|
مصطفی چمران هم ذوابعاد بود هم جمع اضداد
حجت احسانبخش: این روزها ایام سالروز شهادت مرد عرصههای مختلف دفاع از وطن شهید دکتر مصطفی چمران است. نوشتن و صحبت کردن از شهید چمران کاری بسیار سخت است، چرا که نیاز به احاطه کامل به شخصیت این شهید بزرگوار دارد به دلیل اینکه ایشان دارای شخصیتی چندبعدی بودهاند که هر بعد آن نیاز به واکاوی و تحلیل دقیق دارد. اگر به شهید چمران از لحاظ علمی بنگریم او کارشناسی ارشد مهندسی برق، دکترای رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما را به ترتیب از دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه تگزاس و دانشگاه برکلی کالیفرنیای آمریکا گرفته است و در واقع یک دانشمند بوده است. از بعد نظامی به ایشان نگاه کنیم چریکی قوی و مسلط به فنون نظامی بود که به قول رهبر انقلاب، تربیت و آموزشهای جنگ را شهید چمران درست کرد و انصافا به کارهای چریکی وارد بود. از بعد معنوی به شخصیت شهید چمران نظر کنیم به درجه والایی از عرفان رسیده بود که عاشقانه با معبود خویش راز و نیاز میکرد. از لحاظ هنری نیز یک هنرمند زبردست در عرصههای مختلف هنری بود؛ نقاشی میکشید، شعر میگفت که نشان از طبع لطیف و آکنده از عشق او بود و عکاس ماهری بود که باز به قول رهبر انقلاب، چمران عکاس درجه یک بود. از لحاظ سیاسی اگر به شخصیت شهید چمران بنگریم که البته متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده است، بسیار دقیق و نکتهسنج بود. رهبر حکیم انقلاب در توصیف شخصیت سیاسی شهید چمران میفرمایند: ایشان دارای بینش روشن، نگاه سیاسى کاملا شفاف و فهم عرصه بود. بعد معلوم شد که نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مهشکن دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مهشکن لازم است که همان بصیرت است. نمونه این فهم و بصیرت شهید چمران در عرصه سیاسی فراوان است ولی تبلور آن را میتوان در قضیه دفاع او از ارتش بعد از کودتای نوژه مشاهده کرد که در آن فضای مبهم و سنگین مقابل کسانی که میخواستند ارتش را منحل کنند، از جمله حسن روحانی ایستادگی کرد و به دفاع از ارتش پرداخت و با بصیرت و زمانسنجی خود نگذاشت ارتش را منحل کنند.
لذا شهید چمران دارای شخصیتی ذوابعاد و جامعالاضداد بود که بررسی و واکاوی هر بعد آن خود نیاز به زمان طولانی دارد و هر یک کتابی مستقل خواهد شد. شخصیت شهید مصطفی چمران بسیار شبیه شخصیت شهید حاجقاسم سلیمانی است. هر کدام در عین عشق و ایمان به خدای متعال و روحیه و طبعی بسیار لطیف، جنگاوری مسلط به فنون نظامی، فرماندهی دلاور و حاضر در صحنه نبرد و دارای بینش سیاسی قوی و بصیرت کامل بودند. تعابیر رهبر انقلاب نیز درباره هر 2 شهید چمران و سلیمانی این موضوع را تایید میکند. رهبر انقلاب شهید چمران را اینطور وصف کرده و مانند همین تعابیر را نیز درباره شهید سلیمانی بیان داشتند: شهید چمران دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود. او آب و آتش را با هم داشت. در دانشگاه پرورش انسان در تراز شهید چمران لازم است؛ این را لازم داریم. این توقع بیجا نیست که ما بخواهیم دانشگاه جمهوری اسلامی، در آینده عناصری مثل چمران را پرورش بدهد.
روحیه استکبارستیزی و مبارزه با آمریکا نکته مهم در زندگی شهید چمران است. چمران در واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در اعتراض دانشجویان به دیدار ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهوری وقت آمریکا از ایران، مجروح میشود و در دهمین سالگرد این واقعه، مقاله مفصلی در این باره نوشت که در نشریه کنفرانس بینالمللی دانشجویان در آمریکا به چاپ رساند. وی در دوران تحصیل خود در آمریکا به مبارزه سیاسی- اعتقادی خود ادامه میدهد و به این دلیل بورسیه تحصیلیاش قطع میشود.
اوایل دهه ۱۳۴۰، چمران به همراه دانشجویان ایرانی و نیز دانشجویان مسلمان سایر کشورهای اسلامی، «انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا» را پایهگذاری میکند که به یکی از فعالترین سازمانهای اسلامی در آمریکا مبدل شد. او به چندین زبان از جمله عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط داشت. چمران چندین بار به لبنان سفر کرده بود ولی اواخر ۱۳۴۹ بار دیگر برای ادامه مبارزه سیاسی و به دعوت امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، راهی لبنان شد و در جنوب آن اقامت گزید و از همانجا با فلسطینیها نیز ارتباط گرفت.
او با همراهی امام موسی صدر «حرکه المحرومین» و شاخه نظامی آن، «امل» را تشکیل داد و مدیریت مدرسه صنعتی جبلعامل را در صور به عهده گرفت.
جالب است چمران در لبنان برای کمک به مردم فقیر آنجا کارهای فراوان اقتصادی انجام داد که از جمله آن برای شیعیان فقیر در صور کارگاه قالیبافی دایر کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی (بهمن ۱۳۵۷)، چمران پس از ۲۳ سال دوری از وطن به ایران بازگشت.
شهید چمران بعد از ورود به ایران کارهای زیادی انجام داد و مسؤولیتهای فراوانی را چه در جنگ، چه در وزارت دفاع، چه در عمران و آبادانی کشور و چه در کرسی نمایندگی مجلس بر عهده داشت که پرداختن به هر یک، کتاب مفصلی خواهد شد و از این نوشتار خارج است.
چمران اردیبهشت ۱۳۶۰ در آزادسازی سوسنگرد و تپههای اللهاکبر شرکت داشت. پس از فتح ارتفاعات اللهاکبر، چمران طرح تسخیر دهلاویه را به کمک رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم به مرحله اجرا درآورد و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن در جبهه سوسنگرد- دهلاویه به شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
متن زیر، قسمتی از آخرین نوشته دکتر چمران است که ساعاتی قبل از شهادتش آن را نگاشته است. این متن سراسر عشق و عرفان است:
«ای حیات! با تو وداع میکنم، با همه مظاهر و جبروتت. ای پاهای من! میدانم که فداکارید، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقهوار به حرکت درمیآیید؛ اما من آرزویی بزرگتر دارم. به قدرت آهنینم محکم باشید. این پیکر کوچک؛ ولی سنگین از آرزوها و نقشهها و امیدها و مسؤولیتها را بهسرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. شما سالهای دراز به من خدمتها کردهاید. از شما آرزو میکنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه، ادا کنید. ای دستهای من! قوی و دقیق باشید. ای چشمان من! تیزبین باشید. ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن. به شما قول میدهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید. من چند لحظه بعد به شما آرامش میدهم؛ آرامشی ابدی. چه؛ این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد».
مهدی چمران برادر شهید مصطفی چمران در مصاحبهای باقیماندههای زندگی شهید را اینطور وصف میکند: وقتی شهید چمران از دنیا رفت، یک تفنگ کلاشینکف که با خون دهلاویه آغشته بود و همچنین یک دست لباس تکه تکه از وی ماند که در جیب آن هم نوشتههای زیبایی بود. همچنین یک دست کت و شلوار و چیزهای ساده دیگری و حدود ۳۵ هزار تومان پول نقد در حساب بانکی از وی باقی ماند. چون از مهرماه که به جبهه رفته بود دیگر به فکر حساب بانکی و گرفتن حقوق خود نبود. این پول در حساب شعبه پاستور بانک ملی وی هنوز هم باقی مانده است و من گفتم حیف است آن را بگیریم تا حداقل نمایندگان مجلس بدانند که چنین نمایندهای با چنین شیوهای از زندگی هم وجود داشته است و چنین سطحی از عرفان را در زندگی خود نشان داده است. البته نزدیک به ۱۰ هزار جلد کتاب نیز از وی باقی ماند، چرا که وی کتاب زیاد دوست داشت.
