه تحریمها برقرار بود اما با اقداماتی مانند توافق اولیه در 100 روز اول و تعدیل تحریمها ماهانه 700 میلیون دلار از اموال بلوکه شده ایران آزاد میشد و اقدامات بسیار مهمی انجام گرفت که در نهایت به توافق هستهای و موفقیت در زمینه هستهای و رفع تحریمها منجر شد.
حسن روحانی افزود: آمریکاییها با سیاست «زانو بر گلو» شدیدترین تحریمها را علیه دولت و ملت ایران اعمال کردند و هدفشان این بود که مردم در تأمین اولیهترین امکانات زندگی دچار مشکل شوند و با افزایش فشارها نظام سیاسی در ایران تغییر کند. رئیسجمهور خاطرنشان کرد: امروز پس از گذشت بیش از 2 سال از فشار آنان، دولت با هدایتهای رهبری و همراهی مردم و وحدت و انسجامی که در جامعه به وجود آمده، نگذاشته زانوی آمریکاییها برگلوی ملت فشار آورده و نفس آنها را تنگ کند.
ارسال به دوستان
«وطنامروز» از بایکوت هدفمند اعتراضات مردم آمریکا در رسانههای اصلاحطلب گزارش میدهد
دُم را بجنبان!
گروه سیاسی: «اگر در لنینگراد برف ببارد تودهایها با چتر در خیابانهای تهران قدم میزنند!»، این مزاح رایج در دهههای 20 و 30 شمسی را حکایتی از میزان تلاش اعضای حزب توده برای تطبیق خود با مواضع اتحاد جماهیر شوروی میدانند؛ امری که در نهایت باعث شد رهبران آن حزب در تمام حوادث سیاسی ایران، تصمیمات خود را با مواضع و دستورالعملهای بلوک شرق تنظیم کنند و تبدیل به یک الگوی ناب از وابستگی سیاسی و ایدئولوژیک یک حزب فعال شوند. با این حال به نظر میرسد سرنوشت حزب مدفونشده توده حکایت این روزهای جریان داخلی غربگرا در مواجهه با تمام حوادث سیاسی است.
به گزارش «وطن امروز»، بالا گرفتن اعتراضات خیابانی مردم آمریکا در اعتراض به سیاستهای نژادپرستانه دولت این کشور که با قتل فجیع «جرج فلوید» عینیت بیشتری نیز به خود گرفت، تبدیل به یک میدان جدی رسانهای و سیاسی برای جریانات غربگرا شده است تا قدرت خود را در نادیده گرفتن حوادثی که سرخط اصلی عمده رسانههای جهانی شد نشان بدهند. صورتمسأله تبدیل شدن برخی رسانههای داخلی به مرجعی در نقش روابط عمومی و حافظ منافع کشورهای غربی، باعث شده است فضای رسانهای کشور در سالهای اخیر شاهد یک سامانه دفاعی برای تصمیمات دولتهای غربی و در رأس آنها دولت آمریکا باشد؛ از تکرار مواضع آمریکا پیرامون سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی در خط اول رسانههای اصلاحطلب تا هموار کردن مسیر دولت این کشور برای فریب برجامی دولت البته با برجسته کردن گزارههایی همچون «امضای کری تضمین است» و «هر توافقی بهتر از عدم توافق است»، تنها نمونههایی از همراهی و همنوایی این رسانهها با سیاستهای مدنظر دولتهای غربی است. در مصداقی دیگر میتوان به مواجهه رسانههای اصلاحطلب با حوادثی همچون کودتاهای آمریکایی علیه دولتهای مستقل آمریکای لاتین اشاره کرد که در آن رسانههای اصلاحطلب سعی میکردند با مشروعیتبخشی به مداخله دولت آمریکا در ساقط کردن دولتهای قانونی این کشورها- که از قضا روابط نزدیک و استراتژیکی نیز با کشورمان داشتهاند- در جایگاه تریبون حافظ منافع آمریکا ظاهر شوند. تلاش برای ترمیم چهره آمریکا از سوی این رسانهها تا جایی ادامه یافت که رهبر حکیم انقلاب نیز لب به گلایه گشودند و فرمودند: «در سالهای اخیر، کسانی مغرضانه و با خطدهی آمریکا یا سادهلوحانه تلاش کردهاند با چشمپوشی بر تجربیات مکرر ملت، چهرهای بزک کرده از آمریکا ترسیم و این گونه وانمود کنند که اگر آمریکاییها روزی دشمن ایران بودهاند، امروز دست از آن توطئهها کشیدهاند».
