printlogo


کد خبر: 174324تاریخ: 1396/1/30 00:00
درباره این روزهای نویسنده‌ای که از «درد» می‌نویسد
ایستاده بر «برج 110»

فرزند فیروز زنوزی‌جلالی می‌گوید این نویسنده برای ادامه مراحل درمانی خود و از سوی پزشکان بیهوش شده است. به گزارش مهر، مراحل درمان فیروز زنوزی‌جلالی که طی روزهای اخیر در بیمارستان مسیح‌دانشوری تهران بستری است، با تشخیص تیم پزشکی ادامه یافته و به منظور درمان بهتر وی دیروز از سوی پزشکان بیهوش شده است. فرزند زنوزی‌جلالی در این زمینه به مهر گفت: پدرم امروز برای ادامه مراحل درمان به تشخیص پزشکان بیهوش شد و پس از آن لوله اکسیژن به ایشان متصل شد تا مراحل درمانی ایشان ادامه پیدا کند. وی افزود: پدر از سوی پزشکان برای انجام امور پزشکی بیهوش شده و به کما نرفته است. فیروز زنوزی جلالی در یک‌سال گذشته به دلیل مشکل ریوی مراحل متعدد درمانی را پشت سر گذاشته و در روزهای پایانی هفته گذشته به دلیل تشدید وضعیت سلامت، بار دیگر در بیمارستان مسیح دانشوری تهران بستری شده است. زنوزی جلالی از نویسندگان و منتقدان ادبی مطرح ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که توانسته جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و جایزه ادبی جلال آل‌احمد را به دست آورد. فارس در مطلبی با عنوان گزارش «یک ملاقات» درباره وضعیت این روزهای زنوزی‌جلالی می‌نویسد: تخت شماره 23 بخش 4 بیمارستان مسیح‌دانشوری میزبان برگزیده جلال است، وی 8 روزی می‌شود حال خوبی ندارد و در منطقه دارآباد تهران تحت درمان است. بالا و پایین زندگی را با همسرش معنا می‌کرد، صبوری‌ها و آرامش آن روزها را مدیون فرشته زندگی‌اش بود، همسرش را می‌گفت. زنوزی اغلب همسرش را با این واژه خطاب می‌کرد: «فرشته». بار قبل که به عیادتش رفته بودم فرشته زندگی‌اش بود، پذیرایی خوبی کرد، همکلام خوبی شد و از دردهای همسرش گفت اما این بار... پله‌های بیمارستان مسیح دانشوری برای رسیدن به بخش 4 بیمارستان، چندان اندک هم نبود، پیچ‌های مختلف را که طی کردیم به بخش 4 بیمارستان رسیدیم. هر بار پیش از بستری شدنش در بیمارستان، تماس که می‌گرفتم اشک می‌ریخت، برای نبود فرشته‌ای که همه چیزش بود و جای خالی‌اش حسابی ناراحتش می‌کرد. فکر کنم بعد از پر کشیدن فرشته، زنوزی هم بیشتر فروریخت. بالاخره به بخش 4 بیمارستان مسیح دانشوری رسیدیم، اتاق 6، تخت 23- ، پسرش کنار تخت نشسته بود، شاید 4 تخت این اتاق نمی‌دانستند او که روی تخت شماره 23 خوابیده کیست اما بدون تفاوتی او هم همانند دیگران پیراهن بیمارستان به رنگ آبی را پوشیده و خواب بود. با فرزندش همکلام شدم، از دردهای شدید پدرش می‌گفت، از تزریق زیاد مسکن برای التیام درد، می‌گفت مسکن‌ها نباشد دردهای شدید سراغش می‌آید، مدام کنارش هستیم و دوستانش هم به عیادتش می‌آیند. کمی که ایستادیم دوستان دیگری از رسانه هم آمدند. زنوزی جلالی، این نویسنده‌ای که هرگاه زنگ می‌زدم با حرارت احوالپرسی می‌کرد و حرف می‌زد این بار بدون کلامی خوابیده بود، آرام آرام؛ اما کمی که ایستادم بیدار شد ولی با درد... شاید نمی‌فهمیدم چه می‌کشید اما فرزندش می‌گفت درد شدیدی دارد و پزشکان بلافاصله مسکن تزریق می‌کنند. اما همچنان مقاومت می‌کرد، سلام که کردم متوجه نبود اما تعارفم کرد که روی صندلی بنشینم، فهمیده بود غریبه‌ام. حالش خوب نیست مرد برگزیده جایزه جلال، ظاهرا مسؤولان هم به عیادتش نیامده بودند اما دوستانش جویای حالش بوده‌اند، معاون فرهنگی ارشاد عذرخواسته بود چرا که در غم پدر است، ولی سایرین چرا نمی‌آیند را نمی‌دانم! سرم تزریق می‌کنند و گاهی هم سوپ تجویز می‌شود اما لوله‌ای که از پشت به ریه برای تخلیه آب ریه در نظر گرفته شده بود به تجویز پزشکان برای مدتی برداشته شده؛ اینها را پسرش می‌گفت، ولی خیلی خیلی نحیف‌تر از بار قبلی بود که دیده بودمش، خیلی لاغرتر. پسرش می‌گفت به دلیل مساعد بودن هوای شمال کشور عید چند روزی آنجا بودیم و حالش خوب بود اما تهران که آمدیم ورق برگشت، پزشکان براستی احیای مجددش کردند و حالا روی تخت بیمارستان است... یادم هست فیروز زنوزی‌جلالی آخرین باری که با هم تلفنی صحبت می‌کردیم می‌خواست دعایش کنم تا لکه تیره رنگ مشهود در آزمایشش عمیق نباشد اما بیماری‌اش عمیق‌تر از این حرف‌هاست ولی همچنان باید دعایش کنیم.  مرد ناوهای دریایی روزهای جوانی این بار با لباس آبی رنگ بیمارستان همچنان با زندگی دست و پنجه نرم می‌کند... برایش دعا کنیم... .
 


Page Generated in 0/0153 sec