مهدی چراغزاده: چندی پیش سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی به وعدهای که داده بود، عمل کرد و کمتر از زمانی که قول داده بود تومار گروهک تروریستی داعش را در هم پیچید تا به همه نشان دهد برخلاف مدعیانی که هزاران وعده دادهاند و عملی نشده، «وعدههای سربازان انقلاب، صادق است». این پیروزی شیرین بهانهای شد تا درباره تاثیر «شعر مقاومت» در خطوط مقدم نبرد و روحیه رزمندگان با شاعری به گفتوگو بنشینیم که این روزها همه او را با شعر زیبای «فتح الزهرا و آبادان چه فرقی میکند» میشناسند؛ شعری که 2 سال پیش در دیدار نیمه ماه مبارک رمضان محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد. سیدمحمدمهدی شفیعی، شاعر خوشذوق خوزستانی است که شاعر این شعر زیباست. شفیعی در ادامه راه پدر و پدربزرگ طلبگی پیشه کرده و ملبس است به لباس مقدس روحانیت.
***
یک شاعر چقدر باید نسبت به اتفاقات جامعه خودش متعهد باشد و واکنش نشان دهد؟
شاعران صدای جامعه خود هستند، بنابراین اگر یک بدنی بیماری دارد اما به دلیل اینکه عصبها از کار افتادهاند مثلا درد ندارد و بیماری را حس نمیکند، بهاصطلاح پزشکها، مرگ خاموش پیش میآید، یعنی این بدن به مرور رو به زوال میرود و عصبها درد را اطلاع نمیدهند که انسان به دنبال درمان برود. شاعرها نیز همینگونه هستند؛ زبان جامعه هستند، عصبهای فعال یک جامعه هستند. نه فقط شاعرها بلکه همه هنرمندان، بنابراین اگر دردی، اگر اتفاقی، اگر فعل و انفعالی در جامعه باشد و هنرمندان نتوانند آن را ارائه بدهند قطعا ممکن است اتفاقات بدی در پی آن برای جامعه بیفتد و اگر از سنخ درد و بیماری باشد ممکن است خیلی دیرتر برای درمان اقدام شود. یک مثال ساده آن، همان زلزله کرمانشاه است. شما ببینید! اگر زلزله کرمانشاه اتفاق بیفتد و شما نقش هنرمندان را از کمک کردن و امدادرسانی حذف کنید، قطعا بخشی از کمکها و امدادها حذف خواهد شد و اگر این اتفاق بیفتد روند درمان جامعه، روند بازسازی این اتفاق و این حجم خرابیهایی که پیش آمده، خیلی کندتر خواهد شد، بنابراین جامعهای که هنرمندش فعال نباشد، مانند بدنی است که عصبهای آن، درد را انتقال نمیدهند و طبعا بیماری جولان میدهد.
