printlogo


کد خبر: 176252تاریخ: 1396/3/9 00:00
آیا تصور ما از ماکیاولی درست است؟
آموزگار سیاست فریب‌ یا راهنمای آزادی؟

اریکا بنر:  اگر فردی تازه‌وارد در دنیای سیاست هستید که می‌خواهد سریع به بالاترین مقام در یک دموکراسی دست یابد، چگونه باید این کار را انجام دهید؟ شما می‌توانید کار خود را با مطالعه کتابی آغاز کنید که یک کارگزار ایتالیایی بی‌پول، آن را ۵۰۰ سال پیش نوشته است. طبق این کتاب، سریع‌ترین راه آن است که از آغاز، بخت یار شما باشد، با مقدار زیادی پول ارثیه و امتیاز ارتباطات خانوادگی. اگر دروغگویی و شکستن سوگندهای‌تان به شما در سرکوب مخالفان کمک می‌کند، بگذار چنین باشد. مردم را بهترین دوست خود کنید. قول دهید از منافع آنها برابر خارجی‌ها و نخبگان فرصت‌طلب دفاع می‌کنید. به دشمنی‌های حزبی دامن بزنید به‌طوری که به نظر برسد تنها شما فراسوی این دشمنی‌ها، ناجی میهن هستید. نام این کتاب «شهریار» و نویسنده آن «نیکولو ماکیاولی» است. به‌غیر از تلویزیون و توئیتر، به نظر می‌رسد تکنیک‌های «شهریاران جوان» جاه‌طلب، آنچنان که او آنها را می‌نامد، ذره‌ای تغییر نکرده است. اما چرا ماکیاولی یک کتاب کامل درباره آنها نوشته است و آن را با چاشنی داستان مردانی آمیخته است که با رشوه‌دهی و سوءاستفاده از نقاط ضعف به قدرت رسیده‌اند: ژولیوس سزار، پاپ الکساندر ششم و چزاره بورجیا؟(1) اغلب مردم امروز تصور می‌کنند ماکیاولی تنها روش‌های این سیاستمداران را توصیف نکرده است، او این روش‌ها را توصیه می‌کند، یعنی اینکه خود ماکیاولی نخستین انسان ماکیاولیایی(2) بوده است، نخستین آموزگار صادق سیاست فریب‌کارانه. طبق واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد، این صفت به‌معنای «حقه‌باز، دسیسه‌چین و بی‌وجدان، بویژه در دنیای سیاست» است. همراه با اخبار روزانه، فرهنگ عامه فوجی از چهره‌های ماکیاولیایی را به خانه‌های ما آورده است و به آنها جلوه‌ای انسانی و سرگرم‌کننده داده است: «تونی سوپرانو»،(3) «فرانک» و «کلر آندروود» در سریال خانه پوشالی و «لرد پیتر بیلیش» از شخصیت‌های سریال بازی تاج و تخت. این انسان‌های ماکیاولیایی آدم‌هایی رذل هستند اما از آن نوعی که زیرکانه عمل می‌کنند. ما در حین تماشای ترفندهای آنها از صفحه تلویزیون، همانند قربانیان آ‌نها، به‌ناچار به‌واسطه قوه ابتکار منحرف آنها، اندکی فریفته می‌شویم. بنابراین دیگر برای ما شوکه‌کننده نیست که تصور کنیم مردی بسیار باهوش که در 5 قرن پیش می‌زیسته است، در دورانی که تصور می‌کنیم بسیار ظالمانه‌تر از دوران خودمان است، وقت خود را هر شب پشت میز کارش در حومه شهری «توسکان»(4) می‌گذرانده است و در حالی که همسر و فرزندانش همان نزدیکی خوابیده‌، کتاب راهنمای حاکمان خودکامه و پوپولیست‌های بدبین امروزین را به رشته تحریر درمی‌آورده است. اما اگر ما در حال نادیده انگاشتن پیام‌های کمتر واضح ماکیاولی باشیم، یعنی بینش‌های ژرف‌تر او درباره دنیای سیاست، آنگاه چه باید گفت؟ تا حدود یک دهه پیش، هرگز به ذهن من خطور نمی‌کرد که این پرسش را مطرح کنم. بخشی از شغل من آن بود که دروس «از افلاطون تا ناتو» را در حوزه تاریخچه اندیشه‌ها تدریس کنم و بحث از ماکیاولی در ابتدای سال تحصیلی اتفاق افتاد، بین بحث از «آگوستین» و «هابز». همانند بسیاری از مدرسان خسته از فشار کار زیاد، من برای تدریس، راه‌های میانبر خاص خود را داشتم. من کتاب‌های شهریار و گفتارها را برمی‌داشتم، تمام عبارات ماکیاولیایی و جالب‌توجه را برجسته می‌کردم و از باقی