printlogo


کد خبر: 161862تاریخ: 1395/5/21 00:00
تأثیر مبانی جهان‌بینی و انسان‌شناختی بر علوم انسانی با تأکید بر دانش اقتصاد
انسانی یا حیوانی؟!

جواد ایروانی*: چکیده
علوم انسانی رایج، به طور عمده محصول تلاش اندیشمندان غربی است که بر پایه مبانی «جهان‌بینی» و «انسان‌شناختی» نظام «لیبرال - سرمایه‌داری» شکل گرفته است. مبانی جهان‌بینی اسلامی به طور عمده در تقابل با مبانی نظام لیبرال -
سرمایه‌داری بوده و به طور طبیعی نتایج متفاوتی را در پی خواهد داشت. در این نوشتار، ضمن بازخوانی اجمالی مبانی جهان‌بینی و انسان‌شناختی اسلام، سرمایه‌داری و سوسیالیسم، تاثیر آنها بر نظریات اقتصادی ارائه می‌شود.
طرح بحث
علوم انسانی رایج به طور عمده محصول کار اندیشمندان غربی است که براساس مبانی نظام لیبرال - سرمایه‌داری و مبتنی بر داده‌های حاصل از جوامع غربی شکل گرفته است. نیک روشن است با تغییر مبانی جهان‌بینی و نوع نگاه به انسان و نیز تغییر داده‌ها با دگرگونی فرهنگ جامعه مورد تحقیق، بسیاری از تجزیه و تحلیل‌ها و استنتاج‌ها نیز دستخوش تغییر خواهد شد. بدین‌سان با توجه به تفاوت مبانی در اسلام و تفاوت فرهنگی جوامع اسلامی، بومی‌سازی علوم انسانی بر اساس فرهنگ یادشده، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. هدف از این نوشتار پاسخ به این پرسش است که مبانی جهان‌بینی و انسان‌شناختی مکاتب اقتصادی، چه تاثیری بر نظریات ارائه‌شده در آنها دارد؟
دیدگاه لیبرال - سرمایه‌داری
مبانی مهم جهان‌بینی و انسان‌شناختی مکتب لیبرال - سرمایه‌داری را می‌توان در اصول زیر خلاصه کرد.
اصل دئیسم: اندیشه مذهبی پیش از عصر نوزایی (رنسانس)، مبتنی بر وحی بوده است. در این اندیشه، خداوند هم آفریدگار و مبدع جهان است و هم پروردگار و تدبیرگر نظام هستی. پس از عصر نوزایی و به دلیل نارسایی آموزه‌های کلیسا، (باربور، 1379: ص25؛ مطهری، 1374: صص72 - 55) این اندیشه، به‌تدریج کنار گذاشته شد و اندیشه دئیسم(Deism) (الهیات طبیعی) جای آن را گرفت. اتکا به خرد انسانی به جای وحی، و نفی ارتباط خدا با عالم طبیعت پس از خلقت، و در نتیجه، جدا شدن انسان از آموزه‌های انسان‌ساز ادیان الهی، از ویژگی‌ها و پیامدهای حاکمیت این اندیشه است. (باربور، 1379: صص76-75؛ گلدمن، 1375: صص75- 72؛ هادوی‌نیا، 1382: صص 39-38؛ میرمعزی، مبانی فلسفی، 1378: صص37ـ33)
اصل ناتورالیسم: براساس فلسفه دئیسم، خداوند منشأ جهان‌ هستی است و طبیعت را چنان قانونمند، هستی بخشیده که به صورت خودکار به حیات خود ادامه می‌دهد. نتیجه چنین اصلی، حاکمیت قوانین طبیعی بر امور عالم و از جمله جوامع انسانی است. ناتورالیسم(Naturalism) در واقع تکمیل‌کننده دئیسم است و براساس این رویکرد، وظیفه علم، تبیین و شناسایی قانونمندهای ثابت طبیعت قلمداد شده است. بر اثر این جهان‌بینی بود که با پیشرفت علوم طبیعی در سده‌های هفدهم و هجدهم، به‌تدریج «الگوی علوم طبیعی» به عنوان تنها الگویی که ارزش علمی دارد مطرح شد. (نک: لنکستر، 1380: ج3، ص1193؛ لوفان بومر، 1380: صص659-660؛ لیدیمن، 1390: ص185)  و بدین‌سان، اندیشه دئیسم، اثر خود را بر روش‌شناسی و معیار علمیت گزاره‌ها بر جای نهاد. این مکتب همچنین در شکل‌گیری اصول نظام سرمایه‌داری و علم اقتصاد، از قبیل تعادل