پیام حضرت امام خمینی(ره) که به مناسبت شهادت شهید چمران در یکم تیر ۱۳۶۰ صادر شد، نشان از عمق ناراحتی و غصه ایشان نسبت به از دست دادن چمران بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
إنا لله و إنا إلیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالى و پیوستن به ملأ اعلى، دکتر مصطفى چمران را به پیشگاه ولىعصر ارواحنا فداه تسلیت و تبریک عرض مىکنم. تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازى را از دست داد که در جبهههاى نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه مىآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزى حق بر باطل بود. او جنگجویى پرهیزکار و معلمى متعهد بود که کشور اسلامى ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانى تقدیم ملتها و تودههاى مستضعف مىکند و سردارانى همچون او در دامن تربیت خود پرورش مىدهد.
مگر چنین نیست که زندگى عقیده و جهاد در راه آن است؟ چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیروابسته به دستجات و گروههاى سیاسى و عقیده به هدف بزرگ الهى، جهاد را در راه آن از آغاز زندگى شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگى به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازى زیست و با سرافرازى شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بىهیاهوهاى سیاسى و خودنماییهاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خداى بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر.
و اما، ما مىتوانیم چنین هنرى داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهاى مسلمان و قواى مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض مىکنم و از خداوند تعالى رحمت براى او و صبر و اجر براى بازماندگان محترمش خواهانم.
روحالله الموسویالخمینى
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد قیمت دلار برای دومین بار در دوره همتی به۲۰ هزار تومان نزدیک شد
مدیریت ۲۰!
قیمت دلار در دولت حسن روحانی ۶ برابر شد که در تمام دولتهای پیشین این رشد بیسابقه بوده است
گروه اقتصادی: سیاست کلی اقتصادی دولت برای سال 99 معطوف به بازار سرمایه شده است. دولت امیدوار بود با رهسپار شدن نقدینگی به سمت بورس بتواند از نوسان در دیگر بازارها مانند سکه، ارز و مسکن جلوگیری کند اما رشد بازار سرمایه حالا خود محرکی برای رشد قیمتها در دیگر بازارها شده است.
بازار سرمایه بهار سال 99 قریب به 148 درصد رشد کرد و به همین نسبت حالا شاهد افزایش قیمت ارز و طلا هستیم. مشکل اساسی اینجاست که سرمایه واردشده در بازار سرمایه نه برای سهامداری، بلکه صرفا جهت سفتهبازی بوده است و منتهی به تولید نمیشود. با هر تکانه بورسی هم سرمایهگذاران به سمت بازارهای دیگر میروند.
به گزارش «وطن امروز»، دیروز قیمت هر دلار آمریکا در بازار آزاد به 19500 تومان رسید. البته دیروز دلار قله ۲۰ هزار تومان را هم دقایقی به خود دید. این برای دومین در تاریخ ایران است که قیمت دلار وارد کانال 19 هزار تومان میشود. رکورد قبلی قیمت دلار به چهارم مهر سال 97 بازمیگردد؛ زمانی که قیمت دلار در ساعات فعالیت غیررسمی بازار برای مدت محدودی به 19300 تومان رسید. موضوع قابل توجه درباره سال 97 این بود که فردای رکورد 19 هزار تومانی، دلار شروع به ریزش کرد تا در نهایت اوایل بهمن همان سال قیمت دلار کانال 10هزار تومان را هم به خود دید. این ریزش ناشی از کمکرسانی همهجانبه نهادهای مختلف حکومتی بود. قیمت 19 هزار تومان از یک منظر دیگر هم مهم است؛ این برای دومینبار است که در دوران ریاست عبدالناصر همتی بر بانک مرکزی رکوردهای قیمت ارز در ایران شکسته میشود. جالب اینجاست که تنها نقطه مثبت دوران ریاست همتی همین مدیریت بازار ارز بوده است. بررسیها نشان میدهد برخلاف سال 97 که دلیل رشد قیمت ارز سوداگری و سفتهبازی بود، بازار این روزها خالی از نوسانگیران است و نمیتوان آنها را دلیل اصلی گرانی اخیر دانست. مشاهدات میدانی نشان میدهد مراکز فروش ارز مانند میدان فردوسی و سبزهمیدان به روال روزهای قبل در حال فعالیت هستند. نه خبری از تقاضای هیجانی است و نه خبری از تعطیلی و کمفروشی صرافیها، تابلوهای صرافیها هم به صورت رسمی قیمتها را گزارش میکند و هیچ محدودیتی هم برای خرید و فروش ارز وجود ندارد، با تمام این تفاسیر قیمت ارز هر روز افزایشیتر میشود.
* صادرکنندگان برای بازگشت ارز حاصل از صادرات اقدام کنند
بانک مرکزی در اطلاعیهای اعلام کرد اگر صادرکنندگان ارز حاصل از صادرات سال 98 را تا پایان تیرماه سال جاری به کشور وارد نکنند، اسامی آنها را به رسانهها اعلام خواهد کرد. در اطلاعیه این بانک آمده است: بانک مرکزی ضمن تأکید مجدد به صادرکنندگان برای تسریع در برگشت ارزهای حاصل از صادرات خود طی سالهای 1397 (متاسفانه تعدادی از صادرکنندگان بهرغم گذشت مدت طولانی از تاریخ صدور کالا و خدمات هنوز ارزهای صادراتی این سال را به چرخه اقتصاد کشور بازنگرداندهاند) و 1398 تا پایان تیرماه سال جاری، اعلام میکند در صورت عدم برگشت ارز، مطابق مصوبات هیأت وزیران و مصوبات شورای عالی هماهنگی اقتصادی، اسامی تمام صادرکنندگان کالا و خدماتی که ارزهای صادراتی را مطابق ترتیبات اعلامی این بانک به صورت شفاف به چرخه اقتصادی کشور برنمیگردانند در رسانهها انتشار خواهد داد تا عموم مردم مطلع باشند چه افراد و کسانی در جهت منافع شخصی خود باعث تلاطم در نرخ ارز و تحمیل هزینههای سرسامآور به آحاد جامعه میشوند.
اطلاعیه بانک مرکزی دقایقی پس از اظهارات حسن روحانی در جلسه ستاد اقتصاد مقاومتی مطرح شد. رئیسجمهور در این جلسه با اشاره به لزوم درک شرایط سخت کشور و محدودیتهای ناشی از تحریمهای ضدبشری آمریکا از جمله در زمینه صادرات نفت، گفت: در نتیجه این تحریمها نقل و انتقال ارز با دشواری همراه بوده و از سوی دیگر شرایط ناشی از شیوع ویروس کرونا از جمله بسته شدن برخی مرزها، واردات را هم دچار مشکل کرده است. روحانی با اشاره به تدابیر دولت در حوزه اقتصاد در شرایط سخت اعمال تحریمها در 2 سال اخیر بویژه در دوران شیوع بیماری کرونا در چند ماه گذشته، اظهار کرد: تلاش دولت همواره بر حفظ آرامش و ایجاد هماهنگی و همافزایی میان همه بخشهای فعال اقتصادی دولتی و خصوصی بوده است.
رئیسجمهور با اشاره به لزوم کنترل قیمتها در بازار سرمایه بویژه بازار ارز، ادامه داد: مطابق سیاست ارزی کشور و مجموعه مصوباتی که درباره سیاست تجاری- ارزی کشور برای توسعه صادرات غیرنفتی و بازگشت ارز آن تعریف شده، باید تعهد ارزی همه فعالان بخش صادرات و واردات اعم از دولتی، عمومی و خصوصی در چارچوب این قانون و مقررات مشخص باشد و بانک مرکزی نیز موظف است به طور شفاف فهرست تمام کسانی را که برای واردات، ارز دریافت کردهاند به علاوه میزان عمل آنها به تعهداتشان در سامانه معرفی کند تا این اطلاعات برای مردم، رسانهها و مراجع ذیصلاح شفاف و به سهولت قابل دسترس باشد. رئیسجمهور ادامه داد: بانک مرکزی باید به همه بدهکاران عمده برای بازگرداندن ارز حاصل از صادرات اخطار داده و زمان پرداخت برای آنان مشخص شود و در صورت تخطی، با معرفی آنها به افکار عمومی و مراجع ذیصلاح، به تخلف آنها رسیدگی شود.
