printlogo


کد خبر: 167870تاریخ: 1395/9/2 00:00
الیگارشی، الیتیسم و مسائل آن
دموکراسی بدون‌حجاب

در سلسله بحث‌های مربوط به الیگارشی و نومحافظه‌کاری، فهم رابطه الیگارشی با الیتیسم از مباحث ضروری و مهمی است که باید به آن پرداخته شود. در این حوزه بسیار اتفاق افتاده است که نویسندگان
2 مفهوم «الیگارشی» و «الیت» را به یک معنا به کار برده‌اند و اساساً در فرهنگ سیاسی امروز، اصطلاح نخبگان‌ برای مشروعیت‌بخشی به الیگارشی به‌کار می‌رود. از این جهت پرداختن به تفاوت‌ها و تشابهات آنها لازم به نظر می‌رسد؛ بویژه که الیتیسم از نظریه‌ها و مکاتب مهمی است که در عالم سیاست و اندیشه سیاسی حضور مؤثری دارد. 
آنچنان که در دانشنامه‌ها و فرهنگنامه‌های سیاسی مشاهده می‌شود، واژه Elite [نخبه] در قرن 17 برای تـوصیف کـالاهایی با مرغوبیت بالا به‌کار می‌رفت که بعدها جهت اشاره به گروه‌های برتر اجتماعی مانند واحدهای نظامی‌ و‌ اشرافیت نیز به کار رفت. لذا بتدریج این واژه از نظر اجـتماعی بـه گروهی برتر از نظر توانایی یا امتیاز اشاره داشت. واژه نخبه یا «الیت» تـا دهه‌ 1930 کاربرد امروزی خود را نداشت و با کتاب «رساله‌ جامعه‌شناسی عمومی» پار‌تو بود که بتدریج این معنا گسترش یافت.
الیت را «سرآمد» نیز ترجمه کرده‌اند. «سرآمد»‌ به‌ هر آنچه‌ بهتر از دیگران و شایسته گزینش‌ باشد اطلاق می‌شود. از واژه سرآمدان، فرهیخته‌ترین طبقات یک جامعه و آنان‌ که تواناترین افراد در اداره مـؤثر جـامعه هستند برمی‌آید. در جوامع‌ سنتی، اشراف‌ سرآمدان‌ جامعه به حساب‌ می‌آمدند و اساس برتری آنان را‌ خاندان‌ تشکیل‌ می‌داد. جنگ یا امتیازات اقتصادی‌ و اجتماعی نیز مبنای گزینش سرآمدان‌ بود. اما در جامعه جدید ادعا این است که دیگر عوامل خاندانی و خانوادگی اساس گزینش‌ سرآمدان نیست و در عوض توانایی‌ها و اسـتعدادهای‌ فـکری‌ و اخلاقی جای آن را گرفته‌اند. برهمین اساس تعریف الیت یا همان نخبه کاربردهای جدیدتری هم یافته که برخلاف معنای کلاسیک دامنه آن را وسیع‌تر کرده است. در حقیقت از همینجاست که ابهامات و افتراقات ایجاد شده است.
متناسب با معنا و کاربرد کلاسیک، اعتقاد گروهی این است که ریشه الیتیسم‌ در اندیشه سیاسی به افلاطون می‌رسد. آنها الیتیسم را ادامـه‌ مـفهوم‌ آریستو‌کراسی در‌ اندیشه‌ سیاسی‌ به شمار می‌آورند و به اندیشه‌های «افلاطون»، «ارسطو»، «ماکیاولی»، «هابز»، «منتسکیو» و «روسو» که از «آریستو‌کراسی» سخن‌ گفته‌اند نسبت می‌دهند. در رهیافت فوق افراد در این اصل که در‌ هر‌ جامعه‌ای تمرکز‌ قدرت در دسـت عـده محدودی از نخبگان حاکم است، اتفاق‌نظر دارند.
