printlogo


کد خبر: 168025تاریخ: 1395/9/4 00:00
ابوعلی در صحن انقلاب

حسین قدیانی: «شما ایرانی‌ها چقدر «حسین‌بن‌علی» را دوست دارید؛ ما عراقی‌ها همان اندازه «علی‌بن‌موسی»‌ را دوست داریم! دقیقا همان اندازه و نه یک ذره کمتر! شما ایرانی‌ها چقدر آرزوی آمدن به «کربلا» را دارید؛ ما عراقی‌ها همان اندازه آرزوی آمدن به «مشهدالرضا» را داریم! دقیقا همان اندازه و نه یک ذره کمتر! شما ایرانی‌ها چقدر عاشق این هستید که بتوانید در «بین‌الحرمین» قدم بزنید؛ ما عراقی‌ها همان اندازه عاشق این هستیم که بتوانیم در آن ‌همه «صحن و سرای باصفای رضوی» قدم بزنیم! دقیقا همان اندازه و نه یک ذره کمتر!»
این جملات را 15 سال پیش از یک حجره‌دار عراقی شنیدم که در کنج دنجی از بین‌الحرمین، مهر و تسبیح و انگشتر می‌فروخت! و هنوز که هنوز است یادم نرفته چه جور داشت اشک می‌ریخت هنگام گفتن این اشتیاق رویایی به حضرت ثامن‌الحجج! حتی خوب یادم هست شانه‌هایش هم می‌لرزید! آنقدر که دل آدمی را به رحم می‌آورد! وقتی از «ابوعلی» جدا شدیم، همه‌اش به این فکر می‌کردم که خداوند منان با وجود مقدس حضرت امام رضا علیه‌السلام، چه نعمت بی‌نهایتی را به ما ایرانی‌ها ارزانی داشته! و از آن روز تا امروز، نشده که مشهد بروم و یاد حرف‌های ابوعلی نیفتم! اصلا در هر سفری، وقتی اول بار، چشمم به آن عشقی‌ترین و مشرقی‌ترین و هشتی‌ترین و اشکی‌ترین گنبد ممکن می‌افتد، محال ممکن است یاد آن آخرین حرف ابوعلی نیفتم؛ «هر وقت رفتی مشهد، یک بار هم از طرف من، «السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا» بگو!» عاقله‌مرد عاشقی که اصلش در همین خرمشهر ما به دنیا آمده بود، آن‌ هم از مادری ایرانی! و از قضا، در کودکی و قبل از مهاجرت به کربلا، باری «مشهدالرضا» هم رفته بود! اتفاقا از آن «سفر رویایی» به قول خودش، عکسی هم داشت که خیلی دوست داشت بزند دیوار حجره‌اش اما عمال صدام، چه نانجیب بودند که حتی اجازه همین را هم نمی‌دادند! ابوعلی می‌گفت: «تا زمانی که این هست، وضع همین است و زیارت امام رضا برای اغلب ما یک رویا»!
پریشب از تلویزیون، مستندی پخش می‌شد که عراقی‌ها بعد از ارائه آن ‌همه خدمت بی‌مزد و منت به زوار ایرانی و البته غیر ایرانی اربعین حسینی، هوایی یا زمینی وارد ایران می‌شوند و خود را به «نیشابور» می‌رسانند و از آنجا پیاده می‌روند «قدمگاه» و بعد هم پیاده از «قدمگاه» تا خود خود خود حرم عشق! یعنی به حیث مسافت، دقیقا همان مسافت راهپیمایی اربعین، از نجف تا کربلا! و بگذریم که در طول این مسیر، نه کسی کفش‌شان را واکس می‌زند، نه کسی پای‌شان را می‌شوید، نه کسی غذایی به ایشان می‌دهد، نه کسی برای استراحت به خانه دعوت‌شان می‌کند و... همه این کارها اما همان کارهای زیبا و غیرقابل قیمت‌گذاری است که عراقی‌های عزیز، در حق فردفرد زوار اربعین انجام می‌دهند! الغرض! پریشب هنگام دیدن آن مستند، تا می‌شد رفتم جلو و با دقت زیاد، به این زوار عراقی مشهدالرضا نگاه می‌کردم بلکه شاید «ابوعلی» را ببینم! متاسفانه «ابوعلی» را ندیدم ولی خب! غیر از «ابوعلی» هم ندیدم!
من این متن را تقدیم می‌کنم به ملت عراق! به همه آن خواهران و برادران که الان چند سال است در موسم اربعین، نزدیک 2 هفته، از کار و زندگی خود می‌زنند تا مسافر کربلای من نویسنده و شمای خواننده، از محبت و میهمان‌نوازی مردم همسایه غربی، داستان‌های فراوان برای تعریف داشته باشند؛ بعضا باورنکردنی و شبیه به افسانه!
و البته، این متن را تقدیم می‌کنم به «ابوعلی»... بدان امید که از دل همه این حوادث خونبار چند سال گذشته عراق، سر به سلامت بیرون آورده باشد و زنده مانده باشد و عاقبت به خیر!
آه! به سرم زده از همین‌جا دل را روانه «صحن انقلاب» کنم؛ «خدایا! رحمت فرست بر علی‌بن‌موسی‌الرضا. امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک! رحمت بسیار و تمام و با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم، چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی».
 


Page Generated in 0/0072 sec