هنوز یکسال به پایان کار دولت یازدهم مانده است اما از هماکنون تمام کنشگران سیاسی به تکاپو افتادهاند تا یا سهم خود را در جریان رقابت انتخابات ریاستجمهوری افزایش دهند یا بتوانند صندلی پاستور را از آن خود کنند اما در این میان هیجان و تحرک سیاسی، از سوی جریان اصولگرا بیشتر است، چرا که از یکسو انتخابات ریاستجمهوری دوره قبل را از دست داده و از سوی دیگر نیز پس از 12 سال استیلای کامل بر قوه مقننه بخشی از صندلیهای سبز بهارستان را به جریان رقیب خود واگذار کرده و در تهران متحمل شکست شده است.
در یک سال منتهی به انتخابات ریاستجمهوری، عدم حضور اصولگرایان وزین و رسانهای در مجلس شورای اسلامی هر چند از لحاظ ساختاری خوشایند نیست اما این امکان را به این نیروها خواهد داد با فراغت خیال راحتتری خویش را برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری آماده کنند. در واقع توان تشکیلاتی جریان اصولگرا در حال حاضر از وضعیت بهتری نسبت به جریان رقیب برخوردار است، چرا که بخش اعظم نیروهای «فکری-ستادی» جریان اصلاحطلب درگیر سازوکار قوه مقننه شدهاند و این امر بیش از آنکه آنان را مهیای کنش سیاسی دیگری کند در جایگاه پاسخگویی قرار داده است و نقصان یا کمکاری آنان موجب خواهد شد در دوره بعدی نتوانند رای اعتماد از مردم گرفته و مجدد خود را وکیلالمله معرفی کنند.
در واقع شکست اصولگرایان در انتخابات 92، علاوه بر اینکه آنان را مصر بر به دست گیری مجدد ساختارهای قدرت کرده است، این امکان را دوباره در اختیارشان گذارده که بتوانند در یک سال باقیمانده با تقویت «شبکههای انسانی» خود با قدرت بیشتری اقدامات سیاسیشان را معطوف به بازپسگیری قدرت کنند، هر چند وضعیت کلی اردوگاه اصولگرایان نیز در وضعیت مطلوب قرار ندارد. در واقع با بازبینی و تعمق در رفتار سیاسی جریان اصولگرا متوجه خواهیم شد حضور آنها در رقابت انتخابات ریاستجمهوری منوط به حل و فصل برخی ایرادات رفتاری بویژه رفتارهای جمعی سیاسی آنان است.
در واقع در آسیبشناسی جریان اصولگرا در حوزه عمل باید در 2 سطح کنش رفتاری جمعی (در سطح نخبگان) و کنش رفتاری فردی (در سطح بازیگران) دقت و این دو سطح را به صورت جداگانه تحلیل کرد.
در واقع در آسیبشناسی اقدامات عملی جریان اصولگرا در حوزه رفتار جمعی میتوان به چند نقصان کلی اما بسیار مهم و حائز اهمیت اشاره کرد که عبارتند از:
- تنوع و تکثر مراجع فکری- ستادی (اعم از هیئات، جریانهای مختلف سیاسی، مراجع دینی، چهرههای مقبول و...)
- حضور بازیگران مستقل منسوب به جریان اصولگرا (چه در انتخابات ریاست جمهوری و چه در انتخابات مجلس)
- عدم وحدت رویه و ادبیات مشترک در میان نیروهای اصولگرا
- نبود سازوکار معین جهت تعیین رفتار سیاسی جمعی
هر یک از موارد یادشده به تنهایی میتواند اقدامات هر جریان سیاسی را با نقصان در عمل مواجه کند. در واقع به دلیل تکثر مراجع فکری و تصمیمگیر در این جریان، فرآیند اقناع در میان اصولگرایان بسیار طولانیتر از جریان رقیب است و کنش سیاسی به صورت کلان و واحد با چالشهای فراوانتری نسبت به رقیب صورت میگیرد. در واقع فرآیند «اقناع» و بعد «اجماع» روی شخص خاص در دوران ریاستجمهوری- یا همنظری روی لیستی واحد در فرآیند انتخابات مجلس شورای اسلامی- به دلیل آنچه میتوان آن را «تورم ساختارهای تصمیمگیر» نامید، با کندی و همراه با چانهزنی فراوان همراه است و از آنجا که در فرآیند اقناع باید بیشترین رضایتمندی صورت بگیرد، از این رو هرگز نمیتوان به یک گزینه مطلوب حداکثری برای نخبگان و بدنه کنشگر دست پیدا کرد. از این رو جریان اصولگرا باید نسبت خود را با این تورمهای ساختاری تصمیمگیر روشن و خود را در حوزه تصمیمگیری و تصمیمسازی چابکتر کند. تنوع و تکثر مراجع فکری تصمیمگیر در جریان اصولگرا، یکی از ریشههای اساسی ضعف در حوزه عمل است، چرا که تکثر در کاندیداها و لیستها، کنشهای فردی نخبگان، روشهای گوناگون رفتاری و تبلیغاتی، عدم وحدت رویه و ادبیات مشترک و حضور بازیگران مستقل و... را متاثر از خود کرده است.
