printlogo


کد خبر: 139073تاریخ: 1394/3/6 00:00
دعوای بنزین ادامه دارد

محمدرضا کردلو : عجیب نبود که امروز در تاکسی صداها بلند نشود. روزنامه‌ای روی داشبورد بود که تیتر زده بود: بنزین تاکسی‌ها هم آزاد شد. «سهمیه پَر». راننده را کارد می‌زدی خونش در نمی‌آمد. حق داشت بنده خدا. این وسط یکی هم (X)هی پارازیت می‌انداخت. از اینهایی که بدجور روی مخ هستند. هرچیزی را که از هرکجا شنیده بود؛ درست یا غلط می‌گفت و راننده هم به زور خودش را نگه داشته بود. روز اعصاب خرد کنی بود، روز اول آزادسازی بنزین. آن یکی که کنار راننده نشسته بود(X) هی پارازیت وسط درددل‌های راننده می‌آمد و با خنده اعصاب خردکن می‌گفت: غصه نخور آقای راننده قراره پول بنزینت رو بدن یمن! بغل دستی من گفت: چه ایرادی داره بدن یمن. به یمن نمی‌دن، مگه سربازی رو فروختن پولشو دادن یمن؟ مگه پول یارانه رو که قطع کردن دادن یمن؟
مسافرX که کنار راننده نشسته بود، دوباره گفت: از کجا می‌دونی ندادن؟
بحث بالا گرفت. راننده گفت: «آقا بی‌خیال شو». خطاب به مسافر بغل دستی‌اش ادامه داد: «مث اینکه اخبار گوش نمی‌کنی؟! ندیدی چند روز پیش فرمانده ارتش گفت داعش تو مرز ایران تفنگ‌خونه داره؟ به یمن کمک نکنن جری می‌شن فردا میان تهران، بنده خدا!»
بغل دستی من گفت: قربون آدم چیز فهم. مسافر جلویی(X) نخواست بی‌جواب بگذارد. شروع کرد پشت سرهم همه چیز را به هم بافتن. گفت: اگر بگذارند روحانی توافق رو امضا کنه درست می‌شه.  
بغل دستی من گفت: کی نمی‌گذاره؟ الان که اتفاقا اونا دارن دبه می‌کنن. مگه روحانی نگفت تحریم‌ها برداشته می‌شه، الان که آمریکایی‌ها می‌گن اصلا قرار نیست تحریم برداشته شه. دیشب بی‌بی‌سی رو ندیدی؟ اون دختر موزرده می‌گفت: ما نمی‌خوایم تحریم را برداریم. اینا نتونستن از اونور به نتیجه برسن از اینور به مردم فشار میارن. من یارانه‌ام حذف شده آقا. امروز رفتم تو ستاد هدفمندی می‌گه شما خودرو داری. می‌گم مرد حسابی وقتی پول بنزینش رو ندارم این ور و اونور برم این برا من درآمد داره که یارانه‌مو قطع می‌کنین؟! جواب درست و حسابی که نمی‌دن. راننده گفت: دست رو دل ما نذار. هرچی می‌کشیم از این توافقه. 2ساله هی می‌گن امروز می‌شه، فردا می‌شه، امروز تموم می‌شه، فردا تموم می‌شه.
آخرش هم هیچی به هیچی. الان اتحادیه 2 ساله لاستیک به ما نداده. اون از وضع کرایه‌ها که نمی‌صرفه اینم از بنزین.
آقای جلویی (X)، باز با اینکه سن و سالش قد نمی‌داد گفت: بابا زمان شاه که اینجوری نبود؟!
هیچ کی نمی‌تونست گرون کنه. مردم اعتراض می‌کردن درست می‌شد.
پیرزنی که صندلی عقب نشسته بود، یک آه کشید و با کنایه به سن و سال مسافر جلویی گفت: شماها یادتون نمی‌آد، شاید آقای راننده یادش بیاد، سر همین تخت‌طاووس باشگاه افسران بود. راننده گفت: بله یادمه! پیرزن ادامه داد: آمریکایی‌ها میومدن بیلیارد بازی می‌کردن و کافه و رقص و تشکیلات، بعدش مست راه می‌افتادن بیرون. یه بار من و شوهر خدا بیامرزم با دوتاشون درگیر شدیم. رفتیم پاسگاه. افسر حق رو به اونا داد. شوهر
خدا بیامرز من خون خونشو می‌خورد. چی می‌گی جوون برا خودت؟ دلت خوشه؟ بی‌ناموسی میکردن کسی جلوشونو نمی‌تونست بگیره، حالا مردم می‌تونستن برا گرونی اعتراض کنن؟!
بغل دستی من گفت: اصلا این بدبختی ماست. همه فکر می‌کنن قدیم بهتر بوده. الان هم من می‌بینم دور افتادن هاشمی رو تبلیغ می‌کنن. بابا هاشمی اگه هاشمی بود دوره خودش یه کاری می‌کرد، اصل استخدامی رو اون برداشت دیگه. همه رو قراردادی کرد.
راننده گفت: آره والا. من خودم کارگر شرکت نفت بودم. سال 75 با 40 سال سن بازخریدم کردن. نشستیم پشت فرمون تا حالا.
مسافر بغل دستی‌اش(X) باز روی اعصاب راننده راه رفت. برگشت گفت: من که می‌دونم آقای راننده الان ناراحتی که نمی‌تونی بنزینت رو آزاد بفروشی! پیرزن گفت: مرد حسابی این چه توهینیه که می‌کنی؟ بغل دستی من گفت: آخه مگه چقدر می‌شه که آقای راننده بخواد بفروشه؟! راننده هم تحملش تمام شد. پا روی ترمز گذاشت و گفت: پیاده شو!
کرایه‌ات هم مال خودت. فقط سریع پیاده شو.


Page Generated in 0/0069 sec