خودکار، عدم مداخله دولت و لیبرالیسم اقتصادی، نقش مهمی ایفا کرد، به‌گونه‌ای که از نگاه طرفداران آن، با وجود «دست نامرئی» که در طبیعت اجتماع به ودیعت نهاده شده است، نیازی به قوانین تشریعی یا مداخله دولت نیست. (نمازی، 1374: ص14. نیز: ژید و ریست، ج1، 1354: ص52) مغفول ماندن عدالت اجتماعی و به حاشیه راندن آن در علم اقتصاد نیز ناشی از تفکر دئیستی بود چرا که صیانت از نظم طبیعی حاکم بر مکانیسم‌های اقتصادی از قبیل بازار، دستاویزی برای ضدیت با عدالت اجتماعی قرار می‌گرفت. (نک: باتلر، 1387: ص135؛ حسینی، 1388: صص 262-264؛ آربلاستر، 1362: صص266، 379 و 384)
اصل انسان‌مداری (اومانیسم): «اومانیسم(Humanism)» اندیشه‌ای است که بر منافع و ارزش‌های بشری، تمرکز یافته است. در این اندیشه، اصالت نه به خدا، که به انسان داده می‌شود. تجربه فرد، تنها ملاک شناخت حقیقت است و اندیشه‌ها و خواسته‌های انسانی، ملاک خوبی‌ها و بدی‌ها، قوانین و مقررات می‌باشد. (دیویس، 1378: صص38؛ آربلاستر، 1377: ص140و 183-170؛ حسینی، 1379: ص82)
اصل فردگرایی:  فردگرایی(Individulism) «نظریه اجتماعی یا ایدئولوژی اجتماعی است که ارزش اخلاقی بالاتری را به فرد در قبال اجتماع یا جامعه اختصاص می‌دهد، و در نتیجه، از آزاد گذاردن افراد در عمل به هر آنچه نفع شخصی خود می‌دانند، حمایت می‌کند». (آربلاستر، 1377: صص21-19؛ لنکستر، 1380: ص1239) نمود فردگرایی در عرصه اقتصاد آن است که دارایی هر شخص از آن خود اوست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و وی می‌تواند هرگونه می‌خواهد با آن رفتار کند. (آربلاستر، 1377: ص38) نتیجه مستقیم این اندیشه، اصالت یافتن مالکیت خصوصی و وضع کمترین محدودیت‌ها برای آن، و نیز حاکمیت تمایلات مصرف‌کننده - و نه صرفا نیازهای او - بر جریان تولید است.
اصل فایده‌گرایی: اصل اخلاقی فایده‌گرایی (اصالت نفع)، مترتب بر اندیشه اصالت فرد و بر این پایه استوار است که خوشی و لذت فردی، باید هدف رفتار آدمی باشد. (منتظر ظهور،1376: ص53) توضیح اینکه در تقسیمی کلی، آرای مطرح‌شده در اخلاق را می‌توان به 2 دسته کلی تقسیم کرد: «غایت‌گرایانه (Teleological)» و «وظیفه‌گرایانه (Deontological)». غایت‌انگاران درباره اینکه چه چیز خوب و خیر است، دیدگاه‌های گوناگونی را برگزیده‌اند؛ اما بیشتر آنان لذت‌گرایند و خیر را به خوشی و شر را به رنج تعریف می‌کنند. (فرانکنا، 1380: صص 49-45) لذت مطلوب در این مکتب، فردی، مادی و دنیایی، و مربوط به زمان حال است. (نک: پیر ژانه، بی‌تا: صص49-50؛ توماس، 1362: صص17-19) گروه دیگر از غایت‌انگاران، لذت‌گرایان سودنگر هستند. «سودگرایی (Utiliarianism)» شاخه‌ای از غایت‌انگاری است که به افزایش خیر همگانی اهمیت می‌دهد. مشهورترین تفسیرها از این مکتب، به جرمی بنتام و جان استوارت میل اختصاص دارد. (لنکستر، 1380: ج3، ص1249؛ هادوی‌نیا، 1382: 59) اصل بیشینه کردن مطلوبیت - که فرض بنیادین تحلیل رفتار تولیدکننده و سرمایه‌گذار و پس‌انداز‌کننده است- نشان‌دهنده تأثیرپذیری اقتصاد خرد از فایده‌گرایی بنتامی است. از سوی دیگر، در نگاه آنان، فایده‌گرایی چیزی جز سامانه‌ای دیگر از قانون طبیعی نبود. (شومپیتر، 1375: ج1، ص173) بدین‌سان، اصل فایده‌گرایی، ریشه در اصل ناتورالیسم دارد.
