محمد صادق حاجصمدی: نشریه «نشنالاینترست» در شمارشی ساده بر اساس آمار رسمی پنتاگون و وزارت دفاع آمریکا، یادداشتی را در ژانویه 2016 منتشر کرد که طبق آن، آمریکا فقط در سال آخر حاکمیت اوباما و حزب دموکرات که از سوی غربگرایان ایرانی بهعنوان شریک صلح معرفی میشدند و روزنامههای حامی دولت مخلصانه برای پیروزی کاندیدای آنها در آمریکا دعا میکردند، بیش از 26 هزار بمب انداخته است. این در حالی است که آمار یاد شده تنها شامل بمبارانهای هوایی میشود و حملات موشکی دریا به زمین را که از روی ناوها صورت گرفته یا عملیات ضربتی پیاده نظام را در بر نمیگیرد. نکته جالب در این مورد رقمی معادل 24 هزار بمب است که بر 2 کشور عراق و سوریه فرود آمده است. طبق این آمار، سهم این دو کشور تقریبا مساوی است و چیزی در حدود 12 هزار بمب، در 2900 مورد حمله هوایی در عراق و همین تعداد، در سوریه از هواپیماهای آمریکایی رها شده است. این در حالی است که 14 سال پیش از این دولت صدام سرنگون شده و هیچ ناظری نیز بر اهداف این حملات نظارت نمیکند. در یک حساب ساده اگر تلفات هر یک از این بمبها تنها یک نفر باشد، در سال 2016 باید 12 هزار نفر از اعضای القاعده یا بازماندگان دولت صدام یا هر هدف دیگری در عراق از بین رفته و در سوریه نیز همین تعداد از نیروهای داعش که آمریکا آن را هدف خود در سوریه اعلام میکند کشته شده باشند. رقمی که تقریبا معادل تعدادی است که رایان دیلون، سخنگوی نیروهای ائتلاف، از تمام نیروهای داعش در سوریه تخمین زده است! با اینکه رئیسجمهور تفاوتی آشکار بین اوباما و ترامپ قائل میشود و یکی را مودب و دیگری را بیادب میخواند، آمریکا در آخرین سال ریاستجمهوری اوباما جز عراق و سوریه، به یمن، سومالی، پاکستان و لیبی نیز حمله هوایی کرده است. همچنین بیش از 3 هزار بمب بر سر لیبی در سال 2015 یعنی 5 سال پس از سرنگونی دولت قذافی (که نیروهای ائتلاف به بهانه آن به لیبی حمله کرده بودند) انداخته است. رقمی که شامل حملات هوایی دیگر نیروهای ائتلاف نمیشود. اگرچه آمار یاد شده تنها مربوط به یک سال از 8 سال حاکمیت حزب دموکرات در آمریکاست اما بخوبی نشان میدهد جنگ در آمریکا مسالهای نیست که مربوط به دولت یا فرد خاصی باشد. برای آمریکا، تفاوتی بین جمهوریخواه و دموکرات در جنگ وجود ندارد و برای ما نیز فرقی بین اوباما و ترامپ یا هیلاری کلینتون نیست. اگرچه تعداد کنشهای نظامی این کشور در دوران حاکمیت هر دو حزب تقریبا یکسان بوده است، لکن همچنان عدهای در ایران مصرند هرگونه بدعهدی و دشمنی را به گردن بیادبی ترامپ بیندازند و هر اقدام خصمانهای را ناشی از خلق و خوی او بدانند و به این ظن خودساخته دامن بزنند که دموکراتها، صلحطلبند و جمهوریخواهان جنگجو. همانطور که در ایران هم عدهای معتدلند و عدهای... تا دیروز دشمنیها ثمره بیسیاستی دولت قبل بود و از امروز هر اتفاقی به دیوانگی رئیسجمهور جدید آمریکا مربوط میشود! تا وقتی انرژی هستهای بود تحریمها به آن مربوط میشد و با تعطیلی آن تحریمها سیاست خصمانه ترامپ است. مدافعان برجام نیز از سویی به این واسطه کاستیهای اساسی را در قرارداد پنهان و رفتار آمریکا را محدود به رئیسجمهور جدید میکنند و از سوی دیگر، در پازل دلخواه آمریکا بازی میکنند؛ در مقابل سر و صدای ترامپ امتیازات بیشتری میدهند و دوگانههای جدید ایجاد میکنند تا با ترساندن مردم از یکی، ملت تن به دیگری بدهد. در واقع همه چیز همانطور که کاخ سفید میخواهد پیش میرود بدون اینکه آمریکا در حقیقت بتواند جنگ جدیدی راه بیندازد. همزمان با تهدید نظامی ایران، نگاه