بلال صائب: عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه متوفی عربستان به خاطر رویکرد نسبتا اصلاحطلبانه و طرحهای جسورانه سیاست خارجی در یادها خواهد ماند اما با توجه به چالشهای دشوار روزافزون داخلی و خارجی پیش روی این کشور، مرگ عبدالله تاثیری اندک یا نزدیک صفر بر آینده عربستان خواهد داشت.
موضوع رهبری بویژه در منطقه خاورمیانه که نهادها در آن ضعیف هستند یا اغلب وجود ندارند، حائز اهمیت است اما برای خارج کردن عربستان از مشکلات عمیق نسلی پس از عبدالله که پیش روی سلمان جانشین یا هر پادشاه دیگری که در عربستان بر مسند قدرت بنشیند وجود دارد، کاریزما و استعداد به تنهایی کافی نخواهد بود.
متنوع کردن اقتصاد، کاهش بیکاری، حکمرانی خوب، قدرت دادن به زنان، مبارزه با گروه تروریستی داعش، کنترل پیشرفتهای ایران، ارتقای روابط با واشنگتن، برقراری ثبات در یمن و هدایت شورای همکاری خلیجفارس از جمله اموری است که به کار گروهی احتیاج دارد.
عبدالله سعی نکرد این کارها را به تنهایی انجام دهد و پادشاه جدید نیز این کار را نخواهد کرد. اگر سلمان بن عبدالعزیز امیدوار به کسب نتایج خوب است، باید با کمک برادر کوچکش شاهزاده مقرن که بلافاصله وی را ولیعهد معرفی کرد، تیمی از افراد حرفهای جوان و موثر را تشکیل دهد که از تازهترین تحولات منطقه و جهان مطلع بوده و درباره نیازهای قرن بیستویکم آگاهی دارند. این کار در نهایت بزرگترین مسؤولیت ملک سلمان است. وی هم اکنون 79 ساله است و در شرایط جسمی مطلوبی به سر نمیبرد (شایعات اثبات نشدهای مبنی بر جنون وی وجود دارد ولی دستکم وی از دیگر مشکلات جسمی رنج میبرد) بنابراین سلمان باید از دوره احتمالا کوتاه تصدی خود برای بسترسازی برای پادشاه بعدی استفاده کند. اگرچه هنوز مدت کوتاهی از حضور ملک سلمان در جایگاه جدیدش میگذرد اما وی قطعا به گذشته عربستان گره خورده نه آینده این کشور.
سلمان در یکی از اولین پیامهای خود در توئیتر گفت به سیاستهای اقتصادی سلف خود احترام میگذارد.
گمان میرود ملک سلمان شخصا یک فرد اصلاحطلب باشد، چراکه در طول 5 دهه حکمرانی تاثیرگذار خود بر ریاض با فساد مبارزه کرد اما تمایل آشکار وی به احترام به شرایط کنونی اگرچه باعث قوت قلب عدهای است اما بسیاری از سعودیهای لیبرال را که معتقدند عبدالله در زمینه سیاستهای اصلاحی اقدامات کافی انجام نداد، مایوس میکند. سلمان نیز احتمالا به همان دلایلی که عبدالله نتوانست، نمیتواند اقدامات اصلاحی کافی انجام دهد. برای حفظ ثبات، پادشاه باید توازن بین خاندان سلطنتی را که اعضایش ظاهرا با هم رقابت دارند تضمین کند؛ وی باید از ناراحت کردن یا خصومت با روحانیون محافظهکار افراطی که نفوذ زیادی روی سیاست دارند بپرهیزد و پادشاه باید با قدرت گرفتن اخوانالمسلمین و دیگر گروههای تندرو که همیشه مشروعیت آلسعود را به چالش میکشند مقابله کند. راههای معدودی برای موازنه تمام این درخواستها وجود دارد و سلمان احتمالا همان روشهای عبدالله را در پیش خواهد گرفت. ملک سلمان مسلما در زمینه امور خارجه و امنیت ملی با سختترین چالشها مواجه است. حکمرانی عبدالله در این بخش با شرایط مطلوب فاصله زیادی داشت اگرچه مشخص نیست که اگر فرد دیگری نیز جای وی بود بهتر میتوانست این چالشهای خارجی را مدیریت کند.
