printlogo


کد خبر: 178165تاریخ: 1396/4/22 00:00
گفت‌وگوی «وطن‌امروز» با گلاره جباری فعال اجتماعی و مجری تلویزیون
فرهنگ‌ کار داوطلبانه نداریم

موضوع «آتش به اختیار» که رهبر حکیم انقلاب در دیدار دانشجویان مطرح کردند، همان فعالیت‌های جهادی و خودجوشی است که جریان‌های مردم‌نهاد باید انجام دهند. «انجمن حامی» یکی از تشکل‌هایی است که سال‌هاست در مناطق محروم در جهت توسعه آموزش و فرهنگ کتابخوانی کار می‌کند. گلاره جباری، مجری تلویزیون امروز بیش از 2 سال است در انجمن حامی فعال است و فعالیت‌های اجتماعی‌اش امروز بیشتر از کارش در تلویزیون است. گفت‌وگو درباره فعالیت‌های اجتماعی داوطلبانه بویژه انجمن حامی را با گلاره جباری در زیر بخوانید.
***
 خودتان را مختصرا معرفی کنید.
گلاره جباری هستم. لیسانس خبرنگاری از دانشکده خبر دارم و 12 یا 13 سال است در حوزه رسانه فعالیت می‌کنم. مجری تلویزیون هستم و الان در مجله تخصصی حوزه ارتباطات کار روابط عمومی را انجام می‌دهم و در کنار آن به فعالیت‌های اجتماعی مانند انجمن حامی می‌پردازم.
 می‌دانید که اصل بحث ما در حوزه اجتماعی است. در درجه اول می‌خواستیم بدانیم انجمن حامی چه جور جایی است، چه کارهایی انجام می‌دهد و شما در آنجا چه کاری انجام می‌دهید؟
16 سال پیش عده‌ای از افراد دغدغه‌مند در حوزه فرهنگی و آموزشی در کنار هم جمع شدند و تصمیم گرفتند این انجمن را راه‌اندازی کنند و هدف اصلی آنها هم ترویج بحث آموزش و کتابخوانی در مناطق محروم کشور بود. بویژه مناطق مرزنشین کشور که بیش از همه محرومند. در شرق و غرب کشور کار می‌کنند و بخش بزرگ کار آنها در سیستان‌وبلوچستان است که به لحاظ کلی و به‌صورت اخص به لحاظ آموزشی و فرهنگی فقیر هستند. این انجمن در آنجا حدود 23 مدرسه ساخته، 13 کتابخانه تأسیس کرده و تعداد خیلی زیادی از کتابخانه‌ها را تجهیز کرده‌است. این انجمن ثبت کشوری شده است اما هیچ وابستگی دولتی و سیاسی و ... ندارد و این افراد یک عده افراد دغدغه‌مند هستند که این کار را شروع کردند. البته با توجه به نیروهایی که در چند سال اخیر  به این انجمن اضافه شده‌اند و با توجه به فکری که اعضای این انجمن داشتند بسیار پیشرفت کردند و در این یک سال یا یک سال و نیم اخیر خیلی کارهای بیشتری انجام شده است.
 شما از کی عضو شدید؟
2 سال پیش به‌عنوان مجری دعوت شده بودم که همایش‏شان را اجرا کنم- اجرای نهاد‌های خیریه‌ را رایگان انجام می‌دهم- خیلی از کار آنها خوشم آمد و با آن چیزهایی که در ذهن من وجود دارد برای یک فعالیت اجتماعی بسیار نزدیک است و احساس کردم تمایل بیشتری برای همکاری با آنها دارم. خودم به آنها پیشنهاد دادم که می‌خواهم فعالیت بیشتری در این انجمن داشته باشم. با تعدد جلسات و برنامه متوجه شدم در بخش رسانه و اجرا با توجه به کار تخصصی خودم می‌توانم به آنها کمک کنم. بعد از آن هم در سفرهای‌شان به‌عنوان خبرنگار می‌رفتم و یک نکته‌ای که در سفرها بود این بود که حال و هوای روحی که فرد در سفر پیدا می‌کند و دغدغه اجتماعی که دارد بعد رفتن به آن مناطق بسیار متفاوت می‌شود. تا قبل رفتن می‌گفتم دوست دارم به مناطق محروم کمک کنم، دوست دارم در بحث آموزش بچه‌های محروم فعال باشم ولی وقتی رفتم احساس کردم کاری که می‌کنیم کم است و چرا دیر وارد کار شدم و چقدر اوضاع خراب‌تر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم. دیدن بچه‌ها از نزدیک خیلی در احساسات آدم تأثیر می‌گذارد.
