نبرد اسپانیا مقابل کاتالونیا؛ این همان عنوانی است که خیلی از آنهایی که فلسفه الکلاسیکو را درک میکنند با این موضع توافق دارند. حتی گویشها هم فرق میکند، زباناسپانیش با کاتالونیایی دو زبان متفاوت است،گویش یا زبان؟ فرهنگ یا ملیت؟ کدام مساله این نبرد را برایتان جذاب میکند؟ این سوال را تا به حال از خودتان پرسیدهاید که آیا نوارهای آبیواناری بود که شما را شیفته بارسا کرد یا اینکه حس عصیان یا چپگرایی. این پیراهن سفید و آن لوگوی تاج بر سر مجذوب کننده بود یا افتخارات رئال که حالا اینگونه آنها را ستایش میکنید. اگر مردم کره زمین را به دو بخش تقسیم کنیم، از سرخ پوستهای آمریکای لاتین تا زردپوستان آسیایی شرقی، بدون گزاف نیمی از آنها هوادار بارسا هستند و نیمی دیگر ستایشگر رئال مادرید. حالا اینکه با چه متر و معیاری میشود عاشقانه این دو تیم را دوست داشت به ابعاد فراوان این باشگاه بزرگ اسپانیایی بر میگردد. این وسعت تاریخچه فوتبال این دو تیم است که به هر شخص اجازه میدهد براساس منطق خود یکی از این دو را انتخاب کند. رئال یا بارسا؟ فرقی نمیکند که کدام دسته پیروز میشود، مهم این است که اگر شما در هر کجای این سیاره خاکی باشید برای این نبرد در هر ساعتی از شبانه روز لحظهشماری میکنید. در دوران دیکتاتوری فرانکو بر تمام نمادها و نشانههای فرهنگی و قومیتی مهر بطلان زده شده و دستور داده شد که سخن گفتن به جز زبان اسپانیایی ممنوع شود، این اقدام فرانکو اعتراض اقلیتها و اقوام ساکن در مناطق مختلف اسپانیا را به دنبال داشت. در آن هنگام بود که باشگاه بارسلونا که در منطقه کاتالونیا بود به عنوان نماد اعتراض معرفی شد. بارسلونا برای کاتالونیاییها بیش از یک باشگاه بود، مانوئل واسکز، نویسنده و روزنامهنگار صاحبنام اسپانیایی میگوید بهترین راهی که کاتالونیاییها ابراز وجود میکردند و مخالفت خود را با حکومت فرانکو اعلام میکردند، این بود که به جمع هواداران باشگاه بارسلونا بپیوندند. این برای آنها بهتر از پیوستن به گروههای زیرزمینی و مخالف دولت بود. در مقابل به رئالمادرید به عنوان نماد و آینه تمامنمای دولت تمامیتخواه و فاشیست فرانکو نگاه میشد و به تیم پادشاهی شهرت یافته بود. همین مساله باعث شد تا رویاروییهای 2 تیم به نوعی رنگ و بوی سیاسی به خود گیرد و فراتر از یک بازی فوتبال باشد.