خود شاعر نگاهش چیست؟
همین را شما تسری دهید به شاعر؛ مثلا اگر شاعری باشد که نسبت به دردهای اجتماعی و نسبت به مسائل پیرامونی خود بیتفاوت باشد، این شاعر به مرور و ناخودآگاه از جامعه کنار خواهد گذاشته شد، زیرا همان عصبی است که کار خود را درست انجام نمیدهد. ما اگر در بدنمان عضوی باشد که کار خود را درست انجام ندهد، بلافاصله با یک عضو جایگزین عوض میشود؛ مثلا قلبی که درست کار نمیکند را پیوند میزنند. شاعر و هنرمندی که نخواهد نسبت به مسائل مهم اجتماعی اطراف خود حساس باشد، ناخودآگاه توسط جامعه کنار گذاشته خواهد شد. بزرگترین شاعران ما در طول تاریخ در عین اینکه شاعرانی بودند که ادبیات را پیش بردند و دغدغه آن را به طور جدی داشتند اما هیچگاه از مسائل اجتماعیشان فارغ نبودند، مثلا در شعر حافظ در زمان خودش ریا به عنوان یک معضل اجتماعی پررنگ بوده؛ ریا هم یک بیماری اجتماعی است، گاهی در فرد است و گاهی هم در بین افراد یک جامعه فراگیر میشود و تبدیل به یک بیماری اجتماعی میشود و میبینید که چقدر حافظ در شعرش با ریا میجنگد. این تعهد است، یعنی من یک بیماری اجتماعی را درک کردم و دارم از آن خبر میدهم و اگر آن شاعر یک متفکر هم باشد، شاید بتواند به درمان هم کمک کند. وظیفه شاعر و هنرمند این است که دردها و مسائل مهم اجتماعی را هشدار دهد. مرحوم علامه جعفری یک بحثی دارند در کتاب هنر دینیشان راجع به هنرمند پیرو و پیشرو؛ ایشان میگویند هنرمند پیشرو آن نیست که به دنبال جامعه میافتد. باید یک قدم جلوتر برود؛ هنرمند پیشرو آن است که جلوتر از جامعه راه افتاده و چالههای در مسیر جامعه را خبر میدهد که اصلا اسیر آن بیماری نشوند. اگر با این نگاه بلند علامه جعفری نگاه کنیم که مسأله یک قدم جلوتر میرود، آنوقت دیگر شاعر خوب تنها وظیفهاش اعلام دردها نیست، بلکه پیشبینی دردها هم هست برای اینکه جامعه را مقاوم کند، بنابراین شاعر باید این را وظیفه خود بداند و اگر هم نداند جامعه به مرور وی را کنار خواهد گذاشت. دقت کنید این مسأله برای شاعر است و من فعلا کاری به شاعر مسلمان ندارم، چون اگر شاعر مسلمان را قید کردیم، خود مسلمانی به دنبال خودش چیزهایی را میآورد و من فعلا صرفا یک هنرمند را بررسی میکنم.
آیا تعهد شما یا هر شاعر دیگر صرفا به مسائل داخل مرزهای جغرافیایی و سیاسی یک کشور محدود میشود یا نه؟ مثلا یک شاعری که متعهد است این تعهد نسبت به مسائل جهان هم وجود دارد؟
ببینید! تعهد مرز برنمیدارد، چه مرز جغرافیایی، چه مرز سیاسی و چه حتی مرز اعتقادی، من الان یک مثال از حافظ زدم. حافظ با ریا میجنگد. ریا یک اتفاق اجتماعی است که نه مرز دارد، نه مسأله صرفا سیاسی است، بنابراین تعهد مرزبردار نیست. شما ببینید! بزرگان ادبیات جهان کسانی هستند که دردها و مشکلاتی را بررسی کردند که عموما محدود به مرز خودشان نبوده است. رمانهای کلاسیک غرب را ببینید؛ اکثرا وقتی بیانگر یک درد و یا یک مسأله اجتماعی هستند میبینید علت ماندگاریشان این است که آن درد و مسأله، دردی است که محدود به منطقه جغرافیایی خودشان نبوده است و یک درد جهانی بوده، برای همین الان بعد از سالها ترجمه آن را هم میخوانیم، هم لذت میبریم، هم الهام میگیریم و هم آن اندیشه به ما القا میشود. این بهخاطر آن است که درد شاعر، بزرگ بوده است. بزرگی یک هنرمند رابطه مستقیمی با بزرگی دردهایش دارد. این یک قاعده است پس وقتی میخواهیم بزرگی قیصر امینپور را بگوییم نمیتوانیم دردهای او را نبینیم، یعنی شما وقتی میخواهید قیصر را بفهمید باید درد وی را بفهمید. وقتی میخواهید بزرگترین هنرمندان جهان را بررسی کنید با درد و دغدغهشان میتوانید آنان را بشناسید. اگر یک هنرمند دردش یک درد زودگذر و محدود به مرز جغرافیایی باشد به همان مقدار میتواند بزرگ باشد اما عظمت یک هنرمند این است که حتی وقتی به مسائل جزئی میپردازد درد بزرگتر را ببیند و به شرایط موجود محدود نباشد.
