محمد رضوانیپور: اگر در نخستین فیلم وحید جلیلوند عدالت اجتماعی مساله بود، اینجا و در «بدون تاریخ بدون امضا» بحث اصلی بر سر وجدان فردی است. همه چیز از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی فیلم نه میخواهد و نه میتواند از «گذشته» بگذرد. یک حادثه به ظاهر ساده به مرور جای خود را به یک فاجعه میدهد و قهرمان برای بازگرداندن تعادل به زندگیاش محکوم است به شخم زدن این گذشته و به نبش قبر کردن آن. فیلم از همین گذرگاه چشممان را به دنیایی دیگر باز میکند و برخلاف انبوه آثار سینمای اجتماعی ایران و فضای سیاه اما باسمهای تصویر شده در آنها، موفق است تا به واقع مخاطب را درگیر موقعیتها و چالشهای دراماتیک خود کند. شخصیت پدر- با بازی تحسینبرانگیز نوید محمدزاده- کاراکتر فعال قصه است که هیچ چیز برای از دستدادن ندارد و به آب و آتش میزند. کشمکشهایی که او در داستان ایجاد میکند فیلم را پر کرده از صحنهها و لحظههای پرکشش و تکاندهنده. فیلم نمایشگر زندگی در تلخترین و بیرحمترین حالت آن است اما آن چیزی که مزه این تلخی در کام بیننده را از بقیه فیلمهای سیاه سینمای ایران تمایز میبخشد، پشتوانه اخلاقی داستان فیلم و انگیزه انسانی قهرمان آن است. نکته دیگر اینکه فیلمساز برخلاف آنچه در «چهارشنبه 19 اردیبهشت» میگذشت، توانسته خود را از ورطه شعارزدگی برهاند. مثلاً در فیلمنامه، دیگر خبری از آن شخصیت نچسب و رادیکالی که میخواهد به هر ضرب و زوری که شده «مصلح اجتماعی» باشد نیست و در عوض با کاراکتری مواجهیم که اولاً بهرغم درونگراییاش باورپذیر است و ثانیاً به دنبال قهرمانبازی و لقمه بزرگتر از دهان خود برداشتن نیست. در کارگردانی هم دیگر به سبک کار قبلی فیلمساز شاهد به کار گرفتن تمهیدات گلدرشتی مانند استفاده بیش از حد از موسیقی متن یا حرکات متعدد و خودنمایانه دوربین به سمت چهره کاراکترها جهت شیرفهم کردن مخاطب و تأکید بر مهم بودن آنچه در فیلم اتفاق میافتد نیستیم و میتوان گفت فیلمساز راه و رسم خوددار بودن در انتقال دغدغههایش به مخاطب و همچنین تکیه بر ساختار سینمایی به جای مضمون و محتوا را بلد شده است. اگر پس از پایان جشنواره سیوپنجم بازگردیم و بخواهیم به رسم هر سال، «لحظات به یاد ماندنی» فیلمها را مرور کنیم، «بدون تاریخ بدون امضا» با اینکه اثری خالی از ایراد نیست اما قطعاً همان فیلمی است که چیزهای زیادی از خود در ذهنمان بر جای گذاشته است.