این منطقی است که بگوییم عربستان در رقابت منطقهای با ایران، رقیب دیرینه خود در حال شکست خوردن است. در سوریه، جایی که نیروهای بشار اسد، رئیسجمهور این کشور و مخالفان وی شامل داعش و شورشیان سوری سکولار همچنان در حال جنگ هستند، به نظر میرسد ایران در موضع برتری قرار دارد، زیرا حکومت اسد باقی مانده است و منافع عربستان روز به روز در خطر بیشتری قرار دارد. در واقع ترسیم این سناریو که بخت عربستان در این جنگ بزودی بیشتر شود دشوار است چراکه متحدان ریاض شامل مجموعهای از شورشیان سکولار و اسلامگرا که جزو داعش نیستند ضعیفترین گروه در میدان جنگ هستند. اگر قدرتهای غرب موضع تهاجمیتری در قبال اسد اتخاذ کنند، شرایط میتواند تغییر کند اما هیچگونه نشانهای مبنی بر اینکه آمریکا - رهبر ائتلاف بینالمللی ضدداعش- آماده انجام این کار باشد وجود ندارد. در عراق، یمن و لبنان نیز شرایط برای سعودیها بهتر از سوریه نیست. حیدر العبادی، نخستوزیر عراق برای اطمینان خاطر مقامات سعودی، وضعیت سنیها را در دولت این کشور قدری بهبود بخشیده اما اهرمهای استراتژیک قدرت همچنان در دستان آن دسته از سیاستمداران عراقی است که تحت نفوذ ایران هستند. حوثیها، دوستان ایران در یمن نیز در حال پیشروی هستند و امنیت عربستان و ثبات کل منطقه خلیجفارس را تهدید میکنند. در لبنان گروه حزبالله اگرچه ممکن است به دلیل بار جنگ در سوریه (هزاران تن از نیروهای این گروه در حال کمک به نیروهای اسد هستند) به لحاظ نظامی تحت فشار بیش از حد و به لحاظ سیاسی در موضع دفاعی باشد اما نمایندگان ایران هنوز در بیروت قدرتمند هستند. بهرغم تلاشهای عربستان برای نگه داشتن گروه فلسطینی حماس در قلمرو استراتژیک خود و مصر، این گروه به محور مقاومت تحت امر ایران بازگشته است.
عبدالله در منطقه و بویژه در میان همسایگان عربستان در خلیجفارس بشدت مورد احترام بود. حتی رئیس اسرائیل نیز تعدادی جملات مثبت درباره وی گفته است اما عربستان در دوران سلطنت وی نتوانست رهبری تاثیرگذاری روی شورای همکاری خلیجفارس داشته باشد. قطر اخیرا پس از اختلافات با عربستان، امارات و بحرین بر سر مناسبات با اخوانالمسلمین، با این سه کشور آشتی کرده است اما این حجم دشمنی سیاسی که اتفاق افتاد، در وهله اول نشاندهنده میزان ناپایداری سیاستها در شورای همکاری خلیجفارس است و این ناپایداری به دلایل مختلف تقصیر عربستان (بزرگترین و بانفوذترین عضو این گروه سیاسی) است که نتوانسته نیروها را حول یک اتحادیه سیاسی جمع کند.
ملک سلمان همچنین وارث یک رابطه متزلزل با واشنگتن است. باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا مدعی است رابطه خوبی با عبدالله داشت. ممکن است این موضوع صحت داشته باشد اما مطمئنا این رابطه به خوبی رابطه عبدالله با جورج بوش نبوده است. جهان از زمان دولت بوش تغییرات قابل توجهی داشته است و خاورمیانه هرج و مرج تاریخی را تجربه کرده که باعث شده اولویتهای آمریکا تغییر کند. آمریکا و عربستان درباره سوریه توافق نظر ندارند و نظر ریاض و دیگر کشورهای عرب خلیجفارس این است که واشنگتن در شرف یک توافق هستهای ناقص (به زعم آنها) با تهران قرار دارد که همه کشورهایی را که متحد ایران نیستند، بیچاره خواهد کرد.
صرفنظر از نقاط ضعف عبدالله و با توجه به ماهیت جامعه سنتی عربستان، ایدئولوژی وهابیت و سیاستهای مرموز این کشور، وی نسبت به برخی اسلاف خود رهبر بهتری برای عربستان و منطقه بود. او تمام تلاش خود را برای باز کردن فضا در عربستان و مدرن کردن این کشور انجام داد. وی به شکلی جسورانه و تاریخی پیشنهاد صلح با اسرائیل را در ازای بازگردانده شدن اراضی اشغال شده در جنگ سال 1967 مطرح کرد. برخی میگویند او یک اصلاحطلب واقعی بود که در یک نظام محافظهکار گرفتار شده بود اما این سخن اغراقآمیز است. سلمان نه تنها باید موفقیتهای نسبی عبدالله را حفظ کند بلکه باید به شکستهای وی که کم هم نیستند پایان دهد. پادشاه جدید عربستان تنها با یک تیم جدید در ریاض و نگاه تازه به آینده میتواند موفق شود.
منبع: پایگاه اینترنتی فارینافرز