خب! حالا بحث تعهد را مطرح کردیم، الان بحث ما جبهه مقاومت است؛ ادبیات در عرصه و جبهه مقاومت چه جایگاه و تعهداتی دارد؟ یا به نوع دیگر ادبیات در عرصه مقاومت چه اهمیتی دارد؟
ببینید! ادبیات در جبهه مقاومت 2 کار میتواند انجام دهد؛ یکی کارکردی است که در خود جریان جهاد و مقاومت اثر میگذارد، مثلا امروز ما درگیر مسأله مدافعان حرم هستیم. انتقال این مسأله به مردم، پررنگ کردن آرمانها و فهماندن این مسأله به مخاطبان عام ما که ممکن است متوجه پررنگی آن نباشند و حتی گاهی وقتها پررنگ کردن مسأله و نشان دادن آن به خودکسانی که در متن آن هستند.
مثلا در زمان جنگ ما در جبههها شعرخوانی داشتیم. در خط مقدم حاج صادق آهنگران با نوحههایش اثر میگذاشت، آنجا دیگر رزمندهای که در خط مقدم است مسأله را فهمیده اما اینجا کار تمام نمیشود؛ گاهی وقتها کسی که مسأله را فهمیده باید مسأله در ذهنش پررنگ شود یا باید زاویههای تاریکتری از مسأله روشن شود و یک کارکرد دیگر که قطعا اهمیتش از اولی کمتر نیست، کارکرد تثبیت مسأله برای آیندگان است. ببینید! محور مقاومت و جریان مقاومت در تاریخ یک جریان بههم پیوسته است، یعنی جنگ تحمیلی ما ادامه عاشوراست؛ جنگ ما با داعش ادامه جنگ تحمیلی است، یعنی یک جریان پیوسته نزاع حق و باطل داریم که هرجا نزاع به نقطه عطفش رسیده، اینجا جبهه مقاومت ورود جدی کرده و صحنههای جهاد اتفاق افتاده است. اینطور نیست که اگر بحث مدافعان حرم را به هنرمند میسپاریم جنگ با داعش تمام شده، پس پرونده مدافعان حرم فعلا بسته است، پس تمام شد! نه! شعر مقاومت و هنر مقاومت ما که برای دفاعمقدس ساخته شده است هنوز دارد جواب میدهد و روی مدافعان حرم اثر میگذارد، بنابراین مسأله مدافعان حرم و شعر مقاومتی که برای دفاع از حرم گفته شده ممکن است 30 سال بعد یک جایی خودش را نشان دهد. باید دقت کرد که محور مقاومت یک محور پیوسته است و کارکرد اصلی هنر این است که این مسیر را در طول تاریخ کمک کند، نه فقط در یک برهه زمانی خاص.