مطالب به‌سرعت می‌گذشتم. من در چکیده‌های آکادمیک می‌خواندم که ماکیاولی شیفته نجات شهر زادگاه خود، فلورانس و کشورش ایتالیا بود، آن هم در زمانی که هر دو بر اثر جنگ‌ها ویران شده بودند. آری! او برای خشونت و ریاکاری، عذرهایی شرورانه می‌تراشد اما دلایل او، میهن‌پرستانه، از روی حسن‌نیت و انسانی بود. با این وجود، من هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر این نظریه را زیر سوال می‌بردم. من کم‌کم متوجه شدم نوشته‌های ماکیاولی در زمان‌های مختلف با لحن‌های متفاوتی سخن می‌گوید. در یک لحظه به نظر می‌رسد او مردانی را ستایش می‌کند که سوگندهای خود را آزادانه زیر پا می‌گذارند و برای معاملات منصفانه اهمیت چندانی قائل نیستند اما او همچنین، در بندی که اغلب اندیشمندان آن را نادیده می‌گیرند، می‌گوید: «پیروزی‌ها بدون قدری احترام، بویژه برای عدالت، هرگز پایدار نخواهند بود». من در مقابل هر حکم ماکیاولیایی بدبینانه، 2 یا 3 حکم دیگر پیدا می‌کردم که با آن در تضاد بود. من کم‌کم به این امر شک کردم که ماکیاولی به توصیه‌های خودش باور داشته است. این شک‌ها تشدید شدند هنگامی که من به کاوش زندگی و زمانه او پرداختم و کوشیدم دریابم چه چیزی او را واداشته است چنین سخنانی بگوید. داستان متداول آن است که او کتاب شهریار را به‌عنوان یک تقاضانامه شغلی نوشته است، هنگامی که در پی آن بود که به‌عنوان مشاور ممتازترین خانواده فلورانس، یعنی خانواده ابرثروتمند «مدیچی»، استخدام شود اما ماکیاولی به‌عنوان یک کارمند مهم و مسؤول دفاع و امور خارجه، یکی از سرسخت‌ترین مدافعان جمهوری بوده است. درست یک سال پیش از آنکه او نخستین پیش‌نویس «کتاب کوچک» خود را تمام کند، خانواده مدیچی پس از گذراندن سال‌ها تبعید، با کودتایی با پشتیبانی خارجی وارد فلورانس شدند. آنها عمیقا به دلبستگی‌های او بدگمان بودند، او را از مسؤولیت‌هایش برکنار کردند، سپس با سوءظن به توطئه او علیه آنها، او را به زندان انداختند و شکنجه کردند. اگر ماکیاولی کتاب شهریار را برای خانواده مدیچی فرستاده باشد - که نامحتمل به نظر می‌رسد - او نمی‌توانسته انتظار داشته باشد آنها «نصیحت» او را مبنی بر رشوه‌دهی، کلاهبرداری و آدمکشی برای رسیدن به قدرت، به‌عنوان حکمتی دوستانه، هدیه بپذیرند. این امر نیز کمکی به برآوردن هدف او نمی‌کرده است که او خانواده مدیچی را در اهداییه کتاب «شهریاران» خطاب می‌کند و بر دوری آنها از مردم اصرار می‌ورزد. درست همانند دیکتاتورهای مدرن، خانواده مدیچی مشتاق بودند این تصور را زنده نگه دارند که آنها صرفا «شهروندان ممتاز» در جمهوری فلورانس هستند، نه پادشاه یا دیکتاتور. آنها را شهریاران خطاب‌کردن، یک گستاخی جسورانه بود. جای شگفتی نیست که خوانندگان شهریار در اوایل دوران مدرن، فیلسوفانی نظیر «فرانسیس بیکن»، «اسپینوزا» و «روسو» تردیدی نداشتند که این کتاب افشای زیرکانه فریب‌های شهریارانه است، یک کتاب راهنمای دفاع از خود برای شهروندان. روسو آن را «کتاب جمهوری‌خواهان» لقب داده بود. بر مبنای شهرت یا ظواهر قضاوت نکنید. «هیچ چیزی را تنها بر مبنای سخنان مراجع قبول نکنید». اینها برخی اندرزهای کمتر شناخته‌شده ماکیاولی است و ما باید آنها را در مورد سخنان خودش به کار بریم. اگر ما دوباره به کردار او در جریان زندگی‌اش نگاه بیندازیم و اینکه چگونه زندگی او افکارش را شکل داده است، چنان به نظر می‌رسد که گویی تصور ما از ماکیاولی، به‌کلی نادرست است. و اکنون زمان آن است که فهم درستی از او داشته باشیم، زیرا در مقایسه