printlogo


کد خبر: 187588تاریخ: 1396/10/30 00:00
نگاهی به بهره‌وری حداقلی از ژانر دفاع‌مقدس در سینما
تنگه فراموش‌شده سینمای دفاع مقدس

حسن قنبری: جنگیدن و مخاصمه اتفاق غریبی در روزگار ما است، کشور ما نیز از این قاعده مستثنا نبوده و همچنان سال‌هاست با عواقب 8 سال دفاع‌مقدس و تهاجم رژیم بعث عراق به خود در ستیز قرار دارد؛ با وقوع جنگ انسان‌ها به‌واسطه شرایط به‌وجود آمده رخ تغییر می‌دهند و اغلب دیگر همان فرد پیشین نیستند و برخی نیز روزها و برخی دیگر تا پایان عمر با عواقب جنگ و ستیز زندگی می‌کنند. عده‌ای در زندگی‌شان به آسمان‌ها پر می‌کشند و مرام و معرفت می‌یابند و برخی دیگر شاید همان هم‌قطارهایی بشوند که از درون قطار به هم سنگ می‌زنند؛ رسم روزگار همین است دیگر. اما سینما در این میان شاید مهم‌ترین ابزار گفت‌وگو و بیان درد، راز و عشق روزها، سال‌ها و انسان‌های جنگ است، حتی فراتر از کتاب، قصه و داستان؛ بخشی از دوره زندگی ملت‌های درگیر جنگ مربوط به روزهایی است که افراد دلیلی برای ادامه می‌خواهند، اثری از انرژی و شور برای ماندن در کارزار اما روزهایی فرا می‌رسد که دیگر هیچ چیز سر جایش قرار نمی‌گیرد؛ نه جنگ، نه انسان‌هایش و نه سرزمین‌ها. اینجاست که سینما رسالت می‌یابد و انسان‌های اهل فنش باید دست به خلق لحظاتی بزنند که انسان دیروز و امروز را بیدار کند و به هم بشناساند؛ تمام سینمای جنگ برای ما ژانر اکشن و عملیات و تک و پاتک و انهدام نیست، این کلمات بیانگر شورآفرینی سینمای جنگ است اما کدام اتفاقات از دلایل اصلی جنگ می‌گویند؟! دلایل اصلی را باید در پس گلوله، انفجار، موج و نفس‌های سنگین یادگاری جست‌وجو کرد؛ درست روی تخت‌ها،  ویلچرها و بخار گازهای تلخ و مسموم روی ماسک‌ها. بهترین اتفاق برای سینما این است که انسان‌های دیروزین را  به این نسل معرفی کند، البته آنهایی را که بی‌صدا رفتند و ماندنی شدند. شاید شناساندن این اتفاق روشنایی مسیر یک نسل باشد، «از کرخه تا راین»، «مردی شبیه باران»، «مزرعه پدری»، «بوی پیراهن یوسف»، «میم مثل مادر»، «بیداری رویاها»، «شیار143»، «میهمان داریم» و ده‌ها نام دیگر نگاه متفاوت‌تری است به جنگ که تلخی عواقب پس از جنگ را نشان می‌دهد. عواقبی برای آزادگان، اسرا، مجروحان جنگی و حتی خانواده‌های‌شان که هیچکس نمی‌داند چگونه این روزها را سر کرده‌اند. این سبک و گونه از سینمای جنگ متناسب با رخدادها آنقدر ظرفیت قصه‌پردازی و قرار گرفتن در کنار ژانرهای دیگر به صورت موازی را دارد که مدت‌ها می‌تواند سینما و گیشه‌اش را تضمین کند و تجربه‌ای موفق باشد؛ کافی است به شیار 143، ویلایی‌ها، ملکه و چند نام دیگر دقت کنیم. به نظر نگارنده، اگر قرار است از متن جنگ هم فیلم تولید شود قطعا آنچه به‌دور از آن هاله‌های نور درگیری واقعی جنگ را به تصویر می‌کشد جذاب‌تر است، همان‌هایی که شهید علی خوش‌لفظ در «وقتی مهتاب گم شد» روایت می‌کند و ابراهیم حاتمی‌کیا درباره‌اش می‌گوید: «من اگر یک‌هزارم خاطرات آقای خوش‌لفظ را داشتم خیلی بیش از اینها می‌توانستم تصویر بسازم»؛ تصاویری واقعی که بیننده را در میدان جنگ بنشاند، مثل اتفاقی که در «فیوری»؛ «دانکرک» و قبل‌تر از آن در «نجات سرباز رایان» افتاد، مثل اتفاقی که برخی از ناظران می‌گویند بهرام توکلی در «تنگه ابوقریب» رقم‌ زده است و امسال به عنوان پدیده جشنواره فیلم فجر خواهد بود. ترس از نبودن جاذبه‌های جنگی و اکشن و نگاه عامیانه به این موضوع در سینما دست سازندگان و پردازندگان به این موارد از ژانر یاد شده را می‌لرزاند و می‌بندد، نتیجه‌اش هم این می‌شود که سالانه سهم سینمای خاص جنگی ما یک تا 2 فیلم می‌شود که اغلب یک پای‌شان لنگ می‌زند. شاید اکنون که سینما بناچار یا خودخواسته به سمت محصور شدن در یک آپارتمان رفته به انسان‌ها و زندگی‌هایی هم نگاه کند و بیندیشد که تک و تنها و بی‌صدا داخل آپارتمان‌های کوچک‌شان گمنامانه در حال دفن شدن هستند.
 


Page Generated in 0/0055 sec