اصل لیبرالیسم:  طی 4 سده گذشته، «لیبرالیسم» آموزه برجسته تمدن غرب بوده است. (آربلاستر، 1377: صص6-7) این آموزه، از 2 اصل «اصالت فرد» و «آزادی فرد» تشکیل شده (همان، ص19؛ نمازی، 1374: ص88؛ هادوی‌نیا، 1382: ص40)  و بستر مناسبی برای شکل‌گیری و گسترش علوم انسانی غربی را فراهم کرده است. محدودیت‌های خارجی مزاحم آزادی‌های فردی، یا به امور ماورای طبیعی مربوط می‌شود یا از امور این جهانی برخاسته است. لیبرال‌ها براساس تفکر دئیستی، نخستین مانع را که دخالت امور ماورای طبیعی است، انکار کردند. در بین امور این جهانی نیز، مهم‌ترین محدودیت خارجی، دخالت دولت است. (آربلاستر، 1377: ص9-10؛ نمازی، 1374: ص91) این مانع نیز، با ارائه نظریه تعادل خودکار، کنار گذاشته شد. (قدیری اصلی، 1368: صص 42-40؛ تفضلی، 1372: ص 87) نظریه‌ای که خود، ریشه در اصول دئیسم و ناتورالیسم دارد. (هادوی‌نیا، 1382: صص44-40)
شکاکیت و پلورالیزم معرفتی: «آزادی» و «مدارا» را می‌توان بارزترین ارزش‌های لیبرالی برشمرد. مقصود از مدارا در نگاه نخست اینگونه ابراز می‌شد که نباید در فعالیت‌ها یا عقاید دیگران مداخله شود، هر چند مورد تایید و پسند نباشد، البته تا جایی که به حق برابر دیگران در اعمال عقاید خویش تجاوز نکند. ولی در واقع، مدارا به شکاکیت و هرج و مرج معرفتی منتهی می‌شد. (آربلاستر، 1377: صص 81، 83، 102-99) روشن است که نتیجه مستقیم این اصل، نفی مبنا قرار دادن وحی و اندیشه‌های مبتنی بر آن در اقتصاد، و به رسمیت نشناختن وحی در کشف قوانین اقتصادی است.
اصل سکولاریزم: سکولاریزم و جدایی دین از همه عرصه‌های اجتماعی و نیز از علوم، و پایه‌گذاری علوم انسانی سکولار، از برآیندهای اومانیسم در تمدن غرب است که خود، پیامد آشکار سلطه کلیسا با مفاهیم نارسا و ناسازگار با عقل و علم آن بر جوامع غربی و خشونت و قشری‌گری خونین کلیسا بود. (آربلاستر، 1377: صص280-279؛ مطهری، 1374: صص55-72)
دیدگاه سوسیالیستی: مبانی مهم  مکتب سوسیالیسم
(Socialism) چنین است:
ماتریالیسم: پایه‌های این مکتب، بر اصل «ماتریالیسم» یا فلسفه مادی تاریخ و انکار وجود خدا و نیروهای ماورای طبیعی، استوار است. فویرباخ  در(Feuerbach 1872-1804)، فیلسوف آلمانی و پدر ماتریالیسم این پندار را مطرح ساخت، و «کارل مارکس»
(Karl Marx 1883-1818) این نظریه را از قلمرو فلسفه و مذهب به عرصه سیاست و اقتصاد کشاند. (مارکس، 1358؛ منتظر ظهور، 1376: صص61 ـ59؛ ژید و ریست، 1354: ج2، صص145- 144؛ لوفان بومر، 1380: ص683)
