ریچارد هاس*: نامگذاری دورانهای تاریخی پیش از آنکه به سرانجام خود برسند، کاری دشوار است. دوران رنسانس تنها پس از پایان آن به این نام ملقب شد. اعصار تاریک پیش از آن نیز به همین ترتیب در پایان دوره خود نامگذاری شدهاند. علت آن را باید در غیرممکن بودن پیشبینی در خصوص پایداری یا عدم پایداری روندهای مثبت و منفی آغاز شده در هر دوره جستوجو کرد. با این توضیحات میتوان ادعا کرد که در حال حاضر در پایان یکی از دورههای تاریخی جهان و افول آن قرار داریم. این دوره رو به افول، دوران سلطه آمریکاست. خاورمیانه هم اکنون در فازهای اولیه تنازعاتی قرار دارد که وفاداریهای سیاسی و مذهبی متنوع علت شکلگیری آن است. بحران اوکراین و اقدامات روسیه نیز نظم اروپا را به چالش کشیده است. در آسیا نیز اگر چه به نظر میرسد که صلح و ثبات بر قرار است اما نباید فراموش کرد که ثبات در آن منطقه نیز متزلزل و لرزان است. خیزش ناسیونالیسم، تنازعات سرزمینی متعدد و پیوندهای سست دیپلماتیک در میان کشورهای منطقه از مهمترین دلایلی است که مانع از تضمین ثبات در شرق آسیا میشود. تغییرات آب و هوایی، شیوع بیماریهای مهلک و عصر افسارگسیخته ارتباطات دیجیتال و حملات سایبری نیز از دیگر موضوعات مهمی هستند که شرایط را در عصر حاضر پیچیدهتر کرده است. دلایل وقوع حوادث مذکور نشان میدهد تحولات بنیادینی در عرصه جهانی صورت پذیرفته است. توزیع و پراکندگی قدرت در میان بازیگران دولتی و غیردولتی مختلف اعم از گروههای تروریستی و شبه نظامی و سازمانهای غیر دولتی یکی از مهمترین این دلایل محسوب میشود. در این فضا کنترل تولید گازهای گلخانهای، قاچاق بیرویه مواد مخدر، قاچاق تسلیحات نظامی، تروریسم و اشاعه بیماریهای مهلک به راحتی میسر نخواهد بود. عدم اجماع در خصوص اقدامات مقتضی و نبود اراده لازم شرایط را به مراتب پیچیدهتر کرده است. با این حال تحول در مرکزیت قدرت تنها دلیلی نیست که آشوب و بحران را به عرصه جهانی تسری داده است. عملکرد ایالات متحده در مقام هژمونی یکی دیگر از دلایلی است که بینظمی را برای جهان به ارمغان آورده است. جنگ عراق در سال 2003 منجر به تشدید تنازعات مذهبی شیعه و سنی در منطقه شد. در سوریه نیز آمریکا مدعی شد قصد دارد دولت بشار اسد را بر کنار کند و استفاده از تسلیحات شیمیایی را خط قرمز خود برای حمله به سوریه در سال گذشته معرفی کرد. با این وجود آمریکا در سوریه اقدام خاصی صورت نداد. در این شرایط خلأ امنیتی ایجاد شده در خاورمیانه منجر به ظهور و رشد گروه تروریستی داعش شد. در مورد آسیا نیز دولت اوباما شعار تغییر محور سیاست خارجی به سوی آسیا را مطرح کرد اما در مقام عمل کوچکترین اقدام موثری صورت نگرفت. نتیجه این تحولات شک و تردید فزآینده نسبت به اعتبار و توانمندی آمریکا بود. در این فضا سایر بازیگران به گسترش نقش خود پرداخته و به شکل مستقل وارد عرصه شدند. در کنار موارد فوقالذکر، نباید از تاثیر ریشههای ملی و محلی گسترش بیثباتی نیز غافل بود. به طور مثال بسیاری از کشورهای خاورمیانه خود در مبارزه با افراطگرایی و ممانعت از رشد آن برنامهای ندارند. در این فضا برخی از اقدامات میتواند برای جلوگیری از اشعه بیثباتی موثر باشد. به طور مثال ادامه مذاکرات با ایران و حصول به توافق جامع، مبارزه با داعش از طریق مسدود کردن شاهرگهای مالی آن و متوقف کردن روند عضوگیری آن و تحت فشار قرار دادن روسیه با استفاده از اهرم تحریمهای اقتصادی از اقداماتی است که میتواند مدنظر قراربگیرد اما نباید این واقعیت را از یاد برد که در دوران حاضر؛ عرصه سیاست داخلی کشورها، نبود اجماع بینالمللی و اضمحلال نفوذ بینالمللی آمریکا در حالی که قدرت دیگری نمیتواند جایگزین آن شود، شرایط را پیچیدهتر و دستیابی به صلح و ثبات را دشوارتر از همیشه حتی از زمان پایان جنگ سرد کرده است.
*تحلیلگر برجسته مسائل امنیت بینالملل