داعش الان تمام شد ولی شما هم اشاره کردید که شعر مقاومت برای آن تمام نمیشود. خیلی از رزمندهها این تفکر را دارند که میگویند ما اسلحهمان را روی زمین نمیگذاریم؛ شاعر هم سلاحش قلم است با پایان داعش شاعرها چگونه میتوانند قلم بزنند؟
اول اینکه قطعا تمام نمیشود. بعضی از فاخرترین آثار ادبیات دفاعمقدس ما نهتنها بعد از جنگ نوشته شده، بلکه حتی توسط هنرمندانی نوشته شده که خودشان جنگ را حس نکردند. یعنی اگر بنشینید و شعر دفاعمقدس را بررسی کنید و بخواهید گزیده جمع کنید، قطعا بعضی از بهترینهای آنها برای کسانی است که اصلا جنگ را درک نکردند چه رسد به اینکه بخواهند شعر را در زمان 8 سال دفاعمقدس گفته باشند، بنابراین قطعا با پایان کار داعش، شعر مدافعان حرم تمام نمیشود. اما اینکه چرا تمام نمیشود 2 دلیل دارد؛ یک دلیل میراثی است که این اتفاقات مهم برای ما میگذارد. ببینید! دفاعمقدس برای ما شامل شمار زیادی از آدمها، شهدا، جانبازان و ایثارگرانی بود که هرکدام میتوانند یک اسطوره باشند و ادبیات سالها از آنها بنویسد اما این حجم ایده و مضمون در 8 سال فشرده شده و گفتن آن در 8 سال ممکن نیست و ممکن است 8 قرن زمان ببرد. سالها از جنگمان میگذرد و در 4-3 سال اخیر شخصی به نام شهید ابراهیم هادی پررنگ میشود در صورتی که شهید ابراهیم هادی متعلق به آن 8 سال بوده است. ما با یک معدن پر از سنگهای قیمتی طرف هستیم که اگر این معدن را باز کنیم ممکن است هر گوشه و کنارش سنگ گرانبهایی را پیدا کنیم که تا الان متوجهش نبودیم. دفاعمقدس ما این بود؛ مدافعان حرم هم همینگونهاند. در واقع مسأله دفاعمقدس هنوز که هنوز است مطمئن باشید برای من شاعر کلی سنگ گرانبها دارد که اگر آن را پردازش کنم یک انگشتر زیبا که همان اثر هنری است پدید میآید، چه رسد به مسأله مدافعان حرم. ما در این برهه تاریخی حجم زیادی از ایثارها، اسطورهها، ایدهها و زوایای دیده نشده داریم که سالها زمان میبرد تا دیده شود. مسأله دوم نکتهای است که اشاره کردم؛ محور مقاومت محوری پیوسته است که در طول تاریخ استمرار دارد. ببینید! جنگ حضرت سیدالشهدا(ع) و یزید، دفاعمقدس ما، مسأله مدافعان حرم و تمام اینها یک جنگ است و آن جنگ حق و باطل است. این جنگ تاریخی هم بنا بر آیات و روایات تا روزی که زمین را بندگان صالح خدا ارث ببرند ادامه دارد، بنابراین کسی که در محور مقاومت شعر میگوید برای تمام جریان مقاومت در طول تاریخ شعر میگوید؛ برای یک موضوع شعر نمیگوید، یک نگاه را به مخاطب میدهد؛ نگاه مقاومت را میدهد. شما همین امروز آژانس شیشهای را نگاه کنید نگاه شما به مسأله مقاومت و ایثار را عوض میکند با اینکه اصلا برای نسل من و شما نبوده، یعنی مسأله نسل من و شما نبوده و مسأله نسل جنگ دیده بوده است. چرا این اتفاق میافتد؟ چون آژانس شیشهای یک درد مرتبط با مسأله مقاومت و یک درد مرتبط با نزاع حق و باطل را پررنگ کرده که هرچند من و شما آن درد را آن زمان درک نکردیم ولی امروز که عکس همسر و فرزند شهید مدافع حرم افغانستانی تیپ فاطمیون را میبینیم، همان غربتی را که از کرخه تا راین و آژانس شیشهای به ما نشان داد، همان غربت را ما امروز در این عکس میبینیم. این همان غربتی است که درطول تاریخ و در همه جریانهای نزاع حق و باطل بوده و تا آخر هم خواهد بود، بنابراین اثری که برای محور مقاومت است قرار نیست تنها یک اتفاق را به ما نشان دهد، قرار است یک درد یا یک عظمت و شکوه را پررنگ کند که این درد و عظمت با جریان مقاومت درطول تاریخ خواهد بود؛ با جریان حق در طول تاریخ خواهد بود، بنابراین اگر من شعر عاشورایی میگویم و نزاع حق و باطل را درجریان عاشورا نشان میدهم، امروز من دارم شعر مقاومت میگویم و آن شعر عاشورایی من امروز میتواند مرز حق و باطل را روشن کند، به همین دلیل شعری که امروز من برای مدافعان حرم میگویم ممکن است 50 سال بعد این شعر مرز حق و باطل را برای یک نفر مشخص کند؛ منی که فیلم میسازم همینطور، منی که عکس میگیرم همینطور. در هر هنری؛ نمیخواهم به شعر محدود کنم، بنابراین خلاصه مطلبم اینکه به 2 دلیل مسأله تمام شده نیست؛ یکی اینکه حجم مضمون ناب و ایده و حجم اسطورههای ما در یک بازه چندساله جمع شد که قطعا بیان عادی اینها چندین برابر این دوره عادی زمان میبرد و دوم، اصلا محور مقاومت یک محور به هم پیوسته است و شما هر قسمت آن را پررنگ کنید همه قسمتهای این جریان را پررنگ کردهاید.
