گروه فرهنگ و هنر: در روزی که هنوز فضای کاخ جشنواره متاثر از جار و جنجالهای ناتمام فیلم مسعود کیمیایی بود، فیلمهای «یک روز بخصوص» همایون اسعدیان، «خفهگی» فریدون جیرانی، «رگ خواب» حمید نعمتالله و «یک کارگر ساده نیازمندیم» منوچهر هادی به نمایش درآمدند. همزمانی اکران «یک روز بخصوص» با یک بازی فوتبال موجب شده بود استقبال زیادی از فیلم همایون اسعدیان نشود. اسعدیان در نشست خبری فیلم به این موضوع اشاره کرد و گفت: «اگر برخی از افراد حضور نداشتند صرفاً بهخاطر بازی پرسپولیس و تراکتور است؛ خودم هم بسیار علاقهمند بودم به تماشای فوتبال مینشستم، اما خب! وقتی نتیجه این بازی را شنیدم سرحال شدم». «یک روز بخصوص» با موضوعی که این سالها در تلویزیون به تکرار افتاده است هرگز نتوانسته به یک فیلم سینمایی نزدیک شود و به خاطر نداشتن حرف جدید برای مخاطب پس از چند دقیقه از کشش میافتد و سطحی میشود. «یک روز بخصوص» با چندین خردهروایت و چند تیپ که به شخصیت تبدیل نمیشوند، عملا قصهای را پیش نمیبرد. «خفهگی» فریدون جیرانی که در ساحت فیلمهای معناگرای بیمخاطب اروپای شرقی ساخته شده است، در سالن مرکز همایشهای برج میلاد به اکران درآمد. صف طویل علاقهمندان به فیلم جیرانی از دقایقی قبل از شروع فیلم در مقابل درهای سالن تشکیل شده بود. نمایش این فیلم اما موجی از نارضایتی مخاطبان را به همراه داشت و همه از اینکه فریدون جیرانی چنین فیلمی ساخته است، متعجب بودند. «رگ خواب» حمید نعمتالله اما با استقبال مخاطبان همراه شد، چنانکه در نوشتهها و نقدهایی که بلافاصله پس از فیلم نوشته شده بود، از داستان فیلم و بازی «لیلا حاتمی» تمجید شده بود. برخی منتقدان پیشبینی کردهاند لیلا حاتمی برای بازی در رگ خواب میتواند موفق به کسب سیمرغ جشنواره شود. فیلم بعدی اکران شده در روز هشتم جشنواره فیلم فجر «یک کارگر ساده نیازمندیم» منوچهر هادی بود که با تمی متفاوت از کارهای قبلیاش ساخته شده بود. این فیلم به داستان جوانی به نام «قدم» میپرداخت و در حاشیهاش چند خردهقصه شکلنگرفته داشت. این فیلم به طور غیرمستقیم به تاثیر لقمه حرام در زندگی و پول نزول هم اشارهای داشت. در ادامه نوشتههایی را درباره فیلمهای اکران شده در روز هشتم جشنواره فیلم فجر میخوانید:
سر به مهر، ورژن نعمتالله!