از سوی دیگر گروهی نیز آن را مکتبی ایتالیایی می‌دانند که ریشه در اندیشه‌های «نیکولو ماکیاولی» دارد. بویژه که نظریه‌پردازان‌ عمده الیتیسم مـانند پاره‌تو، موسکا و میخلز همگی ایتالیایی بودند و تحت‌تأثیر اندیشه‌های ماکیاولی قرار داشتند. بر همین اساس آنان را «نوماکیاولیست‌ها» نیز خوانده‌اند. ماکیاولی‌ در تحولات اجتماعی و سیاسی از تفاوت مـیان نـخبگان و غـیرنخبگان می‌گفت و «نخبه» را به‌مفهوم گروه‌های حاکمی تلقی می‌کرد که به پاسداری از قدرت خـود‌ مـی‌پردازند. علاوه بر دانشوران ایتالیایی، در آمریکا نیز «مکتب شیکاگو» متأثر از اندیشه‌های الیتیسم است.
در واقع در قرن بیستم و پس از تشکیل حکومت‌های دموکراتیک و ایجاد مقوله‌ای مانند انتخابات بود که ابهام در معنای «الیت» ایجاد شد. به عبارت دیگر از زمانی که احزاب و رقابت‌های انتخاباتی پدید آمد و تبلیغات برای گرفتن آرای مردمی جهت پیروزی در انتخابات‌ها پدید آمد ابتدا این باور شکل گرفت که مردم و توده نیز در سیاست نقش دارند اما سپس در یک عقبگرد از این انگاره ایده‌آلیستی این نظر به وجود آمد که درست است که توده در سیاست نقش چندانی ندارند و الیت‌ها هستند که در قدرت هستند اما دامنه الیت‌ها تنها به گروه‌های قبلی محدود نمی‌شود و جز آنها گروه‌های دیگری مانند نخبگان فکری و سلبریتی‌ها نیز نقش دارند. معیار این قضاوت به طور عمده عرصه انتخابات بود و اینکه مثلا در انتخابات‌ها افراد مختلفی حضور دارند که می‌توانند با اخذ رای از توده به مناصب حکومتی دست یابند. 
به‌رغم این اصلاح و عقبگرد باز به نظر نمی‌رسد تفسیر جدید از الیتیسم توانسته باشد خود را نجات دهد و باید دید آیا این نگرش می‌تواند با روح الیتیسم سازگار باشد یا اینکه این تجدیدنظر و تفسیر جدید ضمن ضدیت با روح الیتیسم تلاشی برای زنده نگاه داشتن نظریه‌های ایده‌آلیستی است و چیزی جز «ایده‌آلیسم جدید» در اختیار ما نمی‌گذارد.
گزیده آنکه در معنای قدیم، «نخبگان» اقلیت بانفوذی هستند که‌ جماعت بزرگی را رهبری می‌کنند‌ و انتساب‌ آنـان‌ بـه گروه نخبه به دلیل وراثت یا همان انتسابات خانوادگی‌ شایع در جوامع است. اما در معنای جدید، ادعا این است در جوامعی که‌ رقابت‌ آزاد وجود دارد، گردش صـعودی افـراد نیز وجود دارد و کسانی که تمکن ارتقا به‌ مراکز بالا را دارند می‌توانند خود را بـه گـروه نـخبه ملحق کند. این پدیده‌ که آن را «گردش‌ نخبگان» می‌نامند فرآیندی‌ است که به زعم آنان نقص‌ موجود در مراتب نخبگان را برطرف‌ می‌کند.
