printlogo


کد خبر: 194021تاریخ: 1397/3/29 00:00
درباره اعلام جنگ گروهک رجوی به جمهوری اسلامی در پایان خرداد پرحادثه 1360
اعلام فاز نظامی؛ آغاز یک پایان

پس از تصویب آیین‌نامه نحوه رسیدگی به کفایت سیاسی رئیس‌جمهور در جلسه مورخ 27 خرداد مجلس شورای اسلامی و اعلام آغاز بحث و بررسی آن در نخستین جلسه بعد از تعطیلات (پنجشنبه 28 خرداد نیمه شعبان و جمعه 29 خرداد)، سازمان در روز 28 خردادماه 1360 رسماً حرکت مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام کرد تا به زعم دیرین رجوی، ایران به لبنان تبدیل شود. وی در مصاحبه‌ای که اسفندماه 59 انتشار یافت به روشنی سابقه دیدگاه و تحلیل مبتنی بر اقدام خشونت‌بار و غیرمسالمت‌آمیز را تشریح کرده بود: «البته بدیهی است دیگر این روزها هر کس می‌داند که اگر سیر اوضاع کشور و جامعه به همین ترتیب ادامه یابد و اجباراً رفرمی رخ ندهد، جز جنگ داخلی، پایانی نخواهد داشت. مجاهدین نیز از همان نخستین دور انتخابات مجلس پیوسته یکی از مهم‌ترین محور حرف‌های‌شان همین بوده است که بدون یک مجلس واقعاً ملی فراگیر نمایندگان طبقات و اقشار مختلف مردم، خبری از زندگی مسالمت‌آمیز در کار نخواهد بود. در امجدیه نیز من با زبان صریح‌تر این نکته را یادآور شدم و حتی به آنها که درصدد ایجاد ترکیه‌ای جدید در ایران هستند هشدار دادم که مبادا از لبنان سر دربیاورند». به عبارت دیگر رجوی در سخنان خود تصریح می‌کند تاوان عدم دستیابی سازمان به قدرت و عدم انتخاب کاندیدای آن از سوی مردم در انتخابات مجلس، جنگ داخلی و پایان زندگی مسالمت‌آمیز بوده است. در متن اطلاعیه سازمان، هر کس می‌توانست دریابد که چنین استدلالی، صرفاً دستاویز و بهانه یک حرکت برنامه‌ریزی شده قبلی است. متن اطلاعیه را-  به دلیل اهمیت آن-  شخص رجوی نگاشته بود. به گونه‌ای که فرهنگ و ادبیات او در سراسر اطلاعیه ظهور داشت. اطلاعیه بدون عنوان همیشگی و مرسوم «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» بود.  متن این اعلامیه که به تعبیر دکتر «حسین رفیعی» از جداشدگان سازمان در سال 59، «اعلامیه جنگ تمام‌عیار با جمهوری اسلامی» بود، عیناً در پی می‌آید.
«اطلاعیه سیاسی-  نظامی شماره 25
بسم‌الله الواحد القهار
مردم قهرمان ایران
مردم مبارز تهران
مزدوران ارتجاع سه‌شنبه‌شب 26 خرداد‌ماه جاری، با حمایت دسته‌های متعدد اوباش مسلح و چماقدار، به خانه پدری برادر مجاهد «مهدی ابریشمچی» یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند.  همچنین در همین ایام شاهد دستگیری‌های غیرقانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم که بعضاً حتی خبر و اسامی افراد دستگیرشده نیز اعلام نمی‌شود. کما اینکه نقشه‌های وسیعی برای دستگیری کلیه شخصیت‌های ترقی‌خواه و ضدانحصارطلب کشور در دست آمادگی است. سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضدانقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه می‌کند تا از این پس-  به یاری خدا-  در قبال حفظ جان اعضای خود، بویژه اعضای مرکزیت سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می‌شوند، قاطع‌ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.  بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسؤولیت هرآنچه حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کرده‌اند تا نقشه به پایان نرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباسی دقیقاً شایسته سخت‌ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می‌دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی‌المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسر نباشد، بزودی و به طور مضاعف، آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند. و ماالنصر الا من عندالله.