به بیان دیگر با توجه به تکثر و تنوع مراجع فکری در این جریان در هر دوره شاهد آن هستیم که بخشی از نیروهای سیاسی به صورت تکلیفمدارانه وارد عرصه انتخابات میشوند و همین امر معادلات بازی را به ضرر این جریان رقم میزند که مشهودترین این اقدامات حضور 3 شخصیت اصولگرا در مناظرات انتخابات ریاستجمهوری دوره یازدهم بود که در نهایت هیچ سازوکار معین و مشخصی برای انصراف هریک از آنان به نفع کل جریان تعریف نشد. این امر در حالی بود که جریان رقیب تلاشهای بیوقفهای صورت داد تا عارف به نفع روحانی کنار رود و یک کاندیدا بهعنوان نیروی شاخص این جریان به فعالیت ادامه دهد که در نهایت نیز هرچند با رای شکننده اما پس از 8 سال توانستند سکان قوه مجریه را دوباره به دست گیرند.
در کنار این بخش از نقصانهای بیان شده، باید نحوه کنش فردی در سطح بازیگران سیاسی را نیز اضافه کرد. اساساً کنش سیاسی نیروهای مذهبی یا آنچه بهعنوان اصولگرا شناخته میشود به مراتب دارای پیچیدگی بیشتری نسبت به بازیگران سیاسی جریان رقیب است.
در واقع کنش فردی نیروهای اصولگرا، علاوه بر اینکه متاثر از فضای جامعه و مقتضیات زمانه اعم از علم، تخصص، تعهد و... است، مضاف بر آن با یک مولفه بسیار عمیق دینی به نام «حجت شرعی و یا تکلیف دینی» نیز همراه است و بازیگران سیاسی و میدانی جریان اصولگرا علاوه بر اینکه در حوزه نظری باید اغنا شوند، در حوزه شرعیات نیز باید برای خود حجت و سندی متقن داشته باشند که رفتار آنها را موجه نشان دهد، حجتی که عمدتا بدون نگاه به یک سیاستورزی عقلانی و درست پایهریزی میشود و به جای آنکه «عمل به تکلیف معطوف به نتیجه» را خروجی دهد، «تکلیفمداری صرف» را که نه منجر به ادای تکلیف میشود و نه نتیجه، بروز میدهد. این امر خود زمینه ایجاد تعدد ساختارها را به وجود میآورد و این زمانی به یک چالش بدل خواهد شد که در حوزه عمل، بین «مصلحت سیاسی» و «تکلیف سیاسی» دوگانه ایجاد شود که حاصل این دوگانه سردرگمی و انفعال بازیگران سیاسی اصولگرا خواهد شد.
خلاصه! جریان اصولگرا هم در حوزه کلان و کنش جمعی باید در خود تغییراتی را ایجاد کند که این تغییرات نیز باید به سمت سبکسازی آن پیش برود و هم باید بتواند تنوع و تعدد فاکتورهای کنش سیاسی در حوزه فردی را اصلاح و بهبود بخشد، در غیر این صورت باید دوباره شاهد سردرگمی نیروهای میدانی این جریان باشیم، هر چند اصولگرایان در دوره دهم انتخابات مجلس شورای اسلامی نشان دادند به سمت این تغییرات رفتهاند. آن چیزی که این روزها تحت عنوان پارلمان اصولگرایی از سوی برخی چهرههای جریان اصولگرا به رهبران اجرایی- تشکیلاتی این جریان داده میشود موید همین امر و تلاشی در راستای اصلاح ساختارهای تصمیمگیری است که این روزها کنش جریان اصولگرا را با کندی مواجه کرده است. این دست اقدامات و تلاشهایی از این دست نویددهنده روزهای بهتری در حوزه عمل برای اصولگرایان است.