فاطمه جعفریان: روزهای اخیر اعتراضات مردمی گسترده به نشست سران گروه 20 مورد توجه رسانههای جهان قرار گرفت. این اعتراضات در مدت حدود 2 دهه برگزاری این اجلاس دیگر به روالی عادی تبدیل شده است اما چرا؟ دلیل این اعتراضات گسترده مردمی چیست؟ در میان خبرهای مختلفی که از تظاهرات و درگیری و زخمیهای این اعتراضات بیان شده، کمتر به دلیل اصلی این حجم نارضایتی پرداخته میشود و این در حالی است که امروز جامعه ما بیش از همیشه نیازمند این است که دلیل چنین اعتراضاتی را بداند.
وقتی در دهه 80 میلادی نولیبرالیسم بهوسیله تاچر و ریگان به عرصه اقتصاد کشیده شد شاید کمترکسی میدانست همه هدف آن نجات شرکتهای بزرگ و افزایش سودآوری آنهاست. آن روزها مهمترین استدلال نولیبرالها نجات اقتصاد بحرانزده کشورهایشان بود، اما عملکرد و هدف واقعی این نوع اقتصاد چیزی غیر از این بود. در همین سالها موضوع جهانیسازی یا جهانی شدن نقل محافل دانشگاهی شد و بحثهای زیادی درباره آن درگرفت اما این جهانیسازی هم سوی دیگر هدف اصلی نولیبرالیسم بود. شرکتهای بزرگ چندملیتی درگیر بحران برای افزایش قدرت و ثروت خویش دیگر تاب مرزها و قوانین داخلی کشورها را نداشتند و اینگونه بود که دانشگاه و سیاستمداران غربی در عرصه عمل و نظر نسخه نولیبرالیسم و جهانی شدن را برای جهان پیچیدند.
اما در این نسخه جدید چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟ تا آن روز دولتهای غربی تحت تاثیر مطالبات ایجاد شده بهوسیله مارکسیسم از نسخه اولیه لیبرالیسم فاصله گرفته و اقتصاد کینزی که اقتصادی آمیخته با سوسیالیسم بود را در پیش گرفته بودند، اقتصادی که منابع دولتها را بهجای اینکه صرف کمک مالی و رشد شرکتهای بزرگ کند، صرف هزینههای اجتماعی و عدالت اجتماعی میکرد، طبیعتا در چنین شرایطی دخالت دولت در اقتصاد بیشتر شده و دست شرکتها هم برای سودآوری بیشتر بسته میشد، این چیزی نبود که به مذاق سرمایهداران بزرگ خوش بیاید و نولیبرالیسم نسخه خوبی برای برچیدن آن بود. اما مقابله با اقتصاد کینزی فقط در درون کشورهای غربی کفایت نمیکرد، باید زمینه ورود شرکتهای بزرگ به کشورهای دیگر بویژه کشورهای جهان سوم با منابع اولیه و اقتصاد سرشار از فرصت سرمایهگذاری باز میشد و اینجا بود که نسخه جهانیسازی به همراه توجیهات فریبنده به جهان عرضه شد، اما باز هم این نقطه پایان ماجرا نیست؛ همه کشورها به قواعد وضع شده جهانیسازی پایبند نیستند، برخی از آنها دخالت زیادی به نفع اقتصادهای ملی خود در اقتصاد دارند، چاره کودتاهای خونین و صدها هزار و حتی میلیونها کشتهای بود که به این کشورها تحمیل شد و حضور دستنشاندگانی که درهای اقتصاد را به روی شرکتهای بزرگ بگشایند و «نتیجه، فاجعهبار بود».
علاوه بر انسانهایی که طی این کودتاهای مرگبار در سالهای دهه 80 در کشورهای مختلف کشته و سر به نیست شدند، انسانهای دیگری نیز در پی هجوم سرمایهداری وحشی یا همان نولیبرالیسم به کشورشان از فقر و گرسنگی مردند. هجوم شرکتهای خارجی به این کشورها اگرچه آن روزها با توجیهاتی چون کمک سرمایهگذاری خارجی به رونق اقتصاد داخلی صورت میگرفت، اما در پس پرده آن تولید داخلی بود که نابود میشد، کارگرانی بودند که یکییکی بیکار میشدند و اقتصادی که اگرچه اندکی و فقط اندکی رشد میکرد اما این رشد به قیمت فقر و بیچارگی خیل عظیمی از مردم این کشورها تمام میشد. عدالتی که به پای رشد اندک و البته ناپایدار ذبح میشد تا حاصل آن را شرکتهای نفتی و غیرنفتی غربی تصاحب کنند و بیش از پیش بر سرمایه خویش بیفزایند.
اجلاس جی 20 سال 1999 تشکیل شد و هدف خود را مشارکت جهانی برای فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی بیان کرد اما واقعیت این است که همه راهکارهای ارائه شده در چنین اجلاسهایی فقط و فقط دامن زدن به بیعدالتیهایی است که سالهاست تحت عناوین پر زرق و برق و با همکاری و همراهی نهادهای مالی بینالمللی و کشورهای غربی به جهان تحمیل شده است. اگر امروز مردمانی اینچنین در برابر برگزاری این اجلاس در کشورشان میایستند دلیلش این است که به عدالت معتقدند عدالتی که نباید بهخاطر منافع چند سرمایهدار جهانی نابود شود. عدالتی که امروز بیشتر از همیشه مردم ما نیز به آن و بیشتر به مطالبه آن با همه توان نیازمندند.