printlogo


کد خبر: 183532تاریخ: 1396/8/4 00:00
درباره فیلم سینمایی «زرد» ساخته مصطفی تقی‌زاده
دنیای زرد بی‌منطق

زینب محبوبی: اینکه در شروع فیلم مواجه مى‌شویم با خنده‌ها و شادى‌هاى ساختگى یک گروه جوان که حتى لحظه‌اى با الکى خوش‌بودن‌شان خوش نمى‌شویم، مى‌توان پیش‌بینى کرد که تا انتهاى فیلم ناچاریم خیلى از حوادث را بدون دلیل بپذیریم و تازه وقتى در اواسط فیلم اعتراف مى‌کنند که هنوز کلى کار دارند و 3-2 روز دیگر عازم سفر می‌شوند، متعجب مى‌شویم که حالا وسط این همه کار، لب سد طالقان رفتن و جوجه کباب خوردن‌تان چیست؟ در همان پرده اول باید بپذیریم که ممکن است کودک خردسالى نیمه‌هاى شب، تنها، وسط خیابان تاریک نشسته یا خوابیده باشد و بدون برخورد، اتومبیل از روى او عبور کند! در شروع پرده دوم، با اینکه عطف اول خوب عمل نکرده اما فیلم کمى ‌قوت مى‌گیرد و ‌اى‌کاش براى شروع کشمکش‌ها، مقدمه‌چینى قوى‌ترى انجام می‌شد تا بیننده این سوال را تا انتهاى فیلم همراه خود نداشته باشد که این پسربچه از کجا ناگهان زیر لاستیک ماشین سبز شد! باز هم نویسنده، شتابزده مى‌رود سر اصل مطلب؛ پول براى ادامه زندگى. حالا دوباره به سیاق بسیارى از فیلم‌هاى ایرانى با آدم‌هایى مواجهیم که خانواده ندارند. نه خواهر و برادرى، نه پدرومادرى! هر چند براى گریز از این نقد، پدرى نصفه و نیمه براى نهال که همسرش به کما رفته، جور مى‌شود و البته فراموش نکنیم، حامد خانواده‌اى دارد که به دلایل خنده‌دارى نباید از بیمارى و وضعیت وخیم فرزندشان مطلع شوند! مصلحت‌اندیشى عروس‌شان نسبت به اطلاع دادن این حادثه مهم باعث مى‌شود تا لحظه آخر بى‌خبر باشند، چون قرار است براى خواهر حامد خواستگار بیاید و گویا این مهم‌ترین اتفاق خانواده به هیچ قیمتى نباید مخدوش شود و چه‌بسا که مادر حامد مى‌توانست کارى براى پسرش کند و حتى اگر کارى هم از دستش
برنمى‌آمد، حق این مادر است که از شرایط ویژه‌اى که براى فرزندش به‌وجود آمده مطلع باشد و کارگردان تلاش مى‌کند این مخفى‌کارى نهال که با هیچ منطقى جور در نمى‌آید را به‌عنوان ایثار و متانت نهال به بیننده بخوراند. حالا که این رفقا با تمام توان تلاش مى‌کنند هزینه مورد نیاز براى درمان رفیق‌شان را جور کنند، شاید قانع شده باشیم که نیکى هم به‌عنوان یکى از این رفقا اجازه دارد سر عاشق دلخسته‌‌‌‌اش را کلاه بگذارد! و تقاضاى بهنام براى نگه داشتن پاسپورت نیکى به‌عنوان ضمانت بازگشت پولش، باید بیننده را ناراحت کند اما من بسیار خوشحال شدم که نیکى نتوانست با جملات فریبنده و استفاده از ترفندهاى زنانه، سر بهنام را کلاه بگذارد. چون معتقدم هیچ هدفى نیست که هر وسیله‌اى را توجیه کند! و باز هم تلاش براى قهرمان معرفى کردن نهال ادامه دارد، در حالى که نهال در بزنگاه‌ها بسیار ضعیف و گاهى اشتباه عمل مى‌کند؛ مثل سکوت‌هایى که مى‌توانست با یک پاسخ ساده از ایجاد سوءتفاهم جلوگیرى کند. در انتهاى پرده دوم مواجهیم با جوان‌هاى نابغه‌اى که قرار است بروند ینگه دنیا تا روى سرشان حلواحلوای‌شان کنند اما بدون چک کردن یک قرارداد ساده، پول بى‌زبان را که آنطور برایش به در و دیوار کوفته‌‌اند به باد فنا مى‌دهند! و باز هم خیلى عجولانه همزمان با از دست رفتن پول‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، حامد هم دچار مرگ مغزى مى‌شود تا خیال‌مان راحت شود که دیگر کارى از دست کسى