خب! الان اگر بخواهید بعضی مضامین شعر مدافعان حرم برای بعد از پایان داعش را نام ببرید. چه موضوعاتی را میتوان در نظر گرفت؟
من مثال ملموسی میزنم که همه ما شنیدهایم. حاج صادق آهنگران بعد از جنگ یک نوحه خوانده که یک مصراعش این است: «درِ باغ شهادت باز باز است» ببینید! این یک مصرع تا وقتی جنگ بین حق و باطل هست وجود دارد. شهادتطلبی مضمونی نیست که تمام شود. شهادتطلبی مضمونی است که با محور مقاومت و نزاع حق و باطل از اول بوده و تا آخر هم هست. آن جمله معروف امام که ملتی که شهادتطلب باشد از هیچ چیز نمیترسد یک مفهومش، مفهوم شهادت است و شما هم هروقت دست روی مضامینی بگذارید که به شهادتطلبی و ایثار برمیگردد، طبیعتا این مضمون ماندگار خواهد شد و هیچوقت به یک دوره کوتاه محدود نمیشود. اگر من جوان همین الان از شهات ناامید باشم شما میتوانی صدای حاج صادق آهنگران را برای من پخش کنی که در باغ شهادت باز باز است. این یک مضمون به طور ملموس است؛ هرجا ما ارزشهایمان را پررنگ کنیم همین اتفاق میافتد. این یک مضمون، مضمون دیگری را به شما بگویم؛ همین مسألهای را که الان با هم مطرح کردیم که مسأله مقاومت مرز جغرافیایی نمیشناسد، شما هروقت نگاه فرامرزی اسلام را، نگاه فرامرزی جبهه مقاومت را دست رویش بگذاری این نگاه هیچ وقت تمام شدنی نیست. در عاشورا با سیدالشهدا(ع) وهب مسیحی بوده، زهیری که همراه نبوده هست، انس بن مالکی که از زمان پیغمبر بوده هست و حتی حر هم که در صف مقابل بوده هست، شما تنوع را ببینید، آنوقت این تنوع را تسری بدهید در دفاعمقدس ما که همین بوده است این یک مضمون است برای من شاعر. این یک مضمون است که حق، مرزبردار نیست. آدم توبهکننده میآید، آدم ثابت قدم میآید، آدم مسیحی میآید؛ مگر ما در دفاعمقدس شهید مسیحی نداشتیم؟ مگر امروز داخل جبهه مقاومت شهید مسیحی نداریم؟ مگر امروز داخل جبهه مقاومت شهید سنی نداریم؟ این یک مضمونی است که هیچگاه کهنه نمیشود؛ در عاشورا بوده، در دفاعمقدس بوده و در مدافعان حرم هم بوده؛ حتی در روایات داریم که برخی اصحاب امام زمان(عج) هم مسیحی هستند. پس تا زمان امام زمان هم این مسأله هست. اینکه نگاه مقاومت و نگاه اسلام مرز برنمیدارد یک مضمون است. شما بیا یک عمر از این بگو و کهنه هم نمیشود «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت». شهادت هیچگاه کهنه نمیشود، ایثار هیچوقت کهنه نمیشود، حتی من میخواهم بگویم اینها فقط مربوط به جنگ هم نمیشود. ببینید! شما وقتی آمدید و مسأله ایثار را در شعر مقاومت احیا کردید، یک روز یک مسألهای مثل زلزله کرمانشاه پیش میآید، مسأله کرمانشاه که جنگ نیست اما وقتی شما مسأله ایثار را در شعر مقاومت و به وسیله اسطورهها که شهدای ما هستند در جامعه پررنگ کردید، جامعه شما دیگر ایثار را میشناسد و لازم نیست تازه شما ایثار را به آن معرفی کنید بلکه خود میدانند و ایثار را شناختهاند. تو وقتی شهید ابراهیم هادیها و شهید همتها را معرفی کردی ایثار را به او شناساندهای، در جایی مثل زلزله کرمانشاه فقط لازم است به وی بفهمانی آن ایثاری که به تو معرفی کردم اینجا لازم است و این بچهها در کرمانشاه نیاز دارند، بنابراین اصلا نباید شعر مقاومت را محدود کنیم، چرا که مفاهیم فقط محدود به مقاومت نمیشوند و کارکردهایشان بسیار بیشتر است و فقط یک بخش از آن به جنگ و مقاومت بازمیگردد.
