محمدرضا حبیبی: به موازات فاصله گرفتن از انتخابات مجلسین و فروکش کردن هیجانات ناشی از آن میتوان با دیدی بازتر به نظاره و بررسی ابعاد و نتایج انتخابات مزبور در تهران نشست و آن را در بوته تحلیل و نقد و نظر قرار داد. از فردای مشخص شدن نتیجه انتخابات در تهران تحلیلهای متفاوتی نسبت به «پدیده تهران» در رسانهها منعکس شد که طیف این تحلیلها شامل تحلیلهایی بعضاً متعارض بود. عدهای آن را در بستر مناسبات فرهنگی حاکم بر سبک زندگی و تغییر آن به نفع زندگی غربی تحلیل و جنس این شکست را قبل از اینکه در چارچوب شکستی سیاسی تحلیل کنند آن را از سنخ تحولات فرهنگی قلمداد کردند که به صورت طبیعی، خود را در قالب تصمیمی سیاسی نمودار کرده است. عدهای بدون در نظر گرفتن سابقه و نتیجه انتخابات مجلس در ادوار گذشته، آن را نشانه رویگردانی مردم تهران از اصولگرایان توصیف کردند و برخی نیز آن را به عدم انسجام و همبستگی لیست واحد ائتلاف اصولگرایان مرتبط دانستند.
در همین راستا حسین مرعشی، از اعضای حزب کارگزاران سازندگی طی اظهارنظری با رتبهبندی کیفی آرای مردم در سطح کشور، به طور ویژه علت موفقیت اصلاحطلبان در تهران را محصول توسعه سیاسی و بلوغیافتگی صددرصدی شهروندان تهرانی معرفی و با سرمستی از این پیروزی نسبت به فراگیر شدن این بینش در سطح کشور ابراز امیدواری میکند. این بیان کادوپیچشده در لفظ زیبای «توسعه سیاسی» و «بلوغ سیاسی» مفهومی جز این ندارد که علت عدم پیروزی اصلاحطلبان در شهرستانها در این امر نهفته است که «غیر تهرانیها» به لحاظ فکری دچار محجوریت بوده و در عرصه سیاست نیازمند کسانی هستند که آنان را از این صغرفکری خارج کند. تحقیر مستتر در این نوع نگرش به مردم بیش از اینکه محصول نگرش حزبی مرعشی به عنوان یک شخص باشد ریشه در فصل مشترک و نگاه «بالا به پایین»ی دارد که کارگزاران و اصلاحطلبان در درون آن رشد و نمو یافتهاند. برای تبیین این نگاه متکبرانه باید به سالهای دورتر، زمانی که اصلاحطلبان در قدرت حضور داشتند نظری بیفکنیم. رسانههای اصلاحات در آن ایام به طور مداوم با طرح گزارههایی نظیر«مردم نیاز به قیم ندارند» و «مردم خودشان میتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند» همواره طیفی را که دل در گرو انقلاب داشتند به کور بودن چشم عقل و عدم استقلال فکری متهم میکردند تا جایی که با وقاحت تمام نظام مقدس جمهوری اسلامی را متهم به مهندسی آرا در فتنه 88 کردند اما در انتخابات هفتم اسفند به یکباره همه شعارها و گزارههای گوشنوازی چون «عدم نیاز به قیم» را به طاق نسیان سپردند و در پاسخ به ندای «تکرار میکنم» به بدترین شکل ممکن و صرفا از ترس روی کار آمدن جریان رقیب با همه ایرادات و انتقاداتی که ممکن است به عملکرد آنان وارد باشد بر عقول خویش قفل تعقل و رنگ تعلق زده و به صورت لیستی به افرادی رأی دادند که جز عدهای معدود از آنان در سپهر سیاسی کشور از هیچ آرم و نشان اصلاحطلبی نیز برخوردار نبودند تا در این بین افرادی چون دکتر توکلی و حجتالاسلام ابوترابی که حتی به نظر جریان مزبور از انصاف و تخصص نیز برخوردار بودند قربانی این نگاه شده و از ورود به مجلس باز بمانند. انتخابی که هرچند محصول رای و نظر مردم بوده و در جای خویش محترم است اما وجهی دیگر از توان و استعدادهای جریان مزبور در جمع تناقض و رویههای دوگانهای را آشکار میکند. از جمله این قابلیتها اینکه میتوان شعار مخالفت با «کیش شخصیت» سر داد اما «کیشپرستی نوین»را ترویج کرد، میتوان «شعار» داد و شعار «مخالفت با شعار» سر داد. میتوان ولایتپذیری را به «تعطیلی عقل» تعبیر کرد اما با تکرار طوطیوار «تکرار میکنم» در رسانهها، تفسیری جدید از این تعطیلی عقل را در قالب «بلوغ و توسعهیافتگی سیاسی» به خورد مخاطب داد. میتوان خواهان «قیمومیتزدایی» از تصمیمهای سیاسی شهروندان بود اما «قیمومیتزایی پنهان و پیچیدهتری» را ترویج کرد. میتوان نظام را به «مهندسی آرا» متهم کرد اما با کمک رسانههای خارجی و چهرههای داخلی، آرا را به نفع یک جریان خاص مهندسی کرد. میتوان به نظام جمهوری اسلامی، تهمت تقلب در آرا را وارد کرد اما در همان انتخابات شرکت کرد، میتوان با عینک وارونگی پیروزی یک جریان در انتخابات تهران را به مخالفت با نظام تاویل کرد و همواره «ژست اپوزیسیون» گرفت و طلبکار نظام هم بود و در نهایت میتوان قائل به «انتصابات» بود اما تاثیرگذاری رای خود را نیز در سبد آرا و نتیجه انتخاب مشاهده کرد.