* دست بسته دولت در بازار نقدی
با وجود ایجاد سامانه نیما برای کنترل قیمت ارز به صورت حواله اما هیچ بستر شفافی برای کنترل قیمت ارز به صورت اسکناس و نقد وجود ندارد. از نیمه دوم سال 97 گمانهزنیهایی از ایجاد بازار متشکل ارزی توسط رؤسای بانک مرکزی به وجود آمد. خبر ایجاد این بازار حتی توسط رئیس کل بانک مرکزی هم مطرح شد به طوری که همتی زمان تشکیل آن را 22 بهمنماه سال 97 اعلام کرد. با وجود گذشت چند سال از این موضوع اما تاکنون یک معامله در این بازار صورت نگرفته است؛ بستری که به عقیده کارشناسان میتوانست تمام نقل و انتقالات اسکناس ارز را شفاف کند.
* مداخله ممنوع!
یکی از راهکارهایی که دولتهای مختلف برای کنترل نرخ ارز داشتند و ذیل نظام شناور ارزی صورت میگرفت، مداخله ارزی بود. با حضور همتی در رأس بانک مرکزی، وی خود را مخالف این سیاست عنوان کرد. البته در ماههای اول این اقدام را انجام داد اما رفتهرفته تمام مداخلات ارزی خود را به سامانه نیما برد و دست از فعالیت در بازار اسکناس برداشت. این یعنی بانک مرکزی هیچ واکنشی در برابر گرانی نشان نمیدهد و امیدوار به رشد بازار سرمایه در برابر ارز است. شاید هم همتی منتظر است تا یک اتفاق بینالمللی بزرگ برای کنترل قیمت رخ بدهد. شاید هم اساساً این اتفاقات پیشزمینه توافقی جدید است.
مسأله اینجاست که در دوره ریاست همتی به دلیل کوتاه بودن دست بانک مرکزی برای مداخله در بازار، بیشترین نوسان قیمت ارز تاریخ کشور را داشتهایم به طوری که هیچ تولیدکننده و صنعتگری جرات فعالیت اقتصادی ندارد.
* همه تقصیرها گردن صادرکنندگان
از اظهارات و نظرات دولتیها پیداست آنها این بار به جای دلالان، مقصران جدیدی برای رشد قیمت ارز پیدا کردهاند و آن هم صادرکنندگان هستند. بانک مرکزی شفاف نمیکند چند درصد صادرکنندگان، ارز خود را به کشور بازنگرداندهاند که قیمت ارز از 19 هزار تومان هم تجاوز کرد.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» در آستانه روز دختران، تصویر دختر در آثار نمایشی ایرانی را مورد بررسی قرار میدهد
دختران غریب!
دختران فراری و تحت ظلم در سینمایی که در آن خبری از دختران موفق نیست
احسان سالمی: چند مورد از دخترهای سینمای ایران را به خاطر دارید که نقش آنها مثبت بوده باشد؟ اصلا چند دختر موفق در میان فیلمهای سینمایی و سریالهای شبکه نمایش خانگی به خاطر دارید؟ واقعیت آن است که تقریبا عموم فیلمهایی که در آن دختران نقش محوری و مهم را دارند، آثاری با محوریت ظلم به زنان و دختران، فرار دختران از خانه، تفاوت نسلی و عدم درک خانوادهها از دخترانشان و... است. کافی است مروری بر ساختههای چند سال اخیر سینمای ایران و شبکه نمایش خانگی داشته باشید تا دقیقا متوجه شوید که چگونه نبود دختران موفق در این آثار به قدری پررنگ شده که به وضوح به چشم هر مخاطب آگاهی میآید. البته که تلویزیون سعی کرده طی این سالها مسیر متفاوتی را در این زمینه طی کند.
* رابطه سینما با دختران از همان ابتدا شکرآب بود!
شاید برایتان جالب باشد که اولین فیلم دوبله پخششده در سینمای ایران، «دختر فراری» به کارگردانی تورکر ایناناوغلو و نویسندگی اسماعیل کوشان بود. البته که قصه فیلم ارتباط چندانی به فرار دختران از خانهها ندارد اما مسیری که کوشان به عنوان یکی از پایهگذاران سینما در ایران با نامگذاری این فیلم بنا کرد، متاسفانه سالها بعد و در سینمای پس از انقلاب به شکل عملی توسط فیلمسازان سینمای ایران پیگیری شد تا «دختر فراری»ها تبدیل به بخشی جداییناپذیر از سینمای ایران شوند.
اولینبار در سینمای بعد از انقلاب کامپوزیا پرتویی بود که با ساخت «افسانه دو خواهر» در سال 1373 ماجرای فرار 2 خواهر را از یک عروسی اجباری به تصویر کشید. هر چند که فضای این فیلم خیالی و بیشتر در همان حال و هوای آثار کودک و نوجوان بود ولی او اولین نفری بود که در سینمای پس از انقلاب دست روی سوژهای ملتهب همچون فرار دختران گذاشت. البته که چند سال بعد رسول صدرعاملی با «دختری با کفشهای کتانی» و با الهام از ماجرای معروف «جنایت خیابان گاندی» برای اولینبار به شکل صریح و مستقیم سراغ مسأله فرار دختران از خانه رفت.
* دایرهزنگی تکرار یک سوژه ملتهب
با نگاهی به ادامه این روند در سالهای بعد بویژه در 2 دهه 70 و 80 که سوژههای اجتماعی از جمله همین مسأله فرار دختران از خانه و ظلم به زنان تبدیل به سوژه محبوب فیلمسازان شده بود، میتوان به موارد زیادی در این زمینه اشاره کرد. برای نمونه فقط در 2 سال پایانی دهه 70 بیش از ۴ فیلم با موضوع دختران فراری تولید شد که «بچههای بد» ساخته علیرضا داوودنژاد، «زیر پوست شهر» ساخته رخشان بنیاعتماد، «نگین» ساخته اصغر هاشمی و «بانوی کوچک» ساخته مهدی صباغزاده از جمله مهمترین این آثار است.
البته در این میان بودند نمونههایی که سعی کردند تا از منظری درست به مسأله مشکلات و مسائل دختران در جامعه ایرانی بپردازند. آثاری که صرفاً برای بیان تلخیها ساخته نشدند و به بررسی ریشهها و پیامدهای این موضوع نیز ورود کردند. «بوتیک» ساخته درخشان حمید نعمتالله و «مرهم» علیرضا داوودنژاد از جمله این آثار بودند که در دهه 80 تولید شدند. هر چند که در همان دهه 80 و در ادامه در دهه 90 آثاری با همان نگاه مرسوم سینمای ایران به دختران ساخته شد که «دختران» قاسم جعفری، «آینههای روبرو»ی نگار آذربایجانی، «دایرهزنگی» پریسا بختآور، «قاعده تصادف» بهنام بهزادی، «مالاریا»ی پرویز شهبازی، «آخرین بار کی سحر رو دیدی؟» فرزاد موتمن و «دختر» رضا میرکریمی نمونههایی از آنهاست.
* خبری از دختران موفق نیست!
مسأله فقط محدود به سینما نیست، چرا که مرور آثار شبکه نمایش خانگی نیز نشان میدهد خبری از دختران موفق در آثار این حوزه نیست یا حداقل میتوان گفت کمتر نمونه موفقی از دختران در این آثار به تصویر کشیده شدند. چرا راه دور برویم؟ از میان همین 3 سریالی که این روزها در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است، چند دختر موفق را میتوانید نام ببرید؟ از «دل» گرفته که «رستا» و «رابی» آن، دخترانی بشدت مورد ظلم و ستم هستند تا «همگناه» که «نیکی» آن دختر دروغگوست و «سیما» و «سارا»ی آن نیز تحت ظلم پدر مستبد خود هستند. «خوابزده» نیز روایت دختری هوسباز است که به اعتماد صاحبکار خود خیانت میکند.
این البته مشتی نمونه خروار است، اگر نه نمونههای متأخرتر این سریالها نیز پر بودند از دخترهایی که به دلایل مختلف یا تحت ظلم مردان قرار داشتند یا به واسطه شرایط اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی خود، درگیر معضلاتی همچون اعتیاد، فرار از خانه و... شدند. «نهنگ آبی»، «رقص روی شیشه»، «کرگدن»، «ممنوعه» و «مانکن» بخشی از آثاری بودند که حداقل یک مورد از مواردی که به آن اشاره کردیم، در آنها دیده میشود.