 الیتیسم و پرسش بنیادین «چه کسانی حکومت می‌کنند؟»
در میان مسائل مهم اندیشه سیاسی، مهم‌ترین مساله بـرای نـظریه‌پردازان‌ الیتیست‌ این است: «قدرت در دست چه کـسانی مـتمرکز است؟» یا به عبارت دیگر: «چه کسانی حکومت می‌کنند؟» در‌ پاسخ‌ به این مساله، مکتب الیتیسم بر تمرکز قدرت و نه بر پراکـندگی‌ آن‌ در جـامعه تأکید دارد. استدلال الیتیست‌ها‌ در‌ ساده‌ترین‌ شکل خود بیان می‌دارد در هر‌ جامعه‌ای‌ قدرت سیاسی مؤثر هـمواره در دسـت یک اقلیت خاص بوده است. از این‌ منظر‌ است که تقسیم اصلی در‌ جـامعه‌ سـیاسی را،‌ تـمایز‌ میان‌ صاحبان قدرت و توده‌های فاقد قدرت‌ می‌بینند.‌ این نظریه‌پردازان جامعه را به 2 قسمت «نخبه» و «توده» تـقسیم مـی‌کنند و تـوده‌ها‌ را جماعاتی «سازمان‌نیافته» و «بی‌نظم» می‌شمارند‌ که فرودست‌تر از نخبگان‌ هستند؛‌ درحالی ‌که نخبگان به‌عنوان طـبقه خـودآگاه‌ محسوب‌ می‌شوند که در رفتار منسجم و دارای احساس مشترکی هستند. یا به تعبیر دیگر آنان به  تفکیک فرمانروایان از فرمانبرداران‌ می‌پردازند و اعمال زور و نیرنگ در حکومت را طبیعت سیاست می‌دانند و از این لحاظ به مکتب «رئالیسم سیاسی» شناخته می‌شوند. الیتیسم تأکید دارد فهم سیاست و پاسخ‌های داده شده از دل کتاب‌ها به دست نمی‌آید و باید از نزدیک و در عمل آنها را مشاهده کرد. الیـتیسم مطالعه مناسبات‌ قدرت میان نخبگان را جانشین مطالعه سیاست‌ کرده است. مطالعه سـیاست‌ بدون تـعیین هویت نخبگان جامعه، مناسبات‌ قدرت میان آنان و نقش‌های هر یک ثمربخش‌ نخواهد بود.
مطابق این روش نخبگان و الیگارک‌ها قوانین و راهبردهایی را می‌پرورانند تا‌ بتوانند‌ امتیازات‌ کسب‌شده را حفظ کنند و «نخبه‌گرایی» نیز شامل هرگونه دفاعی از نهادها و روابط اجتماعی‌ای می‌شود که اقتدار الیگارشی را تسهیل می‌کند. هرچند تاریخ نشان داده این تلاش‌ها برای حفظ نظم موجود همیشه جواب نمی‌دهد، زیرا بـتـدریج‌ گروه نخبه قدیمی بـه دسـت گروه نخبه جدید کنار زده می‌شود که به معنای نوعی از‌ گردش‌ نخبگان البته به شیوه انقلابی است. گاهی هم این شیوه انقلابی نیست و گروه نخبه موجود بـه واسـطه راه یافتن افرادی از طبقات پایین‌تر جامعه بـه داخـل آن تجدید قـوا می‌کند.
 رابطه الیگارشی و معنای جدید نخبه
اگرچه در برداشت قدیم الیگارشی و نخبگان با معنایی شبیه هم به کار می‌رفتند اما در برداشت‌های جدید معنای نخبگی وسیع‌تر شده و الیگارشی را تنها بخشی از نخبگان به شمار می‌آورد. به‌طور مثال براساس تقسیم‌بندی «رالف دارندورف» که نخبگان را براساس کارویژه‌های‌شان تقسیم می‌کند، نخبگان عبارتند از 7 گروه زیر: نخبگان‌ «اقتصادی»، «سیاسی»، «نظامی»، «قضایی»، «علمی»، «روحانیان» و «رهبران وسایل ارتباط‌جمعی». یا در مثال دیگر، «گی روشه» براساس 2 ملاک «اتوریته» [حاکمیت یا اقتدار] و «نفوذ» به تقسیم‌بندی ششگانه زیر می‌پردازد: «نخبگان سنتی‌ و مذهبی» (نـخبگانی که اقتدار و نفوذ آنها ناشی‌ از ساخت‌های اجتماعی، ایده‌ها و اعتقاداتی است که ریشه در گذشته‌ای دور دارند، مانند «آریستوکرات‌ها»، «نخبگان تکنوکراتیک» (مانند مدیران ارشد دولتی و غیردولتی)، «نخبگان مالکیت»، «نخبگان کاریزماتیک»، ‌«نخبگان ایدئولوژیک» و «نخبگان سمبلیک» (مانند ورزشکاران و هنرمندان).
