printlogo


کد خبر: 141413تاریخ: 1394/4/15 00:00
گفتاری از استاد حسن رحیم‌پورازغدی پیرامون صلح امام حسن علیه‌السلام
سوء تفسیر نرمش قهرمانانه

مردم در سال 40 هجری با امام حسن(ع) بیعت می‌کنند، جمعیت‌های کثیر پی در پی و بعد از کوفه و بصره هم با ایشان بیعت می‌کنند، مدائن و کل عراق و قبایل و مناطق مختلف عراق بیعت می‌کنند. حجاز و یمن با ایشان بیعت می‌کنند از طریق بیعت با جاریه بن قدامه. در ایران، استاندار فارس «زیاد» بود که مردم با او بیعت کردند. پی در پی بزرگان مهاجرین و انصار که در مناطق مختلف زندگی می‌کردند و به سر می‌بردند با واسطه و مستقیم بیعت کردند. پیغام می‌دادند ما کسی شایسته‌تر و صالح‌تر از حسن بن علی برای حکمیت و خلافت نمی‌دانیم و ما پس از علی بر بیعت پسر پیامبر حسن بن علی هستیم و جالب است که شیعه و سنی نقل کردند در تاریخ که هیچ‌کس نه کسانی که در همان جلسه بودند و نه کسانی که بعدا در غیاب بودند هیچ‌کس با این بیعت مخالفت نکرد و همه جز معاویه و باند او قبول و تایید کردند. همه بزرگان اسلام، مردم، قبایل و شهروندان عادی همه از ولایت امام حسن(ع) استقبال کردند. یک اقبال وسیع و واقعا یک اجماع کامل مردمی بود، شاید برای اولین بار این همه اجماع بود حتی کسانی که قبلا با علی بن ‌ابیطالب مشکل داشتند و درگیر بودند بعد که آن 4-3 سال مظلومیت علی  و آن شرایط را دیدند نظراتشان عوض شد به سمت علی بن ابیطالب گرایش پیدا کردند. حتی آنها هم طبیعتا با امام حسن که ادامه خط امام علی بود بیعت کردند. بنابراین بیعت بسیار قوی هم بین خواص و هم بین توده در کوفه و غیرکوفه بود. این برای بار دوم بود که از بعد از پیغمبر یک چنین بیعتی صورت می‌گرفت.
به هر صورت این بیعت صورت گرفت و امام حسن(ع) در بخشی از سخنرانی‌ای که پس از بیعت مردم داشتند، فرمودند: «آن حزب‌الله غالب که قرآن می‌فرماید برای اینکه ببینید چه خط و چه سبکی است، همین مسیری است که ما می‌رویم. ما حزب پیروز خداوند هستیم. آنهایی که از نزدیکی به پیامبر هم می‌گفتند ما خویشاوندان نزدیک و نزدیک‌ترین کسان به پیامبر، خانواده و فرزندان او هستیم. در تفسیر دین و فهم قرآن از ما بپرسید، ما برای تفسیر و تاویل و توضیح قرآن گمانه‌زنی نمی‌کنیم. با حدس، ظن و احتمال حرف نمی‌زنیم. ما به حقایق قرآن آگاهی از سر یقین داریم و حقیقت قرآن را از ما بشنوید، آنچه می‌گوییم اطاعت کنید و این خط را بیایید. اگر می‌خواهید در راه خدا و رسول خدا باشید، آن راه، همین راهی است که ما می‌گوییم. خداوند فرمود: ‌ای مومنین! از خدا، رسول و صاحبان امر (اولی الامر) اطاعت کنید (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)».
و نیز فرمودند: آن اولی الامر و صاحبان امر الهی ماییم. در هر مساله‌ای که اختلاف می‌شود و چنددستگی اتفاق می‌افتاد، نزاع می‌شود، مباحث فکری، اعتقادی، مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تربیتی از ما سوال کنید. هرجا اختلاف می‌کنید آن را ارجاع بدهید به خدا و رسول‌الله.
امام حسن(ع) این آیات قرآن را از این جهت تلاوت کردند که در واقع کسی نگوید ما خدا و پیغمبر را قبول داریم اما شماها را قبول نداریم. فرمودند این تفکیک یعنی نابودی این امت و فاصله گرفتن این امت از اسلام و قرآن.
