خط لوله سومی نیز که دارای آینده روشنتری است، دریای کاسپین (خزر) را به اقیانوس هند وصل خواهد کرد. (این پروژه به سرپرستی شرکت یونوکال و با همکاری دلتااویل انجام میشود. اما این پروژه دارای مشکل بزرگی است، این خط لوله نهتنها از میان پاکستان میگذرد که بالاجبار از میان افغانستان نیز عبور میکند؛ کشوری که پس از شکست کامل روسها و از میان رفتن هرگونه دولت سازمان یافته در آن، صحنه مناقشات و درگیریهای داخلی بوده است. در دسامبر 1997، شرکت نفتی یونوکال ناگزیر شد پروژه خود را به دلیل عدم تفاهم با رژیم طالبان به حالت تعلیق درآورد. همه اقدامات بهعمل آمده برای یافتن راه حلی درباره این وضعیت ناکام ماند هر چند حتی معاون کمپانی یونوکال یعنی جان مارسکا به عنوان سفیر آمریکا در افغانستان تعیین شد. به منظور آغاز مجدد مذاکرات، کالین پاول، وزیر خارجه آمریکا یک کمک 43 میلیون دلاری را به رژیم طالبان برای جایگزین ساختن کشت خشخاش توسط روستاییان به تصویب رساند که پس از کسب موافقت سران اجلاس گروه هشت در ژنو (که هند نیز در آن بهعنوان ناظر شرکت کرد) مذاکرات چندجانبه در برلین سازماندهی شد و نمایندگان کشورهای آمریکا، انگلیس، پاکستان، افغانستان و روسیه در آن حضور یافتند. آلمان به واسطه ریاست بر گروه تماس سازمان ملل با افغانستان، میزبان این اجلاس بود. اما سوال این بود که مذاکرات با کدامیک از افغانها صورت خواهد گرفت؟ با دولت قانونی پرزیدنت ربانی که با وجود شناسایی بینالمللی دیگر کنترلی روی بخش اعظم کشور نداشت یا با امارت اسلامی که تحت حاکمیت یک فرقه قرون وسطایی به نام طالبان بود؟ گردانندگان اجلاس تصمیم گرفتند که گروه دوم را دعوت کنند که البته این نقض آشکار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر ممنوعیت پذیرش مقامات رژیم طالبان بود. بدینترتیب مقامات طالبان با در دست داشتن روادید معتبر به آلمان سفر کردند تا در هامبورگ موعظه کرده و به جمعآوری منابع مالی بپردازند. طالبان یک گروه برادری نزدیک به هم هستند؛ فرقهای از مذهب تسنن که بازگشت به شکل صدر اسلام را تبلیغ میکند. رهبران آن کهنهسربازان جنگ علیه روسها هستند که همگی هنگام جنگ معلول شدهاند. آنها یک ملای دهاتی به نام عمر را به رهبری برگزیدهاند که هرگز به خارج مسافرت نکرده و حتی یکسوم کشورش را نمیشناسد. در هرج و مرجهای ناشی از عقبنشینی روسها، طالبان از مزیت روابط نژادی سود جست. مانند اکثر سران سرویسهای مخفی پاکستان (ISI)، آنها پشتون هستند. ملاعمر خود را امیرالمومنین نامید و یک امپراتوری تشکیل داد که فقط توسط پاکستان، عربستان سعودی و امارات عربی متحده به رسمیت شناخته شد. به دلیل فقدان مهارت در روابط بینالملل، آنها به دوستان آمریکایی خود که در جنگ علیه روسها آنها را یاری کرده بودند روی آوردند بنابراین لیلا هلمز، خواهرزاده ریچارد هلمز (مدیر سیا از 1966 تا 1973) به طور غیررسمی نمایندگی آنها در سازمان ملل را بر عهده گرفت. در سیاست داخلی در میان مردم نظمی آهنین برقرار کردند، علیه زنان تبعیض روا داشتند و از اعمال لامذهبی جلوگیری کردند. بعد از اینکه برای مدتی اجازه دادند تریاک کشت شود، سپس آن را قدغن کردند و بعضی از روستاییان از هر درآمدی محروم شدند. طالبان بخش وسیعی از کشور را در اختیار اسامه بن لادن قرار دادند. طالبان که در ریزهکاریهای دیپلماتیک تجربهای نداشتند، درصدد برآمدند در ازای به رسمیت شناخته شدن رژیمشان از طرف دولتهای خارجی اجازه دهند خط لوله از افغانستان عبور کند. وقتی که دیدند این غیرممکن است چون که سازمان ملل دولت دیگری را به رسمیت میشناخت (دولت سست بنیاد پرزیدنت ربانی) به گفتوگوها پایان دادند. طبق گفته دیپلمات پاکستانی، نیاز نائیک، طالبان شروع به تهدید کرد و در اواسط جولای اعلام کرد که مساله را با سلاح حل خواهند کردند. ایالات متحده طرحی ریخت تا رهبران اساسی افغانستان را حذف کند، چه ملاعمر باشد چه فرمانده مسعود (که احساسات ضدآمریکاییاش مثالزدنی بود) و به جای آنها یک حکومت دستنشانده سر کار آورد. میخواستند با دعوت از ظاهر شاه، پادشاه اسبق افغانستان یک پادشاه فراموش شده که روزهای آخر زندگیاش را در رم در تبعید میگذراند، به حکومت دست نشانده قدری مشروعیت ببخشند. در اواسط جولای، قدرتهای بزرگ با این نقشه موافقت کردند.
ادامه دارد