مجاهدین خلق ایران-  28خرداد1360»
متن اطلاعیه فوق ضمن اعلام رسمی شورش مسلحانه در قالب عبارت «مقاومت انقلابی از هر طریق»، با ذکر «کیفر بزودی و مضاعف آمران و عاملان» و در ادامه اطلاعیه‌ها و تحلیل‌ها و تبلیغات قبلی سازمان، به منزله فرمان شروع عملیات تروریستی نیز محسوب شد. «سعید حجاریان» درباره کشف اسنادی از سازمان درباره آمادگی قبلی و برنامه‌ریزی برای اقدام رسمی مسلحانه علیه نظام از قبل از 30 خرداد 60 چنین گفته است:  « سال 66 انبار اسنادی از سازمان [مجاهدین خلق] گیر بچه‌های ما افتاد... در میان آن اسناد من دفترچه‌ای را گیر آوردم که از نظر من دستخط خود رجوی است... این از اسناد کلیدی سازمان است که دستخط و تحریر رجوی است. در آن دفتر تحلیلی کرده بود که [معروف به] تحلیل «تابلو» بود... دو تا تابلو کشیده بود که یکی تابلوی جمهوری اسلامی است و یکی تابلوی آنها، و درباره هر دو طرف بحث استراتژیک کرده بود. این تحلیل [مربوط به] قبل از 30 خرداد [60] است... در آنجا معتقد است اگر با بنی‌صدر یکی شود قطعی است که می‌تواند رژیم را جارو کند... نشان می‌دهد عملیات سرنگونی را طراحی کرده بودند. اینها آمادگی عملیات را داشته‌اند، منتها درباره روز شروع عملیات مطمئن نبوده‌اند. البته بیانیه جبهه ملی در 25 خرداد، سازمان را روی این خط برد که «ما نیرو را توی خیابان می‌ریزیم و همین مساله بنی‌صدر را تحریک می‌کند که وارد ماجرا بشود». بنی‌صدر از رجوی خویشتندارتر بود. رجوی خویشتنداری کمتری داشت و زود قضیه را به مرز درگیری رساند...». « ابراهیم یزدی» که در آن زمان در کنار مهندس بازرگان و تنی چند از رهبران نهضت آزادی در اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده بود و با مواضع و اقدامات جمعی و گروهی به ائتلاف بنی‌صدر یاری می‌رساند، نقل کرده است مجاهدین خلق به طور ویژه با وی ارتباط داشتند و درصدد جذب کامل او بودند که در همین ارتباطات، از قصد خود برای سرنگونی نظام سخن گفته‌اند. وی در مصاحبه‌ای چنین گفته است: «مسعود رجوی و موسی خیابانی چند جلسه در منزل پدرم، در خیابان عین‌الدوله به دیدار من آمدند. این دیدارها به واسطه محمد صدیقی-  خواهرزاده‌ام-  که به مرکزیت سازمان نزدیک بود و در دوران شاه هم زندان رفته بود، هماهنگ می‌شد. استنباط من در مجموع این بود که اینها دچار نوعی تخیلات انقلابی بودند، موذیانه سعی می‌کردند به زعم خودشان مرا تحریک کنند... در تحلیل‌های خود بر این باور بودند که اولویت در خلع ید از روحانیون یا ارتجاع است و اگر موفق شوند، لیبرال‌ها را می‌توانند براحتی جارو کنند. با توجه به سوابقم سعی می‌کردند مرا از بازرگان جدا و به خود جذب کنند. پس از اینکه درگیری میان آنها با روحانیون حاکم و حزب جمهوری اسلامی خیلی بالا گرفت، قبل از وقایع خرداد [60] باز هم پیش من آمدند و گفتند «ما تجربه انقلاب را تکرار می‌کنیم». من هم به صراحت به آنها گفتم «شما اشتباه می‌کنید... امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه کوچک و اقلیت هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین بشدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد.» در آن ملاقات کم و بیش این را مطرح کردند که قاطع می‌ایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها می‌دادند و فکر می‌کردند می‌توانند مقاومت کنند اما من تحلیل‌شان را نادرست می‌دانستم و مخالف بودم و به مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد صدیقی که آمدند پیش من، گفتم تحلیل‌شان غلط است».  