 خیلی‌ها می‌گویند فعالیت‌های اجتماعی‌ای که برخی انجام می‌دهند مثل دیوار مهربانی، صرفا تخلیه احساسات روانی و عاطفی افراد است؛ شما نسبت به این مسأله چه نظری دارید؟
اتفاقاتی که در آنجا رخ می‌دهد آنقدر پیچیده است که اصلا بحث تخلیه روانی اتفاق نمی‌افتد. در خیریه‌هایی که در تهران است شاید اینگونه باشد اما کار در مناطق محروم آنقدر سخت و عجیب است که اگر شما برای پز و شهرت آمده باشید، قطعا وسط کار می‌برید. کار هر کسی نیست که در یک هفته در دمای 40 یا 50 درجه بدون آب، بدون حمام، بدون هیچ امکاناتی برود در روستاها بگردد و آنجا را تجهیز کند. با صحنه‌هایی روبه‌رو خواهد شد که برایش دردناک است و اینکه شما خودت را در معرض این درد‌ها قرار دهی قطعا موجب خالی کردن هیجان نخواهد شد. بحث انسان‌دوستی آن را نمی‌شود در نظر نگرفت. با آن دسته انجمن‌هایی که بیشتر حالت «شو» دارد مخالفم. اعضای انجمن حامی با حضور من در انجمن مخالف بودند و می‌گفتند نباید خبرهای ما پخش شود و نباید اسمی از ما جایی برده شود. برای اینکه ما کار خود را می‌کنیم ولی توجیه‌شان کردیم که اگر می‌خواهید کاری را راحت‌تر انجام دهید برای جذب خیران بیشتر باید از رسانه استفاده کرد.
ما در ایران خیلی کم فعالیت داوطلبانه انجام می‌دهیم نسبت به بقیه کشورهای دنیا و برای من نوعی به شخصه از وقتی که فعالیت اجتماعی انجام داده‌ام، اگر بخواهم تأثیرش روی روح و روانم را در نظر بگیرم، واقعا حالم بهتر است. شما وقتی کاری را انجام می‌دهید و عکس‌العمل آن را روی  آن بچه‌ها می‌بینید و تشکر آنها را می‌بینید مگر می‌شود حال‌تان را بهتر نکند؟ فکر می‌کنم همه  آدم‌ها کار داوطلبانه را دوست دارند. یکی در محیط‌زیست، یکی در آموزش و یکی در حوزه کودکان کار... هرکسی در هر زمینه‌ای دوست دارد کار داوطلبانه را انجام دهد. برای اینکه در این کار هیچ پولی برای آن دریافت نمی‌کنی با دل و جان بیشتری انجام می‌دهی و فقط به‌خاطر روح و روان خودت انجام می‌دهی. فکر می‌کنم بحث مذهبی آن هم وجود دارد؛ کمک کردن به دیگران. این موضوع حال خودمان را واقعا بهتر می‌کند. از این جنبه اگر در نظر بگیریم بله! آدم‌ها باید برای خودشان انجام دهند.
 آن چیزی که من گفتم بیشتر معطوف به این است که می‌گویند وقتی در چارچوب زندگی مدرن قرار می‌گیرید، در آن افراد، فردگرا، منفعت‌طلب و سودگرا می‌شوند و بعد شما فطرتی دارید که فطرتی عاطفی است و نیاز همنوع‌دوستی در آن است و اینها هم باید تخلیه شود. مثلا اینکه یک دیوار مهربانی درست کنیم، لباسی روی آن بگذاریم و بعد رد شویم و بگوییم من دین خود را ادا کرده‌ام...
اگر شو باشد نه، نمی‌شود ولی اگر کار واقعی باشد چرا می‌توان گفت تخلیه می‌شود. من در جایگاهی نیستم که بخواهم بگویم اینها درست است یا غلط ولی در کاری که خودم انجام می‌دهم این تخلیه روانی را برای من و برای همه کسانی که آنجا کار می‌کنند دارد.
