|
تحلیل فرمالیستی و ساختاری غزلی عاشورایی از حسین منزوی
در ساحت حماسه
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر
ترکید بر آیینه خورشید ضمیران
از جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو میسوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک تن بیسر
تا شام شدی قافلهسالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که زخون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که زخونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست عزای تو حماسهست
ای کاسته شأن تو از این معرکهگیران
***
حمیدرضا شکارسری: موضوع پیام عاشورا در طول تاریخ با 3 چهره انتقال یافته است، به گونهای که خود پیام فی نفسه کانون توجه قرار گیرد و وجه هنری شعر زیر سوال نرود یا حداقل کمترین آسیب را متحمل شود: سوگ، حماسه و عرفان.
سوگ
تاریخ اسلام حادثهای تأثیربرانگیزتر و اندوهناکتر از عاشورا به یاد ندارد. در کربلا 72 گل باغ پیامبر(ص) در بارش تیر و شمشیر و در لهیب عطش و آتش، پرپر شدند. از کودک 6 ماهه تا سپیدموی کهنسال در خون خود غوطه خوردند و سرهاشان بر فراز نیزهها به بزم تاریک جلادان فرستاده شد و در همان حال زنان و کودکان سوگوار و بیپناه در شام غریبانهای که رونق از آتش خیمهها و آه سینهها و قهقهه تازیانهها گرفته بود، به ناله نشستند.
اما این پایان داستان نیست؛ این کاروان که جز بار رسالتی سنگین و داغی سهمگین بر دوش و دل احساس نمیکند، با نوای زنجیرهای اسارت تا غریبستان درد و نیرنگ و خیانت (کوفه) و سپس به مقر ظالمان (شام) میرود.
بیشک هر قلبی که بویی از عاطفه برده باشد، از تصور این تصاویر میشکند و اشک را در پشت پلکهای ملتهب میجوشاند؛ اشکی که راز ماندگاری این حادثه عظیم در طول تاریخ بوده است؛ اشکی که بغض مظلومان تاریخ را شعلهور و کینه به ظالمان تمام اعصار را افروختهتر کرده است.
«سوگمندی» عاشورا آنچنان سترگ و سنگین است که بیش از تمام دیگر وجوه آن بر شاعران عاشورایی موثر بوده است. شاید بتوان ارتباط این وجه را با بعد عاطفی شاعران که از ارکان اصلی شعر محسوب میشود، دلیل این تاثیر دانست. شاعر در حقیقت با سرودن اشعار سوگوارانه، مخاطب خود را به اشکی دعوت میکند که ترجمان مظلومیت است و آشکارکننده ظلم و ظالمان در طول تاریخ و در هر مکان؛ که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
حماسه
کربلا در عین سوگمندی از حماسیترین صحنههایی است که ارواح بشری تاکنون کمتر موفق به آفرینش آن شدهاند. رزمی شکوهمند و دلیرانه از مردانی که بهرغم برخورداری از فرصتهای بیشمار برای رفتن و جستن، ماندند و هیچ توجیهی را برای تسلیم و سستی نپذیرفتند و هستی خویش را «در باران متواتر فولاد» گم کردند و باز جستند. کافی است 72 مرد تشنه را در دفاع از کاروانی از زنان و کودکان بیدفاع و ستمدیده در برابر لشکری تا بن دندان مسلح متشکل از هزاران گرگ گرسنه یا خطبههای شجاعانه شیرزنی داغدیده در محاصره کفتاران پست و خونخوار، آن هم در کنار سر بریده برادر را به یاد آوریم تا به عظمت وجه حماسی واقعه عاشورا، همتراز با عظمت وجه سوگمندانه آن پی ببریم.
«حماسه» اما در شعر شاعران عاشورایی، بازتاب و درخششی درخور و شایسته نیافته است. شاید بتوان علت را در عظمت بیحد و حصر وجه سوگمندانه حادثه عاشورا جستوجو کرد که دیگر وجوه آن را تحتالشعاع خود قرار داده است.
عرفان
کربلا تجلیگاه عشق و محبت است و عاشورا فصل سبز مشتاقی. عشق به پروردگار، محبت به اولیاءالله و اشتیاق شهادت. اباعبدالله(ع) آیینهای است که انوار حضرت حق در آن متجلی شده است و اصحاب ایشان آیینههایی که نور مولایشان را به تمام بازمیتابانند. کربلا عرصه رضا و تسلیم است که «الهی رضا برضائک و تسلیما لامرک و لامعبود سواک».
این وجه از وجوه عاشورا در شعر شاعران عاشورایی پرسابقه نیست و از نظر کمیت نیز همچون وجه حماسی، قابل قیاس با حجم اشعار سوگمند عاشورایی نیست. جسارتی لطیف و دقیق که اینگونه نگاه به حادثه کربلا میطلبد، نزد کمتر شاعر عاشورایی به تمام رخنمون شده است، لذا حجم کم اینگونه اشعار عاشورایی از این طریق قابل توجیه است.