امام حسن چندین آیه قرآن را با این مضمون خواندند. بعد از منبر پایین آمدند و بلافاصله اعمال حاکمیت را شروع کردند، احکام امرا را صادر کردند، رسیدگی به امور مردم آغاز شد، وضعیت کارگزاران شهرها مرتب شد، ابلاغیه‌ها نوشته شد و حکومت ولی خدا و انسان کامل پس از انسان کامل آغاز شد. بعضی‌ها معتقد بودند و بعدا انتقاد کردند به امام حسن که اصلا شما نباید قبول می‌کردید، شرایط خیلی غیرعادی بود و بعد از ترور و شهادت علی بن ابیطالب و آن همه توطئه‌هایی که معاویه، باندش و دیگران کردند معلوم بود که حکومت متزلزل شده و پذیرش این مسؤولیت از طرف شما یک اشتباه سیاسی بود؛ معلوم بود که این حکومت نمی‌ماند و سقوط می‌کند. امام حسن(ع) آن اول وقتی آن همه مردم آمدند، استقبال کردند، شرعا نمی‌توانند رد کنند. فردا این مسؤولیت برعهده ایشان بود که ملت که آمدند با شما بیعت کنند، شما قبول نکردید، بعد حکومت افتاد دست معاویه! امام حسن علیه‌السلام نمی‌توانستند آن وقت به این سوال نه در دنیا و نه در آخرت پاسخ بدهند.
امام حسن بعدها به مردم فرمودند: «شما اعلام حضور کردید، من مسؤولیت پیدا کردم، آمدم، بعد هم شما خیانت کردید، کنار کشیدید، مرا جلوی معاویه تنها گذاشتید، وظیفه و شرایط عوض شد باز هم شما باید پاسخگو باشید. من در هر دو مورد (هم پذیرش خلافت و هم قرارداد با معاویه) درست تصمیم گرفتم. شما بودید که تصمیم خودتان را زیر پا گذاشتید».  بارها بعد از این قرارداد در طول آن 10 سال عمر شریف امام حسن(ع) در دوران حاکمیت معاویه همین مردمی که کنار کشیدند بارها آمدند پیش امام حسن(ع) خواهش کردند و گفتند آقا ما اشتباه کردیم؛ درگیر شوید، ما در خدمت‌تان هستیم. امام حسن(ع) فرمودند که الان دیگر  نمی‌شود کاری کرد و دیر شده. حالا باید منتظر شرایط و موقعیت دیگری بود. الان اگر درگیر شویم شکست واقعی اتفاق خواهد افتاد، شکست بی‌فایده. شما اگر اهل جهاد بودید همان موقعی که دشمن آمد باید عمل می‌کردید و به من کمک می‌کردید. الان فایده‌ای ندارد.
بعد از اینکه ایشان می‌خواهد اعمال حاکمیت کند بخش مهمی از همین کسانی که بیعت کرده بودند، با امام حسن(ع) درافتادند، با معاویه متحد شدند، بعضی‌ها هم سکوت کردند و کنار کشیدند و گفتند حالا اگر سقوط هم کرد، کرد و کسانی هم با توهمات دنیوی اشتباهی آمدند با امام حسن(ع) بیعت کردند که آنها هم با فاصله چند هفته و چند ماه فهمیدند حسن(ع) همان علی(ع) است، این خط همان خط است و ما بی‌خود امیدوار شده بودیم به حدی که حتی نزدیک‌ترین کسان ایشان گاهی با ایشان می‌آمدند، نظر ایشان را برگردانند که ایشان تسامح کند و به سبک علی(ع) و پیامبر رفتار نکند، امام حسن(ع) نمی‌پذیرفتند. یکی از دلایل سقوط حکومت امام حسن(ع) هم همین بود یعنی بخش مهمی آمدند بیعت کردند، حتی مسؤولیت قبول کردند ولی بعد از چند روز، چند هفته و 3-2 ماه دیدند این همان خط علی(ع) را دارد ادامه می‌دهد مثل اینکه قرار نیست اتفاقی بیفتد و سازشی بشود و اوضاع برگردد، مثلا به دوران قبل از علی(ع) بلکه این ادامه خط علی(ع) است. فلذا بخش مهمی از اینها تن به خیانت دادند، یک عده به تعبیر حضرت امیر، «مردنمایان نامرد» شروع به اخلال و کارشکنی و خیانت کردند. چون اینها فکر می‌کردند خلافت حسن(ع) یک حکومت دنیوی است.