* دخترانی در آرزوی خروج از موقعیت انفعال!
مسأله اصلی آنجاست که سینمای ایران در این سالها هر وقت سراغ دختران رفته یا از منظر ظلم به آنها به موضوع ورود کرده است یا دختران را در حاشیه قصه قرار داده است و خبری از روایت موفقیتهای دختران نیست. البته نباید منکر نمونههای موفق همچون «بوتیک»، «مرهم» و نمونههای متأخرتری همچون «دربند» پرویز شهبازی شد اما واقعیت آن است که این نمونههای انگشتشمار نیز در شرایطی طی 4 دهه اخیر تولید شدند که شمار آنها در برابر آثاری که دختران را در موقعیت انفعال قرار دادند، به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. خلق موقعیتهای پیچیده که در آن دختران و حتی به طور کلی زنان، در موقعیتی آچمز و غیرقابل فرار از ظلم مردان قرار دارند، یکی از ایدهآلهای سینمای ایران در سالهای اخیر بوده است. «چند مترمکعب عشق»، «درساژ» و «فراری» تنها نمونهای از این موقعیتهای آچمز هستند که دختران در آنها در شرایط انفعال قرار دارند؛ قصههایی که نمونههای مشابه آن را میشد در دهه 80 و در آثاری چون «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «بیتابی بیتا»، «من مادر هستم»، «خانه پدری»، «زندگی با چشمان بسته»، «اسب سفید پادشاه»، «دیشب باباتو دیدم آیدا» و «آفساید» دید.
تنها شاید «لاک قرمز» سیدجمال سیدحاتمی را بتوان از معدود آثار این چند سال اخیر دانست که با وجود قرار گرفتن قهرمان اصلی آن که یک دختر است، در موقعیتهایی بشدت سخت، در نهایت به خروج او از موقعیت انفعال و تلاش برای تغییر شرایط قرار گرفته در آن منتهی میشود.
البته مسأله فرار دختران از خانه یا ظلم به زنان تنها چارچوبهایی نبوده که سینمای ایران در این سالها سعی کرده از درون آنها با دختران ایرانی و مسائل مرتبط با آنها روبهرو شود؛ مسأله اعتیاد دختران ایرانی نیز از دیگر موضوعاتی است که طی این سالها به آنها پرداخته شده است؛ فیلمهایی چون «خون بازی» و «در امتداد شهر» از جمله مهمترین نمونهها تولیدشده در ارتباط با این مسأله است.
ارسال به دوستان
نمایندگان و رئیس مجلس شورای اسلامی به تلاش آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای اخاذی سیاسی از ایران واکنش نشان دادند
دستور کار مقاومت فعال
محمدباقر قالیباف: ملت ایران راه مقاومت فعال را برگزیده است و مسیری جز این در ماههای آینده وجود نخواهد داشت؛ مذاکره با آمریکا مطلقاً ممنوع است
گروه سیاسی: رئیس مجلس در نطق پیش از دستور جلسه روز گذشته مجلس و نمایندگان در بیانیهای جداگانه به قطعنامه اخیر شورای حکام علیه ایران واکنش نشان دادند.
به گزارش «وطنامروز»، رئیس مجلس در نطق پیش از دستور جلسه روز گذشته مجلس درباره قطعنامه اخیر شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران با بیان اینکه «دوران کوتاه آمدن در برابر بحرانآفرینیها را سر کردهایم»، گفت: تاریخ 17 سال گذشته نشان میدهد ایران همواره در چارچوب مقررات بینالمللی و منافع ملی خود، سخاوتمندانهترین همکاریها را با آژانس داشته اما اغلب جز دشمنیهای افزونتر و باجخواهیهای بیشتر چیزی عاید ما نشده است.
محمدباقر قالیباف با تاکید بر اینکه «مذاکره با آمریکا مطلقا ممنوع است»، اظهار داشت دوران تهدید ملت ایران تمام شده است و گفت: آیا آمریکاییها اتحاد ملت ایران زیر تابوت شهید سرافراز سلیمانی را ندیدهاند که باز هم فکر میکنند ما در تله قطعنامهها گرفتار میشویم؟ ملتی که کشتیهایش را تا آمریکای جنوبی و بیخ گوش ایالاتمتحده با پرچم برافراشته اعزام میکند، البته که معطل قطعنامههای بیمعنا نخواهد ماند.
وی افزود: رفتار دشمن در این ایام گزینه مقاومت هوشمندانه و فعال را به یک گزینه راهبردی برای ملت ایران تبدیل کرده که پشت سر آن اجماع کامل ملی و سیاسی وجود دارد و اراده ملت ایران ضامن و پشتیبان آن است. قالیباف یادآور شد: ملت ایران راه مقاومت فعال را برگزیده و این مطالبه قاطع ملت و مورد اجماع مسؤولان است و مسیری جز این در ماههای آینده وجود نخواهد داشت. رئیس مجلس خاطرنشان کرد: من با قدرت و با صراحت عرض میکنم امروز در بین مسؤولان نظام اسلامی در این باره که آمریکا و رژیم صهیونیستی قادر به دستیابی به هیچ یک از اهداف خود در عرصه منطقهای و بینالمللی نیستند، اجماع و اتفاقنظر کامل وجود دارد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی اجازه تخطی آژانس از چارچوبهای قانونی داده نخواهد شد.
وی افزود: تاریخ 17 سال گذشته نشان میدهد ایران همواره در چارچوب مقررات بینالمللی و منافع ملی خود سخاوتمندانهترین همکاریها را با آژانس داشته اما اغلب جز دشمنیهای افزونتر و باجخواهیهای بیشتر چیزی عاید آن نشده است. ملت ایران با اراده سیاسی جدید خود که در ماههای گذشته به بهترین وجه آشکار شده و بنده و شما افتخار نمایندگی آن را داریم، بر همه تفکرات سازشطلبانه و معاملهگرانه مهر بطلان زده و راه مقاومت فعال با قدرت را انتخاب کرده است. رئیس مجلس شورای اسلامی ادامه داد: البته ما مخالف دیپلماسی و مذاکره نیستیم اما عقیده داریم مذاکره با آمریکا مطلقا مضر و ممنوع است. مذاکره با کشورهای اروپایی باید با حداکثر بیاعتمادی انجام شود، مذاکره با آژانس باید با اطمینان از استقلال آنها از قدرتهای سلطهگر صورت گیرد و مذاکره با بقیه کشورها نیز بر حسب این شاخص طرحریزی شود که در صحنههای حساس چقدر از حقوق و منافع ملت ایران حمایت میکنند.
محمدباقر قالیباف در پایان متذکر شد: از سازمان انرژی اتمی و وزارت امور خارجه میخواهیم در اسرع وقت پاسخی درخور به این اقدام طراحی و به مجلس و نمایندگان محترم ارائه کنند. ما همچنین از حسن رفتار 2 کشور روسیه و چین در قبال این قطعنامه تقدیر میکنیم و به بعضی کشورهای همسایه که گرفتار شیطنت غربیها شدند، یادآوری میکنیم که همسایگان ابدی هستند و منفعت همکاری با اروپا و آمریکا زودگذر است. لازم به ذکر است روز جمعه به فاصله کمی پس از آنکه محمدجواد ظریف در توئیتر خطاب به تروئیکای اروپا شامل فرانسه، انگلیس و آلمان هشدار داد نباید شریک جرم شوند و شورای حکام نباید به دشمنان برجام اجازه دهد منافع عالی ایران را به خطر اندازند، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از رایگیری در جلسهای حضوری «قطعنامه ارائهشده از جانب تروئیکای اروپا درباره ایران» را تصویب کرد.
واکنش مجلس به این قطعنامه اما محدود به نطق رئیس مجلس نماند. نمایندگان مجلس نیز در بیانیه جداگانهای صدور این قطعنامه را محکوم کردند. نمایندگان در این بیانیه از دولت خواستند اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف کند. متن این بیانیه بدین شرح است:
جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که در تاریخ نیم قرن عمر معاهده NPT بالاترین سطح همکاری و بیشترین شفافیت را با آژانس داشته است، قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی را زیادهخواهی آشکار میداند.