با همه این اوصاف مشاهده صحنههایی که این روزها در کف خیابانهای آمریکا میگذرد و خبر از یک خشونت عریان و سیستماتیک در مواجهه با اعتراضات مردمی این کشور علیه بحران نژادپرستی میدهد، به هیچ وجه تجربه مطلوبی برای رسانهها و جریانات غربگرای داخلی به شمار نمیرود. جریانی که همواره سعی خود را معطوف به بزک کردن چهره آمریکا و تبدیل آن به یک الگوی مطلوب جهانی میکرد از انعکاس این حوادث و ضربهای که به واسطه آن به اعتبار و تصویر سیاسی آمریکا وارد شده ناخرسند است و سعی میکند با سکوت، واکنش حداقلی و حتی تبدیل کردن آن به سوژهای تازه برای حمله به نظام، از این فضا چشم پوشیده و سریعتر بگریزد.
* روزه هدفمند سکوت
انداختن نگاهی گذرا به فضای رسانهای جریان غربگرا و نوع مواجهه آن با اعتراضات مردم آمریکا گویای یک سکوت فراگیر برای ضریب نیافتن صدای این اعتراضات و خشونت دولت این کشور در افکار عمومی ایرانیان است. بهگونهای که اگر سابقا با هر حادثهای این رسانهها تلاش میکردند در خط مقدم ابراز همدردی با دولتهای غربی گام بردارند یا با شکلگیری هرگونه اعتراضی از سوی جریانات غربگرا در کشورهایی که دولتهای ضدآمریکایی داشتند، تمام توان خود را صرف ضریب بخشیدن به آن اعتراضات میکردند، این روزها سعی میکنند با چشم بستن بر فضای اعتراضات خیابانی آمریکا و نادیده انگاشتن انباشت خشم عمومی مردم این کشور نسبت به سیستم تبعیضآلود این کشور، آن را به اعتراض نسبت به ترامپ جمهوریخواه تقلیل دهند.
بررسی پوشش رسانهای اعتراضات اخیر آمریکا در جراید مکتوب اصلاحطلب بهعنوان تنها یک شاهد مثال کوچک مؤید این برخورد سلیقهای با گستره عظیم اعتراضات عمومی در خیابانهای آمریکا است. برای نمونه با ملاک قرار دادن صفحه اول روزنامههای اصلاحطلب بهعنوان ویترین هر روزنامه که گویای تلاش تیم آن برای ضریب دادن به اخبار است، با حداقلیترین واکنش ممکن در 13روزی که از آغاز اعتراضات خیابانی آمریکا میگذرد روبهرو میشویم. روزنامه «شرق» در تمام این مدت، اعتراضات خیابانی مردم آمریکا را حتی در فرعیترین تیترهای صفحه اول خود نیز پوشش نداده است. روزنامه «اعتماد» دیگر روزنامه شناختهشده اصلاحطلب از این حادثه در 13روز گذشته یک بار در تیتر اصلی و بار دیگر در یکی از تیترهای فرعی یاد کرده است. روزنامههای «آرمان ملی» و «آفتاب یزد» هر کدام تنها یک بار در تیترهای صفحه نخست خود این اعتراضات را پوشش دادند که روزنامه آفتاب یزد همان یک بار را نیز در یکی از فرعیترین تیترهای صفحه اول خود گنجاند. 2 روزنامه دیگر اصلاحطلب یعنی «ابتکار» و «سازندگی» نیز به ترتیب 4 و 3 بار در 13 روز گذشته اخبار اعتراضات عمومی آمریکا را وارد صفحه نخست خود کردند که هر 2 روزنامه نیز تنها یک بار این اعتراضات را تبدیل به تیتر اصلی خود کردند.
با این همه و بهرغم آنکه در سطوح دیگر نیز بایکوت و چشمپوشی رسانههای اصلاحطلب در مواجهه با تظاهرات گسترده ضدنژادپرستی آمریکا را میتوان مورد بحث و بررسی قرار داد اما نوع مواجهه صفحه نخست این جراید در یک بازه زمانی مشخص بهعنوان ملاکی با کمترین درصد دخالت تفسیرهای شخصی، نشان از رویکرد تقریبا یکسان مهمترین جراید این جریان سیاسی با اعتراضات داخلی آمریکا دارد. گویا تلاش برای ترمیم خدشه وارد شده به «رویای آمریکایی» که سالها در این رسانهها پروبال گرفته بود تبدیل به خطمشی مشترک همه آنها در این مصداق روشن شده است.
* سقوط آزاد دنیای آزاد!