حتی معاویه به همه آنها پیام داد در کاخ ما به روی همه باز است، گذشته گذشت و الان اگر بیایید هرچه بخواهید بر سر هرچه بخواهید، هر طور شما بخواهید، می‌توانیم باهم کنار بیاییم و معامله کنیم و برای اینها پیشنهادات وسوسه‌انگیز، علنی و غیر‌علنی، مستقیم یا با واسطه به تناسب شخصیت افراد می‌فرستاد. وعده پول و حکومت و شهوترانی و شهرت و ریاست و همه چیز می‌داد و این‌طوری بود که یک کسانی با اینکه خودشان با علی(ع) و حسن(ع) بیعت کردند و می‌دانستند حق با کیست، در عین حال دنیاطلبی اجازه نداد اینها بر سر پیمان‌ها بایستند و موجی از خیانت، سازش و تسلیم در حکومت امام حسن(ع) بعد از چند ماه راه افتاد.
بعضی‌ها به طمع دنیایی که پیش معاویه بود و بعضی‌ها هم از ترس سپاه معاویه و اینکه می‌دیدند یک عده می‌روند، احساس کردند حکومت امام حسن متزلزل شده و یک عده دارند می‌زنند از این طرف جبهه به آن طرف جبهه می‌روند. وقتی ترس و شایعه عمومیت و گسترش پیدا ‌کرد، یک جنگ روانی فوق‌العاده خطرناک به کمک خائنان داخلی در پشت جبهه امام حسن(ع) شکل گرفت لذا در داخل کوفه پشت جبهه امام حسن(ع) ارتباطات پنهان شروع شد.
کسانی مثل عمر‌ بن ‌حریث، اماره بن ولید، حجر بن امر، عمر بن سعد همان عمر بن سعدی که بعدها در کربلا آن جنایت را کرد، خب! خیلی از اینها با امام حسن بیعت کرده بودند دیگر، ابوبرده پسر ابوموسی اشعری، دو پسر طلحه و کسان دیگری که با باند اموی بودند و در کوفه در پشت جبهه حضور داشتند و اینها اولین موج‌هایی بودند که برای خیانت به امام حسن(ع) راه افتادند. شایعه‌پراکنی، توطئه، درگیری‌های داخلی، قبایل را به جان هم انداختن، اصطکاک ایجاد کردن، به بهانه‌های مختلف پشت جبهه امام حسن(ع) درگیری راه انداختند. موج وسیعی از خیانت و سستی و ناجوانمردی و اصلاً کسانی مثل اشعث بن قیس، حجار بن ابجر؛ شبث بن ربعی و عمر بن حریث قرارداد مکتوب و صریح و واضح با مواد مشخص بسته‌اند با معاویه قبل از اینکه معاویه به کوفه حمله کند. جاسوسان معاویه، تیم‌های مخفی معاویه برای تک‌تک این افراد و امثال اینها پیام مشخص می‌فرستادند که اگر حسن بن علی را بکشید مثلا یکصد هزار درهم جایزه خواهید داشت و فرمانده یکی از لشکرهای شام خواهید شد و داماد خودم می‌شوی و یکی از دخترانم را به تو می‌دهم. اینگونه واضح و مشخص به افراد وعده می‌داد و امام حسن(ع) که از این ارتباطات مطلع بودند در اردوگاه لشکر خودشان دیگر احساس امنیت نمی‌کردند. ایشان گاهی زیر لباس عادی خودشان زره می‌پوشیدند چون هر لحظه احتمال ترور بود و حتی در نماز جماعت، گاهی با زره زیر لباس می‌آمدند زیرا می‌دانستند مثل پدرشان علی در نمازشان ایشان را ترور خواهند کرد. یک بار هم ایشان مشغول نماز بودند که به سمت ایشان تیری پرتاب شد که چون زره داشتند ایشان آسیب ندیدند و مجروح نشدند. یک چنین وضعیتی بود.