جبر تاریخ: مارکسیسم بر این باور است بر تاریخ، قوانین خاصی چیره است که انسان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که وی نه‌تنها در ساختن تاریخ هیچ اثری ندارد، بلکه خود نیز تابع جبر تاریخ است. (پی‌تیر، 1352: ص37؛ مکارم شیرازی، بی‌تا: ص107؛ قدیری اصلی، 1372: صص153ـ152)
تعاریف گوناگون از انسان
دشواری شناخت انسان و پیچیدگی ابعاد او موجب شده است اندیشمندان در طول تاریخ، تعریف‌های گوناگون و گاه متضادی از انسان ارائه کنند. برخی از مهم‌ترین تعاریف یادشده- با حذف توضیحات و مبانی آنها- عبارتند از: «حیوان ناطق» در دوران فلسفه کلاسیک و با غلبه منطق «ارسطویی» و اندیشه «افلاطونی» (نک: توماس، 1362: ص 28)، «ماشین عاقل» از نظر «دکارت»
(Descartes) و خردباوران (نک: توماس، 1362: صص179-178؛ دکارت، 1369: ص28)، «موجودی متفکر، مختار و حقیقت‌جو» در نگاه «کانت» (kant) (نک: توماس، 1362: ص303)، «موجود حسی تجربه‌گرا و شکاک» از نظر «جان لاک» (John Locke) (نک: همان، صص353-350)، «موجودی شکاک» در نگاه «هیوم» (David Hume)،  راسل (همان، صص201، 438-436) و «فروید» (لوفان بومر، 1380: ص821)، «حیوان متحرک و گرگ» از نگاه «ماکیاولی» (Machiavelli) (نک: شوالیه، 1373: صص22 و 40؛ توماس، 1362: صص373-377، 431) و هابز (Tomas Hobbes) (نک: توماس، 1362: صص 419-420؛ هابز، 1380: صص15، 18، 34-41 و 53) «حیوان منفعت‌طلب» از نظر بنتام (Bentham) و «استوارت میل» (Sthuart Mill) (نک: راسل، 1373: صص1057و 1058 و 1061؛ توماس، 1362: ص99 و 111؛ کاپلسون، 1370: ج 8، ص24؛ لنکستر، 1380: ص1236؛ لوفان بومر، 1380: ص638) «ابر مرد تن‌گرا» در نگاه «نیچه» (Nietzsche) (نک: نیچه، 1377: ص45؛ نیچه، 1387: صص17 و 102-103 و 111؛ توماس، 1362: صص408-409) «انسان به مثابه اله» در نگاه «اومانیست‌ها» (نک: دیویس، 1378: ص38؛ آربلاستر، 1377: صص140و 170ـ183) و «حیوان کارگر» با توجه به مبانی مارکسیسم- بویژه در مرام کمونیستی‌اش- (نک: قدیری اصلی، 1372:ص152- 153؛ لنکستر، 1380: ج3، صص1328-1329)
 تعاریف گوناگون از انسان (نک: لوفان بومر، 1380: ص811؛ بیگدلی، 1388: صص 324-289) که به بخشی از آنها اشاره شد، نشان از سردرگمی آدمی در شناخت درست خویش و کمال خویش دارد. این همه نشان می‌دهد بدون استمداد از وحی و سخن خالق انسان، بحث انسان‌شناسی به نتیجه مشخصی نخواهد رسید.