مجملی به جنگهای آمریکا در 200 سال گذشته بسیار جالب توجه است! آمارها نشان میدهد کشورهای اندکی هستند که ایالات متحده در آنها عملیات نظامی انجام نداده باشد اما بررسی این کنشها نشانگر آن است که آمریکا هیچگاه سراغ هیچ کشور قدرتمندی نرفته و اگر هم رویاروی یک نیروی واقعی قرار گرفته، جنگ گزینه روی میز نبوده است. ایالات متحده برخلاف آنچه در رسانهها و فیلمهای سینمایی به نمایش در میآید و دقیقا خلاف آنچه آقای ظریف فکر میکند، کشوری نیست که با هیچ قدرتی در جهان روبهرو شده باشد. در تاریخ آمریکا چند اتفاق شاخص که بهعنوان بزرگترین رهاورد حضور نظامی این کشور در معادلات جهانی شناخته میشوند، عبارتند از: بمباران اتمی ژاپن، پایان دادن به امپراتوری آلمان، رویارویی با بلوک شرق و جنگ با تروریسم (حمله به افغانستان و سرنگونی صدام)
بررسی اسناد تاریخی نشان میدهد ژاپن چند ماه پیش از استفاده آمریکا از بمب اتم، آماده پذیرش تسلیم شده بود و ایالات متحده کوچکترین نقشی در این مساله نداشت. جنگ عملا دولت ژاپن را ورشکست کرده بود. ارتش آن نیز در گستره جدیدی که از مستعمرات انگلستان و فرانسه در جنوب شرقی آسیا به این کشور منضم شده بود، رو به فرسایش میرفت. از همه مهمتر، شوروی که فاصله کمتری تا قلب ژاپن داشت، دست به عملیات تهاجمی در مرزهای ژاپن زده و منچوری و ساخالین را فتح کرده بود و شمال و شرق مجمعالجزایر ژاپن در آستانه سقوط قرار داشت. در واقع حمله اتمی آمریکا سوای جنایتآمیز بودن آن و به رخ کشیدن قدرت اتمی به جهانیان، تاثیر چندانی در نتیجه جنگ نداشت. در اروپا نیز از آنجا که تاریخ را فاتحان مینویسند، از آمریکا بهعنوان ناجی یاد میشود اما واقعیت این است که تلفات نظامی آلمان تنها در عملیات بارباروسا (حمله به روسیه)، 800 هزار نفر و معادل 95 درصد کل تلفات نازیها در طول جنگ جهانی و 65 درصد تلفات متحدین بود. این ضربهای بود که نازیها از سرما و نه هیچ ارتشی خورده بودند. در واقع نقطه عطف جنگ جهانی نه ورود آمریکا به صحنه که شکست آلمانها از زمستان روسیه بود. بهعنوان نمونه تعداد هواپیماهای آمریکایی در بمباران برلین که تیر خلاص را به نازیها زد نیز تنها نیمی از هواپیماهای انگلیسی و مجموع حملات هوایی این کشور به مواضع متحدین، کمتر از نیمی از تهاجم انگلیسیها بود. ایالات متحده همچنین در جریان جنگ جهانی در وضعیتی وارد میدان شد که اروپاییها بشدت فرسوده بودند و هر نیروی تازهنفس دیگری نیز میتوانست همین نقشی را در معادلات بازی کند که آمریکا بر عهده داشت و تحلیلگران تاثیر آن در نتیجه جنگ را کمتر از آنچه تبلیغ میشود قلمداد میکنند. حمله آمریکا به عراق نیز در حالی صورت گرفته بود که ارتش عراق در جریان جنگ اول خلیجفارس مضمحل شده و بدهیهای خارجی آن به همسایگانش میلیاردها دلار بود. صدام تنها 24 میلیارد دلار به فرانسه و چندین برابر آن تقریبا به همه دنیا بدهکار بود. نیروی نظامی این کشور نیز عملا وجود خارجی نداشت و فرماندهان بلندپایه آن، در طول سالها اعدام شده یا گریخته بودند. تحریمهای گسترده نیز امکان هرگونه کنشی را از دولت بغداد سلب کرده بود. همانطور که نوآم چامسکی در کتاب هژمونی و بقا نوشته، عراق بیچاره و بیدفاع بود: «واشنگتن درس زشتی به جهانیان داد و آن این بود که اگر میخواهید از خود در برابر ما دفاع کنید، بهتر است به تقلید از کرهشمالی به یک تهدید جدی نظامی مبدل شوید. ما با هیجان بسیار میخواستیم به عراق حمله کنیم، زیرا بیچاره و بیدفاع بود اما کرهشمالی هدف خوبی برای حمله نیست، زیرا میتواند مشکل ایجاد کند. درسی از