دفاع هدفمند از نظم جهانی مبتنی بر هژمونی آمریکا، بازتعریف استقلالطلبی ایران به غیرنرمال بودن کشورمان و تجویز نهایی تنشزدایی بهعنوان اسم رمز وادار کردن جمهوری اسلامی به عقبنشینی را میتوان از مهمترین خطمشیهای جریان اصلاحات در 2 دهه اخیر دانست که به موازات آن در فضای رسانهای این جریان نیز همواره پیگیری شده است. تجربه برجام بهعنوان بزرگترین تجربه تعاملی با آمریکا در چند دهه اخیر که در سایه حکمرانی نیروهای وابسته به جریان اصلاحات جلو رفت و شکست فاحش ایده آن در بازه زمانی کوتاه، باعث شد این جریان سیاسی شاهد از دست رفتن اعتبار ایده سیاسی خود در روز روشن باشد. پشت پای دولت آمریکا به توافق خود و انفعال اروپا در این زمینه، به گونهای که حتی کوچکترین هزینهای برای مقابله با آمریکا صرف نکرد، تبدیل به نمادهای ملموس در بنبست سیاسی تعامل با غرب شد که به انزوای جریان غربگرا در فضای عمومی جامعه ایران نیز منتهی شد. در چنین فضایی حوادث این روزهای آمریکا و خشونت عریان دولت این کشور در مواجهه با معترضان خیابانی، بخش دیگری از تصویر مطلوب و آرمانی جریان غربگرا را که در دهه اخیر آن را بارها تقدیس کرده بود تخریب کرده است. تلاش برای نادیده گرفتن این حوادث یا حداقل تمارض به ندیدن آنها را میتوان رویکردی قابل پیشبینی و هدفمند برای جلوگیری از انزوای بیش از پیش آنها دانست.
ارسال به دوستان
جرج بوش، میترامنی و کالین پاول اعلام کردند در انتخابات نوامبر به ترامپ رأی نمیدهند
جمهوریخواهی یا ترامپخواهی؟
* پاول: به جو بایدن رأی میدهم
گروه بینالملل: اتفاقی که در روزهای گذشته به عنوان شورش داخلی علیه ترامپ مطرح شده است، اعلام برائت چند چهره پرنفوذ حزب جمهوریخواه از ترامپ بود. سیزدهمین روز اعتراضات علیه نژادپرستی و نقض حقوق بشر در آمریکا در شهرهای مختلف این کشور برگزار شد. عمده راهپیماییها در شهرهای واشنگتن دیسی، نیویورک، لسآنجلس، شیکاگو و فیلادلفیا برگزار شد. معترضان در این مدت با تغییر شعارها و مطالبات خود از بحث مصداقی پیرامون قتل یک شهروند سیاهپوست به موضوعات ساختاری، خواهان تغییرات اساسی در نحوه برخورد پلیس و نژادپرستی نظاممند در آمریکا شدند؛ هر چند در این مدت اخباری پیرامون برخی احکام دادگاهی علیه ماموران خاطی منتشر و اعلام شد شورای شهر مینیاپولیس نیروی پلیس را منحل کرده است اما جاکوب فری، شهردار این شهر از قطع بودجه و منحل کردن نیروی پلیس امتناع و عملا ثابت کرد مطالبات مردمی حتی در شهر محل وقوع جنایت نیز چندان پیگیری نخواهد شد. در این بین اظهارنظرهای مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی سابق در حزب جمهوریخواه نشان میدهد اوضاع اعتراضات و وضعیت کلی در آمریکا به گونهای است که برخی جمهوریخواهان به دنبال قربانیکردن ترامپ هستند. هرچند ماهیت و جایگاه این حزب نیز به شدت به خطر افتاده است.
به گزارش «وطن امروز»، همزمان با تداوم اعتراضات علیه سیاستهای نژادپرستانه نظاممند در شهرهای مختلف آمریکا و برخی کشورهای جهان، برخی مقامات سیاسی و نظامی سابق از حزب جمهوریخواه در اقدامی جالب توجه با انتقاد از عملکرد ترامپ در جریان اعتراضات و دامن زدن وی به موضوع نژادپرستی در این کشور اعلام کردند در انتخابات آتی از ترامپ حمایت نخواهند کرد. ابراز مخالفت با ترامپ از سوی بخشهایی از تشکیلات جمهوریخواه و نظامیان در روزهای اخیر و با درخواستهای مکرر ترامپ درباره مهار معترضان و دستور دولت او برای پاکسازی خیابانهای اطراف کاخ سفید تشدید شده است. اینکه اعضای ارشد یک حزب در آستانه انتخابات ریاستجمهوری از رئیسجمهور همحزبیشان به این شکل اعلام برائت کنند، در تاریخ سیاسی آمریکا پدیدهای کمسابقه و نادر است.
