مهدی سلمان
آلیس در حالی که کوچک شده بود از دروازه گذشت و وارد شیراز شد، تازه داشت از دیدن گل و بلبل لذت میبُرد که ناگهان یک خرگوش سفید دید. خرگوش هر دو دست را روی دلش گذاشته بود و همینطور که دولّا شده بود، گریه میکرد... آلیس جلو رفت و گفت آهای خرگوش کوچولو حالت خوبه؟ خرگوش کوچولو نگاه عاقل اندر سفیهی به آلیس کرد و گفت: آره! از رنگ کبود و اشکهای روی صورتم معلوم نیست؟! آلیس که فهمید سوتی داده پرسید: تو استادیوم راهت ندادن یا کنسرتت لغو شده؟ خرگوش سفید زیر لب فحش بدی داد و گفت: نظرت درباره روح چیه؟
آلیس با تعجب گفت: خُب برو دکتر! خرگوش دوباره فحش قبلی را تکرار کرد ولی اینبار بلندتر و گفت: اگه پول داشتم که تا حالا رفته بودم نابغه! در همین لحظه صدایی توجه آلیس را به خود جلب کرد.
صدا مال یک کرم گُنده با دندانهای یکخط در میان بود که داشت با دُمش یک بَنر بزرگ را نشان میداد. روی بنر نوشته بود: «ویزیت بیماران بیبضاعت رایگان است».
آلیس و خرگوش سفید از کِرم تشکر کردند و خوشحال و خندان رفتند تا رسیدند جلوی مطب، اما دیدند مطب پلمب شده و روی یک برچسب با آرم نظامپزشکی شیراز نوشته: ...پزشک مذکور به دلیل خودداری از دریافت تعرفه مصوب از بیماران نیازمند، به یکسال محرومیت از اشتغال به طبابت در محل ارتکاب تخلف! محکوم میباشد...
آلیس با چشمهای گِردشده خواست حرفی بزند که دید خرگوش بیچاره نفس کشیدن را فراموش کرده، پس سوتزنان دور شد...