دکتر جواد حقگو: اگر دولت آمریکا و سیاست خارجی آن را اصلیترین متغیر حاکم بر پویاییهای روابط بینالملل در یک سده اخیر بدانیم، سخنی گزاف بر زبان نراندهایم. بنابراین تحولات داخلی بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران را نیز باید تا حد زیادی نشأتگرفته از نوع کنشگری دولت آمریکا در عرصه سیاست خارجی دانست. درباره سیاست خارجی این کشور و بهتبع، سیاست خاورمیانهای آن بحثهای مفصلی شده است. برخی صاحبنظران، سیاست خارجی آمریکا در دوران حکمرانی دموکراتها را متفاوت از سیاست خارجی این کشور در دوران حکمرانی جمهوریخواهان میدانند. پیروان این دیدگاه معتقدند با دموکراتها، بهدلیل مشی دموکرات و تمایلات صلحگرایانه، بیش از رقبای جمهوریخواهشان میتوان تعامل کرد اما واقعیت آن است که مروری بر تاریخ دیپلماسی این دولت، لااقل در دوران پس از جنگ دوم جهانی، خلاف این نظر را اثبات میکند.هر سه مکتب اصلی حاکم بر جهتگیری رهبران آمریکا در حوزه سیاست خارجی، یعنی همیلتونیسم، جکسونیسم و ویلسونیم، بهرغم تفاوتهای ظاهریای که با یکدیگر دارند، در نهایت بهدنبال تحقق تمایلات استعمارگرانه دولت آمریکا هستند. منتها تفاوت در راههای تحقق این منافع استعمارگرانه است. در این نگرش، گاه ارزشهای آمریکایی و تلاش برای تحقق آنها راهی برای تأمین منافع استعماری دولت آمریکا باز میکند و گاه منافع عیان استعماری بدون هرگونه حجاب و پوشش فریبکارانه. مروری بر تاریخ معاصر ایران، آنهم در دوران کنونی که به نظر میرسد بسیاری از حوادث تاریخ روابط بینالملل در آستانه تکرار قرار گرفته است، شاهدی بر این ادعاست. تاریخ پرفرازونشیبی که در آن تقابل قدرتهایی چون ایالاتمتحده با خواست ملتها گاه در لفافه ارزشهای آمریکایی و گاه عاری از هرگونه سیاستورزی و مصلحتسنجی و بهطور کاملاً عیان شکل میگرفت.به شهادت تاریخ، دولت آمریکا تاکنون از روشهای مختلفی برای پیشبرد منافع استعماری خود بهره برده است. کودتا اصلیترین ابزار سیاست آمریکا بویژه در چند دهه نخست آغاز جنگ سرد بوده است؛ ابزاری که بهرهمندی از آن هیچگونه محدودیتی از سوی دولتمردان ایالاتمتحده نداشته و فارغ از دموکرات یا غیردموکرات بودن آنها، بسته به منافع دولت آمریکا، از این ابزار ضددموکراسی استفاده شده است. نقشآفرینی دولت ایالاتمتحده در تقابل با دولت ملی محمد مصدق و سرنگونی حکومت مشروع وی با استفاده از این ابزار را باید نمونهای آشکار از سیاستهای استعمارگرانه و ضددموکراسی دولت آمریکا بهشمار آورد. اگرچه کودتای 28 مرداد در دوران ریاستجمهوری آیزنهاور رقم خورد ولی ریشههای قطعی آن را باید در دوران ریاستجمهوری ترومن دموکرات جستوجو کرد.برخلاف تصورات رایج که مدعی حمایت رئیسجمهور دموکرات آمریکا ترومن، از نهضت ملی شدن و ناسیونالیسم ایرانی است، اسناد و اطلاعات حکایت از آن دارد که آمریکاییهای دموکرات هم بهاندازه بریتانیاییها با ملی شدن نفت ایران مخالف بودهاند. مروری بر تحولات پیش از کودتای 28 مرداد و نحوه نقشآفرینی دولت ترومن در موضوع نفت ایران، ابهام موجود در این ادعا را تا حد مطلوبی برطرف میکند. امتناع ایران از اجرای قرار دادگاه لاهه، انگلیس را در بنبست قرار داد. فرستادن آورل هریمن به ایران توسط دولت آمریکا برای خروج از همین بنبست بود. هریمن که فرستاده شخصی ترومن محسوب میشد، بهعنوان واسطهای بیطرف بین بریتانیا و ایران به تهران آمد. دولت ایران از پیشنهاد اعزام هریمن برای مشاوره استقبال و سپاسگزاری کرد. در همین رابطه، مصدق در مجلس، ضمن نطقی اظهار کرد: «اینجانب تصمیم راسخ دارم با پشتیبانی ملت ایران و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و با تصویب مجلسین طبق موازین قانونی، بدون اندک انحرافی، به وظیفه خود با نهایت ثبات و استقامت عمل کنم». نتیجه این نطق این بود که وساطت هریمن در موضع دولت ایران تغییری نمیدهد. هریمن 23 تیر 1330 شمسی وارد تهران شد، با مصدق مذاکره کرد، کمکهای اصل چهارم را مطرح کرد و با یک هیات 5 نفری ایرانی به مذاکره نشست. به هریمن تفهیم شد که اجرای ملی شدن در جهت کمونیسم نیست، بلکه چنانچه عملی نشود، بهعلت فقری که 95 درصد مردم