«اردشیر جی» پسر ایدلجی پسر شاپور جی، 22 آگوست 1865م در یک خانواده زرتشتی ایرانیتبار در بمبئی به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ او گزارشگران روزنامه انگلیسی «تایمز» در بمبئی بودهاند لذا اردشیر نام خانوادگی «ریپورتر» را برگزید و به «اردشیر جی ریپورتر» شهرت یافت. دوران زندگی اردشیر ریپورتر را میتوان به 2 مرحله تقسیم کرد: از تولد تا 27 سالگی که دوران شکلگیری شخصیت او در خارج از ایران است و از 27 سالگی تا پایان زندگی در 68 سالگی که دوران فعالیت اطلاعاتی و سیاسی او در ایران است. درباره دوران نخست زندگی اردشیر ریپورتر اطلاع اندکی در دسترس ما است. میدانیم که پدر و پدر بزرگ اردشیر از کارکنان دستگاه استعماری بریتانیا در بمبئی بودهاند. با توجه به تاریخ استعمار بریتانیا در هند و بهرهگیری گسترده آن از عوامل بومی و با توجه به اینکه بهگفته ارتشبد فردوست، سیستم جذب دستگاه اطلاعاتی انگلیس یک سیستم دودمانی و موروثی است و با توجه به اینکه هم اردشیر و هم پسرش شاپور ریپورتر در طول زندگی خود کارت خبرنگاری روزنامه تایمز لندن را در جیب داشتهاند، نمیتوانیم ایدلجی و شاپور جی (پدربزرگ اردشیر) را گزارشگران ساده روزنامه تایمز محسوب داریم لذا محقیم که آنان را کارمندان بومی اینتلیجنس سرویس در بمبئی معرفی کنیم، بنابراین پیوند این خاندان را با سرویس اطلاعاتی بریتانیا باید در تاریخ دیرین اینتلیجنس سرویس ریشهیابی کنیم. بدینسان، اردشیر ایدلجی از بطن شاخهای از «کلان» (Clan) پرشاخ و برگ سرویس اطلاعاتی بریتانیا دیده به جهان گشود و در این محیط پرورش یافت. در سالهایی که اردشیر با محیط اجتماعی خود آشنا شد، رجال «پارسی» مقیم بمبئی در دستگاه استعمار بریتانیا قرب و منزلتی خاص داشتند، تا بدانجا که سِر جمشید جیجیبهای (بارونت دوم) از دوستان خصوصی شاه انگلیس و سِر جمشید جیجیبهای (بارونت سوم) از نزدیکان مورد احترام ملکه انگلیس و ریپون- نایبالسلطنه هندوستان- بودند و کاووس جی (بارونت چهارم) و رستم جی (بارونت پنجم)، رؤسای پارسیان بمبئی، از مدعوین خاص در مراسم تاجگذاری شاهان انگلیس (ادوارد هفتم و جرج پنجم) به شمار میرفتند. اردشیر 11 ساله بود که توسط «فرانسیس ترنر» انگلیسی «لژ اسلام» که به فراماسونری بریتانیا وابسته بود، در بمبئی تأسیس شد و فعالیت خود را در راستای جلب نخبگان- از میان مسلمانان، زرتشتیان، یهودیان و...- آغاز کرد. پیوندهای اردشیر ایدلجی با فراماسونری بمبئی موضوعی است که باید بر اساس اسناد مورد پژوهش قرار گیرد ولی با توجه به نقشی که بعدها وی در فراماسونری ایران ایفا کرد، در عضویت اردشیر در «لژ اسلام» نمیتوان تردید داشت. اردشیر در نوجوانی برای تحصیل عازم انگلیس شد و با حمایت اینتلیجنس سرویس تحصیلات دانشگاهی را در رشتههای علوم و حقوق سیاسی، تاریخ شرق و تاریخ باستان به پایان رساند و عالیترین آموزشهای اطلاعاتی را فراگرفت. در این دوران اردشیر استعدادی سرشار از خود نشان داد و توانست چنان چهره درخشانی از خود ترسیم کند که او را شایسته مهمترین مأموریتهای سری در ایران متلاطم عهد مشروطه و پس از آن، با آن وزن و اهمیت سیاسی، بگرداند و وی را تا پایان عمر در زمره «دوستان صمیمی» رجال معروف انگلیس، چون سر پرسی سایکس، سر دنیس رایت، لرد لینگتن و... قرار دهد. با توجه به نقش روچیلدها و رابطه ویژهای که بعدها لرد «ویکتور روچیلد» با شاپور جی، پسر اردشیر جی داشت و با توجه به عملکردهای اردشیر جی در ایران معتقدیم در سالهای اقامت در انگلیس اردشیر جی روابط ویژهای با لرد لئونیل والتر روچیلد و برادرانش داشت و همین رابطه نقشی اساسی در سرنوشت بعدی اردشیر و ارتقای وی در دستگاه اطلاعاتی انگلیس ایفا کرد. اقامت اردشیر در لندن تا سال 1893 ادامه داشت و اوایل این سال اردشیر 27 ساله با اندوختهای غنی به بمبئی بازگشت.