این نمونه‌هایی که عرض کردم نشان می‌دهد امام حسن(ع) در چه شرایط خاصی قرار گرفته‌ بودند، بین کسانی که آن طور گرم و با احساسات آمدند بیعت کردند، گرم‌تر از 4 خلیفه قبل حتی علی(ع)، بعد این‌طور وادادن و دنیاگرایی و خیانت و تردید و ارتباطات پنهان که البته امام حسن(ع) از اول هم می‌دانستند این اتفاق می‌افتد ولی عرض کردم به چه دلیل حکومت را بعد از آن بیعت باید می‌پذیرفتند و پذیرفتند و کار خودشان را کردند. خائنان، فرصت‌طلبان، جنایتکاران پلید، اهل دروغ و نفاق، رفتاری کاملا خبیث و خباثت‌آلود از خودشان نشان دادند. کسانی که بعضی‌شان سوابق خوبی هم داشتند ولی دنیا به همه طمع می‌کند حتی کسانی با سوابق خوب. چنانکه در همین انقلاب خودمان هم داریم می‌بینیم چقدر کسانی با حضرت امام و انقلاب درافتادند که سوابقی داشتند، بعد سر قدرت، ریاست، ثروت، لجاجت، دیکتاتوری و اینها با امام درافتادند و همچنان این مسیر ادامه دارد. از آن طرف هم جریان احمق خوارج بودند که با اینکه اموی‌ها را هم قبول نداشتند ولی آنجا با اموی‌ها علیه امام حسن متحد شدند، زیرا در ترور علی بن ابیطالب هم شما دست‌های پنهان باند معاویه را در تروری که به دست خوارج صورت گرفت، می‌بینید.
اطرافیان امام حسن(ع) یک عده‌ای صادقانه، یک عده‌ای هم منافقانه یا بزدلانه که اول شعارهای تند می‌دهند بعد هم فرار می‌کنند، فشار زیادی به امام حسن(ع) آوردند که آقا سریع به معاویه حمله کنیم و بجنگیم چون آنها حمله خواهند کرد. امام حسن(ع) می‌دانستند آنها می‌خواهند حمله کنند منتها شرایط برای آغاز جنگ آماده نبود. امام حسن(ع) می‌دانستند اگر آنها بخواهند اول طبل جنگ را بزنند بخواهند جنگ را فوری شروع بکنند اتفاقی که چند ماه بعد می‌افتد همان موقع خواهد افتاد، اگر همان اتفاق یعنی فروپاشی سپاه موقع دفاع اتفاق بیفتد، بهتر است تا موقع حمله که بگوید آقا مثلا شما که نمی‌توانستی اصلا چرا حمله کردی؟
امام حسن(ع) فرمودند ما به جنگ فکر می‌کنیم اما نه الان، نه در این شرایط و نه به این سرعت و نه با این وضعیت. یک اتفاق مهم دیگری که هم در این نامه‌نگاری‌ها و پیام‌های قبل از آن اتفاقات می‌افتد و هم در تأمل و تحمل امام حسن(ع) که بگذارند آنها حمله کنند و ما دفاع کنیم، افشا کردن معاویه و این خط فاسد بود، در همان آغاز برای کسانی که واقعا به تردید افتاده بودند یا ممکن بود بعد‌ها به تردید بیفتند.
این استدلال‌ها و این ادبیاتی که امام حسن(ع) در نامه‌ها و صحبت‌ها به کار می‌بردند کاملا برای کسی که اهل فهم باشد از همان موقع روشن می‌کرد و کرد، چنانکه بعضی از بزرگان مورخین اهل سنت همین را می‌گویند که روشن شد که دو طرف این جبهه چه خبر است.
روش امام حسن(ع) خیلی مؤثر بود،‌ برای اینکه بسیاری از مسائل روشن بود برای کسانی که دچار جهل یا تردید بودند یا بعد از ایشان تا امروز هستند. ایشان باید یک حجت و دلیل قوی هم عقلی و هم عرفی سیاسی و هم مردم‌پسند برای جنگ با معاویه به دست می‌آوردند. اگر مردم بیعت می‌کردند فوری به معاویه حمله می‌کردند، این حالت پیش نمی‌آمد اما اینکه ایشان با این ادبیات صحبت و استدلال، موعظه و دعوت و بعد با تامل عمل کنند و بگذارند آنها جنگ را شروع کنند و اتفاقاتی که افتاد و بعد قرارداد و اتفاقاتی که بعد از قرارداد افتاد، همه اینها چهره فاسد معاویه و فاسد اموی‌ها را افشا کرد و یک بهانه و حجت معقولی در برابر افکار عمومی درست کرد برای جنگ با معاویه که قبل از این تامل و تحمل این بهانه و توجیه نبود.