ترامپ از زمان آغاز اعتراضات به قتل شهروند سیاهپوست آمریکایی توسط یک پلیس سفیدپوست، خواستار سرکوب اعتراضات شده و از نیروهای گارد ملی برای سرکوب معترضان استفاده کرده است. رئیسجمهوری آمریکا به طور مداوم از نیروهای گارد ملی به خاطر سرکوب اعتراضات در برخی شهرها و ایالتها تشکر و از خشونت آنها علیه معترضان حمایت کرده است. وی همچنین تهدید به استفاده از نیروهای ارتش برای سرکوب معترضان کرده است. کوری شاک، کارمند سابق شورای امنیت ملی آمریکا در ارتباط با مخالفت جمهوریخواهان با ترامپ به نیویورکتایمز گفت: نارضایتی فزاینده گزارش شده درباره ریاستجمهوری ترامپ در حالی است که تعدادی از مقامهای آمریکایی که هم برای ریگان و هم برای بوش- روسایجمهوری جمهوریخواه پیشین آمریکا- کار کردهاند، تلاش میکنند مشخص کنند چطور موضع خود را ابراز کنند و اینکه باید از بایدن حمایت کنند یا خیر؟نحوه عملکرد ترامپ باعث شده برخی چهرههای شناختهشده جمهوریخواه قانع شوند دیگر نمیتوانند سکوت کنند. به نظر میرسد علاوه بر رویدادهای اخیر بویژه واکنش شخص ترامپ به اعتراضات ضدنژادپرستی، موضوع نحوه مقابله دولت با شیوع ویروس کرونا نیز تاثیر زیادی بر شک و تردید رهبران جمهوریخواه برای حمایت از ترامپ در رقابتهای انتخاباتی نوامبر 2020 داشته است.
* مخالفت خانواده بوش با ریاستجمهوری ترامپ
از جمله مهمترین چهرههای جمهوریخواه که در روزهای گذشته به انتقاد از ترامپ برخاستهاند جرج بوش پسر، رئیسجمهور اسبق آمریکاست. افراد نزدیک به جرج دبلیو بوش، رئیسجمهور اسبق آمریکا در گفتوگو با نیویورک تایمز، اعلام کردند او از انتخاب مجدد ترامپ حمایت نخواهد کرد. علاوه بر بوش برخی دیگر از چهرههای سرشناس حزب جمهوریخواه در روزهای اخیر اعلام کردند در انتخابات آتی از ترامپ حمایت نخواهند کرد. جب بوش، پسر دوم جرج هربرت واکر بوش (بوش پدر) رئیسجمهوری اسبق آمریکا و برادر کوچکتر جرج دبلیو بوش نیز گفته است مطمئن نیست به ترامپ رأی دهد. بوش پسر و جب بوش گفتهاند مردم با طرز تفکر آنها آشنا هستند.
* میت رامنی: در انتخابات 2020 از ترامپ حمایت نمیکنم
بعد از بوش، میت رامنی که نامزد جمهوریخواهان در انتخابات سال 2012 بود هم با ادامه ریاستجمهوری ترامپ مخالفت کرده است. میت رامنی، سناتور ایالت یوتا و نامزد ریاستجمهوری از حزب جمهوریخواه در رقابتهای انتخاباتی 2012 از جمله منتقدان عملکرد ترامپ است. منابع آمریکایی با انتشار یک ویدئو گزارش دادند رامنی در تظاهرات هزاران نفری مردم پایتخت آمریکا که بعدازظهر یکشنبه به وقت محلی به سمت کاخ سفید برگزار شد، شرکت کرد. وی در اظهاراتی کوتاه درباره حضورش در این تجمع اعتراضی به شبکه انبیسینیوز گفته است «ما نیاز به صداهای متعددی علیه نژادپرستی و ظلم داریم». رامنی پیش از این در ماه فوریه به نشریه آتلانتیک گفته بود از ترامپ در انتخابات 2020 حمایت نخواهد کرد، چرا که ترامپ در جریان استیضاح در سنا، او را به سوءاستفاده از قدرت متهم کرده است. وی در روزگاری که کسی در حزب جمهوریخواه جرات انتقاد از ترامپ را نداشت منتقد وی بود. رامنی جزو معدود جمهوریخواهانی بود که در جریان استیضاح ترامپ، خواهان عزل وی شده بود. رسانههای آمریکایی حضور رامنی در تظاهرات روز شنبه را علاوه بر اعتراض علیه نژادپرستی، یک پیام سیاسی برای دونالد ترامپ نیز قلمداد کردند که به نوعی انتقاد از نحوه مدیریت وی در سرکوب اعتراضات حتی در میان جمهوریخواهان است.
* کالین پاول: به بایدن رأی میدهم!