اردشیر 23 ساله بود که فتوای تاریخی آیتالله العظمی «میرزای شیرازی» [نهضت تنباکو] رخ داد و استعمار بریتانیا را متوجه عمق خطری که از جانب ایران منافع او را تهدید میکرد، کرد، از این رو فعالیتی شدید را برای سوار شدن بر امواج انقلاب ایران و تحکیم مواضع خود در این نقطه حساس و استراتژیک آغاز کرد. پاییز 1893، چند ماه پس از بازگشت وی به بمبئی، اردشیر از سوی نایبالسلطنه هندوستان مأموریت یافت راهی ایران شود و در فضایی که بوی انقلاب در آن استشمام میشد، سنگرهای دستگاه پرتوطئه و ترفندباز اینتلیجنس سرویس انگلستان را استوار کند. ورود اردشیر ریپورتر به ایران به یک پوشش مناسب نیاز داشت، به نحوی که وی در قالب آن بتواند به سرعت و سهولت به دربار و محافل اشرافی حاکم راه یابد و دانش و آموزش و تجربه خود را به نحوی ثمربخش در عالیترین سطوح به کار گیرد. با مرگ مرموز «کیخسرو جی خانصاحب» سرپرست زرتشتیان ایران در کرمان و در میانه، سفر اردشیر به تهران که حامل هدایای انجمن اکابر پارسیان بمبئی برای دربار قاجار بود، موقعیت مطلوبی برایش پدید آورد. اردشیر از سوی سِر دینشاه پتیت، رئیس انجمن اکابر پارسیان بمبئی، به عنوان نماینده این انجمن و سرپرست جدید زرتشیان ایران راهی کرمان شد و محمولـه گرانبهای کیخسرو جی را به دست گرفت و در تهران به ناصرالدینشاه، ظلالسلطان، امین السلطان (صدراعظم) و دیگر رجال ناصری تقدیم کرد. بدینسان، نقش پنهان و بس مؤثر 40 ساله اردشیر ریپورتر آغاز شد و نام او را به عنوان مؤسس و کارگردان نخستین شبکههای اینتلیجنس سرویس و از بنیانگذاران فراماسونری ایران در تاریخ معاصر کشور ما به ثبت رسانید.
اردشیر ریپورتر در ایران
شرح فعالیتهای 40 ساله اردشیر ریپورتر در ایران که با دوران پرحادثه و تعیینکننده مشروطه و پس از مشروطه گره خورده است، نیازمند بحثی مبسوط و پژوهشی جامع است. رشید شهمردان در کتاب فرزانگان زرتشتی مینویسد: «...اردشیر جی مدت 40 سال تا پایان زندگی مصدر خدمات بسیار مهمی در ایران... بود. دوره زندگی فرزانه اردشیر جی در ایران... دوره انقلاب و تجدد و مشروطهخواهی بود و رویه خدمت و فعالیت نیز مختلف. نسل جوان جویای ترقی و نام و شهرت و هر چیز، مغرب زمین را نمونه پیشرفت میدانستند. بنابراین در بیدار کردن احساسات ایرانپرستی و آزادی و احیای سنن و شعائر ملی و تذکر مفاخر باستانی بین نسل جوان و رجال متجدد مساعی جمیله ابراز میداشت و یکی از اعضای انجمن آزادیخواهان ایران بود. آقای مهدی ملکزاده در کتاب زندگانی ملکالمتکلمین، ص 153 [تهران، 1325] نام فرزانه اردشیر جی را نیز جزو آزادیخواهان ضبط نموده... فرزانه اردشیر جی نه تنها بین رجال و درباریان و خاندان سلطنتی ایران طرف توجه و صاحب نفوذ بود، بلکه رجال سیاسی دولت انگلستان مقیم تهران نیز با نظر احترام به او مینگریستند و در امور خاورمیانه بویژه ایران جویای نظرات و خیالات او میبودند. رجال معروف انگلیس مانند سر پرسی سایکس، سر دنیس رایت، لرد لینگتن و... از دوستان صمیمی او بودند. کابینه انگلستان او را به سمت مشاور مخصوص سفارت خود در تهران منصوب و گذرنامه خصوصی برایش صادر ساخت. فرزانه اردشیر جی با خانوادههای رجال بزرگ ایران آمد و شد داشت و مخصوصاً در بیدار کردن گروه زنان ایرانی و آشنا ساختن آنان به حقوق