ایران دارند، اجتنابناپذیر است. 31 تیر هیات دولت و هیات مختلط مشترکاً جلسهای تشکیل دادند و فرمولی به هریمن تسلیم کردند که امکان مذاکره با دولت انگلیس برمبنای آن باشد و هریمن با دریافت آن بهاتفاق سفیر انگلیس به لندن رفت و انگلیس پذیرفت بر اساس آن هیاتی برای مذاکره به تهران بفرستد و اعلام کرد اصل ملی شدن را پذیرفته است. در همین رابطه، یکی از نویسندگان مدعی است چرچیل و ترومن ملی شدن را پذیرفته بودند اما «بیگانههراسی» ایرانیان مانع توافق بر سر این مساله شد. با اینحال جزئیات مذاکرات انجام شده میان ایران و دولتهای انگلیس و آمریکا نشان از امر دیگری دارد. با توجه به مفاد مذاکرات، نه بریتانیا و نه آمریکا، تمایلی به عقبنشینی از موضوع دشوار ملی شدن نفت نداشتند؛ آنان بزرگترین مانع ملی شدن بودند و نه ایران. بنا بر روایتهای موجود، قاطبه سیاستمداران آمریکایی دوران حکومت دموکراتها در مخالفت با ملی شدن نفت اتفاقنظر داشتند. تورنبرگ، مشاور نفتی که توسط ایران به خدمت گرفته شده بود، بهرغم مخالفت با موافقتنامه الحاقی، سرسختانه مخالف ملی شدن نفت بود. او در یادداشتی محرمانه به مصدق که به منابع بریتانیایی درز کرده بود، بر موضوع عدم توانایی ایران در پرداخت غرامت و فقدان دانش فنی برای اداره صنعت نفت پافشاری کرده و ریسک بالای پیوستن دیگر شرکتها به بلوک ضد ملی شدن را یادآور شده بود.در همین رابطه، نخستوزیر وقت بریتانیا، کلمنت اتلی، در تماس با ترومن، بهطور جدی استراتژی توجه لفظی به ملی شدن صنعت نفت را همزمان با افزودن شروط متعدد برای بیمعنا کردن آن یادآور شد. او این سخنان را با زبان پیچیده دیپلماتیک بیان کرده بود: «ما ناچار به پذیرش اصل ملی شدن هستیم... همانند سیاستهای دومینیون (متصرفات امپراتوری). همچنین هنگام مذاکره برای حصول توافق در چنین شرایطی، احتمالاً اصلاحات و تعدیلهایی مطرح میشود و موافقت نهایی در مقایسه با دومینیون در موقعیتی پایینتر قرار خواهد گرفت». او به ترومن هشدار داد: «نقض قراردادی با این ماهیت نهتنها قراردادهای خارجی مربوط به شرکتهای بریتانیایی و آمریکایی برای توسعه منابع نفتی خاورمیانه، بلکه قراردادهای دیگر فرآوردهها در سایر کشورها را نیز جداً به مخاطره خواهد انداخت... اطمینان دارم میتوانیم برای اعمالنفوذ بر این قضیه و هرگونه اقدام لازم، روی دولت ایالاتمتحده حساب کنیم». در همین راستا، دولت بریتانیا از سفارت خود در واشنگتن خواسته بود هم «در مورد پرونده شرکت نفت، تبلیغات به راه انداخته» و هم به آمریکاییها القا کند «ناسیونالیسم افسارگسیخته و غیرمسؤول خطری بزرگ علیه قدرتهای غربی خواهد بود...» بهرغم مخالفتهای آمریکا و انگلستان با ملی شدن صنعت نفت ایران، این نهضت به پیروزی رسید. دولت دموکرات آمریکا که منافع خود را در تداوم حکومت ملی مصدق نمیدید، از همان آغازین روزهای به ثمر رسیدن نهضت ملی شدن نفت تمام تلاش خود را برای ساقط کردن دولت ملی بسیج کرد. در همین رابطه، کرمیت روزولت که گفته میشد در جریان کودتا نقش مهمی داشته است، در مصاحبهای میگوید: «کودتای ایران نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که بهوسیله سیا در ماههای آخر حکومت ترومن تنظیم شد». بهرغم وجود چنین تاریخچه تأسفباری از نوع کنشگری رهبران دموکرات دولت آمریکا در ماجرای ملی شدن نفت ایران، اعلام موضع خصمانه در برابر نوع سیاستورزی آمریکاییها (دموکرات یا جمهوریخواه) بیتردید از پشتوانه معرفتی کافی برخوردار است. در نوع نگاه به دموکراتهای آمریکایی همواره با 2 نگرش «بدبینانه» و «خوشبینانه» مواجه بودهایم. برخی با عبرتگیری از تحولات ایران معاصر برآنند که در مواجهه با دولت آمریکا، فارغ از اینکه چه حزبی بر سر کار باشد، «نمیتوان» و «نباید» خوشبین بود. آشفتگیهای کنونی حاکم بر سپهر سیاست بینالملل، پیش از هر چیز، نشان از پایان حاکمیت خوشبینی افراطی آرمانگرایان جهانوطنانگار دارد. شواهد و قرائن نشان از آن دارد که تاریخ روابط بینالملل قرار است باز مدعاهای زشت و خشن رئالیسم را برای آیندگان مورد تأیید قرار دهد.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران
منبع: برهان