اما به‌رغم این تقسیمات به نظر می‌رسد هم‌سطح قرار دادن این گروه‌ها با روح الیتیسم ناسازگار و دور شدن از واقع‌گرایی و نوعی ایده‌آلیسم است. نقش نخبگان فکری و سمبلیک و گروه‌هایی از این دست با خاندان‌های حکومتگر که ریشه‌های تاریخی ثروت و قدرت دارند، قابل مقایسه نیست. اساساً این گروه‌ها تنها ابزارهایی برای رقابت میان آن خاندان‌های اصلی قدرت هستند و نباید آنها را با یکدیگر در یک سطح قرار داد و ذهن جامعه را از این منظر به خطا کشاند. حتی اگر فرض بگیریم در معنای نخبه رقابت برای کسب قدرت و نفوذ وجود دارد اما باید در نظر بگیریم همه اینها در ذیل ساختاری است که الیگارشی ایجاد کرده است. الیگارشی خاندان‌هایی از قدرت هستند که قدرت اقتصادی و سیاسی را توأمان دارند و از هر یک برای تقویت دیگری بهره می‌برند. آنها توانایی این را دارند که گروه‌های مختلف نخبه را در جهت اهداف خویش به‌کار گیرند.
 3 نوع الیتیسم
با توجه به توضیحات بالا لازم است میان
3 معنا از الیتیسم، تفکیک قائل شویم. این 3 معنا عبارتند از: «الیتیسم الیگارک‌محور»، «الیتیسم نخبه‌محور» و «الیتیسم نخبه‌گرا».
الیتیسم الیگارک‌محور: این نوع الیتیسم میان الیگارشی و دیگر گروه‌های معروف به الیت در جامعه امروز تفاوت می‌نهد و آنها را در یک سطح قرار نمی‌دهد. اگر اصل این باشد که چه کسانی حکومت می‌کنند الیتیسم الیگارک‌محور هیچ گروهی را با الیگارشی برابر نمی‌داند و معتقد است حکومت و قدرت تنها برای خاندان‌های حکومت‌گر است نه فلان بروکرات یا ایدئولوگ. آنها تنها ابزاری برای قدرت الیگارشی هستند و در این عرصه خود اصالت ندارند.
الیتیسم نخبه‌محور: این نوع الیتیست‌ها، باز به همان خطایی که پلورالیست‌ها به آن دچارند گرفتار شده‌ و از حقیقت الیتیسم دور افتاده‌اند. آنها به دلیل اینکه مدعی هستند قدرت در جامعه پراکنده است گروه‌های اجتماعی مختلفی که هر کدام بخشی از این قدرت و نفوذ را دارند شناسایی کرده و به شمارش آنها می‌پردازند. لذا در دایره نخبگانی آنها حتی هنرمندان و ورزشکاران هم قرار می‌گیرند. در حالی که چنین تفسیر موسعی از الیتیسم نقض غرض است و الیتیسم را از معنای اصلی خود دور می‌کند.
الیتیسم نخبه‌گرا: این نوع الیتیسم را که ضرورتاً براساس اینکه نگاهی هنجاری و مثبت به الیگارشیک شدن یا نخبه‌محور شدن قدرت دارد از 2 گروه نخست جدا کردیم. در اینجا نه‌تنها این اعتقاد وجود دارد که سیاست عرصه رقابت الیگارک‌هاست و نه توده مردم، بلکه این پدیده به عنوان یک مطلوب نیز پذیرفته شده است. این نوع الیتیسم با گذر از توصیف به جانبداری نیز رسیده است. لذا الیتیست‌های نخبه‌گرا با اتخاذ ایدئولوژی محافظه‌کاری هر نوع تلاش برای بر هم زدن این قاعده عالم سیاست را با هر نوع شعاری نادرست می‌دانند. در اینجاست که آنان با هر نوع انقلاب و انقلابی‌گری مخالف هستند و به طور عمده بر نظم و اعتدال و انسجام اجتماعی تأکید می‌کنند. آنان با هر نوع شعار اصلاح‌گرانه‌ای که قرار باشد فرماسیون اجتماعی را تغییر دهد به مخالفت برمی‌خیزند.