خود... کوشش خستگیناپذیر به عمل میآورد... خدمات اجتماعی او در پس پرده انجام میگرفت. جویای نام و شهرت نبود. هرچند سال یکبار سفری به هند مینمود و پارسیان را از نتایج حاصله و روش کار خود باخبر میساخت و طرح فعالیتهای آینده را میریخت... فرزانه اردشیر جی با سران ایل بختیاری روابط صمیمانه داشت و آنها را به اعاده مجد و جلال و فر و شکوه ایران باستان تهییج مینمود(!) کلیه سفارتخانههای خارجه در تهران با نظر احترام به او مینگریستند. رجال معتبر دولت ایران در امور سیاسی نیز فرزانه اردشیر جی را مشاور خود قرار میدادند و بسیاری تربیت فرزندان خود را به سرپرستی او واگذار مینمودند و زمانی هم در مدرسه علوم سیاسی تهران سمت استادی را داشت. روزنامه تایمس لندن او را به سمت خبرنگار خود در ایران و خاورمیانه برگزیده بود. فرزانه اردشیر جی زبانهای کردی و لُری را نیز میدانست و بین آن ایلات صاحب نفوذ بود و طرف توجه و احترام همه ایشان. دانشگاه السنه آسیایی پتروگراد از او برای تدریس زبانهای آسیایی دعوت به عمل آورده بود ولی چون صاحب گذرنامه خصوصی بود، از پذیرفتن دعوت خودداری نمود...».
استعمار انگلیس و «نخبگان» ایرانی
امپریالیستها در پی نشاندن زقوم سودپرستی در سرزمینهای مستعمره و وابستهاند. برای این منظور امپریالیستهای انگلیس و آمریکا و فرانسه و دیگر امپریالیستها ابتدا نهال فرهنگ ویژه خود را در مغزها نشاندند تا فضای مساعدی برای غارت و تسلط فراهم شود... برخی واقعیات را در این باره ذکر میکنیم: چارلز ترولین در کتاب آموزش و پرورش در هندوستان (چاپ لندن، 1838م) مینویسد: «جوانان هندی پرورش یافته تحت سرپرستی غرب کاملاً آشنا با فرهنگ و تمدن ما، دیگر ما را (بریتانیایی و بهطور کلی غربیها را) بیگانه نمیدانند، بنابراین سلطه استعماری ما را تشخیص نمیدهند... ما را الگوی خود قرار میدهند، ما را حامیان خود میشناسند، آرزوی آنان این است که مانند ما شوند». لرد ماکائولی، طراح فرهنگ در هندوستان و دوست چارلزترولین، در خاطرات خود (1835 م.) مینویسد: «هدف این فرهنگ این است که یک طبقه از هندیها تربیت شوند که بتوانند نقش رابط بین ما و میلیونها هندی تحت سلطه ما را ایفا نمایند و وسیله تفاهم بین ما باشند؛ یک طبقه از نژاد هندی و خون هندی ولی دارای سلیقه، اخلاق و فرهنگ انگلیسی...» دستچین و جذب «نخبگان» بومی و پرورش آنان با روح فرهنگ غربی از مهمترین اهرمهای سیطره استعمار و نواستعمار بر کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده است. آلبر ممی در تشریح فرآیند استعمارزدگی و استحالهای که در روانشناسی این «نخبگان» رخ میدهد، چنین مینویسد: «...اولین اقدام استعمارزده این است که با رفتن به جلدی دیگر شرایط دیگری را کسب کند. در اینجا سرمشقی فریبنده و در دسترس، خود را به او ارائه و تحمیل میکند. این سرمشق، استعمارگر است: آنکه از هیچیک از کمبودهای او رنج نمیبرد، همه حقوق را داراست، از همه خوبیها و سودها و اعتبارها بهرهمند است و از ثروت و افتخارات و روشهای فنی و اقتدار برخوردار! او همان طرف قیاسی است که استعمارزده را پایمال میکند و در بندگی نگه میدارد. پس اولین آرزوی استعمارزده این خواهد بود که خود را به این سرمشق پراعتبار برساند، تا آنجا که از فرط شباهت با او، در او محو گردد...