***
غزل «حسین منزوی» را میتوان از آثار عاشورایی حماسی به شمار آورد. منزوی ماهیت حماسی اثر خود را هم از طریق بافتار موسیقایی کلام و هم از طریق ساختار معناشناختی سخن به نمایش میگذارد.
وزن مطنطن، مواج و پرضرب این غزل از مهمترین عوامل حماسینمایی آن است. وزنی که فرصت زیادی به کاربری هجاهای کوتاه میدهد و همین باعث ضرباهنگ پرشتاب و پرطنین کلام میشود. در این وزن نمیتوان مویه سر داد و به سختی میتوان به سوگ نشست. این وزن بیشتر نمایش هقهق است تا زنجموره؛ گریهای پرطپش و پرانرژی و حتی خشمناک.
از سوی دیگر بافتار موسیقایی کلام به خاطر تجمع خوشه کلمات کهن (و نه کهنه!) به سمت نوعی نخراشیدگی و نتراشیدگی مایل است که زبان را خشن مینماید. آرکاییسم زبانی خواهناخواه زبان را از نرمی و روانی و صمیمیت اسلوب محاوره دور میسازد و به متن ادبیت میبخشد؛ ادبیتی که پررنگترینش در شعر «شاملو» رخ مینماید و متنهای او را سخته و حماسی نشان میدهد.
واجآراییها، همآوایی هجاهای بلند و همصدایی هجاهای کوتاه در این غزل، بیش از پیش زمینه را برای بیانی حماسی بر بستری از زبانی آرکاییک آماده کرده است.
***
ساختار معناشناختی سخن نقشی همتراز یا حتی پررنگتر از بافتار موسیقایی این غزل در شکلگیری هویت حماسی آن دارد.
اگر «خون» در متنهای سوگمند، همواره ریختنی است و این ریختن حالتی از انفعال با خود دارد، در نخستین مصرع این غزل شتک میزند و میپاشد و نهتنها منفعل نیست، بلکه فاعل است. این خون شرف را میپاشاند بر بلندای دلیران، پس سوگآفرین نیست، بلکه غرورآفرین و برانگیزاننده است. خونی که در بستری از تخیل شاعرانه از کربلا تا ایران روان میشود با خون یکی از شخصیتهای اسطورهای برخاسته از متنی حماسی چون «شاهنامه» درهم میآمیزد. همین درهم آمیختگی، ساختار معناشناختی سخن را در کانال حماسه شکلبندی میکند.
در بیت سوم اگر منزوی، امام حسین(ع) را اختری سرخ مینامد اما باز هم در مصرع دوم، این اختر سرخ تنها به سوسویی منفعل بسنده نمیکند، بلکه میترکد و باز هم کنشی فعال و محرک از خود بروز میدهد. او به این طریق تکثیر میشود. تکثیر، فعلی پیشرو و تهاجمی است و ذاتی حماسی دارد.
در بیت چهارم باز هم اگر در مصرع اول از سر بریده حرف میزند، از سرداری و نامیرایی سرداران هم میسراید. همچنان که در بیت بعد وقتی از خیمههای سوخته کربلا میگوید، از آتش در بیشه شیران نیز سخن میگوید و از نماد شجاعت و دلیری بهره میبرد و در ضمن به جای خیمهگاه از لفظ «خرگاه» استفاده میکند که به معنای اردوگاه نظامی و لشکرگاه هم هست. در این گفتمان حتی سر بریده امام بر نیزههای دشمن نیز نشانه هزیمت و شکست نیست و همین سر بریده، قافلهسالار است و اسیران را راهبری میکند. خون این گلوی بریده کویر را شقایقپوش میکند، یعنی باعث شکوفایی و آیندهساز است. از خصوصیات حماسه، امیدبخشی و امیدواری است. امید به پیروزی نهایی... و این خون شکوفاست.
در واپسین بیت، شاعر علنا از حماسی بودن متن خود یاد میکند و رثا، سوگ و عزایی منفعلانه را در شأن ممدوح خود نمیداند. در همین بیت باز هم لحن ستیزهجوی شاعر با حمله به معرکهگیران عزای اباعبدالله(ع) که تنها در پی نام و نان خودند، آشکارا به چشم میآید.
***
این غزل «حسین منزوی» را میتوان از غزلهای شاخص عاشورایی در ساحت حماسی به حساب آورد. اگر چه همچون هر شعر عاشورایی، رگههای سوگ در آن هم دیده میشود اما گفتمان کلی حاکم بر آن، چنانکه دیدیم، گفتمان حماسی است.
