در یادداشت پیشین پیرامون اعتقاد و عمل صالح سخن گفتیم و به فراخور موقعیت مطالبی را عرضه داشتیم اما در این بخش سر آن داریم تا پس از بیان ضرورت اعتقاد برای انجام اعمال شایسته به این موضوع بپردازیم که باید به چه چیز یا چیزهایی اعتقاد داشت و در واقع اسلام ما را به اعتقاد داشتن به چه چیزهایی دعوت میکند. آنچه دعوت نخستین تمام انبیای الهی است چیزی جز ایمان به خدای واحد نیست، همانگونه که قرآن کریم میفرماید: «هیچ پیامبری را قبل از تو برنینگیختیم مگر اینکه به او دستور دادیم به مردم ابلاغ کند که خدایی جز من نیست پس مرا عبادت کنید»(1) و جز این هم نمیتواند باشد، زیرا خداوند موجودی است که در او کمال و نقصان یا هیچ تغییر دیگر که میتوان آن را تصور کرد راه ندارد. پس نمیتوان از او قوانین و فرامین متناقض و ناهمگون را انتظار داشت. قرآن کریم میفرماید: «و هرگز براى سنت خدا، تبدیلى نمىیابى و هرگز براى سنت خدا، دگرگونىاى نخواهى یافت».(2) از همین رو است که مولای علی(ع) اجابت دعوت انبیا را موجب شفاعت ایشان از مردم میدانند و میفرمایند: «دعوت پیامبران خدا را اجابت کنید و در برابر آنها سر تسلیم فرود آورید و فرمانشان را ببرید، تا مشمول شفاعت آنان شوید».(3) اگر میان دعوت پیامبران و هدف ایشان تفاوتی بود، ایشان نمیتوانستند شفیع برای مردم نزد خداوند باشند، زیرا اگر چندین دعوت متفاوت وجود داشته باشد نمیتوان تمام آنها را درست پنداشت وقتی آنها در شأنی مانند شفاعت مشترک هستند پس در غایت و راه نیز یکسانند و از منشائی واحد دستور دریافت میکنند. از همین رو است که اهل فن «ادیان» را غلط مصطلح دانسته و «دین» را درست میدانند و قرآن کریم نیز بر این پندار صحه میگذارد، زیرا دین را حقیقتی الهی میداند و علت اختلاف میان پیروان پیامبران(ع) را نیز در همین جا بیان میفرماید: «در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد، آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است».(4) پس پیامبران مبلغ یک پیام، دعوتکننده به یک راه و بیمدهنده و بشارتدهنده یک مسیر هستند. از همین رو وقتی یکی از ایشان از دنیا میرفت دیگری قیام میکرد: «هرگاه ایام یکی از آنها سپری میشد، دیگری برای اقامه دین خدا بپا میخاست».(5) از اینها که فراتر رویم حتی ایشان در خلقت اولیه نیز از یک درخت هستند، همانگونه که امیرالمومنین(ع) درباره خلقت پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «او را از درختی که سایر انبیایش را از آن آفرید، جدا کرد (آفرید)».(6) البته نباید از این نکته نیز غفلت کرد که آنچه بیان شد همانگونه که گذشت درباره دین با تعریف الهی آن است اگرنه اگر بخواهیم به صورت عمومی به دین نگاه کنیم و آن را مجموعهای از عقاید و اخلاق و حقوق و... و فقه الهی و غیرالهی بدانیم، میتوان مکاتب بشری را نیز دین نامید، همانگونه که فرعون روش مردم مصر را دین ایشان میخواند: «و فرعون گفت بگذارید موسى را بکشم تا پروردگارش را بخواند. من مىترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند».(7) پس با تعریف الهی از دین، دین هر آن چیزی است که خداوند آن را به صورت وحی بر بندگان شایسته خود ارسال کرده است و مردم را به پیروی از آن امر فرموده است لذا انبیا به افق واحدی نگاه میکنند و مردم را به راهی واحد فرا میخوانند اما شاید عدهای در این موضوع مناقشه کنند که از کجا دانسته میشود این سخنان که توسط انبیا گفته شده است و البته یکسان نیز به نظر میآید، وحی الهی است و نه تجربیات شخصی ایشان از سیر و سلوکهای عارفانه؟! یعنی این سوال ایجاد میشود که آیا پیامبران واقعا پیامی آوردهاند یا به فهمی واحد از یک موضوع دست پیدا کردهاند؟ اجمالا باید گفت میان تجربه دینی و وحی تفاوتهایی وجود دارد و میتوان اثبات کرد آنچه پیامبران فرمودهاند نه تجربه دینی، بلکه وحی الهی است. انشاءالله در نوشتارهای بعدی به این تفاوتها خواهیم پرداخت.
پینوشت:
1- انبیا، آیه 25
2- فاطر، آیه 43
3- غررالحکم، 2509
4- آلعمران، آیه 19
5- نهجالبلاغه، خطبه 94
6- همان
7- غافر، آیه 26