زیادهروی استعمارزده در تقلید از این سرمشق، خود نشان گویایی است: زن موبور، اگرچه بینمک و نازیبا، باز بر زن مو مشکی برتری مییابد. کالایی که استعمارگر تولید میکند یا قولی که او میدهد، با اعتماد بیشتری روبهرو میگردد. آداب و رسوم و لباس و غذا و معماری استعمارگر، حتی اگر با محیط سازگار نباشد، باز بشدت تقلید میشود و حد نهایی این تقلید نزد جسورترین افراد زناشویی با زن فرنگی است. حال اگر رویآوری به ارزشهای استعماری، رویگردانی از خویش را در بر نداشت، چندان مشکوک بهنظر نمیرسید. لیکن استعمارزده در پی بهره گرفتن از شایستگیهای استعمارگر نیست، بلکه به نام شخصیت فردای خود و با شور و هیجان، به ناچیز کردن و دور افکندن شخصیت امروز خویش میپردازد...». در بررسی تاریخ نفوذ نواستعمار غرب در ایران، این مکانیسم سلطه را به صورت پرورش انبوهی از رجال سیاسی و نخبگان فرهنگی غربگرا و خودباخته مییابیم؛ رجال و نخبگانی که در مکتب میرزاملکمخانها و فراموشخانه او الفبای سیاست را آموختند، در جامع آدمیت و لژ بیداری ایران نقشی پردسیسه در توفان سیاسی دگرگونیهای روز ایفا کردند، در مدرسه سیاسی به عنوان برگزیدگان جامعهای منکوب و استعمارزده درس جلوهفروشی و فاضلمآبی فرا گرفتند، ثمره کار خود را به صورت رژیم بیریشه پهلوی به تاریخ معاصر ایران تقدیم داشتند و سپس در دوران رسوخ امپریالیسم آمریکا، در دهه 1340، فرهنگی رنگین ولی بیهویت را با تمام زرق و برق و ابهت کاذب آن به پا داشتند. درباره نقش اردشیر جی در سازمان سری «جامع آدمیت» که در آغاز اقامت وی در ایران در پسپرده حوادث، سهمی جدی داشت، اسناد کافی در دسترس ما نیست ولی براساس شواهد موجود پیوندهای اردشیر ریپورتر را با این جمع رجال (گرداننده شاخه «جامع آدمیت» در گیلان) موضوعی درخور بررسی میدانیم و معتقدیم که ارتباطات «جامع آدمیت» با لژ انگلیسی «اسلام» در بمبئی با واسطه اردشیر جی حائز بازبینی جدی است. معهذا میدانیم که 6 سال پس از ورود اردشیر ریپورتر به ایران، به سال 1317 ق. / 1899 م. «مدرسه علوم سیاسی» توسط 2 فراماسون و انگلوفیل سرشناس، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسنخان مشیرالملک تأسیس شد که هدف جذب «نخبگان» جامعه ایرانی و پرورش آنان با روح فرهنگ استعمارزدگی و غربزدگی را به عهده داشت. در زمره مدرسین این مدرسه با نام اردشیر جی ریپورتر، به عنوان معلم تاریخ باستان، در کنار چهرههایی چون محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، رجبعلی منصورالملک (پدر حسنعلی منصور)، ادیبالسلطنه سمیعی، ابوالقاسم انتظام الملک و... آشنا میشویم. از درون شاگردان همین مدرسه است که برجستهترین مهرههای انگلیس و آمریکا برون آمدند و در رژیم پهلوی به کارگزاران درجه اول سیاسی و فرهنگی کشور بدل شدند. احمدخان ملک ساسانی جو فرهنگی و سیاسی حاکم بر این مدرسه را چنین توصیف میکند: «...این مدیران و معلمین که اغلبشان فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطنپرستی منحرف و به خدمتگزاری اجنبی تشویق کنند در سر کلاس موضوع درس را کنار گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت میکردند [خان ملک ساسانی سپس خاطرهای از فروغی نقل میکند که در مقاله «فروغی و جایگاه او در تاریخ معاصر ایران» مورد استناد قرار دادهایم]. روز دیگر جناب سیدولیاللهخان نصر هم که تشریح درس میداد... در سر درس فرمودند ایران مثل خزهای است که به دیوار استخر چسبیده باشد