بعضی کارها شو است ولی لب مرز سیستان‌وبلوچستان هیچ نمایشی نمی‌تواند برای آدم داشته باشد جز اینکه خودت بخواهی بروی و واقعا دغدغه‌ای داشته باشی که تو را بکشاند به آنجا. وقتی برای یکبار می‌روید، چون آنقدر خستگی و بی‌خوابی و بیماری می‌کشید برای دفعه دوم و سوم نمی‌روید و کار نمی‌کنید.
 یک نکته‌ای را شما گفتید که در ایران کار داوطلبانه کم است، به نظر می‌رسد پس از انقلاب همه توقع داشتند همه تغییرات را حکومت انجام دهد و همین باعث شد دولت بزرگ و بزرگ‌تر شود و هر چه بزرگ‌تر شد بروکراتیک‌تر و لخت‌تر شد و از کارآمدی افتاد.
فعالیت‌های داوطلبانه به نظر من به فرهنگ آدم‌ها برمی‌گردد. ما هنوز نتوانسته‌ایم فرهنگ مطالعه را بالا ببریم. برای افراد فعالیت‌های داوطلبانه هم همینطور است یعنی برای‌شان جا نیفتاده که یک بخش از زندگی خود را باید به کار داوطلبانه اختصاص دهند؛ اتفاقا به‌خاطر اینکه حال روحی و روانی‌تان خوب می‌شود و تخلیه روانی می‌شوید، در واقع یک تایمی است برای خودت و یک زندگی متفاوت. به نظر من مشکل اینجاست. در سال‌های اخیر مقداری این فرهنگ تقویت شده ولی هنوز نسبت به آمار جهانی خیلی کمتر است.
 چرا از بین این همه حوزه سراغ مطالعه و کتابخوانی رفتید؟ ما الان گروه‌های جهادی مختلف از جمله اقتصادی، سازندگی، پزشکی... داریم، چرا کتابخوانی؟
من قبل از اینکه وارد حامی شوم، همیشه آن چیزی که در ذهنم بود این بود که مثلا یک روز کار و زندگی خود را تعطیل کنم و بروم در روستایی که خیلی دور است و معلم ندارند به بچه‌ها درس بدهم. فکر می‌کردم چنین کاری خیلی زیبا می‌تواند باشد و شاید هرکسی راضی نشود این کار را بکند. کما اینکه الان هم واقعا روستاها با چنین مشکلاتی مواجه هستند و احساس می‌کردم این کار بسیار متفاوت است. بحث آموزش به روح و روان افراد نیز بازمی‌گردد. کتابخوانی، هم اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، هم کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، چون بحثی احساسی نیست. در کودکان کار و سرطانی خیلی بحث احساسی است و مردم بیشتری برای کمک اقدام می‌کنند اما وقتی می‌خواهید آموزش دهید یا مدرسه بسازید خیلی سخت‌تر می‌توانید مشارکت آدم‌ها را جذب کنید. مثلا اگر کسی بخواهد 5 هزار تومان کمک کند، آن را به حامی کمک نمی‌کند، آن را به یکی از این مراکز خیریه‌ای که نام برده شد کمک می‌کند.
مساله آموزش خیلی دغدغه مردم جامعه ما نیست، مگر اینکه آنها را به چالش بکشانیم. برای لوازم‌التحریر پارسال وقتی می‌رفتیم کتابفروشی‌های مناطق بالای شهر، به مردم می‌گفتیم شما برای فرزندان خود یک دفتر می‌خرید 17 هزار تومان ولی در مناطق محروم بچه‌هایی هستند که با 25 هزار تومان لوازم‌التحریر یک سال‌شان تجهیز می‌شود و واقعا هم، چنین هستند. گونه‌ای از همزادپنداری است که فرزند من هم مثل فرزندان دیگران است و من هم می‌توانستم در آن جایگاه باشم، پس حالا که نیستم کمکی بکنم.