این نشانه عمق خرد سیاسی و هوشمندی امام حسن(ع) و جامع‌نگری ایشان بود، به خصوص که امام حسن(ع) می‌دانستند اینها اهل جنگ نیستند، چنانکه بعد دیدیم که نبودند. امام حسن(ع) می‌دانستند حتی اینهایی که می‌گویند جنگ، جنگ و جلو برویم، اینها خودشان اهل جنگ نیستند و وسطش کنار می‌کشند و ایشان تنها می‌ماند.
امام حسن بعد اینکه عده‌ای از مردم کنار کشیدند و بعضی از سران و بزرگان کوفه خیانت کردند، فرمودند: من دیگر وظیفه ندارم که به زور اینها را به بهشت ببرم و من به وظیفه خودم عمل خواهم کرد. بنابراین امام برای هر سه تصمیم‌شان کاملاً خردمندانه و هوشمندانه عمل کردند.
بعضی‌ها می‌خواهند قضیه صلح امام حسن(ع) را آگاهانه یا ناآگاهانه مستمسک سازش، تسلیم شدن، تسلیم‌طلبی در برابر قدرت‌ و اینها قرار دهند؛ توجه کنید مطلقا ماهیت قرارداد امام حسن(ع) با معاویه چنین چیزی نبود.
امام حسن(ع) یک شکست قطعی نظامی را تبدیل کردند به یک پیروزی قطعی سیاسی و قراردادی را از دل این شکست قطعی بیرون کشیدند که تحت عنوان مصالحه دانسته بشود نه شکست. امام حسن(ع) اگر به محض بیعت مردم به معاویه حمله می‌کردند با اینکه حق داشتند اما امکانش نبود، اتفاقی که می‌افتاد چه بود؟ این بود که همین مردمی که امام حسن(ع) می‌دانستند اهل جنگ نیستند، اینها بعدا حاضر به دفاع از خودشان نبودند چطور حاضر به حمله به معاویه می‌شدند؟! بعد می‌گفتند که حمله کرد و شکست خورد. آنجا به‌عنوان تسلیم‌شده و شکست‌خورده، اسیر معاویه می‌شدند و بعد ریشه کل اهل بیت کاملا زده می‌شد و اگر هم آزادشان می‌کردند تحقیرشان کرده بودند که تو با ما جنگیدی، شکست خوردی، اسیر ما شدی، ما بخشیدیمت و رهایت کردیم، یعنی از همه جهت شکست بود. امام حسن(ع) در هر 3 تصمیم پذیرش بیعت مردم، بعد آغاز به حمله و جنگ نکردن و بعد هنگام دفاع که مردم کنار کشیدند و شکست قطعی نظامی داشت پیش می‌آمد، ایشان تبدیلش کردند به یک قرارداد مصالحه و امتیازات و اعترافات مهمی از معاویه گرفتند و ماهیت او را افشا کردند.
دیگر از این هوشمندانه‌تر مبارزه امکان ندارد. هیچ‌کس جز امام حسن(ع) نمی‌توانست آن شرایط فوق‌العاده خطرناک و بد نظامی را تبدیل به یک چنین پیروزی بزرگی کند که اولا نشان دهند ما با کسی جنگ قدرت نداریم؛ ما بر سر دنیا و حکومت با شما نمی‌جنگیم. دوم اینکه من به وظیفه خودم عمل کردم و شما خیانت کردید. سوم اینکه قراردادی که بستیم افشای اینها بود و آبروی اینها رفت که همه‌اش را زیر پا گذاشتند.
