محمد جواد بیژنی: دورانی از زندگی بشر، اقتصاد را زیربنای فرهنگ میدانستند و بر این باور بودند که این اقتصاد است که فرهنگ و تمام لوازم آن را روی خود میچیند، به گونهای که افرادی موضع میگرفتند با این ادعا که اگر به ما بگویید حقوق پدرتان چه مقدار است؟ ما به شما میگوییم چه میخوری! چه میپوشی! چگونه فکر میکنی! چه هنرهایی را دوست داری! و...
آنتیتزی که برای این نگاه اقتصادی وجود داشت، کاملا برعکس به این موارد نگاه میکرد و معتقد بود فرهنگ زیربنای جامعه و اقتصاد روبنای آن است. این فرهنگ است که روی چرخدهندههای خود اقتصاد را بارور میکند. در سنتزی بین این دو دیدگاه افراطی، ما به «بوردیو»یی- جامعهشناس فرانسوی- میرسیم که مفهوم «میدان» را وارد ادبیات جامعهشناسی کرد و تحلیلهای ما را از موضوعات مختلف نظم بخشید. بوردیو بهگونهای متعادلانه معتقد بود هر میدانی با میدان دیگر متفاوت است یعنی «میدان علم» از «میدان اقتصاد» از «میدان فرهنگ» از «میدان سیاست» متفاوت است و در عین این تفاوتها همگی آنها شانه به شانه هم و نه به صورت زیربنا- روبنا؛ گاه به صورت رابطه دیالکتیکی و گاه به صورت تاثیرات محدود، بر همدیگر تاثیر میگذارند.
بلعیدن میدانهای دیگر توسط اقتصاد
در نگاه اول باید روی این مورد قدم بگذاریم که در چند دهه اخیر تاثیر میدان اقتصاد و نقش آن بسیار گسترده شده است یعنی برخلاف آرمانهای انقلاب 57 و تاثیر رسانههای مختلف و سبک زندگی نئولیبرالی، تاثیر «میدان اقتصاد» بر باورها و افکار ایرانیان پررنگ شده است، به گونهای که به طور غالب در میان میدانهای مختلف که بشر میتواند تجربه کند، چیزی که در ضمیر ناخودآگاه و روح جمعی جوانان تنیده شده «میدان پول» است، چرا که میدانهای دیگر به واسطه عوامل گوناگون از آن جلال و شکوه عقبنشینی کردهاند. مانند میدان علم که با «مدرکگرایی» و «کپیبرداریهای فراوان»، عظمت آن تنزل پیدا کرده است. در واقع از یکسو ارزش میدانهای دیگر تنزل پیدا کرده و از سوی دیگر، میدان پول و تاثیر آن بر روحیات و سبک زندگی جوانان پررنگ شده است.
بستر و زمینه ایران در 2 سر طیف مردم و دولت
با این وجود در بستری از شرایط این موضوع رخ داد که ایران نوپای انقلابی را داریم که برای میدانهایی غیر از میدان پول انقلاب کرده است، یک جنگ 8 ساله را پشتسر گذاشته، در بحرانیترین وضعیتهای ملی- منطقهای قرار گرفته، تحریمهای کمرشکن علیه آن شکل گرفته، با هجوم جمعیت نوپای جوان و جهش جمعیتی روبهرو شده و آرمانهای بسیار زیادی را در سر میپروراند و در سوی دیگر با مردمی روبهرو هستیم که نقش «پدر» در میان آنها از بین رفته است و کارکرد قبلی خود را از دست داده، به دنبال چشم و همچشمی و مقایسه خود با افراد دیگر و تداوم «هویتپذیری» خود دست به مقایسه میزنند و این مقایسه بیشتر در میدان اقتصاد است و در این میان تمام نگاهها به سوی دولت است و فکر میکنند تنها گرهگشای دستان دولت است. این بسترهای دوسویه چه در میان دولت و چه در میان شهروندان، وضعیت نابسامانی را بهوجود میآورد که تبعاتی همچون تجرد جوانان، اعتیاد، خودکشی و... را امری طبیعی جلوه داده است. در این شرایط، تلاشهای یکسویه چه از طرف دولت و چه از طرف مردم و چه حتی واسطه این دو یعنی رسانهها نمیتواند پاسخگوی این معما باشد، چرا که همتی چندجانبه را میطلبد و این همت نباید تمام تغییرها را گردن طرف مقابل خود بیندازد، دولت با تبلیغ اقتصاد تعاونی و دست کشیدن از اقتصاد، پای خود را کامل از وسط ماجرا بیرون میآورد و از سوی دیگر خوابیدن جوانان در خانه و تکیه بر مدرک علمی خود و منتظر ایستادن برای رفع مشکل از طرف دولتی که نقش پدر را در اوایل انقلاب حذف میکند و خود را در آن نقش نشانده، یک سرگردانی و بلاتکلیفی است که روند ایستایی را به وجود میآورد.
سیمرغ توسعه
به نظر میرسد یک همت و تلاش ملی در تمام سطوح چه مسؤولان و چه مردم برای بهبود وضعیت فعلی اقتصاد به منظور اجرایی کردن و به مرحله عمل رساندن بسیاری از طرحهای مهم و کارآمد (شرکتهای دانشبنیان) لازم باشد. سعی جوانان بر گذر از وابسته بودن و تکیه بر دولت (بزرگترین کارفرمای اقتصادی) به سمت استقلال و انجام یک اقدام عملی خودجوش، بستری را فراهم میآورد که این وضعیت نابسامان اقتصادی خود نعمتی در لباس نقمت باشد! برای زیست ایرانیان و نگاه بازنمایی شده و دیدگاهی متحول شده به اقتصاد... البته لازم به ذکر است این نگاه، زمانی به وجود میآید که به لحاظ معرفتی و سطح آگاهی یک بازگشت به خود را در بین تمام سطوح داشته و یک بازنمایی از هویت خود در فضا و میدان اقتصادی کشور بهوجود آید. حال سوال اینجاست: در ترکیب 3 ضلع «دولت»، «مردم» و «رسانهها»، تا چه اندازه به جای افتادن در چاه مغاک به فکر حرکت و توسعه برای حل این نابسامانیهای اقتصادی بویژه اشتغال جوانان هستند؟