کالین پاول، بدون تردید جنجالیترین چهره دولت جرج بوش بود که با دروغهایش توانست متحدان آمریکا و شورای امنیت را به جنگ در افغانستان و عراق ترغیب کند. وی که در این مدت کمتر اظهارنظر رسانهای داشته دیروز به صراحت اعلام کرد به ترامپ رأی نخواهد داد. پاول، وزیر خارجه دولت بوش در مصاحبه با سیانان تاکید کرد در انتخابات ریاستجمهوری 2020 از بایدن حمایت خواهد کرد، چرا که ترامپ درباره مسائل مختلف دروغ میگوید. ژنرال بازنشسته و وزیر خارجه سابق آمریکا در دوران جرج بوش گفت: «من قطعا نمیتوانم به هیچعنوان امسال از رئیسجمهور ترامپ حمایت کنم». اظهارات پاول در حالی مطرح شد که چندین تن از افسران بلندپایه فعلی و سابق ارتش از عملکرد ترامپ در سرکوب اعتراضات سراسری علیه نژادپرستی، وحشیگری پلیس و نابرابری نژادی بشدت گلایه کردهاند. این مقام سابق جمهوریخواه همچنین گفت قصد دارد در ماه نوامبر، همانطور که دفعه قبل در سال 2016 ضد دونالد ترامپ رای داده بود، به نفع جو بایدن دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری رأی دهد. پاول که از سیاستمداران و ژنرال چهار ستاره بازنشسته ارتش آمریکاست از سال 1987 تا 1989 به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا فعالیت داشته است. وی از سال 1989 تا 1993 نیز رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا بود. پاول همچنین به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش در دورههای ریاستجمهوری جرجبوش[پدر] و کلینتون خدمت کرده است. وی اولین سیاهپوست آمریکایی بود که وزیر خارجه شد. سخنان پاول البته از سوی ترامپ بیپاسخ نماند. رئیسجمهوری آمریکا در توئیتی پاول را جنگافروز و مسؤول جنگهای خاورمیانه دانست.
* جیمز متیس: شاهد پیامدهای ۳ سال بدون رهبری بالغ هستیم
حتی افرادی که در حلقه نزدیکان ترامپ بودند هم این روزها انتقادات جدی به ترامپ وارد میکنند. در همین ارتباط جیمز متیس، وزیر پیشین دفاع در دولت ترامپ هم در بیانیهای از عملکرد رئیس سابق خود در جریان ناآرامیهای مربوط به قتل شهروند سیاهپوست آمریکایی انتقاد کرد و او را «تهدیدی علیه قانون اساسی ایالات متحده» دانست. متیس در این بیانیه با اشاره به شعار «عدالت برابر تحت قانون» که بر سردر ساختمان دیوان عالی آمریکا حک شده است، گفت که در طول هفته گذشته با «عصبانیت و دلهره» شاهد تحولات پس از قتل فلوید در کشورش بوده و این شعار تنها چیزی است که مردم معترض «بحق» خواهان آن هستند. رئیس پیشین پنتاگون تاکید کرد: هرگز خوابش را هم نمیدیدم سربازانی که همان قسم را خوردهاند، دستور نقض حقوق قانون اساسی هموطنان خود را بگیرند. وی همچنین از حضور «مارک اسپر» وزیر دفاع کنونی آمریکا در مراسم گرفتن عکس یادگاری در مقابل یک کلیسا توسط ترامپ انتقاد کرد. بر اساس سنتی سیاسی در ایالات متحده، وزیران دفاع از دخالت در سیاست و حضور در مراسم سیاسی در کنار رئیسجمهور خودداری میکنند. متیس همچنین از حضور نیروهای ارتش برای سرکوب معترضان در واشنگتندیسی شدیدا انتقاد کرد و گفت که هر گونه تفکر برای تبدیل کردن شهرهای آمریکا به میدان نبرد و نظامی کردن واکنش به اعتراض شهروندان باید رد شود.
وزیر پیشین دفاع آمریکا افزود: دونالد ترامپ اولین رئیسجمهور در زندگی من است که برای متحد کردن مردم آمریکا تلاش نمیکند؛ حتی تظاهر به تلاش هم نمیکند. او در عوض سعی میکند میان ما اختلاف بیندازد. ما در حال مشاهده پیامدهای 3 سال تلاش عامدانه در این راستا هستیم. ما در حال مشاهده پیامدهای 3 سال بدون رهبری بالغ هستیم. ما میتوانیم بدون او (ترامپ) متحد شویم. مردم آمریکا باید «مقامهایی را که قانون اساسی را به تمسخر میگیرند رد کرده و پاسخگو کنند».
رئیسجمهور آمریکا در واکنش به انتقاد وزیر پیشین دفاع خود، او را «سگ دیوانه» خطاب کرد و گفت که از اینکه او را اخراج کرده، خوشحال است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در پاسخ به انتقادات «جیمز متیس» وزیر پیشین دفاع خود، در پیامی توئیتری نوشت: شاید تنها چیز مشترک میان باراک اوباما و من این است که هر دوی ما افتخار اخراج جیمز متیس، بیش از حد بزرگ پنداشته شدهترین ژنرال جهان را داشتهایم. ترامپ پیام توهینآمیز خود را اینطور ادامه داد: من از او خواستم استعفا کند و از این بابت خوشحال بودم. لقب او «شورش» بود که من دوست نداشتم و آن را به «سگ دیوانه» تغییر دادم. تبحر اصلی او ارتش نبود، بلکه روابط عمومی شخصی بود.