جمهوری اسلامی پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه و نه بر اساس وظایف پادمانی خود اجرا کرده است. بر اساس آمار رسمی گزارشهای مدیرکل آژانس، تنها در 5 سال گذشته سختگیرانهترین بازرسیها در تاریخ آژانس شامل سالانه امکان بیش از 30 دسترسی تکمیلی و سرزده بر اساس پروتکل الحاقی در ایران انجام شده است.
بر اساس گزارش سالانه بازرسیهای آژانس در بازه زمانی 1392 تا 1398 بازرسیها از ایران از 4 درصد به 20 درصد کل بازرسیهای جهان و 93 درصد کشورهای مشابه افزایش یافته است. مجلس شورای اسلامی ضمن تشکر از کشورهایی که با این فضاحت آشکار همراهی نکردند، این قطعنامه غیرالزامآور را نشانه دیگری از فرهنگ سلطه حاکم بر آژانس بینالمللی انرژی اتمی میداند که به واسطه آن سالهاست تعدادی از اعضای دارای سلاح اتمی که خود هیچ پایبندی به تعهدات ذیل NPT نداشتهاند، کشورهای دیگر را از پیگیری حقوقی خود برای استفاده صلحآمیز از انرژی اتمی محروم کردهاند. سیاست فشار اروپایی برای به اصطلاح حفظ برجام نشان میدهد 3 کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان از ابتدا نگاه سازنده و مبتنی بر احترام به حقوق ملت ایران نداشتهاند و برجام را ابزاری برای فشار بر ایران برای تن دادن به خواستههای غیراصولی خود تصور کردهاند. با کمال تأسف تناقض کامل رفتار و گفتار این کشورهای اروپایی که از یک سو بانی قطعنامه غیرقانونی علیه ملت ایران و از سوی دیگر مدعی پایبندی به برجام و تلاش برای حفظ آن هستند، نشانگر آن است که آنها بار دیگر در دام آمریکا و رژیم صهیونیستی گرفتار شدهاند و همگام با تلاش برای تکمیل پروژه ناکام فشار حداکثری آمریکا بر جمهوری اسلامی ایران، ضربهای دیگر به چندجانبهگرایی بینالمللی وارد کردهاند. مجلس شورای اسلامی تن دادن به چنین اخاذی سیاسی آشکاری را بنا نهادن سابقهای غلط در پذیرش فرهنگ سلطه حاکم بر آژانس میداند که باعث ریشهدارتر شدن تبعیض ساختاری ذاتی در NPT خواهد شد. مجلس شورای اسلامی از دولت محترم میخواهد اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف و نظارتها را آفلاین کند.
امید است آژانس بینالمللی انرژی اتمی رویه نادرست و خطرناک در تعامل با جمهوری اسلامی را تصحیح و نظام پادمانی آژانس را به صورت حرفهای و مستقل و نه متأثر از فشارهای سیاسی و خصمانه برخی اعضای شورای حکام اجرا کند. مجلس شورای اسلامی قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی را که به پیشنهاد 3 کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان و تحت فشار رژیم حاکم بر آمریکا و رژیم جعلی صهیونیستی در تاریخ 30 خرداد 1399 علیه منافع ملی ایران به تصویب رسید بشدت محکوم کرده و آن را نشانه دیگری از وجود تبعیض ساختاری در آژانس بینالمللی میداند.
باید اضافه کرد قطعی شدن ریاست کمیسیونهای تخصصی مجلس از دیگر خبرهای روز گذشته مجلس بود. اسامی روسای کمیسیونهای تعیینشده مجلس به این شرح است: سیدجواد ساداتینژاد کمیسیون کشاورزی. مهدی عیسیزاده کمیسیون اجتماعی. مجتبی ذوالنور کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، فریدون عباسی کمیسیون انرژی، علیرضا منادی کمیسیون آموزش و تحقیقات، حسینعلی شهریاری کمیسیون بهداشت و درمان، محمدرضا رضاییکوچی کمیسیون عمران، حمیدرضا حاجیبابایی کمیسیون برنامه و بودجه، محمدصالح جوکار کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها، محمدرضا پورابراهیمی کمیسیون اقتصادی و عزتالله اکبری تالارپشتی کمیسیون صنایع.
لازم به ذکر است روسای 2 کمیسیون حقوقی و فرهنگی مجلس هنوز مشخص نشدهاند.
ارسال به دوستان
مسأله جدایی یک یا چند ایالت از آمریکا چندان مبتنی بر واقعیت نیست
پارههای آمریکا
شروین طاهری*: آنچه امروز به عنوان آمریکا میشناسیم، کشوری است که ظاهرا از 50 ایالت متحد تشکیل شده اما از داخل به 48 دولت مختلف و دستکم 2 جمهوری کالیفرنیا و تگزاس تقسیم شده است. هر روز بیشتر به این درک میرسیم که چه برای شهروندان آمریکایی و چه مردم جهان، آنچه ایالاتمتحده خوانده میشود، یک سوءتفاهم است که معنا و مفهوم اصلی آن در ترجمان زبانی، سیاسی و حقوقی گم شده است.
برای کمی بیش از 2 قرن ما ترجیح دادهایم برای جلوگیری از گیج شدن افکار عمومی از فدرالیته عریان آمریکایی، عنوان رسمی آن را به شکلی همهفهمتر ترجمه کنیم تا با تلقی مدرن دولت- ملت که از قرن بیستم در میان اغلب جوامع کره زمین رواج یافته تداخل نداشته باشد. این اما نافی واقعیت ملموس داخل آمریکا نیست که به جای ایالاتمتحده، با دولتها یا حکومتهای محلی مواجه میشوید که اتفاقا چندان هم متحد نیستند و هر یک ارزشها و منافع ملتها یا جوامع داخل محدوده خود را نمایندگی میکنند.
این کشور به دنبال انقلاب علیه استعمار انگلیس در اواخر قرن هجدهم میلادی و از استقلال 13 کلونی مهاجرنشین ساحل شرقی آمریکای امروزی از بریتانیا تشکیل شد؛ کلونیهایی که همان زمان خود را دولت یا حکومت میپنداشتند. سپس در مدت زمانی کمتر از 2 قرن و نیم، سهچهارم مساحت تقریبا 10 میلیون کیلومتر مربعی امروزی آمریکا از مالکان حقیقی آن یعنی سرخپوستان غصب شد و همراه با منطقه بزرگ آلاسکا که از روسیه تزاری خریداری شد، به کشوری به نام ایالاتمتحده منضم شد اما هنوز هم در اصل ماجرا تغییری ایجاد نشده و حتی زیر یک پرچم پیژامهای راهراه سرخ و سفید هم حقیقتا هیچگاه آمریکایی بودن بر هویت محلی شهروندانش غلبه نداشته و ندارد.
بهار امسال، تنها در مدت یک ماه دنیا با کلکسیونی جالب از تمام تناقضات این مجموعه سیاسی بشدت در حال واگرایی مواجه شد؛ یک دوره فشرده آمریکاشناسی. ابتدا در جریان بازگشایی قرنطینه سراسری پساکرونا، اختلافات دامنهدار میان حکومتهای خیلی از همین بهاصطلاح ایالات با حکومت مرکزی واشنگتن، کار را به جاهای باریک کشاند که در نتیجه آن ترامپ از هوادارانش خواست به خیابانها ریخته و مشروعیت دولتهای محلی را به چالش بکشند. اشغال ساختمان کپیتال (فرمانداری) در شهر شیکاگو مرکز ایالت میشیگان توسط حامیان مسلح جمهوریخواه اوج این رویارویی بود. کمی بعد با گسترش اعتراضات ضدنژادپرستی در ایالات مختلف، اتفاقاتی تاریخی رقم خورده از جمله در سیاتل، مرکز ایالت واشنگتن و یکی از مهمترین مراکز صنعتی و آیتی آمریکا در منتهیالیه شمال غربی این کشور؛ گروهی از مردم معترض این شهر در اعتراض به سرکوبهای دولت ترامپ و گارد ریاستجمهوری، با همراهی فرماندار و شورای شهر، از امکان قانونی سیاتل به عنوان یک شهرمستقل بهره برده و با اخراج پلیس از ارگ حکومتی یا همان منطقه، تشکیل جامعه مستقل در منطقه کپیتال موسوم به CHAZ را اعلام کردند. دولت ترامپ هنوز هم راهکاری قانونی برای حل این مشکل پیدا نکرده است.
