مرتضی اسماعیلدوست: اجرای آثار سی و چهارمین دوره جشنواره تئاتر فجر با وجود کاستیهایی در برنامهریزی روزهای نخستین، نگاه امیدوارانهای را به هنر نمایش به دنبال خواهد داشت، به نحوی که با وجود نقدهایی که به لحاظ فرم و ساختار آثار میتوان به نگارش درآورد، نوع نگاه و دریچههای گستردهای که از زاویه فکری نهفته در آثار میتوان دریافت کرد، نوید شرایطی از پیشرفت را میدهد. البته آثار به نمایش درآمده نه رهاورد برگزاری جشنوارهای چون فجر بلکه حاصل اجراهایی است که پیش از این به صحنه درآمده بود و حال باز اجرایی در جشنواره یافته است.
ترور
نمایش «ترور» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی به دنبال خوانشی دوباره از تفکری تاریخی مبنی بر ترور و کشتاری است که ریشه در خوی پلید آدمی دارد و از این رو این نمایش نه به عنوان اثری معناگرایانه یا تاریخمدارانه از قتل گرانقدرترین انسان توسط حیوانیترین موجود بلکه به عنوان نشانهای از دامنه خشونتزایی در گستره زمان و مکان قابل ردیابی است. از این رو نمایش «ترور» از به شهادت رساندن مولاعلی(ع) توسط ابن ملجم مرادی به عنوان نشانه و پیشدرآمدی از شرایط مواجهه آدمی با پدیدههایی وسوسهگر چون قدرتطلبی، هوسخواهی و مالدوستی بهره میبرد. در اجرای پستمدرن رفیعی از منظری فلسفی و روانکاوانه میتوان به نشانهها و برداشتهای مختلفی رسید، هر چند عدم یکدستی اثر و نبود یکنواختی در اجرا گاه چنین هدفی را دچار ناپایداری در بیان میکند. نمایش «ترور» به دنبال آن بوده تا در برداشتی امروزین به تفکر دیروز و هنوز درباره ناآگاهی و درندهخویی آدمی نظری افکند و از این رو با تعبیه لباس و دکور و بیانی تازه در جسم تفکری شخصیتی نکوهیده چون عبدالرحمن بن ملجم مرادی به دنبال بازتولید رفتاری است که زخم شمشیرش، تن حقیقت را رنجور کرد. در این ارتباط طراحی دکور به شکل امروزین درآمده و گویش، نگاه و پوشش رنگی تازه به خود میگیرد، هر چند با وجود تفکر درستی که از انتخاب دکوری مرتفع صورت یافته و تداعیگر ساختمانهای بلند شهری در جهان مدرن به جای نخلستانهای کوفه در دوران گذشته است، اما این دکور چندان تاثیری در روایت نمییابد. در نمایش «ترور» زهر تلخی رخدادها با بیانی طنازانه گرفته شده و همه چیز حول تصمیم مرادی میچرخد. بازی با مولفههای داستانهای معناگرایانه و حس جاری در کابوسهای ابن ملجم مبنی بر نحوه انتخاب از جمله مختصات این اثر نمایشی است که حس نهفته در زبان و بیانش نزدیکیهایی به آثار مارتین مک دونا مییابد.
هتلیها
«هتلیها» نوشته ساناز بیان و با اجرای حمیدرضا آذرنگ داستان سرگردانی آدمی است و جنگ بهانه ناگواری برای گمگشتگیها و فاصلهها در این میان است. این نمایش درصدد آن بوده با تلفیق زمانها و مکانها در روایت و چینش صحنه به این حس جاری در دورهای 20 ساله سرک کشد. داستانی از جداییها؛ چه دیروز و چه امروز که نتیجه دورهای جامانده از پوستاندازی تاریخی است. وقتی موشکباران تهران در جشن ستارهباران دخترک کوچک زیر پل سیدخندان جوانه میزند و راهی جز فاصله باقی نمیگذارد. نمایش «هتلیها» اشاره به جنگزدگان جنوبی دارد که بعد از مهاجرت در زیر پلی غبارگرفته که عنوان هتل بینالمللی تهران بر آن نهادهاند، زندگی میکنند و داستان از زبان راوی که همان دخترک جدامانده در کودکیهای 20 سال پیش است روایت میشود و تلاقی گفتارها و پندارها در مقاطعی مختلف حسی جالب به مخاطب خواهد بخشید. نگین که در اوج بمباران تهران با جدایی پدر و مادرش مواجه شده و سالها جز صدای ضبط شده پدر، ارمغانی از او به یاد ندارد بعد از سالها تنهایی رجوعی به گذشته خود داشته و از طریق نگارش کتابی داستانی به زندگی خود و دختران و مردمان تنهای آن روزها سفری درافکنده است. حس نوستالژیک دهه 60 با انتقال صداها و نواهایی متناسب با روایت به بیننده منتقل میشود، هر چند طراحی دکور شرایط ایجاد آشنانمایی بیشتری از آن دوران را داشته و چندان توجهی به آن نشده است. در نمایش «هتلیها»، بازی خوب دختربچه و فضای تلخ و شیرینی که با موسیقی متناسب با فضا و دیالوگها رخ میدهد، شرایطی همسو با خاطره فراموشیها و خاموشیها را تداعی میکند.
آوریل 1912
نمایش «آوریل 1912» اگر چه فاصلهای محتوایی با روزگار جامعه ما دارد، اما با خلاقیتهایی در شکل مهندسی حرکات بازیگران و نحوه میزانسن ترکیبی همراه است. چنانکه حرکات در خدمت روایت و بیان بوده و کشدار بودن رخدادها به لحاظ همسویی با کابوس دنبالهدار عذاب وجدان شخصیتها متناسب مینماید. داستانی از آرتور بیرلینگ و خانوادهاش که آرزوی اشرافیگری دارند و در مراسم عقد دختر آرتور، حضور بازپرس جهت بازجویی درباره قتل دختری با نام اوا اسمیت، شرایطی از انعکاس رسوایی را برملا میکند، چرا که سرنخ روایتها تمایلی به هر یک از اعضای خانواده در قتل رخداده یافته و کابوس تباهی را فاش میکند. چنانکه خانواده پلید آرتور که زیستن را به بهای درندهخویی پذیرفتهاند، لاشخور تن خونین اوا اسمیت میشوند. از این رو تضاد روایتها که از طنزی درونی نیز برخوردار است به شکل روایت در فیلم برجسته آلفرد هیچکاک با نام «دردسر هری» شباهت مییابد و این ارادت مجریان «آوریل 1912» به هیچکاک در طراحی میز شام و هنگام غذا خوردن خانواده آرتور، یادآور تابوت مردهای میشود که در فیلم «طناب» به عنوان میز غذاخوردی میهمانان قرار گرفته بود. با این حال استفاده از حرکات پانتومیم و طراحی اجراهایی همراه با سکون و شتاب و رفت و برگشت رخدادها در خدمت روایت بوده و براساس دامنه کابوس شخصیتها بهخوبی نمایان میشود، هر چند تکرار برخی روایتها بدون پیشزمینه فکری با اثر روی میدهد.