printlogo


کد خبر: 168410تاریخ: 1395/9/16 00:00
چقدر جای «میرزا» خالی‌ است...

حسین قدیانی:

حیف
حیف که دود نمی‌گذارد
و الا می‌خواستم
البرز را
سلامی دوباره کنم...
و حتی
چشم بدوزم
به منتها‌الیه جنگل
«ای جان جانانم...»!
تو را می‌گویم میرزا کوچک‌خان!
و تو را ‌ای مدرس!
سلام بر کویر!
و بر غدیر!
و بر برکه‌های والفجر 8!
و بر قایق عاشورا!
و بر امواج اروند!
و بر آنکه نبود
تا ببیند
«شهر آزاد گشته...»!
راستی! کجایی «ممد»؟!
و چه خوب که نیستی
حاج‌احمد!
اینجا
در قفس تدبیر
نفس هم نمی‌توان کشید!
فقط می‌توان مذاکره کرد!
و از دست‌داده‌ها را
شمرد!
چه ماه‌های «روشن»ی را از دست‌دادیم!
چقدر «مصطفی»!
«آذر»
«دی»
«بهمن»
«اسفند»
این آخری را
اما
باید دود کرد
برای آقای...
و آقای
بفرما آقای...
این هم عاقبت «توافق به هر قیمتی»!
و مذاکره با
خود خود خود فرعون!
ایمان بیاورید به «خدای موسی»...
و بمیرید!
پیش از آنکه بمیرانندتان...
آقای!
این هم ترجمه خنده‌های جان‌کری!
مشکل ما
آن پیاده‌روی نبود!
اصلا
گرگم به هوا
بازی می‌کردی
با جان!
ما
با «توافق به هر قیمتی» مشکل داشتیم!
با دروغ «صبح بدون تحریم»!
با همین «تمدید»!
دیدید؟!
که شفا را
فقط باید از خدا خواست؟!
که کدخدا
خودش مریض است!
و مرض دارد!
آه!
چقدر این روزها
جای «میرزا» خالی است...
سرش رفت
اما
و این اما
اما مهم‌ترین «اما»ی همه نوشته‌هایم است؛
اما اجازه نداد
سر جنگل، کلاه بگذارند!
آهای آقای عالیجناب!
این «فتح‌الفتوح» شما بود
که نقض شد!
زرشک!
گلابی!
بگو سیب...
کنگره و سنا و کاخ سفید
بنا دارند
با «نامه سرگشاده تحریم»
عکس یادگاری بگیرند!
و گرفتند!
شیطان بزرگ
به روح
اعتقادی ندارد!
من اصلاح کنم
شعر شاعر را
«هزار وعده شیطان، یکی وفا نکند!»
خوب شد نیستی
حاج‌احمد!
و الا باید
بیل دستت می‌گرفتی
می‌رفتی اراک
تا کوهی از سیمان را
از قلب رآکتور شهید هسته‌ای
پاک می‌کردی...


Page Generated in 0/0165 sec