محمدرضا باقری: آخرین ساخته حمید نعمتالله، خیلی شبیه سر به مهر هادی مقدمدوست است. لیلا حاتمی باز هم زن تنهایی است که در سودای ازدواج است که مونولوگ میکند و با خدا حرف میزند، درست مثل سر به مهر. البته بازی حاتمی و تهامی خوب درآمده و کارگردانی کار از خیلی از آثار جشنواره که تاکنون دیدهایم یک سر و گردن بالاتر است. حتی بازی حاتمی – بهرغم تکرار کاراکتر صبا در سر به مهر – شانس نامزدی سیمرغ بهترین بازیگر زن را دارد. نعمتالله همیشه دغدغههای اجتماعی داشته و جزو نسل نوی کارگردانهای اجتماعیساز بوده که بدون غر زدن و ناله کردن همیشه فیلم سالم ساخته است. نعمتالله ازدواج سفید و حقیقت لذتجویی آن را بخوبی در فیلم نشان داده و خانواده و پدر را با ترسیم محترمی به عنوان پناهگاه معرفی کرده است. بیتعهدی و خیانت و سادگی و اعتماد بیجا بسیار خوب و باورپذیر در کنار هم روایت میشوند. منطق قصه درست است، هر چند فیلم کمی میتواند کوتاهتر باشد اما ریتم فیلم کند و سرگردان نیست. نعمتالله بخوبی به مرزهای خطوط قرمز سینمایی وارد شده بیآنکه آنها را رد کند. فضاسازی خوب و درآوردن کاراکترهای حاتمی و تهامی از اتفاقات مهم فیلم است، چه آنکه از نعمتالله وضعیت سفید غیر از این انتظار نمیرود. موسیقی فیلم و شنیدن صدای پورناظری و همایون شجریان هم از اتفاقات خوب فیلم است که مانند آرایش غلیظ – کار قبلی کارگردان – خوب روی فیلم نشسته است. در نهایت رگ خواب نعمتالله یک قصهگوی اجتماعی است که در کنار ارائه مشکل، راهحل هم ارائه میدهد و دیدن آن در این بلبشویی که فیلمها سعی در نمایش افسارگسیخته بدبختی دارند، حال مخاطب را خوب میکند.
رستگاری مینا
مهدی مافی: اگرچه «رگ خواب» هیچ پیشرفتی برای کارگردان «آرایش غلیظ»، «بوتیک» و «بیپولی» محسوب نمیشود اما بدون شک یکی از بهترین فیلمهای جشنواره فجر سی و پنجم است. نعمتالله میداند چگونه باید شخصیتپردازی کند و بارها این توانایی را در آثار مختلفش به رخ همکاران دیگرش کشیده است. حالا او از این نقطه قوت نهایت استفاده را برده و تمام درام اثر جدیدش را براساس شخصیتپردازی دقیقی که از کاراکتر «مینا» (لیلا حاتمی) انجام داده، پایهریزی کرده است. پرداخت شخصیت در فیلمنامه آنقدر خوب انجام شده که هر کسی میتواند با فیلم ارتباط خودش را برقرار کند. وقتی فیلم شروع میشود، با توجه به نشانههایی که میبینیم میتوانیم حدس بزنیم که رابطه مینا و کامران به نتیجه نمیرسد. بهاری دارد و بزودی خزانی هم میرسد. شاید خیلیها حتی حس کنند این یک کلیشه تکراری است اما نحوه پرداخت به همین موضوعِ نسبتا کلیشهای است که «رگ خواب» را از بقیه بیموویهای عاشقانه سینمای ما جدا میکند. جنس فضاسازیها دقیقا از همان جنسی است که در آثار نعمتالله دیدهایم، با جزئیات و ریزهکاریهایی که در کمتر اثری میبینیم. از علاقه مینا به خاک خوردن و نگاههای سرزنشبار پدرش - که تعریف آن را میشنویم - بگیرید تا حتی غذاهایی که شخصیتها میخورند. وقتی حالشان خوب است، کنار هم نان و کباب میخورند و صبح برای صبحانه سراغ بوفه آزاد میروند. وقتی حالشان گرفته و بد است، در نهایت تنهایی تن ماهی را با گربهای به نام تئودور شریک میشوند. فیلمنامه خوب معصومه بیات، یک جمعبندی استثنایی در داستان و یک پایان امیدوارکننده و روشن هم دارد تا تماشاگران سینمای رسانهها بعد از اتمام، تمامقد آن را تشویق کنند. بازیهای درخشان تیم بازیگری و بالاخص لیلا حاتمی، کمک زیادی در شکلگیری فضاها و شخصیتها کرده است. هر چند این کمک در «رگ خواب» واقعا یک رابطه دوطرفه است. یک کارگردانی استاندارد هم نخ تسبیح تمام ویژگیهای مثبت فیلم است. ساخته جدید حمید نعمتالله یکی از معدود فیلمهایی هم هست که پایانبندی امیدوارکنندهای دارد و میتواند نمودی از «سینمای امید»ی باشد که در روز افتتاحیه وعدهاش داده شد و دیده نشد. یک اثر خوب دیگر، از یک کارگردان قابل احترام.