مرتضی اسماعیلدوست: برای رسیدن به بنمایه موثری از تحلیلی بنیادین درباره فیلم «نهنگ عنبر» لازم است به ریشهیابی جریانی بپردازیم که فیلم پرفروش این روزهای سینمای ایران از آن ارثیه یافته است و آن موج در حال وزیدن فیلمفارسی است. اصطلاحی ترکیبی از اتصال عباراتی آشنا که بیش از نیم قرن پیش جهت طبقهبندی آثاری فاقد شناسنامه سینمایی جان گرفت و براساس نشانههایی تعریفشده، مشخصهای بارز به فیلمها داد. الگویی وارده از سینمای هند و مصر که رقص و آواز و غلو احساسات و عناصری چون اتفاق، اغراق، بیهویتی و پایانی خوش و به ظاهر اخلاقگرا در آن انباشته شده است. به طور خلاصه بارزه اصلی فیلمفارسی را میتوان انتزاع قالب از محتوا دانست. فرمی سطحی از اجرای داستانی فاقد تعاریف ابتدایی درام که تنها با دستاندازی به مولفههای عامهپسندانه و تحریک احساسات مخاطب به دنبال جذب گیشه است، آنجا که با استفاده از فرمولهای آشنای تضاد موقعیتها در نهایت به تقارنی دلنشین از شخصیتهای مورد علاقه تماشاگر میرسند و چنان خلقالساعه اتفاقات را به هم میچسبانند که از فرط شعارزدگی، بیننده را دچار
محتوازدگی میکنند.
اگر سری به داستان «نهنگ عنبر» و انواع تصادفات رخ داده در آن بزنیم، خواهیم دید که همه عناصر روایی بدون هیچ منطق دراماتیزهای تنها به خواست کارگردان به وجود آمده و بدون هیچگونه پیشزمینه و خارج از هرگونه روابط علی و معلولی در پیشبرد روابط ردیف شدهاند، به طوری که ناگهان «رویا»ی مورد علاقه «ارژنگ» به فکر اقامت دائم در آمریکا میافتد و ارژنگ میخواهد به دنبالش به آمریکا برود که ناگهان با تاکسی از جبهه و وسط میدان نبرد سر درمیآورد. سپس از جبهه بازمیگردد و ناگهان با دوست رویا یعنی فرناز ازدواج میکند. رویا هم به طور اتفاقی از شوهرش طلاق میگیرد و به کشور بازمیگردد. ناگهان ارژنگ نیز همسرش را طلاق میدهد تا با رویا ازدواج کند اما باز هم به طور کاملا ناگهانی رویا با دوست ارژنگ ازدواج کرده و به آمریکا میرود و رویا دوباره به وطن بازمیگردد و ارژنگ در نقش لوطیهای فیلمفارسی درمیآید و در انتها رویا قصد رفتن به آمریکا را دارد که ناگهان پشیمان شده و زنگ خانه ارژنگ را میزند تا فیلم با یک پایان سرهم بندی شده از امید همچون همه اسلاف فیلمفارسی خود به پایان برسد. مرور این داستان الاکلنگی، به سادگی برملاکننده جهان پا در هوای فیلم بوده که رخدادهای ناگهانی در آن همچنان میتواند ادامه داشته باشد و آنقدر رویا به طور اتفاقی به آمریکا رفته و ناگهان بازگردد و آنقدر ارژنگ دلباخته باقی بماند که این کشدار بودن اتفاقات در نهایت منجر به خودکشی دستهجمعی نهنگها شود! و تاریخ همچنان تکرار میشود، این بار در قالبی کاملا تراژیک از خلق رویدادی که به ظاهر میخنداند اما در بطن خود مرثیهای کامل از پیشروی بیاخلاقی در صحنه تماشا دارد. اگر فیلمفارسی ترکیب واژههایی در تمسخر سینمای بیقید و بند روزگاری طاغوتی بود، حالا لباس خوشدستی برای سرچراغی سینماداران و احوال تهیهکنندگان و غربالی فیلمسازان محترم! شده تا از این طریق بتوانند سوگلی اکران باشند و معرکه خود را همچنان پهن نگه دارند. لازم به ذکر است برای رسیدن به فستفود مورد پسند بازار نیاز به مواد و مصالحی همچون کاراکترهایی یتیم در عدم پرداخت و مقداری مشنگبازی است و برای اینکه این غذا بیشتر مورد توجه قرار گیرد، آهنگ و بزن و بکوب نباید فراموش شود و البته چاشنی غذای خوشطعم این روزها هم عصارهای از عطاران خواهد بود!