3 سال پیش بود که افبیآی، در نخستین روزهای غلبه ترامپیها بر آن، گزارشی کاملا به سبک «تئوری توطئه» منتشر کرد که در آن ادعا میشد ارتباطی سازمانی میان آنچه حلقههای آنارشیستها میخواند- شامل اغلب گروههای فعلی ضدنژادپرستی مثل آنتیفا و جنبش بیالام( #زندگی سیاهان اهمیت دارد)– و سازمانهای تروریستی و افراطگرای خاورمیانه یعنی القاعده و داعش وجود دارد. دولت ترامپ با این گزارش میخواست زمینه تروریستی قلمداد شدن گروههای ضدنژادپرستی و جنبشهای موازی را که باعث واگرایی ایالاتمتحده میشوند، فراهم کند و در عین حال آنها را به تشکیلات دموکراتها و دولت سایه آمریکا منسوب کند که قبلا متهم شده بودند از داعش و القاعده حمایت میکنند. با این حال شاید آنچه افکار عمومی آمریکا از گروههای تکفیری برداشت کرده باشد بسیار متفاوت از آن چیزی است که کاخ سفید و جمهوریخواهان متعصب میخواستند. نتایج برخی تحقیقات دانشگاهی در دوران اوج جنایتهای سازمان تروریستی داعش (دولت اسلامی عراق و شام) در عراق و سوریه نشان میدهد بسیاری از جوانان آمریکایی بویژه سفیدپوستان ایالتهای جداییطلب یا حامی کنفدراسیون (تبدیل ایالات به جمهوری) به این نکته توجه نشان دادهاند که حتی داعشیهای یاغی خود را یک State یا دولت میخوانند حال آن که ایالتهای آمریکا از ابتدا State خوانده شده و در قانون اساسی اولیه آمریکا 1779 برای آنان حق حاکمیت تعیین شده است. تقابل مفاهیم State به معنای دولت با Province به معنای استان یا ایالت، بهمثابه جرقهای در ذهن آمریکاییها بوده که امروز تبدیل به یک آتش فراگیر شده است.
نمود این دوگانه را در ماههای اخیر در جدال لفظی میان ترامپ به عنوان رئیسجمهوری آمریکا متشکل از 50 دولت با مقامات ایالتهای کالیفرنیا، نیویورک و اخیرا فرماندار و اعضای شورای شهر سیاتل(ایالت واشنگتن) شاهد بودهایم. کاخ سفید و برخی سناتورهای جمهوریخواه، مقامات محلی را که مدعی نمایندگی دولت/ ملتهای خود در ایالات مزبور هستند، متهم میکنند که در حال نقض تعاریف قانون اساسی هستند و در مقابل آنها میگویند حاکمیت واشنگتن در حال نادیده گرفتن حقوق قانونیشان است.
نکته اینجاست که آنچه در همه این سالها مفهوم ایالاتمتحده را پشتیبانی میکرد نه قانون مصرح، بلکه عرف مردمسالاری خاص آمریکایی بود که امروز از یک سو توسط جهانیسازی و سیل مهاجران غیراروپایی در این کشور به چالش کشیده میشود و از سوی دیگر توسط اقتدارگرایی روزافزون ترامپیها در مرکز که موجودیت و هویت مستقل ایالات را در معرض خطری به نام «آمریکای بزرگ و همشکل» قرار داده است.
* ضربه ترامپ به آمریکای یکپارچه
از منظر جامعهشناسانه، شعار «آمریکای بزرگ» که توسط دونالد ترامپ و هوادارانش سر داده میشود، یکی از مهمترین آسیبهای داخلی متوجه پیوستگی اجتماعی آمریکاست که تمامیت سیاسی و ارضی آن را تهدید میکند.
ترامپ دیروز کارزار انتخاباتیاش را پس از توقفی یکصدروزه بهخاطر همهگیری کرونا به نمادینترین شکل ممکن آغاز کرد. او برای نخستین سخنرانی انتخاباتی خود به شهر«تالسا» که یادگارهای دردناک تاریخی از فعالیتهای جنبش نژادپرست کوکلاکس کلان علیه سیاهان دارد، سفر کرد اما برخلاف انتظار مقامات ایالتی اوکلاهما، استقبال حامیان جمهوریخواه ترامپ و جریان برتری سفیدها بسیار کمتر از میزان پیشبینی شده بود.
تیم ترامپ پیشبینی ثبتنام یک میلیون جمهوریخواه در همایش انتخاباتی تالسا را داشت که رقم واقعی بسیار کمتر از این بود. همچنین برنامهریزی برای کشاندن 100 هزار نفر به خیابانهای شهر با شکستی بزرگ مواجه شد و حتی کمتر از یکسوم گنجایش سالن 19 هزار نفری محل سخنرانی ترامپ پر شد.
در عین حال مسؤولان ستاد او از بیم خشم عمومی و واکنشهای جنبش ضدفاشیستی آنتیفا، ناگزیر به لغو بسیاری از برنامههای انتخاباتی او در اوکلاهما شدند، چنانکه روز شنبه، تظاهرات ضدنژادپرستی و ضدترامپ 47 ایالت را فرا گرفته بود.
میتوان گفت تنها دستاورد آغاز کارزار انتخاباتی 2020 ترامپ این بود که رئیسجمهور ایالاتمتحده بدعت خطرناکی علیه ساختار ایالتی کشورش گذاشت. او تالسا را به عنوان نقطه آغاز انتخاب کرد، یعنی شهری که به خاطر گذشته تاریک نژادپرستانهاش حتی سالها بعد از الغای بردهداری در آمریکا در یادها مانده است. در رخداد سال 1921 در این شهر که به خاطر سکونت طبقه مرفه سیاهپوست به «بلک وال استریت» مشهور بود، گروهی از سفیدبرترپندارها به بهانه تعرض یک شهروند آفریقاییتبار به زن سفید 1256 خانه، ملک شخصی و مغازه را در یک منطقه سرسبز تالسا به آتش کشیده، نزدیک به 300 تیرهپوست را کشته و 800 تن دیگر را زخمی کردند. ترامپ طبق قرائت رسمی به تالسا آمد تا از سیاهان و مخالفان نژادپرستی دلجویی کند اما تقریبا هر کسی در آمریکا معترف بود که او به تالسا آمد تا همراه با حامیان نژادپرستش در آن قدرتنمایی کند و زخمی دیگر به سیاهان بزند. ترامپ هفته پیش از آن صریحا گفته بود که به هیچ وجه اهمیتی برای شورشهای سراسری در اعتراض به نژادپرستی دولت خود و پلیس فدرال قائل نیست، چرا که معترضان جزو پایگاه رأی سنتی او یعنی سفیدهای متعصب نیستند. اگر چه ممکن است از نگاه بیرونی چنین به نظر برسد که او پشتش به بزرگترین پایگاه اجتماعی آمریکا که حدود 40 درصد جمعیت 320 میلیون نفری این کشور را شامل میشود گرم است اما تقسیمبندیهای سنتی جغرافیایی- اجتماعی حاکی از حقایقی تلخ برای آینده «آمریکای بزرگ و یکپارچه» هستند.
* پایان جامعهشناسی واحد آمریکایی
تظاهرات سلسلهوار و عمدتا صلحطلبانه ژوئن سیاه 2020 که به دنبال قتل فجیع جرج فلوید آفریقاییتبار توسط یک پلیس سفید در مینیاپولیس همه آمریکا را در بر گرفتند شاید حتی به اندازه شورشهای 1992 که تنها به شهر لسآنجلس محدود بودند خسارت و تلفات بر جای نگذاشته باشد اما گسلهای اجتماعی یک جامعه اساسا مستعمراتی را برملا کرد.
شورشهای ضدنژادپرستانه که ظرف کمتر از یک ماه به بیش از 450 شهر در همه 50 ایالت سرایت کرده نشان از آن دارد که آمریکا از جوامعی مختلف و غیرهمگن تشکیل شده است و به عبارت بهتر، این کشور هنوز به لحاظ فرهنگی از پیشینه بردهداری خود رها نشده است.
