احسان سالمی: هیچوقت فضای ذهنی این آدمها را درک نکردم. آدمهایی که دنیای پیرامونشان را سیاه و بدون هیچ رنگی میبینند. دنیایی بدون قهرمان و حتی بدون یک آدم خوب که همه در آن یا معتاد هستند یا دزد و زورگیر یا از شدت تو سری خوردن تبدیل به یک موجود عقدهای و کینهجو شدهاند که دوست دارند از همه عالم و آدم انتقام بگیرند! فضایی بشدت مشمئزکننده که هومن سیدی در تازهترین ساخته خود یعنی «مغزهای کوچک زنگزده» یک بار دیگر و بعد از «اعترافات ذهن خطرناک من» سراغ آن رفته است. قصهای بیسروته از جوانی عقدهای با بازی نوید محمدزاده که در خانوادهای خلافکار در یکی از مناطق حاشیهای یک شهر بزرگ زندگی میکند و حالا پس از به زندان افتادن برادر بزرگترش که نقش رئیس خلافکاران آن محدوده را دارد، میخواهد برای انتقام گرفتن از او و همه اعضای خانواده که از کودکی با او رفتاری تحقیرآمیز داشتند، به نوعی از آنها انتقام بگیرد. همه چیز در «مغزهای کوچک زنگزده» بوی کهنگی میدهد! از اتمسفر کلی قصه که پیش از این هومن سیدی در «اعترافات ذهن خطرناک من» (که البته آن فیلم نیز خودش یک کپی نسبتا ضعیف از «ممنتو»ی کریستوفر نولان بود) سراغ آن رفته بود تا بازی تکراری و پرخاشگرانه نوید محمدزاده که بارها و بارها پیش از این در فیلمهای مختلفی مثل «بدون تاریخ بدون امضا»، «ابد و یک روز»، «عصبانی نیستم»، «ناهید» و... رگههایی از آن را به شکلهای مختلف و در نقشهایی متفاوت دیدهایم. حتی خردهقصههای این فیلم هم بوی کهنگی میدهد، همچنان که بسیاری از مخاطبان با دیدن آن بخش از فیلم که به قصه کشتن خواهر شخصیت اصلی توسط اعضای خانواده به واسطه یک مساله ناموسی پرداخته بود، ناخودآگاه صحنههایی از فیلم «خانه پدری» کیانوش عیاری را به ذهن میآورند. گذشته از این حس کهنگی و تکراری بودن که در سراسر فیلم جریان دارد، به نظر میرسد «مغزهای کوچک زنگزده» حتی در معرفی و ارائه تصویری قهرمانگونه از شخصیت اصلی خود نیز ناموفق بوده و اساسا دلیل بسیاری از خردهداستانهایی که قهرمان اصلی به نوعی وارد آنها میشود نیز تا پایان قصه مشخص نمیشود تا آخرین ساخته هومن سیدی با وجود همه تلاشهای او برای اثبات پیشرفتی که در حوزه کارگردانی داشته، باز هم نتواند تبدیل به اثری درخشان در کارنامه او شود.