طناز خجسته: میخواهم کمی نصیحتتان کنم و باید و نبایدهایی برایتان بچینم که در بحث حقوق میگنجد و نتیجه سالها تجربه و تحصیل اینجانب است. قبلا درباره قرارداد بستن و حواسجمعیهای مربوط به آن تذکراتی دادهام اما گویا با دیوار صحبت کردهام. پس ناچارم روضه را کمی مکشوفتر بخوانم که افرادی با بهره هوشی پایینتر هم بفهمند. ببینید! قرارداد همینجوری کشکی نیست که چیزهایی را بنویسید و چیزهایی را هم به صورت باد هوا (شفاهی) توافق کنید، امضایتان را زیرش بیندازید و تمام بشود برود. کلی جوانب و عوارض دارد. کلی باید تدبیر و امید داشته باشید، تدبیر برای تحقق مکتوبها و امید برای تحقق شفاهیها! حالا این بخش را زیاد نمیشکافم که روضهطور نشود. از همین ابتدا بگویم، اگر نمیخواهید باهوش باشید، بروید به جهنم! شاید اصلا از شما بخواهند با یک کلاهبردار قرارداد ببندید! میخواهید بگویید «نمیتوانم! نمیشود!»؟ زشت نیست؟ این همه درس خواندهاید برای کی؟ وقتی استراتژی کلان شما «قرارداد، برای قرارداد» است، دیگر چه اهمیتی دارد که گاه میرویند منتقدان بیشناسنامه؟ اصلا چه اهمیتی دارد که چی بدهیم، چی بگیریم؟ مهم این است که قراردادی بسته شود؛ البته کار هر کسی نیستها، کلی انعطاف و آمادگی نیاز دارد؛ همانطور که باز کردن پاها به صورت ۱۸۰ درجه کار هر کسی نیست. به هر حال... قرار است چند نکته بگویم که در قراردادها به کارتان میآید. قبل از امضا: اگر طرف معامله، بهاصطلاح خودمان یک کلاهبردار و پدرسوخته واقعی اما مؤدب و باهوش باشد، قطعا زیر بار چیزی که به نفع شماست، نمیرود. پس اگر به این قرارداد نیاز دارید، باید تکانی به خودتان بدهید و کمی زیرآبی بروید (البته اگر سنتان زیاد است سعی کنید تنها به استخر نروید، چه برسد به اینکه زیرآبی هم بروید. باز هر جور خودتان صلاح میدانید.). زیرآبی یادشده را برای کسانی میروید که بهشان وعده قرارداد دادهاید. مثلا چه زیرآبیای؟ کی گفته همه چیز آنقدر شفاف باشد که رعیتجماعت در جریان ریز و درشت امور مملکت قرار بگیرد؟ اعلام کنید تمام قراردادها محرمانهاند، چون زیاد بدخواه مدخواه داریم! بعد توی آن قرارداد محرمانه، دیگر خودتانید و خودشان. حالش را ببرید. بعضی چیزها را اصلا نیازی نیست مکتوب کنید، شفاهی هم که قول بدهند، کافی است؛ قول ندادند هم ندادند، فدای سر برادرتان. بعضی چیزها را هم تا کسی نیامده، یواشکی رد کنید برود. بعضی موارد را اگر صدایش بلند شد، با تغییر کلمهها و بازی با آنها، ماستمالی کنید و به زیردستان بسپارید تا اجرا شود. بعضیها را اصلا در توئیتر و با بر و بچ توئیتباز، حلوفصل کنید برود. خلاصه با هر مسألهای به فراخور نوع آن و شرایط موجود، برخورد کنید؛ ولی ناموسا باهوش و مؤدب باشید. حین امضا: حسودان زیادند. به رنگ ریش آدم هم حسودی میکنند، چه برسد به تدبیر و دور کردن سایه جنگ آدم! آنهایی که هی ایراد میگیرند و نق میزنند که «نمیشود»، «بدبینم»، «قرارداد ایرادات اساسی دارد» و...، تابلو است که چشم ندارند ببینند شما توانستهاید با چنان پدرسوختهای قرارداد ببندید. حسودان را به جهنم حواله دهید؛ بهترین کار! در مرحله بعد، با تمام امکانات موجود و ناموجود، قرارداد را خوشگل کنید. در صفحههای رنگیرنگی چاپش کنید. دورش گل و پروانه بکشید. متنش را هر جور که دوست دارند ترجمه کنید (امضا را که قرار نیست پای آن بیندازید؛ این نسخه از قرارداد صرفا مصرف داخلی دارد و میتواند گویای آمال و آرزوهای شما باشد). پیوند شقایق و گودرز را در آن تبریک بگویید. خلاصه از هیچ عملی برای جذاب شدنش فروگذار نکنید. ها راستی! مدال را فراموش نکنید. چند تا مدال هم بین بچهها تخس کنید، خیلی خفن است. بگویید قبلش روی زمین زانو بزنند و به احترام حریم ملوکانه شما، سرها را به زیر افکنند. میتوانید چند جعبه خاتمکاری پر از سکه طلا هم آن وسط، بذل و بخشش کنید. بعد از امضا: اینجا دیگر گند قضیه حسابی درآمده و بویش دنیا را برداشته. در واقع از بنده هم کار خاصی برنمیآید. در نهایت، فاتحهتان خوانده است، ولی چند نکته را فراموش نکنید. پسفردا که طرف پدرسوخته قرارداد، اجرای مفاد مکتوب را از شما خواست و از زیر مفاد شفاهی مورد توافق در رفت، دیگران، خودشان یادشان میآید که «او مؤدب و باهوش بود»، «قولش تضمین بود» و فلان؛ شما لازم نیست یادآوری کنید. در عوض برایشان جا بیندازید که قسمت بوده، قضا و بلا بوده اصلا. اگر کوتاه نیامدند، بگویید «رئیس در جریان بود!» اگر قضیه بیخ پیدا کرد بگویید «این قرارداد را خدا آورد». اینجوری قضیه عقیدتی میشود و اگر کسی قبول نکرد، میتوانید از دایره خدا و پیغمبر خارجش کنید. طبیعتا این قرارداد مثل ناموس شماست. شما تمام تریبونها را در تمام مناسبتها و مراسمها برای تبلیغ و توجیه آن، هزینه کردهاید. باید تا آخرین نفس، پایش بمانید؛ در دفاع از آن بمیرید اصلا؛ چه اشکالی دارد؟ اصلا چه اهمیتی دارد؟ یک نفر کمتر، زمین سبکتر، سرعت چرخشش هم بیشتر! تا وقتی قرارداد، قرارداد است، قرارداد است. شما باید پای آن بمانید، حتی اگر تمامش را موریانه بخورد یا طرف پدرسوخته قرارداد، روح و جسم آن را به فنا بدهد. مدیون هفت جد سروش صغیر هستید اگر از قرارداد خارج شوید یا خللی در اجرای تعهداتتان پیش بیاید. خون آریایی در رگتان نیست اگر آبروی کشور را با بدعهدی ببرید. بگذارید دنیا بداند که چقدر بااخلاق و پایبند هستید.
در انتها باید بگویم درست است که دوستان لطف کردند یک مدرک دکترای حقوق به من دادند و پایاننامه را هم بچهها، خودشان از اینور و آنور ردیف کردند؛ ولی این، در اصل قضیه که «من حقوقدانم» تفاوتی ایجاد نمیکند.