به عنوان مثال فرض کنید در یک کشور غیرمسلمان یا اصلا کشوری که مردمش خداپرست نیستند اتفاقی بیفتد و عدهای از مردم از بین بروند. آیا باز هم یک شاعر شیعه نسبت به آنها وظیفه دارد و باید با شعر که هنر و تخصص او است، عکسالعمل نشان دهد؟
در آن روایت مشهور رسولالله(ص) که هم شیعه و هم سنی آن را نقل کردهاند که «من سمع رجل ینادی...» دقت کنید! حضرت نمیفرمایند من سمع المسلم ینادی... نمیگویند هروقت صدای دادخواهی یک مسلمان را شنیدی میگویند هروقت صدای دادخواهی یک انسانی را شنیدی و به یاریاش نرفتی مسلمان نیستی. اینها آموزههای دین ما است و وظیفه شاعر و هنرمند صرفا نسبت به همکیشش نیست. ما 2 وظیفه داریم و اگر بتوانیم آنها را تفکیک کنیم به نظرم میشود به بهترین شکل مسأله را جواب داد. هر هنرمندی یک وظیفه انسانی دارد که این وظیفه انسانی در آن مسلمان و غیرمسلمان فرقی نمیکند، یعنی امروز دارد یک ظلمی میشود؛ پیغمبر میگویند هرکس شنید صدای دادخواهی انسانی را که به او ظلم شده و کمکش نکرد، مسلمان نیست. این وظیفه انسانی من است و وظیفه انسانی من کاری ندارد به اینکه او از چه دینی است و بخش دیگر وظیفه اسلامی ما است. وظیفه برادری ما است. ببینید! ما اگر بتوانیم حوزههای وظایف و تکالیفمان را از هم جدا کنیم مسأله برایمان حل میشود. مثلا الان یک مسلمانی یک نیازی دارد، قطعا شما نسبت به وی وظیفهای دارید، حال اگر این مسلمان همسایه شما نیز بود وظیفهتان دوچندان میشود، چون هم مسلمان است و هم همسایه. نسبت به انسانهای دیگر هم همین مسأله و همین نسبت جاری است، یعنی من هنرمند یک وظیفه انسانی دارم نسبت به هر انسانی در هر کجای عالم با هر آیین و مذهبی، حال اگر این انسان مسلمان هم بود این وظیفه دوچندان میشود، بنابراین انسان نمیتواند نسبت به اتفاقات جهان بیتفاوت باشد، بویژه نسبت به ظلم. ظلم مسألهای است که اگر ما بخواهیم از ظهور حضرت حجت(عج) بحث بکنیم عدالت حضرت و مقابله با ظلم را مطرح میکنیم. مقابله با ظلم دین بردار نیست. مقابله با ظلم کاری به این ندارد که مظلوم از چه آیین و مذهبی است و ظالم از چه آیین و مذهبی، هر جا ظلمی هست و ظالم و مظلومی است، هنرمند متعهد برای دفاع از مظلوم باید کاری کند ولو اینکه مظلوم همکیش تو نباشد و ظالم همکیش تو باشد اما اگر جایی مظلومی هست و اتفاقا همکیش تو هست اینجا وظیفه دوچندان میشود.