 حامی چقدر توانسته این مشکل را حل کند؟
اگر بخواهم به سیستان‌وبلوچستان بپردازم که آنقدر در سیستان‌وبلوچستان کار زیاد است که هرچقدر هم کار شود باز کم است. چون غیر از حامی، انجمن و تشکل‌های زیادی هستند که بخصوص همین بخش آموزش را پیگیری و روی آن کار می‌کنند. حامی یکی از کارهای خوبی که انجام می‌دهد از نظر من این است که مدرسه را می‌سازد ولی به امان خدا رها نمی‌کند. در چارچوب انجمن اینگونه است که وقتی مدرسه‌ای را ساختند باید بحث آموزشش را تا انتها پیش ببرند. با مدرسه مفید کار می‌کنند. در آنجا دوره‌های آموزشی برای معلمان می‌گذارند و وقتی در تهران هستند دائما در ارتباطند.
 در این فعالیت‌های اجتماعی یک بحثی وجود دارد که ما می‌توانیم حلقه‌های کوچک‌تری داشته باشیم که مؤثر باشند و این حلقه‌ها را به یکدیگر وصل کنیم و یک جریان‌سازی بزرگی انجام دهیم. حامی تا الان توانسته این کار را انجام دهد؟ مثلا می‌گویم این لوازم‌التحریر را از یک تولیدکننده داخلی بگیرید و یک حلقه اقتصادی را فعال کنید. کنار همان حلقه اجتماعی یک زنجیره‌ای از فعالیت‌های اجتماعی دیگر شکل گرفته؛ آیا حامی هم اینگونه است؟
مسلما همینطور است. بحث لوازم‌التحریر را مثال زدید. ما همین الان داریم این کار را می‌کنیم. لوازم‌التحریری که برای آنها تهیه می‌کنیم فقط از تولیدی‌های داخلی است که چرخه اقتصادی هم فعال بشود. به آنها هم همین را می‌گوییم که این خودش فرهنگسازی است.
 به نظر شما مشکلات محدود به آموزش علمی یا همان درسی است؟
نه! به نظرم آموزش‌های بهداشتی و عمومی یا به لفظ دقیقش آموزش فرهنگ عمومی واقعا آنجا یک مساله جدی است. دختران آنجا دوره دبستان را می‌خوانند و دیگر نمی‌توانند ادامه تحصیل دهند برای اینکه ازدواج می‌کنند. در آنجا من دختر 13 ساله‌ای دیدیم که حاملگی سومش بود و از کم‌خونی در حال مرگ بود. چرا باید این دختر آنقدر زود ازدواج کند و اینگونه باشد؟ این بحث فرزندآوری شدید اهل سنت به زنان و دختران آن جامعه دارد آسیب می‌زند اما متوجه نیستند. این همان فقر فرهنگی است. ما معلمی را آنجا داشتیم که 24 سالش بود و 4 تا فرزند داشت و همسرش هم همین مشکل کم‌خونی را پیدا کرده بود به خاطر زایمان‌های پشت‌سر هم، به او گفتیم این کار غلط است ناراحت شد، گفت شما نمی‌خواهید اهل تسنن زیاد شوند! در صورتی که اصلا بحث شیعه و سنی نیست واقعا برای سلامت همسرش ضرر داشت اما به‌خاطر همان فقر فرهنگی این را درک نمی‌کرد.
در سیستان‌وبلوچستان جز فقر بشدت فقر فرهنگی و فقر بهداشتی هم حس می‌شود و حتی معلم‌های‌شان هم مشکل آموزشی داشتند و ما باید برویم و به معلم‌های‌شان آموزش دهیم. یعنی واقعا دغدغه‌ای که آنجا وجود دارد چندین برابر سمت غرب کشور است که آنجا هم کار می‌کنیم. در سمت غرب کشور فقط می‌رویم مدرسه‌ای را می‌سازیم و خود معلم‌هایی که از خودشان هستند می‌روند و آموزش می‌دهند به بچه‌ها و مطالعه می‌کنند و... در آنجا کتابخانه است و ما فقط می‌رویم آنجا را مجهز می‌کنیم ولی سیستان‌وبلوچستان چیزی به اسم کتابخانه وجود ندارد و ما باید برویم بسازیم و برای‌شان فرهنگسازی کنیم که بیایید بخوانید.
 در حوزه آموزشی شما فقط آموزش کلی دارید یا در حوزه جانبی هم آموزش دارید؟
ما پله پله می‌آییم؛ اول معلمان را آموزش می‌دهیم. بعد به تهیه کتب درسی می‌رسیم. دغدغه کتاب‌های درسی آنقدر آنجا وجود دارد که ما کمتر به موضوعات دیگر می‌رسیم بپردازیم. با این وجود ما اخیرا آموزش بهداشت را هم در آموزش‌ها گنجانده‌ایم.
