مایکل کاکس: لیگ برتر همیشه نسبت به تغییر و تحولات تاکتیکی عقب بوده و این عقبافتادگی معمولا باعث تعجب مربیان خارجی تازهوارد شده است. اواسط دهه 90 وقتی ونگر به انگلیس آمد از سیستمهای منسوخی که بسیاری از تیمها استفاده میکردند شگفتزده شده بود. مورینیو هم یک دهه بعد با ورودش به انگلیس و استفاده از سیستم 3-3-4 توفانی در لیگ برتر به پا کرد. آنچلوتی هم در بدو ورودش به چلسی با استفاده از خط میانی دایمند (لوزی شکل) موفقیتی آنی به دست آورد. در این میان شاید پیگرینی تنها استثنا باشد که غالبا از همان سبک و شیوه مانچینی در سیتی استفاده کرد و بعد البته نوبت به رانیری رسید، مربیای که پیش از این تجربه حضور در لیگ برتر را در مقام مربی چلسی، در ابتدای دوران رومن آبراموویچ داشت اما با رو آوردن به فوتبال مستقیم و ضدحملهای و جدا کردن رادیکال تیمش از فوتبال مبتنی بر مالکیت توپ که راه و روش غالب دوران خودش بود، دست به ابداعی فوقالعاده موفق زد. لیگ برتر این فصل هم شاهد یک ابداع دیگر بود، این بار به دست کونته در قالب سیستم 3-4-3، سیستمی که چلسی را از این رو به آن رو کرد. البته
3-4-3 پیش از این هم در لیگ برتر استفاده شده بود، توسط مربیانی از جمله برندان راجرز در لیورپول، لوییس فانخال در یونایتد و روبرتو مارتینز در ویگان. این تجربیات نتایجی مختلف به بار آورده بود، با این حال هیچکدام تاثیر و تداوم طرح کونته را نداشتند و برای همین این سیستم خیلی زود بدل به سیستمی خارجی و غریبه شد که در ابتدا هیچکس ذهنیت درستی برای مقابله با آن نداشت اما با گذشت زمان به نظر رسید 3-4-3 کونته مقابل سیستم مشابه خودش به مشکلات بیشتری میخورد تا برابر دفاع 4 نفره. روند پیروزیهای صد درصد چلسی بعد از تغییر سیستم کونته، درست مقابل تاتنهامی به پایان رسید که موریسیو پوچتینو بویژه برای این بازی تیمش را آماده اجرای
3-4-3 کرده بود. از اینجا به بعد بود که عامل ناشناخته کونته و تیم و سیستمش رنگ و بوی خودش را کمکم از دست داد. در یکی از هفتههای لیگ برتر در ماه ژانویه 8 تیم از مجموع 20 تیم لیگ از خط دفاعی 3 نفره استفاده کردند. تلاش تیمهای دیگر برای نمونهبرداری از سیستم کونته دقیقا نشان داد چطور یک مربی میتواند یک لیگ را متحول کند. حتی حالا به نظر میرسد رقبای چلسی دیگر دست کونته را خواندهاند؛ چلسی در 6 بازی اولش با سیستم 3-4-3 شش کلینشیت پیاپی به دست آورد اما در 7 بازی اخیرش حتی یک کلینشیت هم نداشته است. به هر حال کونته این فصل با استفاده از سیستمی ناآشنا توفانی در لیگ برتر به پا کرده و به احتمال زیاد در پایان جام قهرمانی را بالای سر خواهد برد و این حقیقتی است که بیش از هر کسی گوآردیولا را آزار میدهد. بخشی از مشکلات گوآردیولا از موفقیت فوقالعادهاش در بارسلونا سرچشمه میگیرد. اقتداری که بارسای گوآردیولا داشت باعث شد بسیاری از تیمهای لیگ برتر سعی بر نمونهبرداری از راه و روش بازی آنها کنند و بدین ترتیب گوآردیولا با ورود به جزیره قربانی نبوغ و خلاقیت خودش شد، چون حقههای او دیگر برای انگلیسیها ناشناخته نبود. تلاش گوآردیولا برای پیدا کردن حقههایی جدید برای سیتی هم تا اینجا چندان موفقیتآمیز نبوده است. گوآردیولا البته بزرگترین نابغه دوران خودش است و حتی بعد از جدا شدن از بارسا و پیوستن به بایرنمونیخ طرحی نو را به اجرا گذاشت، طرحی که در آن فولبکهای تیمش در هنگام مالکیت توپ بدل به هافبکهای میانی میشدند. این طرح با در اختیار داشتن فوتبالیستهای فوقالعاده
با کیفیت و باهوشی مثل فیلیپ لام و دیوید آلابا موفقیت زیادی برای او در بایرن به همراه آورد اما استفاده از آن در سیتی با توجه به تفاوت کیفیت مهرههایش نتایجی مشابه نداشته است. گوآردیولا در سیتی همچنین در ابتدا تلاش کرد از کلودیو براوو یک سوئیپر-کیپر رادیکال بسازد و عملا در نقش لیبرو از او استفاده کند اما ضعف براوو در اصول ابتدایی دروازهبانی باعث شکست خوردن این طرح هم شد و دروازهبان سابق بارسا از ترکیب اصلی بیرون رفت. استفاده از مهرههای هجومی در خط دفاعی هم اتفاق تازهای در لیگ برتر نیست. کوین کیگان و آرسن ونگر در اواخر دهه 90 و اوایل 2000 تقریبا در تمام پستهای بکفورشان از این ایده بهره بردند. با این حال هنوز تماشای بازی الکساندر کولاروف، فولبکی کاملا تهاجمی، در قلب دفاع و خسوس ناواس وینگری بشدت هجومی به عنوان فولبک راست جذابیت خودش را دارد. اینها همه نشانههایی از تلاش گوآردیولا برای رسیدن به طرحی جدید و ابداعی دیگر است که با استفاده از آن بتواند بر لیگ برتر چیره شود و سیتی را به قهرمانی جزیره برساند.