ادبیات مقاومت ایران در ادبیات مقاومت جهان چه جایگاهی دارد؟
این را به 2 شکل باید بررسی کنیم؛ یک شکل این است که بیاییم آثار مقاومت ایران را با آثار مقاومت جهان بررسی کنیم و ببینیم از جهت نمره ادبی کجا قرار میگیریم. این در حیطه تخصص من نیست و یک کار پژوهشی مفصل میخواهد که مثلا ما آثار مقاومت را درجهان عرب بیاوریم و با آثار فارسی مقایسه کنیم اما یک شکل و مسأله این است که الان بالفعل چه جایگاهی داریم. امروز ایران هسته مرکزی مقاومت در عالم است. چه بخواهیم چه نخواهیم امروز چشم حزبالله لبنان، چشم یمن، چشم شیعیان عربستان، چشم عدالتخواهان افغانستان و پاکستان و حتی چشم عدالتخواهان و مسلمانان آفریقا و چشم عدالتخواهان بحرین به ایران و انقلاب اسلامی دوخته شده است، بنابراین اگر از این جهت ببینیم، امروز آنچه باید باشد این است که ادبیات مقاومت ایران باید همانطور که خود ایران محور مقاومت و هسته مرکزی مقاومت در جهان است در این نقطه باشد. امروز هسته مرکزی ادبیات مقاومت هم باید هنرمندان ما باشند. هر مقدار ما با این موضع فاصله داریم بدانید این مقدار عقب هستیم، یعنی این مقدار از جریانی که حضرت امام راه انداختند، عقب هستیم. خدا رحمت کند امام را، یک جریان مقاومتی راه انداختند و آنقدر با سرعت این جریان را پیش بردند که در حوزههای مختلف ما هنرمندان و سایر اقشار باید یک عمر بدوند تا خودشان را به آن حرکت و نهضتی که امام راه انداختند، برسانند. برای همین میبینید هر روز در یک جای جهان یک حرکت با همان پرچمی که امام بلند کردند که همان پرچم سیدالشهدا(ع) است اتفاق میافتد که من و شمایی که در ایران زیر پرچم جمهوری اسلامی هستیم، دهنمان باز میماند که آیا هستند این آدمها؟ امروز هنرمند ما باید بدود که خود را به این نهضت برساند. این درس انقلاب ما و درس سیدالشهدا(ع) است، اینکه جریان حق مسیر خودش را میرود و انتهای این مسیر هم مشخص است و خداوند قول داده در آخر مسیر، زمین به بندگان صالحش ارث برسد و من و شما باید بدویم که ما هم سوار این قطار شویم. یک وقت فکر نکنیم ما این قطار را حرکت میدهیم! شهدا اگر رفتند خودشان را رساندند به قطار که آنها هم اسمشان ثبت شود. اگر زهیر خودش را به سیدالشهدا(ع) نمیرساند عاشورا الان بود، سیدالشهدا(ع) بود، عظمت خون سیدالشهدا(ع) هم بود ولی زهیر نبود. اگر زهیر خود را نمیرساند ماندگار نمیشد و خود بازنده بود. امروز هم همینگونه است.