این واضحتر وجود ندارد». در این وضعیت آمریکا با ائتلافی از نیروهای ناتو به این کشور حمله کرد و آن را اشغال کرد. با این حال نیز آمریکا هزینهای گزاف در جنگ عراق داد. فیگارو در 14 اکتبر 2008 هزینه مادی جنگ عراق را 3 تریلیون دلار برآورد کرد که معادل یکسوم بدهیهای این کشور در آن زمان است. رقمی بیشتر از جنگ ویتنام و 2 برابر جنگ کره با تلفات بیش از 4هزار و 400 کشته و 32 هزار زخمی تنها تا سال 2008. افغانستان نیز در حالتی مورد حمله آمریکا قرار گرفت که نه اقتصادی برای برآورد کردن در آن وجود داشت و نه نیروی نظامی منسجمی برای هرگونه عکسالعملی و نه حتی دولتی که بخواهد یا بتواند کاری بکند. شبهنظامیان طالبان و مجاهدان، سالها رودرروی هم و روسها میجنگیدند و ویرانی در افغانستان طبیعی بود، لکن آمریکا در این ضعیفکشی نیز طبق گزارش پنتاگون با بیش از 2300 کشته و 10 برابر آن زخمی مواجه شد. بالاخره شاید بتوان اصلیترین رقیب آمریکا را در طول این سالها، به لحاظ لجستیک نظامی، شوروی و روسیه دانست اما جنگهای این دو نیز در قرن بیستم عموما نیابتی بوده و با عملیات محدود یا کودتاهای مختلف صورت گرفته و هیچگاه به رویارویی نظامی مستقیم این دو کشور بدل نشده است. واشنگتن همیشه به دستاندازی به اقمار مسکو بسنده کرده و در این مساله ویتنام و کره، اصلیترین نمونههای شکست و نماد تلفات سنگین آمریکا در عملیات نظامی این کشور در طول جنگ سرد هستند. اگرچه ویتنام کشوری روستایی و تهیدست بود که چندین دهه یکی از مستعمرات فرانسه به حساب میآمد، تلفات آمریکاییها در این جنگ بیسابقه بود. آمریکاییها در مواجهه با شبهنظامیان ویتکنگ، حدود 30 میلیون تن بمب بر این کشور ریختند. در حالی که مجموع بمبهایی که آلمان نازی را هدف قرار داده بود 270 هزار تن بیشتر نبود. با این حال بیش از 58 هزار آمریکایی در ویتنام کشته شدند و از تلفات آمریکاییها در جنگ کره نیز 54 هزار کشته و 103هزار نفر زخمی به ثبت رسیده است. فهرست اهداف حملات نظامی آمریکا (جز مواردی که گفته شد) این نکته را تایید میکند که ماشین جنگی آمریکا، طبل پر سروصدایی است که صدای آن فقط به گوش ضعفا رسیده است. این به قول دکتر شریعتی توحش مدرن، نهتنها زهره رویارویی با هیچ قدرت جهانی را ندارد، بلکه در مواجهه با قدرتهای منطقهای و متوسط نیز نتوانسته و نمیتواند از گزینه نظامی استفاده کند. یمن، لیبی، سوریه، اوگاندا، سومالی، چاد، اردن، لبنان، گرجستان، جیبوتی، کنیا، اتیوپی، اریتره، هاییتی، ساحلعاج، فیلیپین، تیمور شرقی، نیجریه، سیرالئون، صربستان، کنیا، تانزانیا، گینه بیسائو، زئیر، کامبوج، کنگو، گابن، بوسنی، آفریقایمرکزی، مقدونیه، کلمبیا، بولیوی، پرو، پاناما، هندوراس، گرانادا، کوبا، مصر، السالوادور، قبرس، دومینیکن، تایلند، نیکاراگوئه، هندوراس، مکزیک، جیبوتی، گواتمالا، لائوس و شیلی، باقی کشورهایی هستند که ابرقدرت(!) غرب به آنها حمله کرده یا در آنها عملیات نظامی انجام داده است. هیچیک از این کشورها، هیچیک از شاخصهای قدرت را در زمان خود نداشتند و بعضا تا امروز نیز از آن بیبهره ماندهاند. با این حال، در کمال تعجب عدهای در ایران هستند که از گزینه نظامی صحبت میکنند و با ایجاد دوگانه جنگ و صلح، سعی میکنند امتیازات بیشتری از ملت بگیرند و به دشمن بدهند. لکن توجه اینها و همه کسان دیگری که تحت تاثیر سر و صدای ترامپ قرار گرفتهاند به این نکته ضروری است که اولا آمریکا، مستقل از ترامپ و اوباماست که شیطان بزرگ است! و ثانیا به استناد قرآن فقط شیطنت میکند و سلطانی ندارد و ان کید الشیطان کان ضعیفا!