ارسال به دوستان
جلوههای عاشورا در شعر دکتر قیصر امینپور
تا عاشورا با شعر
بر راههای کوبیده رفتن، سادهتر از عبور از راههای ناشناخته و طینشده است. در هنر اما درست برعکس، عبور از راههای کوبیده پیچیدهتر از گذشتن از راههای بکر است.
در این حکم، پارادوکسی نهفته است و آن اینکه سرایش شعر با فرم و ساختار اشعار پیشین از یک سو سهل است، چراکه تکنیکها و شگردهای شاعرانه از پیش موجود بوده و تجربه شده و به صنعت بدل شدهاند. شاعر در این وضعیت صنعتگری است که به بازتولید اشکال قبلی مبادرت میورزد و خلاقیت او در بهکارگیری درست سنت شعری خلاصه میشود.
اینگونه سرایش اما از سوی دیگر سخت است، چرا که بیشتر شاعران اساسا بداعت را اصل اول هنر میدانند و اصلا بداعت را عامل اصلی لذت هنری میشمارند و خلاقیت و آفرینش ادبی را بدون این عامل ممکن نمیدانند. شاعرانی که با وجود تسلط قابل قبول و تجربهای قابل تامل در سرایش شعر سنتی به سرایش در عرصههای ناشناخته و غیرمنتظره شعر نو رو آوردند و موفق هم بودند. «نیما»، «فروغ فرخزاد»، «اخوان»، «سهراب سپهری » و... از این گروه شاعرانند.
***
شعر عاشورایی نمیتواند خود را شاخهای جدا از درخت شعر معاصر بداند. شاعر عاشورایی نیز همچون دیگر شاعران روزگار خود یا به سهولت سرایش شعر در چارچوبهای منجمد سنت شعری رو میآورد یا به جنگ چالشهای بدعتگذاری هنری میرود.
شعر عاشورایی در پشت سر خود راه کوبیده طولانی و همواری دارد. این شعر خصوصا قوالب سنتی را با تمام ویژگیهایش بخوبی به خدمت خود درآورده و از مختصات آن به نفع خود بهره برده است. موسیقی این قوالب و آشنایی بیشتر عامه مردم به عنوان مخاطبان اصلی این نوع شعر با این قوالب، از عوامل مهم گرایش شاعران عاشورایی به قوالب سنتی شعر فارسی محسوب میشود.
در این بین اما شاعر امروز چه موضعگیری و عکسالعملی باید داشته باشد؟
طبعا گروهی از شاعران عاشورایی با هدفگیری مخاطبان عام همچنان در چارچوبهای سنت شعری پیش از خود قدم میزنند که خواهناخواه اکثریت شاعران را تشکیل میدهند. گروهی دیگر اما با خروج از چارچوبها به نوآوری در این شعر نظر دارند و به همین دلیل بخشی از مخاطبان عام را از دست میدهند اما در عوض شعر عاشورایی را به جریان شعر پیشرو معاصر نزدیک و حتی در آن جاری میکنند.
پافشاری بر سنتهای گاه فسیل شده شعری، اگر چه در جریان کلی شعر معاصر پسندیده نیست اما در شعر عاشورایی به خاطر گستردگی طیف مخاطبان این نوع شعر چندان نسنجیده محسوب نمیشود. نمیتوان این گروه عظیم از مخاطبان را صرفا به خاطر رعایت اصول مدرن شعری از حوزه ادبیات اخراج و آنان را از لذت رویارویی با شعر محروم کرد.
باید پذیرفت که شعر عاشورایی مانند هر شعر متعهد و ملتزم دیگر علاوه بر وجه ادبی، منعکسکننده وجوه اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک شاعر هم است. شاعر با واسطه شعرش حرف میزند و پیامش را منتقل میکند؛ پیامی که ماهیتی اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک، محل ارجاعی عینی و مابهازایی بیرونی دارد. پس شعر در این وضعیت در حکم یک رسانه عمل میکند. انتظار شعر ناب به مفهوم متنی که کاملا خودارجاع و خودبسنده باشد از شاعر عاشورایی خودبهخود منتفی است.
«قیصر امینپور» مشرب شعری متعادلی دارد و این تعادل را در عاشورایینویسیهای او میتوان دید. اگرچه میتوان او را در گروه شاعران سادهنویس معاصر محسوب کرد اما هرگز در دام مبتذلنویسی نمیافتد. بنابراین عاشوراییهای او نه کاملا هیاتی هستند و نه کاملا نوگرایانه و بغرنج اما همواره با بیانی ساده بیشتر به رونق و درخشش تفکر عاشورایی میاندیشد تا وجه عاطفی و احساسی آن:
راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیفشان تنها
دائما تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟
از این رو عاشوراییهای «امینپور» حتی در مستعدترین لحظات برای گریاندن مخاطب، رگههایی روشن از تفکر و آیاتی محکم از حماسه را به نمایش میگذارد:
من
در سوگ خویش مرثیه میخوانم.
