printlogo


کد خبر: 168377تاریخ: 1395/9/15 00:00
بر مدار دین‌مداری

عرفانه فتحیان: مطلوبیت یا عدم مطلوبیت یک گزاره در قدم اول به کارآ بودن عناصر تعریف‌شده در چارچوب آن گزاره و همچنین در قدم بعد، به نحوه عملکرد مخاطبان و حامیانش برمی‌گردد.
سبک زندگی تعریفی است که براى هر گونه پسوندی که این ترکیب را تکمیل کند، گویای نوعی مفهوم وحدت و جامعیت و البته تمایز و تفارق است، به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه عوامل و عناصری است که کم و بیش به طور نظام‌مند با هم ارتباط داشته و یک شاکله کلی فرهنگی و اجتماعی را پدید می‌آورند. همین پیوستگی، اتحاد و نظام‌مندی این کل را از کل‌های دیگر متمایز می‌کند.
پررونق‌ترین ترکیبات این عبارت؛ سبک زندگی اسلامی و سبک زندگی ایرانی بوده که شاید با نوعی بررسی دقیق و منصفانه بتوان چنان از انسجام این دو حرف زد که در نهایت یک عنوان واحد و جامع از هر دو مفهوم را ارائه داد. گاهی ملى‌گرایان صرف- که دین را سوغات اعراب می‌دانند و مغایر با ملیتی که جدایی از آن ناممکن است- را ما دین‌داران مدعى، به وجود آورده و تقویت نیز می‌کنیم!
منش هر شخص به نوعی کاتالوگ عملی عقاید اوست، چرا که اختلاف عقیده و عمل، یا با جهل توجیه می‌شود یا با نفاق.
حال مسلمانى علاوه بر عقاید درونی و عملکرد اجتماعی، یک نوع مسکوت از ارائه را هم در بر دارد و آن بدنه و جلدی است که قبل از هر هم‌کلامی، معرف بخشی از تفکر است و زمانی که از تقویت و افزایش مخالفان دین توسط دین‌داران حرف می‌زنیم به همین نکته برمی‌گردد.
سیدجمال‌الدین جمله معروفی دارد: «به اروپا رفتم اسلام بود مسلمان نبود، به جهان اسلام آمدم همه مسلمان بودند ولی اسلام نبود!» این صحبت نشان می‌دهد ایشان رفتاری را مشاهده کرده که موجب تقویت نگرش دینی‌اش شده و اخلاق اسلامی از جمله نظم، راستگویی و... را در برخی افراد مغرب‌زمین یافته که آن را مؤید باطن سالم آنها دیده و به تقویت بنیان اندیشه‌ای‌اش کمک رسانده است، همین مساله را به تعبیر دیگر نیز می‌شود گفت که اغلب مردم رفتارهای غلط اجتماعی را مبتنی بر نهاد دینی افراد گذاشته و به تضعیف دین آنها می‌پردازند که در این وجه مثال‌ها به وفور وجود دارد. تعمیم خطاهای جزئی به کلیت دینی افراد! پس هر کدام‌مان به نوعی آینه تمام‌نمای فکر، عقاید، باید‌ها و نباید‌ها و مسیرى هستیم که براى زیستن برگزیدیم.
همین رابطه را می‌توان با نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر مورد مداقه قرار داد و نتایج قابل توجهی گرفت، وقتی یک «سبک زندگی» منبعث از یک منطق دینی باشد و منطبق با آن عمل شود چنانکه به عنوان مثال در دین مبین اسلام، راستگویی، ساده‌زیستی، تلاش‌گری، قناعت، نظم، احترام متقابل در اجتماع، رعایت حقوق و حدود و بسیاری فضایل اخلاقی دیگر در جامعه در قالب سبک زندگی اسلامی- ایرانی رعایت شود، به مجرد آنکه کیفیت زندگی بالاتر می‌رود اعتماد و علاقه به ریشه همین سبک زندگی نیز بالاتر می‌رود و بر عزت دین افزوده خواهد شد.
امام صادق می‌فرمایند: کونوا دعاه الناس بالخیر بغیر السنتکم لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع»
بغیر السنتکم!
تعبیر دلنشینی که اغلب، عملی کردن آن به اتم وجه، پیروان یک آیین را به سختی خواهد انداخت و این در حالی است که ملبس شدن همه جانبه به جامه دین و تطبیق حداکثری با موازین تعریف شده آن، بهترین نوع ترویج عقیده است.
اما برخورد رایجی که با اسلام می‌شود یک مواجهه سوپرمارکتی بوده و هست!  
هر کجا که منفعتمان طلبید، همان ایستگاه، شروع پدیدار شدن خوی دین‌دارانه و انتخابمان از آن مقطع بی‌ضرر و بی‌تکلف اسلام است. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که یکی از شروط مهم اثرگذاری این است که انسان تغییر رفتار را ابتدا از خود شروع کند و سپس درصدد اشاعه آن به دیگر افراد باشد که این مفهوم با نکات بالا، کمی متفاوت است، چرا که بر مبنای قلبی یک عمل اشاره دارد.
مادامی که کسی در تعامل با خویش بر احترام، رازداری، صداقت و امثال اینها ورزیده نشود، در تعامل با دیگران نمی‌تواند به این ارزش‌ها پایبند باشد.
شهید مطهری در این باره می‌فرماید: «بزرگان دین گفته‌اند: آن کس که در قلب خود واعظی برای خود ندارد موعظه موعظه‌کنندگان فایده‌ای به حالش نمی‌بخشد. یا اینکه گفته‌اند: خودتان از خودتان حساب بکشید پیش از آنکه از شما حساب کشیده شود، خودتان خودتان را وزن کنید و بسنجید و به سود و زیان خود برسید قبل از آنکه شما را وزن کنند و بسنجند. همه اینها ناظر بر یک اصل است و آن اینکه انسان این فرق را با سایر امور تربیت‌پذیر دارد که مربیان خارجی برای تربیت وی کافی نیستند، هر کسی باید در خودش حالت مربیگری نسبت به خودش پیدا بشود، دو شخصیت پیدا کند: از یک نظر فرمانده باشد و از یک نظر فرمانپذیر. از یک نظر پنددهنده باشد و از یک نظر پندپذیر، از یک نظر ملامت‌کن باشد و از یک نظر ملامت‌پذیر.
در جلد دوم اصول کافى حدیثى آمده است که: «ما جعل‌الله بسط اللسان و کف الید و انما جعلهما یبسطان معا و یکفان معا».
 یعنی چنین نیست که خدا اجازه داده باشد تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد، و اگر می‌خواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، یعنی اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد.
نتیجتاً هر چه فاصله اقوال دینی با افعال متدینین بیشتر شود فاصله بین سبک زندگی آنها از پیکره اصلی بیشتر شده و لطمه به نهاد دین نیز خواهد خورد.
 


Page Generated in 0/0058 sec