* کاندولیزا رایس: ترامپ توئیت زدن را کنار بگذارد
عمده انتقادی که به ترامپ از سوی جمهوریخواهان وارد شده رفتارهای تفرقهافکنانه او و ایجاد دوگانه در جامعه آمریکاست. «کاندولیزا رایس» از جمله افرادی بود که در اینباره به ترامپ انتقاد کرد. در ادامه انتقادهای چهرههای ارشد جمهوریخواه آمریکایی از مواضع «تفرقهافکنانه» دونالد ترامپ درباره اعتراضات اخیر، کاندولیزا رایس از ترامپ خواست با مردم به زبان وحدت سخن بگوید. رایس که در دولت «جرج بوش پسر» وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود، در مصاحبهای پیرامون تحولات اخیر در آمریکا گفت: ترامپ باید از توئیت کردن درباره مسائل مهم از قبیل «زخم عمیق» نژادپرستی دست بردارد و با مردم آمریکا با زبان وحدت سخن بگوید: «من این را میگویم که شما قبل از اینکه درباره چیزی صحبت کنید باید درباره چارچوب تاریخی آن فکر کنید، چرا که [موضوع تبعیض نژادی در آمریکا] یک زخم عمیق است. متاسفانه توئیتر و توئیت کردن، راه فوقالعادهای برای پیغامهای پیچیده و تفکرات پیچیده نیست. وقتی رئیسجمهور حرف میزند، این حرف باید پر از تفکر و پیغامی برای همه آمریکاییها باشد». در پایان این مصاحبه، مجری شبکه آمریکایی از کاندولیزا رایس درباره اینکه آیا او در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ از ترامپ حمایت میکند یا نه، سوال کرد. وزیر خارجه دولت جرج بوش پسر ضمن امتناع از دادن پاسخ به این سوال اعلام کرد: «اگر بخواهم درباره سیاست داخلی آمریکا صحبت کنم، شما اولین نفر خواهید بود که مطلع میشوید».
* مخالفت دیگر جمهوریخواهان با ترامپ
علاوه بر این افراد، رهبران سابق جمهوریخواه همچون روسای سابق کنگره از جمله پل رایان و جان بینر هنوز اعلام نکردهاند به چه کسی رای خواهند داد و برخی از جمهوریخواهانی که تاکنون از حمایت ترامپ خودداری کردهاند در حال بررسی احتمال حمایت آشکار از بایدن هستند. سیندی مککین، همسر جان مک کین نیز تقریبا مطمئن است که از جو بایدن، نامزد دموکرات حمایت خواهد کرد، هرچند یکی از فرزندان او قرار است به عنوان نامزد انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کند.
***
[آیا جمهوریخواهان هنوز خواهان ترامپ هستند؟]
ترامپ که 4 سال پیش جمهوریخواهان را از ورشکستگی سیاسی نجات داده بود حالا میرود تا با سوءمدیریت و رفتار جنونآمیز خود قدیمیترین و به قولی ریشهدارترین حزب سیاسی در تاریخ ایالاتمتحده را که تشکیلش با جنبش استقلال آمریکا از استعمار بریتانیا گره خورده، دچار شکست ساختاری کند.
علاوه بر رویارویی علنی فیلهای دانهدرشت یعنی کسانی در سطح جرج بوش پسر، میت رامنی نامزد پیشین ریاستجمهوری، کالین پاول وزیر خارجه بوش و جیمز متیس رئیس پیشین پنتاگون در دولت خود ترامپ، گزارشهای متعدد رسانههای جریان اصلی آمریکا و انگلیس حکایت از فروپاشی جمهوریخواهان از درون دارد.
آسوشیتدپرس از نگرانی ستاد انتخاباتی ترامپ از شکست محتوم در انتخابات آتی به دلیل نحوه واکنش او به اعتراضات و بحران کرونا گزارش داده است. برخی دستیاران ستاد ترامپ از جمله یکی از مشاوران ارشد رئیسجمهور آمریکا معتقدند او فورا باید لحن پاسخگویی خود به این بحرانها را تغییر دهد، اگرنه نهتنها جمهوریخواهان کاخ سفید، بلکه کنگره بویژه سنا را هم از دست میدهند. واشنگتنپست نیز سلب حمایت علنی چهرههای شاخص جمهوریخواه از ترامپ را به منزله آغاز نوعی همهپرسی در راس حزب میداند که احتمالا به رأی عدم اعتماد به او میانجامد.
خبرگزاری رویترز و موسسه نظرسنجی وابستهاش، ایپسوس، اخیرا آماری را منتشر کردهاند که بر اساس آن میزان رضایت پایگاه اصلی اجتماعی رئیسجمهور فعلی یعنی حامیان حزب جمهوریخواه از نحوه اداره ایالاتمتحده ظرف 3 ماه گذشته دچار سقوط شدید شده است ( از 70 درصد اواسط ماه مارس به کمتر از 40 درصد فعلی).