علل ناشناخته ماندن ابعاد مهم اندیشه نخبه‌محوری در ایران
به طور کلی باید گفت الیتیسم اندیشه‌ای راست محسوب می‌شود که به طور اساسی با جـبرگرایی‌ مارکسیستی (ادعای تعلق آینده به توده و طبقه کارگر) و مبارزه‌ طبقاتی‌ در تضاد است و دموکراسی را هم شکل ضعیفی‌ از‌ حـکومت مـی‌داند؛ هرچند نمی‌توان انکار کرد که این مکتب به نـحوی متأثر از نظریه‌ «مارکس» و مفهوم «طبقه‌ اجتماعی» بوده است به این ترتیب که با رواج مفهوم طبقه اجتماعی آن مفهوم را در جهت اهداف متفاوت و در مقابل توده‌گرایی ایده‌آلیستی مارکسیسم به کار گرفت. در ایران پارادایم الیگارشی و نظریه نخبه‌گرایی به دلیل هژمونی ادبیات مارکسیستی در محافل علمی همواره در حاشیه قرار داشته است. نتیجه چنین وضعیتی آن شده است که به‌رغم واقع‌گرایانه‌تر بودن چارچوب نظری «الیگارشی/ الیتیسم» نسبت به نظریات مارکسیستی اما چندان مورد توجه این محافل نبوده است. از دیگر آثار این وضعیت رشد نوعی «آرمانگرایی تخیلی» در میان نیروهای سیاسی است. اوج این «آرمانگرایی تخیلی» در ایران بعد از انقلاب اسلامی در «دوران اصلاحات» بود که با شعارهایی نظیر پلورالیسم سیاسی و دموکراسی همراه بود. هرچند این حاملان دمکراسی و پلورالیسم نیز در شرایط جدید دیگر در پی شعارهای دهه 70 تا 80 نیستند. با توجه به این متن، اصلاح‌طلبان را باید گونه‌ای از «آرمانگرایان تخیلی» دانست که با دور ساختن جامعه از واقعیت‌های سیاست، فهم سیاست و اندیشه سیاسی در ایران را به انحراف کشاندند.
از جمله ویژگی‌های «آرمانگرایان تخیلی» توسل به پوپولیسم است. آنان برای اینکه بر مغالطه خود در عالم سیاست که همان بی‌توجهی به الیگارشی است سرپوش بگذارند، مجبورند بر شعارهای توده‌ای خود بیفزایند و با استفاده از نمادهای مردمی خاصیت پوپولیستی پیدا کنند.  اینگونه است که پوپولیسم ابزار «آرمانگرایان تخیلی» برای پیشبرد اهداف‌شان می‌شود. اگر پوپولیسم را به 2 گونه «پوپولیسم لیبرالیستی» و «پوپولیسم سوسیالیستی» تقسیم کنیم، باید بگوییم هنوز در ایران دریافت درستی از الیتیسم وجود ندارد، چرا که به دلیل شکل نگرفتن مکتب فکری الیتیسم در ایران حتی این اندیشه نیز توسط «آرمانگرایان تخیلی» قرائت می‌شود. در حالی که این دو در نقطه مقابل هم هستند و دریافت «آرمانگرایان تخیلی» از الیتیسم نادرست است. آنها از منظر مورد علاقه خود الیتیسم را تفسیر می‌کنند که نوع جدیدی از «آرمانگرایی تخیلی» است.
