printlogo


کد خبر: 193299تاریخ: 1397/3/9 00:00
شربتی عزیز!

اوایل خرداد بود. همان خرداد پرحادثه. خنکای صبح جون می‌د‌‌اد برای براندازی (البته اینا رو یه جایی خوندم). نه اینکه فکر کنی خنکای صبح رو خودم حس کردم. من زیر پتو خوابیده بودم که مادرم پنجره رو بازکرد و لگدی حواله‏ام کرد که پاشو مرده شورت رو ببرن مگه تو درس و مشق نداری.. اما مادرم نمی‌دونست که من درس و مشق رو  کنار گذاشتم و دارم کار می‌کنم. بگذریم... در خرداد پرحادثه بودیم.
گوشی رو به شارژ زده بودم و ایمیلی برای رئیس شورای راهبردی براندازی توییتر دادم و گفتم من می‏خواهم عضو شورا بشم. برام فرمی ارسال کردند. هرچقدرگشتم جواب سوالات فرم رو توی گام به گام پیدا نکردم.  پرسیده بود روزانه چه مقدار از اتو و سشوار استفاده می‌کنید؟
از اونجایی که مصرف مادرم زیاد بود نوشتم: «اصلا ما اتو و سشوار رو از برق نمی‌کشیم».
هنوز فرم رو کامل جواب نداده بودم که پیام اومد شربتی عزیز! تبریک، شما عضو شربت شدید. حالا راس ساعت
۸ اتورو به برق بزنید تا رژیم سقوط کنه.من حساب کردم اگه از هر10 دانش‏آموز 6 دانش‏آموز راس ساعت ۸ اتو رو بزنن تو برق رژیم خرداد امسال سقوط می‏کنه و امتحان پایان ترم بی امتحان پایان ترم. امروز تصمیم گرفتم به مادرم همه چیز رو بگم. بهش گفتم من برانداز شدم!
مادر گفت خدا از سرت نگذره حداقل می‏ذاشتی بعد امتحانات که به درس و مشقت لطمه نخوره. اما اون نمی‏دونه اگه دل به کار بدم دیگه رژیم سقوط می‏کنه و تابستون از اول خرداد شروع میشه...
 


Page Generated in 0/0048 sec