رویترز همچنین از طریق مصاحبههای مستقیم یا ایمیلی با بیش از 12 نفر از چهرههای جمهوریخواه متوجه تشتت آرای شدید در میان سران حزب شده است. بخش مهمی از حامیان برگ برنده اقتصادی طلایی ترامپ نیز با توجه با افزایش شدید بیکاری در دوران کرونا از او سلب امید کردهاند و برخی از آنان حتی گفتهاند از ترس وخیم شدن اوضاع کشور میخواهند به بایدن، نامزد دموکراتها رأی بدهند.
میت رامنی و تد کروز، 2 تن از شاخصترین متحدان جمهوریخواه ترامپ در انتخابات گذشته و 4 سال ریاست ترامپ بر کاخ سفید بودهاند که مشخصا بهخاطر سوءمدیریت از او سلب اعتماد کردهاند.
***
[یکشنبه پرازدحام معترضان در کالیفرنیا]
در ادامه اعتراضات ضدنژادپرستی، مردم آمریکا در لسآنجلس، شمال «هالیوود»، «پاسادنا»، «گلندیل» و دیگر شهرهای کالیفرنیا مراسم اعتراضی برگزار کردند. آنطور که شبکه انبیسی گزارش کرده است، در هالیوود ۲۰ هزار نفر در تظاهرات مشارکت کردند. برخی کاربران فضای مجازی تصاویری از اعتراضات در شهر لسآنجلس را منتشر کردند که در آن، برآورد شده بود ۵۰ هزار نفر در اعتراضات علیه خشونت و تبعیض نژادی پلیس آمریکا مشارکت کرده بودند. شبکه روسی راشاتودی نیز گزارش کرد، هزاران نفر از معترضان آمریکایی علیه وحشیگری و خشونت پلیس آمریکا در شهرهای سراسر این کشور تظاهرات برپا کردند. کلیپهای منتشرشده در فضای مجازی راهپیمایی معترضان در «واشنگتندیسی»، از منطقه «دوپونت سیرکل» به سمت پارک «لافایت» در نزدیکی کاخ سفید را نشان میدهد و صدها معترض در اقدامی اعتراضی، روی زمین دراز کشیدهاند. معترضان آمریکایی با در دست داشتن پلاکاردهایی شعارهایی علیه خشونت پلیس آمریکا سرمیدادند و فریاد میزدند: «جان سیاهپوستان اهمیت دارد». هزاران نفر از معترضان آمریکایی در میدان تایمز شهر نیویورک شعار دادند. در کامپتون، منطقهای واقع در جنوب لسآنجلس، اعتراضات رنگ و لعاب دیگری به خود گرفته بود به طوری که دوچرخهسواران و موتورسوارها در صف اول معترضان قرار گرفته بودند و شعارهایی علیه تبعیضنژادی و خشونت پلیس آمریکا سر میدادند. خبرگزاری رویترز هم در انعکاس اعتراضات سراسری آمریکا گزارش کرد، جمعیت عظیمی در سراسر آمریکا راهپیمایی برگزار کردند که در پی آن در یکی از موارد، در غروب روز یکشنبه، مردی با خودروی خود به سمت جمعیت معترضان در «سیاتل» حملهور شد و با اسلحه خود یک فرد سیاهپوست را از ناحیه بازو مورد اصابت گلوله قرار داد و زخمی کرد.
ارسال به دوستان
نقدی بر شبکه پویا و نهال که در ایام کرونا نتوانست اوقات فراغت مخاطبان هدف خود را پر کند
کدام نهال کدام پویا
محمدرضا کردلو: اگر شما هم در ایام کرونا در کنار فرزندانتان پای شبکه «پویا/ نهال» نشسته و به مخاطبان تقریبا ثابت این شبکه پیوسته باشید، بیشتر به اهمیت و جایگاه این شبکه در تلویزیون پی بردهاید؛ شبکهای با مخاطبانی مهمتر از دیگر مخاطبان؛ مخاطبان کودک و نوجوانی که به جهت ظرفیتهای ذهنی، آمادگیهای فوقتصوری برای یادگیری دارند، آموزش برای آنها جدی است و باید نهایت ظرافت را برای تولید برنامه برای این سنین رعایت کرد. اهمیت این شبکه این روزها بیشتر هم شده است. در ایام کرونا کودکان و نونهالانی که به مدرسه نیز نمیروند و بیشتر در خانهاند، نیاز به برنامههایی دارند که بتواند اوقات فراغتشان را پر کند. احتمالا محدودیتهای کرونایی در تابستان نیز ادامه پیدا میکند و باز مخاطبان پویا/نهال در خانه خواهند ماند؛ در خانه ماندن همان و پای تلویزیون نشستن همان. در این بین اگر تلویزیون با محوریت شبکه پویا برای آنها برنامهسازی نکرده باشد، سراغ انیمیشنهایی (از شبکههای ماهوارهای گرفته تا وی او دیها) خواهند رفت که احتمالا با اقتضائات و فضای کودکان جامعه ما همخوانی نداشته باشد. به نظر میرسد دقت به این گزاره باعث میشود توجه بیشتری به اینکه در این شبکه چه تولیداتی با چه الزامات و با چه سرعتی باید در دستور کار قرار بگیرد، شود؛ آنقدر که وقت برای سر خاراندن هم برای مدیران تلویزیون باقی نگذارد.