 شما اخیرا یک فعالیت هم درباره بحث کم‌شنوایی بخشی در سیستان داشتید که خیلی مورد توجه قرار گرفت؛ این را می‌توانید توضیح دهید؟
از سمت خاش به سراوان یک منطقه‌ای است به نام «گشت» که ازدواج‌ها در آنجا فامیلی است. اسمش شهر است ولی هیچ یک از المان‌های شهری در آنجا دیده نمی‌شود. به دلیل بحث ژنتیکی و ازدواج‌های فامیلی این منطقه مردمانش خیلی زیاد ناشنوا هستند. هیچ‌کس هم هنوز نیامده تا روی این منطقه کاری انجام دهد و ببیند مردم این منطقه برای چه چیزی تا این حد ناشنوا هستند. هیچ غربالگری وجود ندارد. حتی شنوایی‌سنج ندارند. یکی از مدارسی که ما آنجا روی بحث آموزشی‌اش کار می‌کنیم مدرسه گلستان است که همه بچه‌هایش ناشنوا هستند. معلم آنها معلم ناشنوایان نبود اما از طریق یک دکتر به صورت غیرحضوری در تهران یاد گرفته بود با زبان ناشنوایان با آنها صحبت کند.
در اینستاگرامم فیلمی گرفتم و گذاشتم و گفتم اینجا مدرسه گلستان است و بچه‌های این مدرسه کم‌شنوا هستند و شنوایی بچه‌ها بالای 50 درصد است و اگر سمعک داشته باشند می‌توانند در مدارس عادی درس بخوانند و نیازی نیست در مدارس استثنایی درس بخوانند. تقریبا همان روز شروع شد به پیغام گذاشتن‌ها و تماس‌هایی که دوستان و آشنایان با من داشتند که شما بیایید پول جمع کنید تا برای اینها سمعک بخرید و من اصلا فکرش را نمی‌کردم که بتوانیم چنین کاری را بکنیم. اولش اصلا جدی نگرفتیم. من گفتم این کار امکان ندارد، چون پولی که برآورد شده برای این کار چیزی حدود 30 میلیون است اما در عرض 2 هفته آن مقدار پول جمع شد.
از آن کسی که سمعک تهیه کردیم به ما پیشنهاد داد برای بچه‌های 4 ساله هم پول جمع کنیم و سمعک بخریم که من گفتم نمی‌شود و سخت است و... ولی خب! چون فیلم را در اینستاگرام گذاشتم مردم توانستند اعتماد کنند و سری دوم کمک‌ها را هم فرستادیم و الان به دست بچه‌ها هم رسیده و فیلم‌هایش هم تا چند روز دیگر به دست من می‌رسد و در اینستاگرام می‌گذارم ولی هنوز تعداد زیادی بچه‌های ناشنوا در آنجا متولد می‌شوند و می‌توان به آنها کمک کرد با کاشت حلزون یا خرید سمعک ولی خب! اصلا کسی آنها را نمی‌بیند که بخواهد به آنها کمک کند.
 یک نکته مهم این است که مسأله در مناطق مرزی مسأله مذهبی هم هست؛ این کار را دشوار می‌کند؟
بله! بویژه در سیستان‌وبلوچستان بحث مذهبی خیلی پررنگ هم هست و عده‌ای هم دوست دارند دعوا بین شیعه و سنی را زیاد کنند اما اگر درست کار کنیم و آنها بویژه اهل تسنن بفهمند که ما برای خودشان داریم کار می‌کنیم، مشکلی پیش نمی‌آید.
 فکر کنم اینها اگر بفهمند ما فقط برای خودشان و ارزش قائل شدن برای آنها این کارها را انجام می‌دهیم، کارهای ما را بپذیرند، مشکل اینجاست که عموما دولت‌ها همیشه مناطق محروم را رها کرده‌اند و این رها کردن هم باعث شده وقتی الان به سمت‌شان می‌رویم گمان ‌کنند نگاه سیاسی به شرایط‌شان داریم.