تأثیر‌گذاری دیدگاه‌های انسان‌شناختی بر اقتصاد
نگاه گذرا به نظریات رایج در دانش اقتصاد و نیز سیاست‌های نظام لیبرال - ‌سرمایه‌داری در سده‌های اخیر به روشنی نشان می‌دهد تصویر ارائه‌شده از سوی «بنتام»، «نیچه» و «ماکیاولی»، بیشترین تاثیر را روی آنها داشته است. پیش‌تر گذشت که اصل بیشینه کردن مطلوبیت - که فرض بنیادین تحلیل رفتار تولیدکننده و سرمایه‌گذار و پس‌اندازکننده است- نشان‌دهنده تأثیرپذیری اقتصاد خرد از فایده‌گرایی بنتامی است. نمونه‌های دیگر آن نیازمند مجالی گسترده است و اکنون به بیان یک مورد بسنده می‌شود: در جوامع سرمایه‌داری، پیشینه «استعمار» و «استثمار» به صورت نظام‌مند، به مکتب «مرکانتیلیسم» (Mercdntilism) بازمی‌گردد. بیشتر کشورهای اروپایی برای کسب قدرت و برخورداری از تراز تجاری مثبت، اقدام به اعمال سیاست‌های اقتصادی مرکانتیلیسم کردند و بزودی تضاد منافع و درگیری میان آنها رو بشدت گذاشت. جنگ‌های هلند و انگلستان، انگلستان و فرانسه، اسپانیا و پرتغال، نتیجه‌ تضاد منافع و ناشی از بینش و  هدف‌های «مرکانتیلیستی» است. بعدها به تدریج این اهداف از طریق استثمار کشورهای آسیایی و آفریقایی تأمین شد که نمونه بارز آن، مستعمرات انگلیس، اسپانیا، هلند، پرتغال، ایتالیا و فرانسه است. (نمازی، 1374: صص 21- 22) و بدین‌سان، یکی از علل مهم پیشرفت اقتصادی و صنعتی کشورهای اروپایی، مساله استعمار و بهره‌کشی از کشورهای مستعمره بود. (تفضلی، 1372: صص 51،52،62؛ قدیری اصلی، 1368: ص38)
دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام در مسائل مورد بحث، مبتنی بر مثلث معرفتی ویژه‌ای است که 3 ضلع آن را، خدا، انسان و جهان تشکیل می‌دهد، نوع رابطه خداوند با جهان و انسان از یک‌سو و مبانی انسان‌شناختی اسلام از طرف دیگر، چگونگی نگرش به اقتصاد و رفتارهای اقتصادی را مشخص می‌کند:
الف- رابطه خداوند با جهان و انسان. مهم‌ترین ویژگی‌های این رابطه عبارتند از:
1- رابطه خالقیت
در بینش اسلامی، خداوند، خالق همه چیز است. قرآن کریم می‌فرماید: «الله خالق کل شیْءٍ». (رعد، 16؛‌ زمر، 62): «خداوند آفریننده همه چیز است».
2- رابطه ربوبیت
«قلْ أغیْر الله أبْغی ربا و هو رب کل شیْءٍ» (انعام، 164): «بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم، با اینکه او پروردگار هر چیزی است؟» «رب» به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می‌پردازد و در خود، مفهوم پرورش و تربیت را نهفته دارد. (فراهیدی، 1408: ج8، ص256؛ ابن منظور، 1410: ج1، صص401-399؛ راغب اصفهانی، 1416: ص336) از این رابطه در آیات دیگر، با عنوان «تدبیر الهی» یاد شده است: «یدبر الأمْر من السماء إلی الأرْض» (سجده، 5): «کار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمین، اداره می‌کند». ربوبیت اله در برگیرنده هدایت تکوینی موجودات (طه، 50) و هدایت تشریعی انسان (انسان، 3؛ آل‌عمران، 4-3؛ لیل، 12) است. بنابراین تمام هستی و از جمله انسان، هم در اصل وجود و ادامه آن و هم در نیل به کمال وجودی خود، نیازمند اویند و این درست در مقابل مکتب دئیسم و اندیشه ناتورالیسم قرار دارد.
3- رابطه مالکیت
مالکیت خداوند، اثر مستقیم خالقیت و ربوبیت اوست؛ «و لله ما فی السماوات و ما فی الأرْض»(آل عمران، 109): «و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن خداست». از این رو، مالکیت او بر هستی، مالکیت حقیقی است. برآیند این اصل، انحصار حق حاکمیت و قانون‌گذاری به خداست،(انعام، 57 و 62؛ یوسف، 67 و 40؛ قصص، 88 و 70 ؛ غافر، 12؛ بقره، 107؛ مائده، 17، 18، 40، 120) التزام به این اصل، به معنای تعهد در برابر احکام و ارزش‌های الله خواهد بود.