بازپخش چندباره انیمیشنهای موفق 50-40 سال پیش کشور ژاپن، تعدد برنامههایی که تلاش میکنند با «خالهبازی» سر کودکان را گرم کنند، تکرار بیش از حد سرودها و نماهنگها در چند نوبت در طول روز و حتی عدم دوبله برنامههای مفید شبکههای خارجی باعث شده این شبکه، شبکه تکرار مکررات باشد. اگر چه تکرار برخی انیمیشنهای درسآموز و مفید برای کودکان مانند مجموعههای پسر شجاع، آنشرلی با موهای قرمز، حنا دختری در مزرعه، مهاجران و چند مجموعه دیگر که با دوبلههایی موفق هم خاطرهساز و هم دارای وجوه اخلاقی هستند و با استقبال کودکان نیز مواجه میشوند، خوب است و گاهی نگارنده خود نیز بابت پخش این برنامهها تشکر مجازی را ابراز داشته است اما اینکه بعد از چند دهه موفقترین برنامههای شبکه کودک و نونهال صداوسیمای ما تولیدات 40سال قبل باشند، کمی تاسفبار و البته سوالبرانگیز است.
اینکه چرا شبکهای در سطح پویا و دارای مخاطبانی ثابت تولید مستمر انیمیشن و برنامههایی بهروز برای کودکان و نونهالان ندارد و کنداکتور خود را با خالهبازیها و بازپخشها پر میکند، میتواند مخاطبی فراتر از مدیر شبکه نیز داشته باشد. آیا هزینه کردن برای شبکه پویا مهم است؟ آیا مدیران تلویزیون، مدیر سیما و رئیس سازمان صداوسیما اهمیتی برای «تولید» در شبکه پویا قائل هستند؟!
این سوال از این جهت اهمیت دارد که ممکن است مدیر شبکه پویا در پاسخ به این کاهلی در تولید برنامه و بیتوجهی به آنتن مهم و مخاطبان مهمترش، از نبود بودجه صحبت کند و اینکه امکاناتی برای «تولید» در شبکه پویا ندارد!
یکی دیگر از نکاتی که پیرامون شبکه پویا مطرح است، نداشتن پروژه طولانیمدت در این سالهاست. شبکه پویا از زمان تاسیس تاکنون میتوانست با طرح چند پروژه طولانیمدت، خود را بیش از یک شبکه تلویزیونی مطرح کند؛ یک سازمان و ظرفیت «نشاندار» که بتواند در حوزههای دیگر نیز فعال باشد، پیوستی که امروز بسیاری از کمپانیهای تولید برنامه و انیمیشن برای کودکان قائل به آن هستند. این در حالی است که نشان (لوگوی) شبکه پویا/نهال صداوسیما هم بعد از چند سال هنوز توی ذوق میزند. نبود برنامههای طولانیمدت در این شبکه باعث شده امروز دستش خالی باشد. اگرچه امروز هم خبری از طرح یا پروژهای که در این شبکه دنبال شود، نیست و هنوز در پایان تیتراژ برنامههای این شبکه نام «مرکز کودک و نوجوان اوج» خودنمایی میکند.
عمده نماهنگها و تولیدات کودکمحور که به شکل پرتکرار نیز از این شبکه پخش میشوند، محصول سازمانها، موسسات و گروههایی خارج از شبکه است. این را از شناسنامه این تولیدات میتوان متوجه شد. برنامههایی که «خاله» و «عمو» محور هستند نیز همواره با یک نقد کلی مواجه بودهاند. اول اینکه در حالی که مخاطبان شبکه علاوه بر خردسالان و گروه سنی الف، نونهالان و بچههای مدرسهای هم هستند، چرا این حجم از برنامه که نمیتواند برای گروههای سنی بعد از الف مورد پذیرش قرار بگیرد، تولید میشود؟ به قول یکی از منتقدان؛ برنامههایی که در آن خالهها و عموها مدام در حال توصیه کردن هستند و گویی دارند برای بچههای بد برنامه میسازند! گویی توان و درک برنامهسازی برای «کودکان معمولی» هنوز در تهیهکنندگان برنامههای اینچنینی وجود ندارد؛ اینکه خیلی از کودکان معمولیاند و نیاز به آموزشهای ترقییافتهتری دارند. نیاز دارند با زبان خودشان حرفهای بهدردبخور بشنوند. خلاصه اینکه شبکه پویا این روزها به یکی از ضعیفترین شبکههای تلویزیون تبدیل شده است، در حالی که به پشتوانه مخاطب ثابت و اثرگذار و مهمی که دارد میتواند به جایگاهی بهتر و مناسبتر از آنچه هست برسد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|