یک نکته‌ای که بود این بود که خیلی از دولت احمدی‌نژاد راضی بودند و ظاهرا هم خیلی به آنها رسیده بود و خیلی امکانات نداشته‌شان را تأمین کرده بود ولی در حالت عمومی این رهاشدگی مناطق محروم حس می‌شود. من در بعضی جاها عده‌ای که درس خوانده‌تر بودند بحث را پیش می‌کشیدم و می‌گفتم نظرتان راجع به رهبری و نظام چیست؟ می‌دیدم واقعا خیلی از ما محکم‌ترند بر روی این قضایا و اینطور نیست که اینها سنی و لب مرز‌نشین هستند و ارتباط با آن طرف روی آنها تأثیر گذاشته است. اگرچه بی‌توجهی ما به آن مناطق باعث شده گروه‌های دیگری که بعضا جزو همین جریان‌های تندرو هستند بیایند آنجا حوزه بزنند و جوان‌ها و نوجوان‌ها را جذب کنند. حوزه علمیه می‌زنند برای نوجوان‌ها با خوابگاه و غذا و خوراک و پوشاک، مردم آنجا هم از فقر و تنگدستی بچه‌های‌شان را به این حوزه‌ها می‌فرستند غافل از اینکه محتوای آموزشی و عقیدتی‌ای که به آنها ارائه می‌شود چیست! ما اگر فارغ از نگاه‌های قومیتی، مذهبی و منطقه‌ای صرفا به صرف انسانیت برویم کمک کنیم آنجا ساخته بشود، آنها هم به ایران و انقلاب گرایش‌شان مستحکم‌تر می‌شود و هم تصور غلط‏شان درباره اینکه شیعیان نمی‌خواهند اهل تسنن رشد کنند اصلاح می‌شود. آنها مترصد این هستند که یک کسی به آنها کمک کند، برای‌شان کار فراهم کند، سازندگی و آبادانی را به آنجا برساند، هرکسی این کار را بکند آنها هم دست‌شان را دراز می‌کنند اما ما تاکنون خیلی کم‌کاری کرده‌ایم.
 درباره فعالیت‌های اجتماعی، ما چگونه این را در جامعه نهادینه کنیم و آن را گسترش دهیم؟
ماه‌هایی مثل ماه رمضان مردم خیلی بیشتر به این موضوعات اهمیت می‌دهند و در بخش کمک کردن فعال‌تر می‌شوند اما به محض تمام شدن این ماه این موضوعات کمرنگ و گاهی به فراموشی سپرده می‌شود. من خودم 3 سال پیش واقعا برایم دغدغه نبود. منی که ادعا دارم یک آدم رسانه‌ای هستم و از قشر روشنفکر جامعه‌ام اصلا برایم مهم نبود که فعالیت اجتماعی انجام دهم و وارد شوم به یک انجمنی و آرام آرام پیش رفتن و رفتن به سفر! اصلا این سفر رفتن‌ها آدم را دیوانه می‌کند، من در سیستان‌وبلوچستان در چند جا گریه هم کرده‌ام. اصلا فیلم و عکس نگرفتم و فقط گریه کردم. این خیلی روی احساسات تأثیر می‌گذارد. در بخش آموزشی‌اش واقعا مردم نمی‌دانند آنجا چه خبر است. وقتی درباره سیستان‌وبلوچستان برای افرادی که نرفته‌اند صحبت می‌کنم گمان می‌کنند من اغراق می‌کنم یا دروغ می‌گویم. فیلم و عکس آن را می‌بینند تا باور کنند. چرا دولت نمی‌آید این کارها را بکند؟ چرا دولت برای مردم این موضوعات را رسانه‌ای نمی‌کند تا من که یک آدم عادی‌ام این کار را انجام دهم؟ به نظر من فرهنگسازی و تبلیغات روی همه مباحث کارهای داوطلبانه باید باشد.
