فرهاد ملاامینی: همانگونه که در نوشتار پیشین تبیین شد خداوند ذاتی دارد و صفاتی که هر کدام به قدر وسع توضیح داده شد اما در این نوشتار باید به توحید هر کدام از آنچه درباره خداوند باری تعالی معروض داشتیم بپردازیم. مرحله اول در توحید، ذات است؛ بدین معنا که ذات اقدس خداوندی نه ترکیب یافته از صفات و حالات متفاوت است نه اینکه آن ذات پاک در بیرون مثل و همانندی دارد، پس در هر دو مقام احد و واحد است؛ هم از ترکیب مصون است و هم از مثل و همانند مبری است که این منزه بودن از ترکیب خود جدا شدن از هر نوع نقصی است و در واقع اثباتکننده تمام کمالات است (مطلب نفی نفی در صفات سلبیه که موجب اثبات کمالات میشود قبلا توضیح داده شد). پس خداوند متعال یگانه است ولی نه یگانه به معنای اینکه او یکی از چند نفر باشد مانند جایی که قرآن کریم فرمود: «کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند خدا سومین [شخص از] 3 [شخص یا سه اقنوم] است قطعا کافر شدهاند و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه میگویند باز نایستند به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید»(1). در این بیان نورانی خداوند خود را هم عرض دیگران قرار نمیدهد یعنی خود را یکی از دیگرانی که قابل شمردن هستند نمیداند بلکه کسانی را که اینگونه میاندیشند تکفیر میکند. خداوند یکی از دیگران نیست زیرا او ذاتی است که نهایتی برایش متصور نیست تا بتوان از او گذشت و به دیگری رسید، در واقع او احد است یعنی یکی است که دومی برای او متصور نیست. پس خداوند متعال در ذات خود واحد است و احد و کسی که میخواهد موحد باشد باید او را در تمام مراتب اینگونه بداند ولی از جایی که انسانها فطرت خود را با تبعیت از هوای نفس به آلودگی میکشانند یا به تعبیری گرد غفلت را بر آن مینشانند، خداوند برای بیدار شدن این نفوس، پیامبران(ع) را مامور میکند تا دفینههای عقول را از زیر غبار جهل بیرون بیاورند «یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقول»(2). ولی قرآن کریم اثبات اصل وجود خداوند متعال را الزامی نمیداند، زیرا خداخواهی را فطریترین بخش وجود انسان میداند که وقتی انسان به خطر میافتد او را میخواند «و چون موجی کوهآسا آنان را فرا گیرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را برای او خالص گردانند و[لی] چون نجاتشان داد و به خشکی رساند برخی از آنان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر خائن ناسپاسگزاری انکار نمیکند».(3) یا میفرماید: «و هنگامی که بر کشتی سوار میشوند خدا را پاکدلانه میخوانند و[لی] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک میورزند».(4) اما قرآن کریم در بیان اوصاف خداوند متعال آنچه را شایسته بیان است میفرماید تا برای انسان در حد توان انسانیاش نکاتی روشن شود. اما آنچه به عنوان استدلالهایی برای اثبات خداوند متعال دیده میشود از باب توجه دادن انسان به ندای فطری خویش است. این برهانها که به فراخور استدلالکنندگانشان مبانی و مبادی خاص خود را دارند هر کدام میتوانند به نحوی خداوند را به صورت محض یا اوصاف خداوند را به عناوینی چون نظمدهنده، خلقکننده و... اثبات کنند. هر کدام از این براهین تعریف و سیری خاص خود را دارند که تلاش میشود به اختصار برخی از ایشان را مورد توجه قرار دهیم. یکی از این براهین برهان صدیقان است. در این برهان ابتدا به خداوند متعال پرداخته میشود و سپس به اوصاف و اسما او میپردازند یعنی این توجه و اثبات ذات واجب تعالی است که اوصاف او و افعال را برای ما روشن میکند. این برهان حولوحوش اصل وجود دور میزند یعنی میگوید اصل وجود واقعیت دارد و کسی نمیتواند وجود داشتن خود را منکر شود؛ حال از جایی که موجودات یا نبودهاند یا نابود خواهند شد و کسی که در معرض نابودی است وجودش را از دیگری میگیرد، لذا باید وجوددهندهای باشد که حقیقت وجود از آن او است. پس ما هستیم و عالم هست. این وجودها سابقه نابودی داشتهاند و از نابودی چیزی بود نمیشود، لذا باید موجودی باشد که همیشه بوده و نابودی در او راه نداشته است؛ او همان واجبالوجود است یعنی موجودی که سابقه و لاحقهای از نابودی در او نیست و موجودات تا زمانی وجود دارند که با او در ارتباط باشند و وجود را او به ایشان افاضه کند.
پینوشت:
1- سوره مائده، آیه 73
2- نهجالبلاغه، خطبه1
3- سوره لقمان، آیه 32
4- سوره عنکبوت، آیه 65