اقدام نمادین ترامپ در دامن زدن به توهم سفیدبرترپنداری در تالسا، تنها دهنکجی به رنگینپوستانی محسوب نمیشد که همان نسبت جمعیتی سفیدپوستهای حامی او را تشکیل میدهند، نبود بلکه بهمثابه تیر خلاصی به نظریه «جامعهشناسی واحد آمریکایی» و به منزله کشیدن نخی بود که اجزای متفاوت و چهبسا متخاصم این جامعه انشقاقیافته از بدو پیدایش را به هم متصل میکرد.
از این پس باید این جوامع را به طور جداگانه مورد مطالعه قرار داد و برهمکنش آنها را در قالب نظریه جدید «جامعهشناسی انشقاقیافته آمریکایی» گرد آورد.
اگر شورش سال 1992 سیاهان لسآنجلس که در اعتراض به قتل «رادنی کینگ» در محله کرهاینشین شهر برپا شد، در حقیقت تخاصمی میان 2جامعه آفریقاییتبار و کرهایتبار محسوب میشد، حالا اما ما با پدیده چندبعدی تخاصم احتمالی گروههای مختلف قومی آن هم منطبق بر مرزهای واقعی جغرافیای ملتهای آمریکایی مواجه هستیم؛ جغرافیایی که روزنامهنگار و محقق آمریکایی، کالین وودارد آن را در کتاب «ملتهای آمریکایی» به شکلی یازدهپاره ترسیم کرده است. او این تقسیمبندی فراایالتی را بر اساس وابستگی فرهنگی جوامع مختلف انجام داده است که در کشوری با پراکندگی قومیتی و مذهبی آمریکا، اصالت بیشتری دارد.
سیاهان که تا اواسط قرن بیستم، بخش نامرئی و به حساب نیامده «ملتهای آمریکایی» بودند اگر چه هنوز هم در هیچ یک از مناطق یازدهگانه مورد توصیف وودارد، در قلمرویی مشخص برتری جمعیتی یا فرهنگی ندارند اما به عنوان نیرویی مهم و تاثیرگذار ضدساختار سیاسی فعلی ایالاتمتحده، نیروهای دیگر بویژه مهاجران غیراروپایی و حتی بخش مهمی از جامعه سفیدهای اروپاییتبار را برای به چالش کشیدن نظام امپریالیستی یکپارچه و مرکزگرای آمریکا حول خود متحد میکنند. به عبارت دیگر جنبش سیاهان، کاتالیزور تجزیه اجتماعی آمریکا به عنوان مبنای فروپاشی سیاسی آن است.
البته مطرح شدن نظریه «ملتهای آمریکایی» توسط وودارد در سال 2011 خیلی هم جدید نبود. 23 سال پیش از او این پروفسور ایگور پانارین، از مدیران پیشین کاگب، سازمان اطلاعاتی شوروی سابق بود که به افشای اسناد مطالعات جامعهشناسانه روسها درباره نقشه تجزیه ایالاتمتحده پرداخت. او در سال 1998 پیشبینی کرد که نظام سیاسی فعلی آمریکا پس از فروپاشی رقیب بزرگ و همسان شرقیاش یعنی اتحاد جماهیر شوروی، مدت چندانی دوام نخواهد آورد. نقشه راهی که پانارین برای فروپاشی ایالاتمتحده ارائه میداد اساس نقشه وودارد قرار گرفته و تفاوت بزرگش با آنچه در ذهن اغلب مردم میگذرد، تقسیمبندی آن بر اساس جغرافیای فرهنگی- اجتماعی است نه مرزهای ایالتی.
اگر چه شورویها پیش از فروپاشی خود این اتفاق را پیشبینی میکردند اما سیاست خارجی تهاجمی دولتهای متوالی جمهوریخواه و دموکرات در کنار روند انقلابی جهانسازی و انفجار جهانی اقتصادی و مالی ناشی از آن باعث شد شکافهای داخل آمریکا دیرتر بروز کند. همچنین برنامه جرج بوش پسر برای راهاندازی «جنگ جهانی دائمی» با بهرهگیری از اهرم تروریسم بینالمللی با مبدا واقعه یازدهم سپتامبر دست کم به مدت یک دهه، ذهن آمریکاییها را درگیر شعارهای «دیگر هراسانه» حاکمان واشنگتن کرد تا اینکه بالاخره در جهانی کاملا دگرگون شده که آمریکا دیگر در آن حرف اول را نمیزند، این «دیگری» متخاصم در داخل خود این کشور متبلور شد که رشد قابل توجه جامعه مهاجران غیراروپایی در آمریکای قرن بیستویکم نقش مهمی در این تغییر داشت.
سرانجام «کالین وودارد» زمانی کتاب جنجالیاش «ملتهای آمریکایی: تاریخ 11 منطقه فرهنگی رقیب در آمریکای شمالی» را منتشر کرد که عملا روند سقوط یکپارچگی نظام اجتماعی ایالات متحده با روی کار آمدن باراک اوباما، نخستین رئیسجمهور رنگینپوست در واشنگتن آن هم با شعار «تغییر» آغاز شده بود.
البته نمیتوان گفت الزاما مرزبندی سنتی ملتهای آمریکایی نیز دچار تغییر شده است، بلکه ایالات متحده در طول تکوین 2 سدهای خود همواره مبتلا به سندروم انشقاق بوده است.
***
نقشه آمریکای چند پاره
جمهوری آمریکا کارش را با 13 حکومت محلی در قالب ایالاتی متحد آغاز کرد که کالین وودارد آن را در کتاب قبلیاش «جمهوری دزدان دریایی» خوانده بود. حالا که تعداد این ایالات که دیگر چندان هم متحد نیستند به 50 رسیده است، نقشهای دیگر از زیر پوست نقشه رسمی آن بیرون میزند که بر 11 تقسیمبندی جغرافیایی بنیادین بر اساس ترتیب و نحوه سکونت و تکوین موجهای مختلف مهاجران به این سرزمین ترسیم شده است.
به نظر میرسد پیشینه وودارد به عنوان روزنامهنگار تحقیقی همکار موسسه پیو، مهمترین مرکز افکارسنجی آمریکا در شکلگیری نظریه او حیاتی بوده است.
او تقسیمبندیهای یازدهگانهاش را بر اساس این ذهنیت ساده و اساسی آمریکاییها انجام داده است که به هر آمریکایی دیگری که میرسند از او میپرسند «کجایی هستی؟» پاسخ به این سوال هویت حقیقی هر شهروند آمریکا را تعیین و گسلهای تجزیه ایالات متحده به جوامع برآمده از این هویتهای چندگانه را تعریف میکند.
او این مرزبندیهای فرهنگی فرا ایالتی را به منزله طلاق «ملتهای آمریکایی» از مرزهای قانونی و بینالمللی (بویژه میان ایالات متحده با مکزیک و کانادا) میداند که طلاق از نظام مرکزی واشنگتن را هم در پی خواهد داشت. این ملتهای آمریکایی به ترتیب زیر (طبق نقشه) هستند:
یانکیمحور: منطقهای که نوادگان پیوریتانهای مسیحی نیوانگلند در مناطق بالادستی نیویورک و بخشهای شمالی پنسیلوانیا، اوهایو، ایندیانا، ایلینوی، آیووا، داکوتای جنوبی، میشیگان، ویسکانسین، مینهسوتا در شرق و غرب دریاچههای مرزی آمریکا و کانادا بنیان گذاشتند.
عمق جنوب: منطقه ساکنان مستعمرات انگلیسی سابق هند غربی در عمده مناطق جنوب شرقی آمریکا که از کارولینای جنوبی تا تگزاس گسترده شده است.
هلند نو: بازمانده کلونیهای مستعمراتی قرن هفدهمی هلندیها از منطقه بزرگ نیویورک تا مناطق پایین دست رود هودسون که تا جنوب شرقی کانکتیکت امتداد دارد.
خط ساحلی: منطقهای در ساحل مرکزی شرقی که شامل پایتخت واشنگتن و ایالات سفیدپوست مرفه ویرجینا، مریلند و کارولینای شمالی میشود.
آپالاچیای بزرگ: مناطقی که نخستینبار توسط مهاجران حاشیهنشین بریتانیا بویژه ایرلندیها، اسکاتلندیها و مردم شمال انگلیس اشغال شده بود.