 شما خودتان رسانه‌ای هستید؛ عملکرد و ظرفیت رسانه ملی در این کار چقدر بوده است؟
رسانه ملی در فرهنگسازی کارهای خودجوش واقعا ضعیف بوده است. ما در رسانه ملی اصلا چنین چیزی را نداریم و کسی نمی‌آید درباره مناطق محروم تبلیغاتی انجام دهد. در رسانه ملی به گونه‌ای عنوان می‌شود که انگار ما اصلا مناطق محروم نداریم. اول بپذیریم که رسانه باید فعال باشد و دوم آنکه باید بگوییم فرهنگ‌سازی زمان طولانی می‌برد، تا بخواهد برای مردم دغدغه ایجاد کند. مسلما شما کاری را که امروز شروع کنید تا فردا به نتیجه نخواهید رسید. حتی برای خود من در این 2 سالی که وارد انجمن حامی شده‌ام از 2 سال پیش تاکنون خیلی زمان برده تا درحال حاضر در این حد برایم دغدغه بشود. برای من که آدم رسانه‌ای هستم 2 سال پروسه آن طول کشیده است؛ چه برسد به مردم عادی. رسانه ملی باید کار کند و باید طولانی مدت و مستمر هم کار کند.
  می‌گویند رسانه ملی تهرانیزه است؟
بله! نه فقط تهران بلکه درباره تهران هم به مناطق خاص می‌پردازند. شما سریال‌های‌مان را هم نگاه کنید خانه‌ها و امکانات و... با سطح عمومی مردم تهران فرق دارد چه رسد به مناطق محروم کشور! اساسا انگار یک سیاست کلان وجود دارد که بگوییم «همه چی آرومه، ما چقدر خوشبختیم». می‌گویند الکی برای مردم دغدغه درست نکنیم! حرف این است که زیاد نگویید تا مردم زیاد ناراحت نشوند!
اگر واقعا یک رسانه‌ای مثل رسانه ملی که بصری و خیلی تأثیرگذار است بخواهد، می‌تواند موثر باشد. یک مستند یا یک گزارش خبری می‌تواند در ذهن مردم اثرگذار باشد و اگر این مستمر باشد قطعا خیلی از مشکلات را حل می‌کند. رسانه ملی بیاید وضعیت پزشکی و نیاز شدیدی که آنجا به پزشک دارد را نشان دهد، یک بخشی هم پرداخته شود به اینکه چند دکتر رفتند به آنجا و مصاحبه بگیرند. یکی از دغدغه‌های مردم آنجا و وزارت بهداشت امروز نبود پزشک است. افراد دانشجو را نمی‌توان راهی آنجا کرد که در آنجا طرح بگذرانند و همان‌هایی که می‌روند به آنجا کسانی هستند که اساتیدشان برای‌شان دغدغه ایجاد کرده‌اند نه رسانه! درمانگاهی آنجا بود که دیوارش همان دیوار مرزی بود. به آن پزشکی که آنجا بود گفتم «تنها اینجا نمی‌ترسی؟» گفت نه! اینجا یک وقت‌هایی صدای تیر هم می‌شنویم ولی سپاه خیلی هوای‌مان را دارد. مشخص بود این دغدغه و اعتقاد در او شکل گرفته است.
استفاده از آدم‌های سرشناس هم می‌تواند به این روند کمک کند. مثلا شخصی مثل گلاره جباری، که باز خیلی معروف هم نیست آنقدر اعتبار داشت که از طریق فضای مجازی توانست مساله ناشنوایی بچه‌های گشت را حل کند، خب! معروف‌ترهایی از گلاره جباری از طریق تلویزیون بیشتر می‌توانند موثر باشند. مهم این است که باید اعتماد ایجاد کنیم. اگر به مردم بگویید بیایید در انجمن کار و فعالیت کنید، سریع فکرشان به این سمت می‌رود که باید پول بدهند ولی فکر می‌کنم این فرهنگسازی هم باید بشود برای مردم که کار خیر صرفا پول دادن نیست؛ من از تخصص خودم و از کاری که می‌توانستم بکنم استفاده کردم، از ارتباطاتم استفاده کردم، بقیه مردم هم تخصص‌شان را پای کار بیاورند.
 در قرارگاه جهادی هم گفته شده از کسی پولی نمی‌گیرم؛ فقط تخصص‌های‌تان را به این مجموعه بیاورید.
کار به این شکل از لحاظ روانی هم خیلی بیشتر حالت را خوب می‌کند تا اینکه بخواهی پولی بدهی. یکی از موشن‌ساز‌های حرفه‌ای برای انجمن ما کار می‌کند و تا حالا بالای 40 میلیون موشن ساخته اما پولی دریافت نکرده است و چون شرایط زندگی‌اش طوری نیست که مالی کمک کند می‌گوید با تخصصم می‌خواهم حداقل کاری کرده باشم.


Page Generated in 0/0079 sec