printlogo


کد خبر: 152542تاریخ: 1394/11/5 00:00
نگاهی به فیلم «بندباز» (The Walk)
در مرز رهایی

سیدمحمد کاظمی‌اونجی: رابرت زمکیس با اقتباس داستانی از کتاب نمایشنامه آلفونسو کوارون بر آن شده با یک تجربه سینمایی بزرگ به موفقیتی چشمگیر و مثال‌زدنی دست پیدا کند که دوستداران سینما و فیلم تا به حال نظیر آن را ندیده‌اند. رابرت زمکیس و جوزف گوردون لویت فیلمی را با هم به اتمام رساندند که از ماجراجویی متهورانه جوانی فرانسوی به نام فیلیپ پتیت (خود گوردون لویت) حکایت می‌کند که فاصله بین برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی 1974 آمریکا را با راه رفتن روی بند طی می‌کند. فیلم «راه رفتن» براساس یک داستان واقعی ساخته و پرداخته شده است و هرکس مستند اسکاری جیمز مارش را با نام مردی روی بند دیده باشد پی می‌برد که این مستند درباره جرات و جسارت همان فیلیپ پتیت فیلم «راه رفتن» است که فاصله برج‌های دوقلوی تجاری آمریکا را روی یک طناب راه می‌رود. داستانی که این فیلم روایت می‌کند مسلما یک داستان غیرواقعی و باورنکردنی است لذا قابل درک است که کارگردان به شکل ظریفی در این مساله خود را کنار نگه دارد. متاسفانه چنین رویکردی فیلم را از تنش و هیجان بویژه در لحظه حساس، تهی می‌کند، لحظه‌ای که پتیت آرام آرام روی بند در بین برج‌های دوقلوی تجاری و در فضای سرگیجه‌آور سه‌بعدی حرکت می‌کند. «راه رفتن» با صحنه‌هایی پر از دست‌انداز شروع می‌شود. مخاطب از همان ابتدا باید خود را با لهجه سنگین فرانسوی- انگلیسی پتیت وفق بدهد. البته حسی از یک افسانه خیالی نیز به مخاطب می‌دهد که حتی بازیگری حرفه‌ای چون بن کینگزلی (در نقش پاپا رودی) هم نمی‌تواند مانع از آن بشود. فیلم در لحظات آغازین کمی به عقب بازمی‌گردد، به زمانی که پتیت جوانی تقلیدگر است و ملتمسانه از پاپا رودی، بندباز کهنه‌کار سیرک تقاضا می‌کند تجربیاتش را در اختیار او بگذارد. سکانس‌های سیاه و سفید که حس و سبک خاصی به کار داده ما را در میان جمعیتی قرار می‌دهد که در خیابان‌های پاریس در حال تماشای شیرین‌کاری‌های پتیت هستند و در ادامه می‌بینیم چگونه با دختری به نام آنی (شارلوت لو بون) آشنا می‌شود و اینکه چگونه با کمک او برای غلبه بر رویای محال بندبازی بین برج‌های دوقلوی تجاری آمریکا که فعلا در حال ساخته شدن هستند مصمم می‌شود. زمکیس را نمی‌توان به خاطر آهنگ نوسانی و ناپایدارش سرزنش کرد. از مقدمه ساده‌انگارانه و جلف فیلم که کاراکتر پتیت از بالای مجسمه آزادی و پشت به مرکز تجارت جهانی با پس‌زمینه‌ای آفتابی با مخاطب رو در رو حرف می‌زند، می‌توان گفت اگر فیلم منسجم و پیوسته نباشد دیگر فیلم نیست و هیچ چیزی ندارد. این فیلم در کل زمان 2 ساعته پخشش، شبیه کارتون دیزنی به نمایش درمی‌آید و شخصیت‌هایش درست به سطح آدم‌های وابسته و منفعلی تنزل می‌یابند که به پتیت در اجرایی کردن نقشه‌اش کمک می‌کنند (البته غیر از دوست خاص پتیت، آنی آلیکس که شارلوت لوبون نقشش را با تازگی و سرزندگی بازی می‌کند.) و متاسفانه اینکه جلوه‌های ویژه‌ فیلم به بهای روایت نابجای راوی که خود پتیت است و فرآیند بند بازی خود را مرحله به مرحله شرح می‌دهد، حذف می‌شوند. چنین ترکیبی به این معناست که وقتی «راه رفتن» چشم‌ها را مسحور می‌کند، ذهن چیزی غیر از ابتذال و پیش پا افتادگی را در خود ثبت نمی‌کند. با همین معیار و تعریفی که گفته شد، به نظر می‌رسد گوردون لویت درست متناسب و جفت و جور با صحنه‌هایی است که زمکیس می‌خواهد. لویت در نقش پتیت هیچ کاری ندارد غیر از اینکه توجه بیننده را به خود جلب کند و با لهجه متعهدانه ولی حاکی از تردید صحبت کند؛ پتیت یک نمایشکار است و نه چیز دیگر. معصومیت غالبا درونمایه کارهای زمکیس بوده است. فیلم‌های «کشتی شکسته»، «فارست گامپ» و «بازگشت به آینده» داستان‌هایی از خوشبین‌هایی است که با قساوت و سنگدلی تاریخ و بی‌تفاوتی دنیا در نبرد هستند. این آثار هر کدام به نوبه خود شاهدی بر نبوغ و ابتکار سازنده‌شان هستند، اگرچه زمکیس ممکن است خود را بیشتر متفکر بپندارد تا یک رویاپرداز و به کرات از تازگی و بدیع بودن جلوه‌های ویژه در خدمت یک ایده زیبایی‌شناختی بهره می‌جوید که یک ایده‌آل اخلاقی نیز هست. وی مثل شخصیت پتیت علاقه‌مند به دست و پنجه نرم کردن با غیرممکن‌ها است یا به عبارتی علاقه‌مند به کشف راه‌حل‌های جدید برای کسب لذت و تجلیل قدرت دگرگون‌کننده خلاقیت انسانی است. اگرچه خروجی کار واقعی نیست، هنگامی که پتیت در آسمان قدم می‌زند تماشاگر از شدت هیجان نفس در سینه حبس کرده و دسته صندلی سینما را محکم می‌چسبد. این صحنه چنان واقعی به نظر می‌رسد که بیننده ممکن است از ترس عقب بپرد گویی آنجاست و هر لحظه خطر این هست که به پیاده‌روی زیر بند سقوط کند. از این رو زمکیس تمام نبوغ و مهارت خود را به کار بسته تا اثری ساخته و پرداخته کند که نه‌تنها جاذبه زمین بلکه زمان را نیز به چالش بکشد.  رابرت زمکیس در این اثر از همکاری داریوس ولسکی به‌عنوان تصویربردار، نوامی شوهان به‌عنوان طراح تولید و آلان سیلوستری برای موسیقی فیلم بهره گرفته است.  وی همچنین در این کار از بازی بازیگران دیگری نظیر کلمان سیبونی، سزار دومبوی، استیو ولنتاین، بن شوارتز و بندیکت ساموئل استفاده کرده است.
منابع:
وب‌سایت‌های اسکرین‌دیلی، نیویورک‌تایمز، گاردین و بوستون‌گلوب


Page Generated in 0/0084 sec