و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد خزه وجود خارجی ندارد. در میان فارغالتحصیلهای مدرسه کمتر با سواد پیدا شد و سطح معلوماتشان اساساً از سیکل اول مدرسه بالاتر نبود یعنی همان اندازه [که] انتهلیژان [اینتلیجنس] سرویس در مستعمرات مایل است اما اکثر آنها به واسطه تلقینات و تبلیغات مدیران و معلمین به نوکری خارجیها تن در داده و به جاسوسی اجنبی رفتند. لیاقت همدوشی با دیپلماتهای اروپا که پیدا نکردند سهل است، به واسطه عملیات نامشروع خود در همه ممالک خارجی آبروی ایران را بردند و مؤسسین مدرسه به مقصود نهایی خود رسیدند... دستور ذکاءالملک و منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باسواد و باهوش جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند... با کمال اطمینان میتوان گفت مدرسه علوم سیاسی تهران خدمت خود را به اجنبی به بهترین وجهی انجام داد و شرکت نفت به هدف خود کاملا نائل آمد و یک هسته مرکزی برای خدمتگزاری شرکت در ایران تهیه کرد که همیشه مطابق میل و دستور او رفتار نمایند و هیچگاه علیه منافع او قدمی برندارند. حق این است که کارگزاران شرکت هم همیشه از آنها طرفداری نموده و با پشتیبانی خود در مدت 40-30 سال اخیر همه پستهای حساس مملکت را به آنها سپرد...». درباره قدمت و عمق پیوندهای اردشیر ریپورتر با فروغیها به مدیحهای استناد میکنیم که میرزا محمدحسین فروغی (پدر محمدعلی فروغی) در روزنامه تربیت (شماره 439، 20 ذیقعده 1322ق/ 1904م) در دفاع از اردشیر نگاشت: «اردشیر جی را که از جانب اکابر پارسیان هندوستان مأمور سرپرستی فارسیهای ایران بوده- شاید حالا هم به همان مأموریت باشد- سالهاست که بنده میشناسم و به تفصیل و تحقیق از مجاری امور او باخبرم. اولاً در هندوستان متولد شده نه در ایران، ثانیاً تحصیلکرده و فاضل و آگاه است و همه کس این مطلب را میداند و گواهی امینتر از این نیست که جناب مستطاب اجل اکرم مشیرالملک وزیرمختار دولت علیه ایران در پطرزبورغ در افتتاح مدرسه مبارکه علوم سیاسی اردشیر جی را یکی از معلمین این دارالعلم قرار دادند. مشیرالملک از جمله فضلا و اهل خبره میباشد، ناشی نیست که فریب بخورد. گذشته از فضل و دانش اردشیر جی، بنده [فروغی] خود از مشرب و کار و مأموریت و خیال آن مرد کاملاً آگاهم و میدانم یک قدم برنداشته مگر به خیال ترقی مملکت ایران(!)». فروغی، همچنین در نشریه فوق که به گفته یحیی آرینپور «لحن چاپلوسانه و ستایشگرانه آن به مقدار زیادی از اهمیت و اعتبار آن میکاست»، سال 1324 ق./1906م. به مناسبت بازگشت اردشیر ریپورتر از سفر هندوستان شرح مفصلی از «خدمات» او درج و از ورود مجدد او به تهران ابراز خرسندی و ابراز امیدواری کرد «ایرانیان از دانش و تجربیات او استفاده ببرند!» پیش از این سفر در سال 1322ق/1904م، اردشیر را در زمره اعضای «انجمن مخفی» تهران که توسط ملکالمتکلمین و سیدجمالالدین واعظ رهبری و اداره میشد و اعضای آن عمدتاً از ماسونهای ایرانی بودند، مییابیم و بدین ترتیب محقیم که نقش مرموز و درجه اول اردشیر ریپورتر را در عملیات پس پرده حوادث مشروطه مورد تاکید مجدد قرار دهیم. پس از این سفر، به سال 1324 ق./1907 م. شاهد تأسیس «لژ بیداری ایران» هستیم که اردشیر ریپورتر از اعضای آن به شمار میرفت و به اعتقاد ما مؤسس واقعی و کارگردان اصلی ولی در پسپرده این مجمع ماسونی بود. در همین جا باید توضیح دهیم که فراماسونری در ایران، در واقع نوعی مکتب به منظور جلب نخبگان، پرورش