برای هواداران آرسنال، دیدار پنجشنبهشب، ترکیبی از احساسات بود. کمی ناراحتی، کمی ناامیدی ولی بیش از هر چیز، یک بیحسی بزرگ و آشنا: یک نیمه خالی از هیچ در تعقیب هیچ. احتمالا ونگر بخوبی میدانست که در آخر همه چیز اینگونه به پایان میرسد ولی تا آخرین لحظه، حتی با اینکه تیمش بازنده بازی بود، حتی با اینکه این آخرین جامی بود که میتوانست کسب کند اما باز هم او باور داشت. شاید این نقطه مثبت او بود و شاید بتوان گفت طلسمش هم بود. در حالی که اتلتیکومادرید حسابگر، لحظات پایانی فوتبال اروپایی ونگر را رقم زد، سرمربی فرانسوی روی نیمکتش ماند و خیلی به ندرت کنار زمین آمد. او در تمام این 22 سال سخت، هیچگاه به نظر درمانده، خسته و بیقدرت نمیآمد. در حقیقت، ونگر همیشه رویا و برنامه داشت. او معمار بود: کسی که همواره نیمنگاهی به آینده داشت. با این حال، اتفاقاتی مثل اینکه همیشه یک فصل بعد وجود دارد، بالاخره به پایان رسید. حالا دیگر فصل بعدی در کار نیست. فردایی نیست. با لیگ اروپا یا بدون لیگ اروپا، میراث ونگر چند وقت پیش حفظ شد و در جای امنی قرار گرفت. روزی که جداییاش را اعلام کرد، به قائممقام، سرپرست و به حامل مشعل دیگران تبدیل شد. اینکه بازی پنجشنبهشب را داستان ونگر در اواخر حضورش در آرسنال توصیف کنیم، شاید منطقی باشد: مصدومیت، موقعیتهای از دست رفته و کم آوردن خط حمله قدرتمند. در این دیدار اشتباهی از ونگر رخ نداد، نه تیمش از لحاظ فیزیکی کم آورد، نه ترکیبش اشتباه بود و نه تاکتیکش. فقط فرصتطلبی استثنایی دیگو کاستا بود که برای تیمش گل را به ارمغان آورد. در حقیقت تیم ونگر عملکرد خوبی داشت و تعویضهای او نیز همگی منطقی بود ولی در قسمتی از رم، بین هایبری و امارات و بین نوکمپ و آلیانز آرنا، آرسنال ناگهان در کسب پیروزی در بازیهای بزرگ ناکام شد. اینکه موضوع کیفیت تیم، تصمیمگیریها، هماهنگی یا عدم وجود کیفیت لازم و روحیه بالا برای کسب پیروزی بود یا نه، مشخص نیست. یک تیم قدرتمند اروپایی، ناگهان از لحاظ ذهنی و نگرشی به یک تیم میانه جدول تبدیل شد، یک پسربچه در لباس بزرگسالها. ولی در آن سوی زمین، چه تیمی منتظر آرسنال بود؟ تیمی که 5 بازیکن از آکادمیاش در ترکیب اصلیاش بود و یک نفر دیگر روی نیمکت. تیمی که سبک بازی مشخصی داشت، تیمی که مثل یک خانواده بود و شاید به همین علت برخی بازیکنان که جدا میشوند، دوباره به همین جا بازمیگردند. باشگاهی که حسی محلی داشت، یک ورزشگاه جدید، هوادارانی پرسروصدا و با هویت و هدف. آیا این موارد به نظر شما آشنا میآید؟ این چیزی بود که ونگر سعی داشت در تمام این سالها بسازد و با وجود همین موارد در سالهای اول حضورش، موفقیتهای چشمگیری کسب کرد. شاید آرسنال هیچگاه قصد نداشت مثل اتلتیکو بازی کند ولی در روزهای اوج، آنها فوقالعاده بودند. تیم خطرناک با بازی چشمنواز، مغرور و ترسناک برای رقبا. شاید خیلی عجیب باشد که خاطرنشان کنیم در روزهای اولیه حضور ونگر در آرسنال، از او دائما راجع به تاکتیک کثیف تیمش و همینطور آمار بالای کارت زردها و قرمزها سوال میشد. اگر ونگر هم در سن و سال بالاتر با دنیای فوتبال هماهنگتر میشد، آرسنال هم اوضاع بهتری پیدا میکرد. برای هواداران آرسنال، دیدار پنجشنبهشب گذشته، ترکیبی از احساسات بود. کمی ناراحتی، کمی ناامیدی ولی بیش از هر چیز، یک بیحسی بزرگ و آشنا: یک نیمه خالی از هیچ در تعقیب هیچ. برای همین است که هنگام جدایی ونگر، خیلیها برای او دست میزنند. برای تمام کیفیتش، برای تمام کیفیتهای فوقالعادهاش. با این حال، او خاطرات تلخ بسیاری برای آرسنالیها رقم زده است. چندین شب مثل پنجشنبهشب گذشته، هر هواداری را زمین میزند. سوت پایان زده شد و ونگر آخرین نفری بود که تقدیرش را پذیرفت. بازیکنان بیحس آرسنال، از هواداران بیحسشان در ورزشگاه تقدیر کردند، ونگر دست داد و با ناراحتی به تونل رفت.