«نهنگ عنبر» با الگو قرار دادن عنصر ناهمگونی از موقعیتهایی هجوآلود به دنبال نشاندن خنده بر چهره تماشاگر است اما به دلیل نبود فرآیندی مشخص در ایجاد و اتصال این رخدادها تنها به طور متوالی داستان میآفریند تا از این طریق تماشاگر را سرگرم شرایطی جدید کند. این در حالی است که زایش داستانها در یک فیلم به خودی خود نشانهای از روایتپردازی و سرپا بودن یک اثر نیست، چرا که اگر این مساله را رمز موفقیت قلمداد کنیم، میتوانیم همه داستانهای هزار و یک شب را در دل نهنگی جا داده و آن را نشانهای از سینمای مخاطبپسند بدانیم! فیلم «نهنگ عنبر» که با استفاده از تصاحب دورانی طولانی سعی داشته داستانهایی متعدد را در جهت سرپوش نهادن حفرههای فیلمنامه بگنجاند، حتی در ارائه جهانی نوستالژیک هم تنها بسنده به نحوه آرایش هنرپیشهها کرده و در طراحی صحنه و خلق فضایی تاریخی کاملا ناتوان است و از این رو سعی داشته با حجم بالای نماهای بسته در سکانسهای خارجی معضل بازسازی محیط را سرهمبندی کند. اگر چه این مساله پذیرفتنی است که جهان روایی فیلمهایی که براساس هجو بنا میشوند تا حدی در جهت نشانههای گریز از واقعیت است اما «نهنگ عنبر» چنان سردرگم در رخدادهایی متوالی و چنان گمشده در دورانها است که حتی در فشرده کردن روایت در یک چرخه پایدار هم ناتوان است و تماشاگر همچون عوض کردن بدون مکث کانالها به دنبال یافتن سرنخی از اتفاقات متوالی زندگی ارژنگ در بستری به ظاهر اتوبیوگرافیک است اما مسلم است که ساخت محصولی هنری براساس معنا در متن حادث میشود نه تشدید نشانههای ظاهری برای آگاهسازی لحنی تراژیک، به عبارت دیگر فهم امروز از طریق طراحی مناسب در گذشته شخصیت حاصل میشود.
بیخاصیتی گفتوگوها، سادهانگاری در پرداخت شخصیتها و اغراق در لحن حرکتی همه ساختههای فیلمفارسی از جمله «نهنگ عنبر» به وفور یافت میشود که البته در این میان سعی دارند جهت پوشش فضای ضد اخلاقی خود، رنگی فریبنده از شعارهای انسانی و گاه اجتماعی و سیاسی بیابند، همانطور که براساس خوشبینی محض برخی میتوان از بطن ماجراهای ناهنجار فیلم «نهنگ عنبر» نشانههای ضدامپریالیستی را سراغ گرفت! اما مهمترین وجه اشتراک فیلمفارسیها، غیردراماتیزه بودن رخدادها و فقدان پیوند میان اجزای آنهاست. فیلمهایی که نه شخصیتمحور هستند و نه حادثهمحور، چرا که فقدان هویت در شخصیتها و بیپایه بودن اتفاقات، آنها را در هیچ دستهای قابل پذیرش نمیکند. شخصیتهایی تیپیکال که با هر دستاویزی میخواهند حس نوستالژیک برای بیننده بسازند اما فقدان گسترش روایی، آنها را به مجموعهای از تصاویر پراکنده تبدیل کرده است. در فیلم «نهنگ عنبر» ماجراها به شکلی خلقالساعه و بدون هرگونه مکثی جهت تردید در تصمیم کاراکترها به پیش میروند و عامل دراماتیکی در جهت پیشبرد اتفاقات و اتصال داستانها وجود ندارد، گویی ارژنگ و رویا همچون رباتهای آدمنمایی در دست فیلمساز بوده که بدون هیچگونه روح انسانی باید به دنبال هم رفتارهایی را به طور اتوماتیک انجام دهند. براین اساس مانی باغبانی بهعنوان نویسنده و سامان مقدم در مقام کارگردان به جای ظرافت در هجویهسازی دست به دامان لودگی کاراکتر مرکزی فیلم میشوند تا بدون هرگونه خلاقیت در فضای کمدی موقعیت به شیوهای سطحی همچون جوکهای پیامکی تماشاگر را به خندهای واکنشی وادارند، چرا که همچون همه سازندگان فیلمفارسی سعی دارند با سوءاستفاده از الگوی پذیرفتهشده سینمای کمدی و عنصر مهم جذابیت در سینما، فضای دروغین آثارشان را مشروعیت ببخشند.
در تحلیلی تاریخی میتوان باز هم به نشانههای مشترکی در فیلمفارسیها رسید که از اولین آثار سینمای ایران تا امروز به دنبال نزول سلیقه مخاطب در سطحیترین برخورد با یک اثر سینمایی هستند، آنجا که به پذیرش نوعی ابتذال خشنودکننده یا فهمی ناقص از مقوله اخلاقگرایی میانجامد. وقایع تاریخی همچنان دوره میشود و فیلمفارسیها به بحران سلیقه مخاطب، نهنگها به غارت موجودات دریایی و سازندگان بسازبفروش سینما به آمار گیشهها رجوع میکنند اما آنچه مسلم است با فروکش کردن تب هیاهوی فروش و در گذر تاریخ، جایگاه راستین آثار هنری با ساختههایی سطحی روشن خواهد شد.