کد خبر: 16010تاریخ: 1388/3/3 00:00
عشق دردسرساز زن جادوگر به همسایه قدیمی
گروه حوادث: «زن جادوگر عاشق من شده است، از سایهام نیز میترسم، میگوید باید با وی ازدواج کنم». این ادعاهای عجیب مردی است که هنوز مشخص نیست به چه اندازه واقعیت دارد و تحت تحقیق قضایی و پلیسی است. وقتی دوست کامبیز از وی خواست سگ خارجی را برای تربیت به خانهاش ببرد، پذیرفت. سگ آرامی به نظر میرسید و از آنجا که قبلا نیز این کار را انجام داده بود فکر نمیکرد با مشکلی مواجه شود. اما وقتی سگ را به انباری برد با صحنه عجیبی روبه رو شد. سگ بدون هیچ علتی شروع به ناآرامی کرد و مرتب سعی میکرد خود را از پارکینگ دور کند. کامبیز که به همراه صاحب سگ از حرکات سگ گیج شده بودند سعی کرد سگ را آرام کند تا اینکه سگ خارجی خودش را به حیاط رساند و آرام گوشهای نشست. وقتی کامبیز و صاحب سگ برای بررسی موضوع به پارکینگ برگشتند متوجه نوشتههایی ناخوانا با خطوطی کج و معوج شدند که روی سقف انبار نوشته شده بود. همین بهانهای شد که کامبیز 49 ساله به دادسرای خارک مراجعه کند و به طرح شکایت عجیبی بپردازد. کامبیز با بیان داستان سگ به بازپرس شیوایی، رئیس شعبه پنجم دادسرای خارک گفت: سالها پیش در همسایگی ما دختر جوانی با خانوادهاش زندگی میکرد. یک روز وقتی از محل کار به خانه برمیگشتم راهم را سد و ادعا کرد عاشق من شده است و اصرار کرد با هم ازدواج کنیم. هیچ علاقهای به آن دختر نداشتم و به همین خاطر درخواست ازدواج وی را نپذیرفتم. مدتی گذشت و من با دختر مورد علاقهام ازدواج کردم. اما آن دختر که ثریا نام داشت مزاحمتهای بسیاری برای من ایجاد کرد. کامبیز در ادامه به بازپرس گفت: «شنیده بودم که ثریا در کلاس مخصوصی به نام علوم غریبه ثبتنام کرده و مشغول یادگیری سحر و جادوست. در واقع به این مسائل اعتقادی نداشتم اما برای آنکه از مزاحمتهای ثریا در امان باشم از آن محله رفتم. وی در ادامه افزود: سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه مدتی پیش دوباره ثریا را دیدم. وی که تقریبا 50 ساله شده است اینبار نیز به من گفت عاشق من است و در این سالها ازدواج نکرده است. ثریا مرا تهدید کرد که اگر اینبار به خواستهاش تن ندهم زندگیام را به هم میریزد. باز هم به حرفهای وی بیتفاوت شدم. اما بعد از آن اتفاقهای عجیبی در زندگیام افتاد که فکر میکنم همه آنها به ثریا مربوط است. وی گفت: هنوز یک ماه از برخورد من با ثریا نگذشته بود که به بیماری لکو پیس دچار شدم. به دکترهای زیادی مراجعه کردم اما فایدهای نداشت. پسرم که جوان سربهراهی بود و آزارش به مورچه هم نمیرسید به یکباره یکی از اشرار سرکش محله شد.
کامبیز در ادامه گفت: بعد از آنکه سگ از انباری فرار کرد، صاحب سگ که یکی از دوستانم بود به من گفت دعانویسی را میشناسد که میتواند سحر این زن را خنثی کند. با هم پیش وی رفتیم. دعانویس هم به ما گفت باید کار عجیبی انجام دهیم. این کار را نکردم اما هر روز شاهد اتفاق تازهای در زندگی هستم. گاهی صبح که از خواب بیدار میشوم و به حیاط میروم متوجه میشوم باغچه خانه زیر و رو شده و کاغذهایی آنجاست. یک روز وقتی از در خانه بیرون میروم متوجه چاله پرآبی جلوی در خانه میشوم که معلوم است تازه حفر شده است. از این وضعیت خسته شدهام و تصمیم گرفتم برای جلوگیری از مزاحمتهای ثریا از وی شکایت کنم. بازپرس شیوایی بعد از شکایت عجیب این مرد دستور رسیدگی به پرونده را صادر کرد. وی در گفتوگو با خبرنگار «وطن امروز» گفت: در ابتدا باید درستی گفتههای کامبیز مشخص شود و بعد درباره ثریا تحقیق کنیم.