اگر کسی در صلح امام حسن(ع) کمترین دلیل به این معنا بیابد که با دشمنان اسلام و مسلمین سازش کنیم و آنها را به رسمیت بشناسیم، بیاییم قدرت را با هم تقسیم کنیم، با هم باشیم، با هم بسازیم؛ اگر کسی کمترین دلیل تاریخی یا سندی یا نقلی از امام حسن(ع) در این مورد دارد و دیده باشد، رو کند. مطلقا این قرارداد رنگ تسلیم، سازش، به مشروعیت شناختن حکومت معاویه ندارد. اصلا یکی از بندهای قرارداد این است که امام حسن(ع) به معاویه فرمودند باید امضا کنی تو حکومت دینی نیستی و ما تو را امیرالمومنین نخواهیم دانست و او هم امضا کرده است. یعنی پذیرفته است من حکومت قانونی و مشروع نیستم و به زور آمده‌ام. امام حسن(ع) در همین قرارداد سلب مشروعیت کرده است از دشمن. ایشان صریحا فرمودند اگر یاورانی داشتم که حاضر بودند مبارزه کنند و بجنگند، لَقاتلتُ، می‌جنگیدم و قدمی کوتاه نمی‌آمدم، حتی سر قدرت هم می‌جنگیدم ولی بعد دیدم آیا برای قدرت بجنگیم و شکست بخوریم و بعد اصل مکتب و حقانیت خودمان هم از دست برود و زیر سوال برود یا اینجا که دیگر نمی‌توانیم قدرت را حفظ کنیم از قدرت بگذریم اما حقانیت و مشروعیت خود را حفظ کنیم، مشروعیت طرف مقابل را بکوبیم، نیروهای خودمان را برای آینده حفظ کنیم و ریشه ما زده نشود و این پرچم بالا بماند.
یک چنین مهندسی پیچیده و خارق‌العاده و معجزه‌آسایی از امام حسن(ع) سر زده است که شبیه این را شما هیچ جا نمی‌بینید که یک طرف شکست‌خورده اینقدر از طرف مخالف امتیاز بگیرد و بعد هم بگوید تو را به مشروعیت نمی‌شناسم، بعد هم آبروی طرف را ببرد، کسی که ادعای اسلام و خال‌المومنین بودن داشت. چون گفت خواهر ما اگر جزو ام‌المومنین‌هاست ما هم خال‌المومنین‌ایم، بنده دایی همه مومنینم. یک چنین آدمی که اینجور عوام‌فریبی کرده است که تا همین الان بعد از 1400 سال هنوز عده زیادی از مسلمین او را نشناخته‌اند. ببینید امام حسن(ع) چطور چنین کسی را بی‌آبرو کرد.
کسی که می‌خواهد سازش کند، تسلیم شود و ظلم را بپذیرد اینطوری حرف نمی‌زند حتی بعد از قرارداد مصالحه که حکومت به دست معاویه افتاد، نمی‌آیند بفرمایند به خدا سوگند کسی کنار من نیست برای نبرد، حرف زدند و عمل نکردند اگر کسانی را می‌یافتم که اهل نبرد و جهاد باشند طولانی‌ترین و سخت‌‌ترین نبردها را با معاویه سامان می‌دادم و رهبری می‌کردم.
من که نمی‌توانم در این شرایط اینطور عمل کنم که! اینجاست که کسانی از مفهوم نرمش قهرمانانه متاسفانه سوءتفسیر می‌کنند. نرمش قهرمانانه باید درونش قهرمانی باشد نرمشش هم باز از سر عزت و عقلانیت است، نه نرمش به مفهوم سازش از سر ذلت و تمکین در برابر ظلم و به رسمیت شناختن او.
تفاوت است بین نرمش قهرمانانه امام حسن(ع) که سراسر جهاد، عزت، سلب مشروعیت از طرف مخالف، خردمندی و هوشمندی سیاسی است با سازش ذلیلانه. نرمش قهرمانانه غیر از سازش ذلیلانه است این دو باهم متفاوتند و امام حسن(ع) جنگش و صلحش جهاد بود و هر دو دفاع از حق، مکتب و عزت اسلام و مسلمیــــن بود. ما همچنان نسبت به مقام شامخ معنوی و رهبری امام حسن مجتبی(ع) ناآگاه و جاهل هستیم و این بزرگوار همچنان مظلوم است، مظلوم‌تر از امام حسین(ع).
 


Page Generated in 0/0112 sec