ب- مبانی انسان‌شناختی
مهم‌ترین مبانی انسان‌شناختی اسلام، عبارتند از:
1- جانشینی خدا
در اندیشه اسلامی، انسان، جانشین و نماینده خدا بر زمین است. (بقره، 30) طبیعت با تمام ثروت‌ها و منابعش به عنوان «امانت» به دست بشر سپرده شده است که باید براساس آموزه‌های دینی، حق امانتداری را به جا آورد. این نگرش، از یک‌سو هرگونه آزادی بی‌قید و شرط در مسائل اقتصادی را نفی می‌کند و از دیگر سو، نقش مؤثری در خودشناسی و خودسازی بازی می‌کند که زمینه فکری و روانی برای پذیرش و عمل به احکام و اخلاق اسلامی در زمینه اقتصاد را فراهم می‌کند.
2- هدفداری
از دیدگاه اسلام، آفرینش انسان و تمام امکاناتی که در اختیارش نهاده شده، همگی، دارای هدفی بس متعالی و والاست: «أفحسبْتمْ أنما خلقْناکمْ عبثاً و أنکمْ إلیْنا لاترْجعون، فتعالی الله الْملک الْحق» (مؤمنون، 116 و 115): «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانیده نمی‌شوید؟ پس برتر است خداوندی که فرمانروای حق است.» مطلوب نهایی انسان، در نزدیک شدن هر چه بیشتر به سرچشمه کمال هستی یعنی قرب‌ اله (مؤمنون، 115؛ نجم، 42؛ قیامت، 22 و 23؛ فجر، 30-27) و هدف متعالی‌اش، تکامل اختیاری است. (مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377: صص125 و 129) دستیابی به این هدف از دیدگاه قرآن، تنها با عبودیت و بندگی، و سر نهادن به فرامین اله شدنی است: «و ما خلقْت الْجن و الإنس إلا لیعْبدون» (ذاریات، 56): «و جن و انس را نیافریدم جز برای آن‌که مرا بپرستند». بدین‌سان، بر خلاف مکاتب دیگر به ویژه سرمایه‌داری، که کمال مطلوب انسان را ارضای هر چه بیشتر خواسته‌های مادی دانسته است و هدف از فعالیت‌های اقتصادی را دستیابی به حداکثر مطلوبیت (در مصرف) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه‌گذاری) می‌داند، (دادگر و رحمانی، 1380: ص47) در جهان‌بینی اسلامی، کمال نهایی انسان، نزدیکی به خداوند متعال و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است و انسانی سعادتمند است که سرجمع لذات دنیوی و اخروی‌اش بیشینه گردد؛ و چون لذت‌های اخروی از لذت‌های دنیوی برتر است، در مقام تزاحم، ترجیح دارد. (نک: میرمعزی، اهداف و انگیزه‌ها، 1378: صص68-70)
3- مسؤولیت
مالکیت مطلق خداوند و جانشینی و امانتداری انسان از یک‌سو، و هدفدار بودن جهان و انسان از طرف دیگر، مستلزم مسؤول بودن انسان است. (نک: تکاثر، 8؛ نهج البلاغه، خطبه 166؛ کلینی، 1365: ج2، ص120؛ طباطبایی، 1417: ج20، صص405ـ407) نتیجه مستقیم مسؤول بودن انسان، نفی آزادی‌های بی‌حد و حصر است، چراکه هر مسؤولیتی، احکام و مقرراتی را برای آدمی ایجاب می‌کند و وی را در برابر آن متعهد می‌کند.
4- اختیار
تردیدی نیست مسؤول بودن هنگامی معنا می‌یابد که اختیار و اراده، وجود داشته باشد، از این رو، از دیدگاه قرآن کریم، انسان، موجودی دارای اراده و اختیار است. (کهف، 29؛ رعد، 11؛ انسان، 3) و هرگز تحت تأثیر «جبر تاریخ» و «جبر محیط»، مسیر زندگی‌اش دستخوش تغییر نمی‌شود. (نک: طه، 76 -60؛ کهف، 26ـ9؛ نیز: مکارم شیرازی و دیگران، 1373: ج7، ص213؛ و ج13، صص254ـ 255) قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «إن الله لا یغیر ما بقوْمٍ حتی یغیروا ما بأنْفسهمْ» (رعد، 11): «در حقیقت، خدا وضع قومی را تغییر نمی‌دهد تا آنکه خود، وضع خویش را تغییر دهند».
