printlogo


کد خبر: 190880تاریخ: 1397/1/22 00:00
مهریه خواهرم و ساکنان مریخ
آنجایی که نباید!
علیرضا تائبی پور

دیروز برای خواهر ما خواستگار آمد. ما از او خوش‌مان نمی‌آید. وقتی حواس کسی به ما نبود برای او شکلک در می‌آوردیم. ما را به زور با خواهرمان و او به اتاق ما فرستادند. بابای‌مان وعده داد اگر تمام مدت با آنها بمانم پول توجیبی‌مان را زیاد کند.
دراتاق، خواستگار دائم لپ ما را می‌کشید. بعد از صحبت آن دو، بحث و دعوا بر سر هزینه‌ها بین خانواده‌ها شروع شد. مادر ما گفت: اصلا دختر ما می‌خواهد مطالعاتش را روی گونه های جدید جانوری ساکن مریخ ادامه دهد و قصد ازدواج ندارد. اینجا بود که اشک در چشمان خواهر ما حلقه زد. پای ما کاملا بی اختیار و بدون نقشه قبلی به میز جلوی خواستگار خورد و چایی ریخت روی آن جایی که نباید می ریخت. خواستگار خیس عرق شد و با تبسمی بی هوش گشت.
ما نیز با جای پنج انگشت روی گردن‌مان راهی اتاق‌مان شدیم تا به کارهای‌مان فکر کنیم. پلی استیشن‌مان را روشن کردیم و در فکر آن کسی بودیم که دلار و سکه را گران کرده و خواهر ما را گریان تا وقتی بزرگ شدیم چایی را بریزیم همان جایش که نباید.
 


Page Generated in 0/0055 sec