و ارتقای آنان در هرم سیاسی و فرهنگی کشور در جهت اهداف استعمار بریتانیا به شمار میرفته که در مرکز و در پسپردههای آن دست پنهان اینتلیجنس سرویس در کار بوده است، بنابراین آنچه بیش از وابستگیهای رسمی لژهای ایرانی به فراماسونری بینالمللی حائز اهمیت است، همین نقش فراماسونری ایران به عنوان سازمان «باز» (Loose) و پوشش سیاسی- فرهنگی سرویس اطلاعاتی بریتانیاست. پس این ادعای سر دنیس رایت که «معصومانه» ابراز تعجب میکند که بهرغم وابستگی رسمی بیشتر لژهای ایران به فراماسونری فرانسه، معلوم نیست چرا ایرانیان، انگلیسیها را به «استفاده شیطانی از فراماسونری» متهم میکنند، تجاهلی سالوسانه بیش نیست. رایت مینویسد: «...هیچ مدرک قانعکنندهای نیافتهایم که اعتقاد رایج ایرانیها را نسبت به استفاده شیطانی انگلیسیها از فراماسونری تایید کند(!) انگلیسیها برخلاف فرانسویها فراماسونری را به عنوان وسیلهای برای اشاعه فرهنگ و تمدن خود نیز ندیدند. انگلیسیها هیچ کوششی، یا حداقل کوشش زیادی، برای جلب افراد به مجامع ماسونی و وابسته ساختن لژهای ایرانی به مجامع فراماسونی خودشان به عمل نیاوردند...». گفته اخیر سر دنیس رایت صحت دارد و علت آن را باید تجربه لژهای انگلیسی در هندوستان دانست که سبب تشدید نفرت ضداستعماری مردم هند از انگلستان شد ولی دعوی «معصومیت» انگلیسیها در این معرکه و «عدم بهرهگیری شیطانی انگلستان» از ماسونهای ایرانی آن هم از سوی رایت که خود بر بسیاری از مسائل پسپرده تاریخ ایران اشراف دارد، انسان را به یاد تجاهل مضحک سیدحسن تقیزاده میاندازد که زمانی در مجلس شورا «اتهام» فراماسونگری علیه خود را «قصه جن و پری» خواند! بدینسان اردشیر ریپورتر با بهرهگیری از موقعیت شامخی که در محافل اشرافی ایران کسب کرده بود، ارتباطات وسیعی را با رجال و معاریف کشور برقرار کرد و با لطایفالحیل میکوشید آنان را به درجات مختلف، از هواداری فرهنگی غرب تا مزدوری رسمی اینتلیجنس سرویس، جذب کند. محمد مصدق در خاطرات خود گوشهای از ظرایف برخورد اردشیر را که بیانگر سبک زیرکانه کار او و پسرش شاپور جی است، ثبت کرده است: «... بعد از شروع جنگ اول جهانی که دولت ترکیه کاپیتولاسیون را الغا نمود، طی رسالهای نظریات خود را برای اینکه دولت ایران هم همان رویه را تعقیب کند، منتشر کردم که در جامعه حسن اثر نمود. سپس اردشیر جی ادولجی نماینده زردشتیان هند در ایران به دیدنم آمد و ضمن صحبت اظهار کرد رساله شما در سفارت انگلیس مورد بررسی قرار گرفت و گفتند نویسنده تحت تاثیر تبلیغات آلمان قرار گرفته است و من برای رفع هرگونه سوءتفاهم گفتم که نویسنده را سالهاست میشناسم و او کسی نیست که تحت تأثیر سیاست بیگانه درآید. چون تحصیلاتی کرده و اکنون به ایران آمده خواسته است در این باب اظهارنظری نماید...». اردشیر ریپورتر طی دوران فعالیت 40 ساله خود در ایران که از ورود او در سال 1893م، 3 سال پیش از قتل ناصرالدینشاه، تا مرگ او در 23 فوریه 1933م/ 4 اسفند 1311ش در تهران در اوج سلطنت رضا شاه ممتد است، علاوه بر میراث سیاسی که در قالب سلطنت پهلوی تبلور یافت، شبکهای از عوامل اینتلیجنس سرویس را نیز برجای گذارد که بهمثابه یک «اشرافیت اطلاعاتی» موقعیت ممتاز خود را در درون یک کاست بسته و موروثی محفوظ داشتند و اعقاب آنان نیز در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی اهرمهای اساسی حکومت را به دست گرفتند.
منبع: عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2