5- هویت فردی – اجتماعی
در بینش توحیدی اسلام، نه تفکر اصالت فردی محض پذیرفتنی است و نه تفکر اصالت جامعه. (مطهری، 1369: ج2، صص339- 335؛ نصری، 1379: صص347-343) این دیدگاه را «اصالت فرد و جامعه» می‌نامند. از این‌رو، آیات قرآن کریم، گاه فرد را مخاطب می‌سازد و او را مسؤول اعمال خود می‌داند. (مدثر، 38؛ اسراء، 13؛ نجم، 39 و 40؛ یونس، 108) و گاه «امت»‌ها (جامعه‌ها) را مخاطب ساخته است و برای آنها، سرنوشت مشترک، (انفال، 25؛ اسراء، 16) نامه عمل مشترک، (جاثیه، 28)و نیز عمل، (انعام، 108) اجل،(اعراف، 34) و مسؤولیت (بقره، 134) قائل است. (مطهری، ج2، 1369: صص343-339) با توجه به این دیدگاه است که در اسلام، پاره‌ای از فعالیت‌های اقتصادی ناسازگار با منافع جامعه، همچون احتکار و ربا، ممنوع می‌شود و حس فزون‌طلبی، زراندوزی، بخل و مانند آن، از رذایل اخلاقی به شمار می‌رود. بنابراین روشن است که چنین دیدگاهی، مبنای جداگانه‌ای را برای جایگاه ارزش‌ها ترسیم می‌کند که در برابر دیدگاه «اصالت فرد» سرمایه‌داری و «اصالت جامعه» سوسیالیستی قرار می‌گیرد. اندیشه مالکیت‌های سه‌گانه (دولتی، عمومی و خصوصی)(صدر، 1382: صص281-283) در اقتصاد اسلامی که نقش تعیین‌کننده‌ای در پیش‌گیری از شکاف عمیق طبقاتی در عین ایجاد انگیزه برای کار و تلاش دارد، از نتایج مستقیم این اصل است.
6- زندگی جاوید
در بینش اسلام، معاد از اصول اعتقادی است و بر پایه آن، زندگی انسان تا بی‌نهایت ادامه دارد. از این رو گستره معنایی مفاهیمی چون «سود»، «سعادت» و حتی «تجارت» و «بیع» گسترش می‌یابد و زندگی جاوید اخروی را نیز در بر می‌گیرد. قرآن کریم، پیروان خود را به سود و سعادت هر 2 جهان فرامی‌خواند: «منْ کان یرید ثواب الدنْیا فعنْد الله ثواب الدنْیا و الآخره» (نساء، 134): ‌«هر کس پاداش دنیا بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خداست» اما سعادت و نیکبختی واقعی را همان سعادت اخروی می‌داند: «فمنْ زحْزح عن النار و أدْخل الْجنه فقدْ فاز» (آل عمران، 185): «پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند، قطعاً کامیاب شده است».
7- دوبعدی بودن
از دیدگاه قرآن، انسان دارای 2 بعد مادی و معنوی است. سرشتی مادی و حامل روح اللهی: «الذی أحْسن کل شیْءٍ خلقه و بدأ خلْق الإنسان منْ طینٍ، ثم جعل نسْله منْ سلاله منْ ماءٍ مهینٍ، ثم سواه و نفخ فیه منْ روحه» (سجده، 7ـ 9): «و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد، سپس [تداوم] نسل او را از چکیده آبی پست مقرر فرمود، آن‌گاه او را درست‌اندام کرد و از روح خویش در او دمید»؛ از این رو، نیازها و تمایلات انسان نیز 2 گونه است؛ گرایش به لذت‌های مادی مانند خوردن و آشامیدن و گرایش به ارزش‌های معنوی همچون خداجویی، عدالت‌خواهی و نوع‌دوستی. بر این اساس، نظام اقتصادی مطلوب، نظامی است که از یک‌سو برآورنده نیازها و تأمین‌کننده رفاه مادی انسان باشد و از طرف دیگر، زمینه‌ساز تعالی روح و رشد ارزش‌های معنوی او.