جمع‌بندی
هرچند انگاره‌ الیـتیسم مطلوب نیست و سیاست و زندگی بشر را بدبینانه و غیرعادلانه توصیف می‌کند اما به همین نسبت نگاهی واقع‌بینانه از زندگی سیاسی و اجتماعی ارائه می‌دهد و بر زوایای پنهان و تاریک عالم سیاست پرتوفشانی می‌کند و با از میان برداشتن تعارفات و رودربایستی‌هایی که در ایدئولوژی‌های مختلف وجود دارد به کشف حُجُب سیاسی نایل می‌شود. به طور مثال الیتیسم با برداشتن پرده حجاب از رخ دموکراسی، مدعیان آن را رسوا می‌کند. الیتیسم نشان می‌دهد دموکراسی به معنای‌ مشارکت گسترده توده‌ها در ساختار سیاسی‌ وجود ندارد. آنچه دموکراسی‌ را نزد آنان ضروری می‌کند تنها‌ رقابت میان نخبگان‌ سازمان‌یافته است. از این منظر دموکراسی یعنی سیستمی جهت گردش قدرت میان الیگارشی. به عبارت دیگر اصطلاح «گردش نخبگان» نیز در اینجا مصداق ندارد و اصطلاحی نادرست است.
جامعه سیاسی یا عرصه رقابت مسالمت‌آمیز نخبگان است یا عرصه رقابت خشونت‌آمیز آنان. آنچه دمکراسی نامیده می‌شود، چیزی نیست جز رقابت مسالمت‌آمیز نخبگان. در حالی‌ که در جوامع سیاسی غیردمکراتیک 2 گروه نخبه متضاد وجود دارد؛ الیگارشی‌ای که در قدرت است و نیرو یا الیگارشی‌ای که در قدرت نیست و تنها از راه مبارزه می‌تواند به قدرت برسد و خود را به الیگارشی تبدیل کند.
از این منظر سپهر سیاست همانند یک کهکشان است که در آن منظومه‌های متفاوتی از الیگارشی‌ها وجود دارند. همانند یک منظومه، هر الیگارشی متشکل است از یک ستاره و تعدادی سیاره با قمرهای آن. آن ستاره یا شمس همان «پدرخوانده» است که در مرکز منظومه الیگارشی قرار دارد و سیاره نیز افراد خانواده و وابستگان نزدیک هستند که در این میان آقازاده‌ها از باقی مهم‌ترند. اما چنانکه روشن است هر کدام از این سیاره‌ها که در محور (روابط خانوادگی و منافع مشترک) خود حول شمس می‌چرخند دارای متعلقان و وابستگان دورتری هستند که همان اقمار الیگارشی هستند.
همانطورکه یک کهکشان عرصه حیات منظومه‌های متفاوت است، عرصه سیاست عرصه الیگارشی‌های متفاوت است. تصمیم‌گیری با آنهاست. دیگران در درون ساختاری که آنان ایجاد کرده‌اند فعالیت می‌کنند و در ذیل تصمیمات کلی آنان و برای عملیاتی کردن و اجرایی ساختن آن تصمیم می‌گیرند. لذا تصمیماتی مانند تصمیمات بروکرات‌ها در سطوح پایین‌تری قرار دارد که چون برای عملیاتی کردن آن تصمیمات اصلی است عملا شایسته نیست آنها را «تصمیم» بنامیم. حال وقتی وضعیت بروکرات‌ها اینچنین باشد وضع نخبگان و گروه‌های دیگر اجتماعی از این‌هم ضعیف‌تر خواهد بود.
لذا باید تصریح کرد یک جامعه سیاسی وجود یکپارچه و واحدی ندارد بلکه این ذهن خطاگر ما است که آن را واحد می‌بیند. جامعه سیاسی عرصه حیات الیگارشی‌های متفاوت است که در آن به رقابت مسالمت‌آمیز یا خشونت‌آمیز می‌پردازند. نقش توده بسیار محدود است و بیشتر به اندازه نقش تماشاگری است که با تشویق خود می‌تواند موجبات پیروزی یکی از طرفین را ایجاد کند.

Page Generated in 0/0061 sec