ای کاش
آنگونه عاشقانه نمیخواندند!
آنگونه آسمانی
که بالهای مرتعش ما را دنبال خویش کشاندند
اما با حسرت رسیدن
در بالهای کال
ما را به سوگ خویش نشاندند...
در واقع با تقسیمبندی بیان در شعر عاشورایی به بیان سوگمندانه، حماسی و عرفانی، بیان اشعار عاشورایی «امینپور» به سمت حماسه متمایل است، اگرچه از ماتم و سوگ هم تهی نیست.
به تشییع زخم تو آمد بهار
که جز سبز، رخت عزای تو نیست
کسی کز پی اهل مرهم رود
دگر شیعه زخمهای تو نیست
به آن زخمهای مقدس قسم
که جز زخم، مرهم برای تو نیست
«قیصر امینپور» در مثنوی «نینامه» به سنت عاشوراییسرایی عرفانی نزدیک میشود. تاثیرپذیری و حتی تبعیت او از «عمان سامانی» در این مثنوی کاملا روشن است و به همین خاطر است که نمیتوان رنگ و بوی عمومی حاکم بر شعرهای «امینپور» را در این شعر مشاهده و استشمام کرد.
سزد گر چشمها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند
شگفتا بیسر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنهها زیر سر اوست
اما در شعرهایی که «امینپور» زبان و بیان نرم و صمیمی خود را به کار میبرد، شعر هم به عاطفهای سرشار مجهز میشود و هم در عین حال پیام ایدئولوژیک شاعر را، شاعرانه به مخاطب پیشنهاد میدهد. نگارنده «حضور لالهها» را نوترین و بدیعترین اثر عاشورایی «قیصر امینپور» میداند که در عین برخورداری از عاطفهای تاثیرگذار، از اندیشهای ژرف نیز سرشار است و توأمان میتوان از خلال سطرهای آن، لحن حماسی رایج در اشعار عاشورایی «امینپور» را هم احساس کرد. به عبارت دیگر، میتوان در لفافه شعر عاشورایی تعهدات سیاسی و اجتماعی شاعر را هم به تماشا نشست:
باز هم اول مهر آمده بود / و معلم آرام / اسمها را میخواند: / - اصغر پورحسین! / پاسخ آمد: حاضر / قاسم هاشمیان! / پاسخ آمد: - حاضر / - اکبر لیلازاد / - ... / پاسخش را کسی از جمع نداد / بار دیگر هم خواند: / - اکبر لیلازاد! / - ... پاسخش را کسی از جمع نداد/ همه ساکت بودیم / جای او اینجا بود / اینک اما تنها / یک سبد لاله سرخ / در کنار ما بود / لحظهای بعد معلم سبد گل را دید / شانههایش لرزید / همه ساکت بودیم / ناگهان در دل خود زمزمهای حس کردیم / غنچهای در دل ما میجوشید / گل فریاد شکفت! / همه پاسخ دادیم: / - حاضر! / ما همه اکبر لیلازادیم!
بهراستی اگر زمینه عاشورایی این شعر نبود با متنی شعارگونه و حتی میتوان گفت با متنی سطحی روبهرو بودیم اما بهکارگیری درست نامها و ارتباط دقیق آنها با حادثه عاشورا، کل کار را به ساحتی استعاری برده و از توان و پتانسیلی نمادین بهرهمند کرده است. حالا مخاطب میتواند به ادعای اتصال جنگ تحمیلی با قیام عاشورا، با استدلال هنری «امینپور» بیشتر بیندیشد.
و بالاخره میرسیم به شعر نیمایی نسبتا بلند «منظومه ظهر روز عاشورا»! شعری تقدیم به شهدای نوجوان حادثه کربلا!
این منظومه بیشتر به نظم پهلو میزند تا شعر. «امینپور» در این دلنوشته، تمام توان خود را روی روایت منظوم حادثه نهاده و بخوبی از پس آن برآمده است. استعارههایی آشنا، نمادهایی مألوف و زبان و بیانی ساده و دمدست، خشوع و کرنش شاعر را به محتوای برجسته متن نشان میدهد. در انتها متنی به مخاطب عرضه میشود که به دلیل اتصال کامل به سنت، کمتر نشانی از نوآوری دارد اما مخاطب عام را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد.
شور محشر بود / نوبت یک یار دیگر بود / خطی از مرز افق تا دشت میآمد / خط سرخی در میان هر دو لشکر بود / آن طرف انبوه دشمن / غرق در فولاد و آهن بود / این طرف، هفتاد سیاره / بر مدار روشن منظومه میچرخید / دشمنان، بسیار / دوستان، اندک / این طرف، کم بود و تنها بود / این طرف، کم بود اما عشق با ما بود...
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|