دکتر موسی نجفی:
زمینهسازی احیای تاریخ ایران باستان بهعنوان سیاست فرهنگی سکولاریسم علیه شریعت
هرچند در عصر مشروطیت، جدایی شعایر ملیگرایانه از مذهب، به صورتی که در دوران انقلاب اسلامی یا دوران نهضت نفت مطرح بوده، مطرح نمیشده است، زمینهها و جای پاهایی از این سیاست علیه کاهش حاکمیت و نفوذ مذهب را بخوبی میتوان در جامعه تحقیق کرد. علت اینکه سکولاریسم ایرانی در سده اخیر به سیاست احیای ایران باستان بهطور محوری و ریشهای علاقهمند شده است و در عصر مشروطه بهطور پنهان و کمرنگ در دورانهای بعدی و دهههای اخیر به طور جدیتر برای آن برنامهریزی میکند، این است که پایگاه فکری اصلی سکولارها، فرهنگ و ارزشهای مغرب زمین است و آنان بخوبی میدانند و در گذشته نیز میدانستند که این فرهنگ به دلیل غریب بودن و نامأنوس بودن با فرهنگ سنتی و اعتقادات مذهبی و ملی ایرانیان، برای نفوذ جدی و گسترده در جامعه قابل هضم نبوده و نیست؛ لذا برای عقب زدن رقیب، باید از حربهای مشروع و بهظاهر وطنی استفاده شود؛ حربهای که علامت و انگ بیگانه را نداشته باشد و با آن بتوان احساسات پاک افراد سادهدل و ظاهراندیش را براحتی تهییج کرد. این حربه، اندیشه بازگشت به ایران باستان و احیای فرهنگی و ارزشی آن دوران بهصورت یک ایدئولوژی است. با کم و کیف این سیاست در دورانهای اخیر کاری نداریم؛ ولی به زمینهها و ریشههای این سیاست در عصر مشروطیت اشارهای هر چند کوتاه خواهیم داشت. و بهنظر میرسد بررسی این سیاست فرهنگی سکولاریسم را میتوان بهعنوان متمم و تکمیلکننده 2 محور بحث گفته شده قبلی تلقی کرد؛ و آن را با عنوان راهحل مقابله گونهای، حلقه واسط و گذرگاه مناسبی برای عبور جامعه ایران به طرف فرهنگ غربی و تهی کردن جامعه مسلمان از فرهنگ اسلامی قرار داد. اما توجه به اسناد و مدارک متون تاریخی درباره زمینههای اولیه این سیاست، ناکام ماندن و عدم پذیرش آن را از سوی مردم ایران بخوبی نشان میدهد. این سیاست همچنانکه در دهههای اخیر و در سنوات بعد از پبروزی انقلاب اسلامی نتوانست بهعنوان جانشین قدرتمندی برای مقابله با مذهب اسلام و تشیع عمل کند، در ریشههای تاریخی قضیه نیز عدم استقبال و اقبال عامه از این سیاست فرهنگی و فرهنگ سیاسی بخوبی قابل درک است.
جریده «درهالنجف» که به نوعی مبین افکار مذهبیون مشروطهخواه در نجف اشرف است، طی مقالهای انتقادآمیز از سیاست فرهنگی برخی مطبوعات تهران که مروج این تفکراتند، حساسیت در خور توجهی را در برابر این مساله نشان میدهد. در اینجا، قسمتهای مختلف این مقاله را که در دهم ذیالقعده 1328 هجری قمری در نجف اشرف بهچاپ رسیده است، به اجمال از نظر میگذرانیم:
قابل توجه عموم ارباب جراید و مطبوعات!
از اینجا توجه را به عموم ارباب جراید و مطبوعات ملی و وطنی ساخته، در کمال احترام عرض میداریم: امروزه کسانی که همت ساعیه خود را به اظهار افکار عالیه و نشر لوایح و مقالات نافعه به حال ملک و ملت اسلام مصروف داشتهاند و ترغیب آن بود که از یمن برکات انفاس آن ذوات محترمه اسلامیان دور سعادت و شوکت خود را به نحو اتم و اکمل و اوفی تجدد نمایند؛
معالتأسف میبینیم که زحماتشان هدر رفته و این عروهالوثقی تعالی و ترقی و حبلالمتین هدایت و تمدن گسسته، رغبت و میلی که بایستی یوماً فیوم در قلوب اهالی نسبت به مطالعه مطبوعات ازدیاد پذیرد، رفتهرفته به یک نفرت و اشمئزاز عمومی تبدیل شده، متصدیان مطبوعات فعلاً در انظار موهون و عالم مطبوعات به درجهای انحطاط پذیرفته که هرچند حاوی مطالب نفیسه و معانی عالیه باشند، کسی گوش ندهد و به نظر قبول هرگز مطالعه ننماید. اشمئزاز و نفرت عمومی از مطبوعات به درجهای کسب اهمیت نموده که خوف آن است بالاخره بیش از آنچه مسلمین از طرف جهل زیان و خسران دیدند، از ناحیه همین سرانگبین صفراشکن متضرر شوند. و سر این مطلب هم در غایت وضوح از بیانات فوق نمایان گردید که تنبیه ملت جاهل و ارشاد امت جاهل در بدو امر از غیرمجری دیانت امکان نخواهد داشت؛ و لیکن ارباب مطبوعات ما اول قدمی که در دائره ارشاد و هدایت ملت خود گذاشتند، از این مجری نافذ طبیعی انحراف ورزیده و رابطه قومیت و وطن را وسیله پیشرفت مقصود خود دانستهاند.