میدلندز (سرزمینهای میانی): منطقهای که به عنوان محور فرهنگی آمریکا شناخته میشود و همواره اهمیت زیادی در شناخت تحولات این کشور بویژه انتخابات مختلف داشته است. میدلندز منطقهای بود که نخستینبار توسط اعضای انگلیسی فرقه کوئیکر و هلندیهای پنسیلوانیا گشوده شد. این منطقه، پیرامون منطقه یانکی محور را در هردو سوی مرزهای آمریکا و کانادا فرا گرفته است.
فرانسه نو: مقصد نخستین مهاجران و کاشفان فرانسوی که در سال 1604 به سواحل شرقی آمریکا رسیدند و از آن روز هویتی فرانسوی به کبک (کانادا) و لوئیزیانا بخشیدند.
النورته (شمال به زبان اسپانیولی): منطقه ظهور و بروز قدیمیترین فرهنگهای اروپایی با محوریت اسپانیاییهای کاتولیک در قاره آمریکا که مناطق شمالی مکزیک را هم شامل میشود. در عین حال این آخرین منطقهای بود که به کشور آمریکا منضم شد.
غرب دور: بزرگترین منطقه فرهنگی آمریکا که جزو آخرین مناطق مسکونی مهاجران بود. این منطقه تقریبا کل میانه غربی هر دو کشور ایالات متحده و کانادا را در بر میگیرد.
ساحل چپ: منطقهای که نخستینبار توسط یانکیهای نیوانگلند اشغال شد اما بعدها مورد هجوم سیلی از مردم آپالاچیا و مهاجرانی از سراسر دنیا قرار گرفت و امروز در قالب 2 ایالت واشنگتن و کالیفرنیا، مرکز مهمترین صنایع مدرن هوایی، آیتی و سینما در جهان محسوب میشود. این منطقه که به ساحل غربی هم مشهور است، احتمالا شاهد نخستین مرحله تجزیه ایالات متحده خواهد بود.
اولین ملت: سرزمینهای شمال شرقی و مرکزی کانادا نزدیک به مدار قطبی شمالگان که طبق نظریات باستانشناسی اولین مردم آسیایی مهاجر به قاره آمریکا، چند ده هزار سال پیش در آن ساکن شدند.
* روزنامهنگار ارسال به دوستان
کور کردن چشم جاسوس!
کمیل نقیپور: مجلس شورای اسلامی در واکنش به اقدام شورای حکام آژانس انرژی اتمی، از دولت خواست اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف و نظارتهای آژانس بر برنامه هستهای ایران را آفلاین کند. این مهمترین اقدام واکنشی مجلس در برابر زیادهخواهیهای غرب از زمان مذاکرات برجام تاکنون بوده است. در 2 دوره اخیر مجلس، اکثریت نمایندگان همسو با اقدامات دولت، نقش حمایتی از این اقدامات و سیاستها را ایفا میکردند. تصویب برجام در 20 دقیقه در اواخر عمر مجلس نهم که ریاست آن مجلس را علی لاریجانی برعهده داشت، عمق همسویی دولت و مجلس وقت را در موضوع هستهای نشان داد. در دوره دهم، مجلس شورای اسلامی سیاست همراهی کامل با سیاستهای دولت بویژه در سیاست خارجی را ادامه داد و عملا خود را از نقشآفرینی در سپهر سیاسی کشور حذف کرد. البته دود این همراهی نه تنها به چشم نمایندگان همسو با دولت که با عدم اقبال مردم از ورود به مجلس یازدهم بازماندند رفت، بلکه دود همراهی بیچون و چرای آنان با دولت، به چشم یک ملت رفت و کار به جایی رسیده است که در پاسخ به 5 سال اجرای بیکموکاست تعهدات هستهای از سوی ایران، شورای حکام با محوریت 3 کشور اروپایی، قطعنامه توبیخی علیه ایران صادر میکند!
البته تالی منطقی رفتار دولت و مجلس ایران در قبال اروپا، اقدام تهاجمی اروپا علیه ایران است. به این گزاره توجه کنید: تیم مذاکرهکننده دولت روحانی و همتایانشان در کشورهای 1+5 به یک توافق جامع در موضوع هستهای دست پیدا میکنند. دولت ایران در توافق چندین بار از خطوط قرمز عقبنشینی میکند و در نهایت میپذیرد در نتیجه تبدیل کردن صنعت هستهای کشور به یک برنامه کوچک هستهای، برخی امتیازات نسیه کشورهای غربی را دریافت کند. با فرارسیدن موعد دریافت امتیازات از کشورهای اروپایی، «دبه کردن» آغاز میشود. آمریکای زمان اوباما و دولتهای اروپایی به تعهدات خود عمل نمیکنند اما رئیسجمهور و وزیر امور خارجهاش به جای اقدام واکنشی متناسب، رفتار آمریکا و اروپاییها را توجیه میکنند. این چرخه ادامه پیدا میکند به این معنا که در قبال عدم اجرای تعهدات کشورهای اروپایی، مقامات ایران دلیل میآورند و رسانهها و مردم را به «گلابیای» حواله میدهند که بعدها قرار است برسد.
نتیجه رفتار روحانی نیاز به تحلیل خاصی ندارد. آمریکا و اروپا اقدامات خلاف برجامی خود مانند وضع تحریمهای جدید، بیتفاوتی نسبت به تعهدات برجامی و... را ادامه میدهند، چون میدانند ایران پاسخ مناسبی نمیدهد. به بیان دیگر آمریکا و اروپا هنگامی که میبینند ایران تعهدات خود را بدون آنکه طرف مقابل تعهداتش را به اجرا بگذارد «تمام و کمال» عملی میکند، چه دلیلی دارد با به اجرا گذاشتن تعهدات برجامی، فشار بر ایران را بکاهند.
کار به جایی میرسد که آمریکا از برجام خارج میشود ولی دولت همچنان تعهدات و محدودیتهای خودخاسته برجامی را ادامه میدهد. در گام بعدی اروپا مکانیسم ماشه را فعال میکند اما دولت خود را همچنان متعهد به نظارتهای فراپروتکلی میداند یا شورای حکام قطعنامه علیه ایران تصویب میکند اما دولت ترجیح میدهد سکوت کند.
رفتار دولت روحانی با آمریکا و اروپا این گزاره را تایید میکند اگر مقابل زورگو یک گام کوتاه بیایی، این رفتار نه تنها سبب کنار آمدن کشور زورگو نمیشود، بلکه آن کشور یا کشورها را در زورگویی و ایجاد فشار بیشتر مصمم میکند.
این فرمول، فرمول اساسی روابط بینالملل است. در تنازع بقا میان کشورها اگر دولتی سادهلوحانه تمام تخممرغها را درون سبد رقیب بگذارد و خوشخیالانه صرفا وعدهها را معتبر و امضای وزیر خارجه کشور دیگر را تضمین بداند، نتیجهاش میشود همین وضعیتی که الان میان ایران و غرب شکل گرفته است.
نقض این گزاره اما پاسخ هوشمندانه به هر اقدام حتی کوچکی است که به منافع ملی ایران تعرض کند. طراحی اقدام متناسب و اجرایی کردن آن در واکنش به بدعهدی یا رفتار خصمانه کشورهای متخاصم، در گام اول این مسأله را در دستگاه محاسباتی این کشورها ایجاد میکند که گام را فراتر گذاشتن و تداوم تعرض به منافع ملی آن کشور، چه واکنش دیگری را در پی دارد. بنابراین واکنش متناسب، ترمز تعرض به منافع ملی از سوی کشورهای متخاصم را میکشد یا سرعت این کشورها در تهاجم به منافع را کندتر میکند. بنابراین برای آنکه بتوان در چرخه تعرض به منافع ملی از سوی کشورهای متخاصم خلل وارد کرد، باید اقدام متناسب عملیاتی شود. جنس اقدام مجلس یازدهم در واکنش به قطعنامه شورای حکام از همین جنس است. دست گذاشتن بر 2 مسأله مناسب مانند نظارتها و پروتکل الحاقی، رفتاری است که پتانسیل پشیمان کردن کشورهای غربی از اقدام خود را دارد. پروتکل الحاقی و نظارتهای آنلاین چشمهای همیشه بیدار جاسوسان بر تأسیسات هستهای ایران بوده است. کور کردن این چشمها برای شورای حکام آژانس انرژی اتمی درسآموز خواهد بود.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|