برنمى‌آید و آنها که مى‌خواهند بروند، بروند و آنها که مى‌خواهند با هم بمانند، بمانند و قبلا هم علت تامه را با خیانت حامد براى نهال ایجاد کرده‌ایم! و خدا رو شکر مانعى بر سر راه نیست تا به خوبى و خوشى در کنار هم زندگى کنند... و حالا نوبت مادر حامد است تا نقش مادرى‌‌‌‌اش خلاصه شود در امضاى برگه اهداى عضو! اگر از روابط منطقى و امکانپذیرى حوادث در دنیاى واقع بگذریم، متأسفانه با دیالوگ‌هایى مواجه مى‌شویم که به طور واضح بیننده را مخاطب قرار مى‌دهد نه شخصیت‌هاى فیلم را. به‌خاطر سطحى بودن شخصیت‌ها اطلاعات باید از طریق دیالوگ به بیننده منتقل شود تا او را نسبت به ادامه تماشاى فیلم قانع کند.
هر چند گاهى در حین صحبت‌هاى 2 نفره گمان مى‌کنیم بخشى از فیلم حذف شده، چرا که گاهى ارتباط منطقى بین دیالوگ‌ها وجود ندارد؛ همانگونه که منطقى وجود ندارد براى درخواست پول از همسایه مجرد لاابالى! در حالى که حتما این دانشمندان جوان با اساتید و همکلاسی‌هاى موجه‌‌‌‌‌‌تر و معتبرترى ارتباط دارند! و به‌طور کلى اعتبار علمى ‌این 5-4 نفر صرفا از طریق دیالوگ‌ها القا مى‌شود و نه از نوع روابط و اخلاق و رفتارشان! این ندانستن‌ها و نفهمیدن‌ها در «زرد» زیاد است، مانند پسر بچه‌اى که در اواخر فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حضور دارد و اتفاقا با تکرار، بر این حضور تأکید مى‌شود اما ویژگی‌هاى «موتیف» را ندارد، چون علاوه بر اینکه به میزان کافى تکرار نمى‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، از ابتداى فیلم هم خبرى از این پسربچه نبود! مگر اینکه گمان کنیم این، همان پسربچه‌ای است که محسن با وی تصادف کرده و این هوشمندى تهیه‌کننده است که براى پوشش ضعف‌هاى فیلمنامه، تا جایى که مى‌تواند از بازیگران چهره استفاده کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اما بازى‌هاى بسیار خوب بازیگران نقش‌هاى فرعى براحتى بازى بازیگران اصلى را تحت‌الشعاع قرار داده است، تا جایى که در پلانى که رحیم مقابل 4 جوان قهرمان فیلم قرار مى‌گیرد، بازى قوى و ملموس وی، پلان را در دست خود مى‌گیرد و حتى نگاه‌هاى این بازیگران چهره در مقابل اکت‌هاى قوى رحیم، بى‌روح و تصنعى است و همین مقایسه در پلانى که حسین مهرى در نقش برادر محسن وارد بیمارستان مى‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌، قوى‌‌‌‌‌‌تر تکرار مى‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و شاید به یادماندنى‌ترین پلان فیلم زرد باشد.
 


Page Generated in 0/0069 sec