با او، هیچ نویسنده معاصری راهنمای بهتری برای فهم و رویارویی با جهان سیاسی ما نیست. او هم به‌عنوان کارگزار عالیرتبه حکومت جمهوری و هم از طریق آثارش، شامل انبوهی از اشعار، کمدی‌های بی‌ادبانه و تاریخچه تراژیک اما مکتوم فلورانس، زندگی خود را صرف مبارزه برای دفاع از حکومت جمهوری شهرش در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی می‌کند؛ جنگی دشوار با نبردهایی در جبهه‌های مختلف. این امر ماکیاولی را وامی‌دارد تا سفری طولانی در میان فرانسه همراه با پادشاه لویی دوازدهم انجام دهد و ماکیاولی را به دربار چزاره بورجیا می‌کشاند که در آنجا طی چندین ماه اعصاب خردکن می‌کوشد جوان پرخاشجو را متقاعد کند که از حمله به فلورانس خودداری کند. ماکیاولی متقاعد شده بود تهدیدهای واقعی آزادی از درون سرچشمه می‌گیرد، از یکسو بر اثر نابرابری‌های فاحش و از سوی دیگر حزب‌گرایی افراطی. او با چشم خودش مشاهده کرده بود حکومت استبدادی در چنین شرایطی می‌تواند با سهولتی وحشتناک ریشه بدواند و شکوفا شود، حتی در جمهوری‌هایی نظیر فلورانس با سنت‌هایی افتخارآمیز از خودحکومتی(5) مردم‌پسند. تاریخچه پرتلاطم شهرش، به ماکیاولی درسی آموخت که او می‌کوشد آن را به خوانندگان آینده خود انتقال دهد؛ اینکه هیچ انسان واحدی نمی‌تواند بر مردمی آزاد چیره شود مگر آنکه آنها خودشان به وی اجازه دهند. او به ما می‌گوید: «آدمیان آنقدر ساده هستند، آنقدر در برابر نیازهای جاری فرمانبردار هستند که انسان فریبکار همیشه کسی را خواهد یافت که اجازه بدهد فریب داده شود». او به هر یک از ما می‌گوید: شما آن کس نباشید. شهروندان باید متوجه این امر باشند که با اعتماد بیش از حد به رهبران و اعتماد بسیار کم به خودشان، آنها کابوس‌های سیاسی خودشان را به وجود می‌آورند. او نزدیک به پایان حیاتش، به دوستش می‌گوید: «من دوست دارم راه دوزخ را به مردم نشان دهم تا آنها بتوانند از آن دوری کنند». بنابراین شهروندان برای حفظ آزادی‌های خود، چه کاری می‌توانند انجام دهند؟ اول اینکه آنها می‌توانند خود را تعلیم دهند تا نیرنگ‌های مختلف در کتاب راهنمای دیکتاتور آینده را تشخیص دهند. کتاب شهریار ماکیاولی بیشتر این نیرنگ‌ها را توصیف می‌کند، به شیوه‌هایی که ابهام گیج‌کننده آنها را تقلید می‌کند. برای مثال، روزی که دونالد ترامپ فرمان اجرایی خود درباره مهاجران 7 کشور را امضا کرد، این سخنان به‌نحو دردآمیزی بجا بود: «بزرگ‌ترین مایه منزلت یک شهریار جدید آن است که کارهای بزرگ پیش بگیرد و سرمشق‌هایی بی‌نظیر از خود ارائه دهد. نمونه چنین شهریاری در دوران ما، «فردیناند آراگون»(6) است. اگر کارهای او را در نظر بگیریم، کارهایی بزرگ و برخی از آنها فوق‌العاده هستند. او ذهن بارون‌های کاستیل را با جنگ مشغول کرد، به‌نحوی که آنها متوجه نشدند او در حال به دست آوردن شهرت و قدرت در برابر آنان است. در کنار این، برای دست‌زدن به کارهای بزرگ‌تر، همواره با استفاده از دین، او به کار ستمگری دیندارانه روی آورد، یعنی به اخراج و پاکسازی مارانوها [یهودیان و مسلمانانی که با زور مجبور شدند به مسیحیت بگروند] از قلمرو پادشاهی خود دست زد؛ هیچ سرمشقی نکبت‌بارتر از این نمی‌تواند وجود داشته باشد، بنابراین او همواره کارهای بزرگ پیش گرفته و انجام داده است که همواره ذهن مردمان تحت سلطه او را در حالت بلاتکلیفی و ستایش و سرگرم با نتایج آن کارها نگه داشته است. کارهای او یکی پس از دیگری انجام شده است، به‌نحوی که مردم هرگز فرصت آن را نداشته‌اند به‌طور مداوم علیه او اقدام کنند». هنگامی که ما می‌دانیم اینها سخنان ماکیاولی هستند، تمایل داریم اجازه دهیم خوانش‌مان از این سخنان تحت تأثیر شهرت او قرار گیرد. اما اگر فردی ناشناس این متن را در اینترنت در معرض دید عموم قرار دهد، چگونه درباره آن قضاوت خواهید کرد: به‌عنوان ستایش بی‌حد و حصر از درایت سیاسی یک رهبر بزرگ، یا ریشخند بی‌مزه خودبزرگ‌بینی و حقه‌های سطحی او؟ شاید شما گمان کنید کل این یک چالش فکری است برای آزمودن اینکه آیا شما می‌توانید بوی دردسر را در پشت سخنان پرطمطراق و بیش‌فعالی دیوانه‌وار حس کنید یا خیر و شاید شما از خود بپرسید: آیا چنین تاکتیک‌هایی برای ایجاد حواس‌پرتی و سرگرمی، هرگز می‌تواند برای دولت‌ها ثبات پایدار به ارمغان آورد؟ پاسخ ماکیاولی این است که نه! آنها نمی‌توانند. موفقیت سیاسی حقیقی نیازمند روش‌هایی کاملا متفاوت است: دیپلماسی محافظه‌کارانه راه‌حل‌های بلندمدت برای مسائل پیچیده. ماکیاولی در کنار آموزه‌های خود برای شهروندان، پیامی نیز برای شهریاران پوپولیست تازه‌کار دارد. او به آنها می‌گوید شاید شما با استفاده از تاکتیک‌های «تفرقه بینداز و حکومت کن» و دیگر ترفندهای موجود به‌سهولت به اوج قدرت رسیده باشید. شاید مردم نسخه منفعت‌طلبانه شما از واقعیت جهان ما در برابر هزاران فرصت‌طلب را برای مدتی باور کنند اما در کارزار روزانه حکومت‌داری، واقعیت‌هایی سرسختانه‌تر تأثیرگذار هستند. سپس شما وسوسه خواهید شد تا به همه نشان دهید رئیس کیست و تلاش می‌کنید از یک نظم مدنی به یک نظم مطلقه فراروید. اما آگاه باشید، شهروندانی که بدان خو گرفته‌اند که قوانین و مجریان قانون بر آنها حکومت کنند، در این وضعیت‌های بحرانی حاضر نیستند از یک خودکامه فرمانبرداری کنند و اگر شما آزادی‌های آنها را سلب کنید، آنها هرگز آن آزادی‌ها را فراموش نمی‌کنند. «خاطره آزادی دیرین آنها، آرامش را از چشمان‌شان می‌رباید». آنها با شما خواهند جنگید و شما را پایمال زمین سوخته و خون‌آلود خواهند کرد. اوه! و به خودتان زحمت ندهید که برای بیرون نگه داشتن خارجی‌ها دیوار بسازید. نابرابری‌های زهرآگین، شهروندانی که از یکدیگر نفرت دارند، دولتی که فاقد مشروعیت است؛ اینها همان چیزهایی هستند که دولت‌ها را آسیب‌پذیر می‌کنند. دیوارها تنها شکست شما را در رویارویی با این مسائل به نمایش می‌گذارند.
امروز نیز باز هم دموکراسی‌های کهنه و نو برای حفظ حیات خود می‌جنگند. در بین اظهارات دوپهلوی خود، ماکیاولی این نکته را روشن می‌کند که چرا حکومت مردم‌پسند قانونمدار همواره بهتر از حاکمیت استبدادی است: «مردمی که هر آنچه را که می‌خواهند می‌توانند انجام دهند، بی‌خرد هستند اما شهریاری که هر آنچه را که می‌خواهد می‌تواند انجام دهد، دیوانه است». زندگی و سخنان او ما را برمی‌انگیزد تا علائم خطر سیاسی را با هوشیاری بیشتری بخوانیم و جنگجویانی سرسخت در راه آزادی‌های خود باشیم.
----------------------------------
پی‌نوشت:
1- «Cesare Borgia» – سیاستمدار اسپانیایی (۱۵۰۷-۱۴۷۵) و فرزند نامشروع پاپ الکساندر ششم [مترجم]
2- Machiavellian
3- «Tony Soprano» – شخصیت اصلی سریال خانواده سوپرانو [مترجم]
4- «Tuscan» – منطقه‌ای در ایتالیا به مرکزیت فلورانس [مترجم]
5- «Self - Government» – کنترل حکومت یک جامعه توسط اعضای خود آن جامعه و به دور از هرگونه استبداد [مترجم]
6- «Ferdinand of Aragon»- پادشاه سیسیل و آراگون در اسپانیا (۱۵۱۶-۱۴۵۲) [مترجم]
 منبع: Guardian
ترجمه: علی برزگر، ترجمان


Page Generated in 0/0095 sec