نگاه به تأثیرگذاری مبانی اسلامی بر اقتصاد
براساس مبانی یادشده، چارچوب مکتبی و قوانین اقتصادی را خداوند تشریع می‌فرماید. در نتیجه، هرگونه قانون مخالف وحی و به تبع آن، هرگونه تجزیه و تحلیلی در قالب آن قانون، جای خود را به قوانین اله و تحلیل‌های همسو با آن می‌دهد. برای این مطلب می‌توان به حذف ربا و تحلیل‌های مرتبط با آن و جایگزینی نظام «مشارکتی» (PLS) و نیز مالکیت‌های سه‌گانه در اسلام اشاره کرد. چنان که اصل مالکیت اله و امانتداری انسان، مبنای سیاست‌های توزیع مجدد است. ایده «جانشینی»، هر گونه آزادی بی‌قید و شرط در مسائل اقتصادی را نفی می‌کند. اصل
دوبعدی بودن انسان و زندگی جاوید او نیز محدودیت‌هایی را در عرصه آزادی اقتصادی ایجاد می‌کند که نتیجه آن به سود جامعه و زمینه‌ساز عدالت و رفاه عمومی است.  از سوی دیگر، در دوران معاصر، نمودهای فراوانی را می‌توان از نگرش پوزیتیویستی در مباحث اقتصاددانان پیدا کرد. از جمله: تمایز اقتصاد «پوزیتیو- نرماتیو». این تمایز در اقتصاد، در جهت عاری کردن حیطه پوزیتیو اقتصاد از ارزش‌ها و بینش‌ها بوده است و همواره این تمایز، به زعم آنان علمیت و قداست علمی را به لحاظ بی‌طرفی و فارغ بودن از هرگونه ارزش، به اقتصاد بخشیده است. (در این‌باره نک: کاتوزیان، 1374: صص59-60؛ عبداللهی، 1388: صص 125-120) این در حالی است که پوزیتیویسم و نمود اصلی آن، یعنی «استقلال از هرگونه موضع اخلاقی یا قضاوت ارزشی»، هیچ‌‌گونه جایگاهی در اندیشه اسلامی ندارد. (چپرا، 1384: صص74-77 و 108) چه، اقتصاد اسلامی، ارزش‌محور است و مبانی جهان‌بینی و انسان‌شناختی اسلام، بویژه ربوبیت تشریعی و حاکمیت الهی، دخالت وحی و ارزش‌ها را در اقتصاد اقتضا می‌کند. همچنین بر خلاف دیدگاه پوزیتیویستی، از دیدگاه اسلام در کنار عنصر «تجربه»، دست کم دو عنصر مهم دیگر نیز ابزار شناخت به شمار می‌روند: «وحی» و «عقل». (نک: اسراء، 9؛ احزاب، 4؛ جن، 1و2؛ حج، 46)
تعریف انسان از نگاه اسلامی
از نگاه اسلامی و براساس ویژگی‌های پیش‌گفته، انسان، موجودی دوبعدی است و قوس صعودی و نزولی او شعاعی بسیار گسترده دارد؛ (تین، 4-6) آدمی در طرف تکامل، می‌تواند به جایی رسد که در بعد دنیوی، همه موجودات را به تسخیر خود درآورد و در بعد معنوی، از فرشتگان نیز فراتر رود. (نجم، 8-9) و در طرف سقوط و تباه نیز، در مرتبه‌ای پایین‌تر از حیوانات قرار گیرد. (اعراف، 178) او پیوسته در حال حرکت است. (انشقاق، 6) با این حال، او از نظر فطری، کمال‌جو و خداپرست (روم، 30) بوده و حد مطلوب او آن است که جانشین خدا در زمین باشد (بقره،30) و این، با تربیت و تزکیه او در پرتو آموزه‌های وحیانی، شدنی است. (مکارم شیرازی و دیگران، 1373: ج8، صص 241-239) و در غیر این صورت و با نپرداختن به بعد معنوی، از جایگاه بلند خود فرومی‌افتد و در دام تمایلات و لذت‌های مادی گرفتار می‌شود. (نجم، 9 و اعراف، 176) بدین سان، می‌توان گفت انسان به لحاظ توصیف، «موجودی با سرشت الهی، دوبعدی، در حال حرکت و تربیت‌پذیر» است و به لحاظ مطلوبیت، «جانشین خدا بر زمین». برخلاف دیدگاه‌های اومانیستی که او را در مقام نظر، به جای خدا و در مقام عمل، غالباً حیوانی منفعت‌جو و درنده‌خو معرفی می‌کنند.
* عضو هیأت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی
منبع: فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا
 


Page Generated in 0/0059 sec