شعرهایی که برای دفاعمقدس سروده شد با شعرهایی که برای مدافعان حرم سروده شد چه وجه شباهتها و چه وجه تفاوتهایی داشتند؟
وجه شباهتی که داشتند همان ارزشهای جریان مقاومت و حق بود. عرض کردم مثلا حاج صادق آهنگران از شهادتطلبی خواند. قبل او مثلا صائب تبریزی برای شهادتطلبی بیت دارد و بیدل همینطور و دیگران هم همینطور و میبینیم در جریان جنگ هم شاعران ما همین مسیر را ادامه میدهند. الان هم شاعران ما هنوز از شهادتطلبی میگویند. هرجا روی ارزشهای جریان حق و مقاومت دست گذاشتیم این وجه اشتراک است. اما وجوه افتراق؛ ظواهر مسأله میشود وجوه افتراق. مثلا دفاعمقدس به ظاهر یک مسأله ملی هم بوده در عین اینکه یک مسأله اعتقادی بوده اما داخل مسأله مدافعان حرم مسأله ظاهر اولیهاش این است که یک مسأله ملی نیست، هرچند آثار ملی هم دارد، هرچند آقا گفتند اگر ما در آنجا نمیجنگیدیم باید در همدان میجنگیدیم اما ظواهر اولیه این جنگ یک جنگ درونمرزی نیست و یک جنگ برونمرزی است. در انقلاب اسلامی ما میجنگیدیم که خاک خودمان را ندهیم ولی امروز میجنگیم که مرزهای جبهه مقاومت را ندهیم نه خاک ملی مان را؛ این یک تفاوت میشود. اینها ظواهر مسأله است اما وقتی میبینید این ظواهر و اختلافها را که هنرمند باید روی اینها هم دست بگذارد و بیان کند، اگر اینها را برگردانید، به ارزشهایی میرسید که مشترک است. مثلا مسأله را به دفاعمقدس برگردانید میبینید که ما درآنجا هم شهید افغانستانی داریم؛ چرا شهید افغانستانی داریم؟ شهدای افغانستانی که ایران خاکشان نبوده پس آن موقع هم این نگاهی که همهچیز را به مرز جغرافیایی محدود کند وجود نداشته و آن موقع هم ما شهید عراقی داشتیم که از دست صدام فرار کرده و مقابل او جنگیده است. ظواهر متفاوت است و من هنرمند باید اختلافات را هم نشان دهم اما باید دقت کنیم همه آن ارزشهایی که این افتراقها به آنها بازمیگردد مشترک است، مثل این مسأله که اسلام مرز نمیشناسد.
فکر میکنید شعرهایی که برای مدافعان حرم گفته میشود و نوحههایی که خوانده میشود چقدر بر روحیه رزمندهها تاثیر گذاشته است؟
قطعا تاثیر آن بسیار زیاد بود شک نکنید. بچههای رزمنده ما وقتی میآیند و خاطراتشان را میگویند میبینید همین نوحهها را بین خودشان پخش میکردند و همین شعرها را دهن به دهن میخواندند. این مسأله نشان میدهد این هنر خود را به خط مقدم رسانده ولو اینکه ممکن است شاعر این شعر و مداح این نوحه اصلا در خط مقدم نبوده باشد.
حتی روی عموم مردم هم اثر داشته است. شما ببینید امروز برای اینکه مسأله مدافعان حرم بین مردم پررنگ شود بیانیه خواندن جوابگو نیست و هنر است که میتواند اثر بگذارد، کما اینکه در مسأله دفاعمقدس هم همینگونه بوده است. شما الان در بیانیههایی که در آن زمان بوده چه چیز را میتوانید پیدا کنید؟ در نهایت در اسناد تاریخی باید به دنبال آن بگردیم اما آثار هنری آن زمان هست و هنوز از کرخه تا راین را که پخش میکنند بسیاری افراد نگاه میکنند. هنوز آژانس شیشهای را بسیاری افراد نگاه میکنند. هنوز فیلمهای مرحوم حاج فرجالله سلحشور را نگاه میکنند. هنر آن چیزی است که روی مخاطب عام اثر ماندگار میگذارد نه اثری گذرا و این شعرهایی که برای مدافعان حرم گفته میشود مطمئن باشید بر مردم و مخاطبان اثر خواهد گذاشت و ماندگار میشود.