همچنین کیهان تحت سرپرستی محمد خاتمی همان زمان در سرمقاله خود علت اعلام علنی اقدام مسلحانه سازمان را اینگونه تحلیل کرد: «... کادر رهبری مجاهدین (خلق) به دنبال یکسری فعل و انفعالات سریع در ساخت حاکمیت سیاسی کشور هرگز انتظار شکست جناح بنی‌صدر را نداشت، چرا که آنها با تأکید بر این مساله که بنی‌صدر حمایت بخشی از جامعه (بویژه مجاهدین) را پشت سر دارد رسماً اعلام داشتند بنی‌صدر می‌تواند در این مقطع کمر ارتجاع را بشکند! اما با توجه به اینکه جناح بنی‌صدر آخرین مقاومت خود را در روزهای اخیر پشت سر نهاد و هیچ عکس‌العمل جدی و همه‌جانبه‌ای از ناحیه مردم به سود بنی‌صدر شکل نگرفت، همه تحلیل‌های سابق مجاهدین برباد رفت و در حقیقت کادر رهبری مجاهدین در چند روز پیش و به دنبال شکست جناح بنی‌صدر با «بن‌بست» جدی سیاسی-  تشکیلاتی مواجه شد... بنابراین کادر رهبری مجاهدین برای خروج یا شکستن این بن‌بست سیاسی-  تشکیلاتی لازم می‌بیند شیوه نهایی خود را به کار گیرد تا بلکه از این مخمصه نجات پیدا کند. شیوه نهایی آنها هم معلوم است و بر کسی پوشیده نیست؛ جنگ مسلحانه، هم در استراتژی و هم در تاکتیک». در کتاب «منافقین خلق، رو در روی خلق» که در شهریور 60 انتشار یافت نیز در این باره چنین آمده است: «[مجاهدین خلق] زمانی که می‌بینند عزل بنی‌صدر از طرف مجلس شورای اسلامی حتمی است و امت با حضور دائم خود با شدت و حدت بیشتر، عزل او را از امام امت و نمایندگان مجلس می‌خواهد، به گمان خود حربه برنده‌ای را که همواره بالای سر خلق ما برای ترساندن او گرفته، فرود می‌آورند و کشتار و سرکوب خلق را به منظور انتقام از حضور دائمی مردم طی اطلاعیه «سیاسی- نظامی شماره 25» اعلام می‌دارند... برای منافقین سقوط بنی‌صدر در حقیقت سقوط خط مشی سیاسی سازمان برای مقابله با انقلاب اسلامی محسوب می‌گردید... رهبران منافقین در حمایت از بنی‌صدر به بن‌بستی رسیده بودند که خلق با حضور خود در مقابل آنان، ایجاد کرده بود و چون راهی را که رفته بودند، غیرقابل برگشت می‌دیدند (زیرا سقوط خود و متلاشی شدن سازمان را در عقبگرد خود، احساس می‌نمودند) پذیرفتند می‌بایست این بن‌بست را که امت ما پشت به پشت یکدیگر با اتحاد و انسجام و حضور خود ایجاد نموده‌اند، با ترور و وحشت و تخریب بشکنند و از میان کشته‌ها و ویرانی‌ها، راه مفری برای خود جست‌وجو کنند».  در کتاب بحران در خط مشی که به دکتر حبیب‌الله پیمان منسوب است و سال 64 منتشر شده نیز درباره وضعیت سازمان در آن زمان، این گونه تحلیل شده است: «[سازمان] در ائتلاف با بنی‌صدر، پیروزی خود را قطعی می‌دید و به هواداران خود سقوط حتمی حاکمیت را بشارت می‌داد اما بنی‌صدر از اوج قدرت سقوط کرد و با سقوط او امیدهای سازمان نیز برباد رفت و سازمان ناکامی دیگری را تجربه کرد. پس از این مرحله بود که سازمان وارد مرحله مبارزه نظامی شد...». دکتر پیمان در مصاحبه‌ای همچنین درباره استراتژی جنگ مسلحانه سازمان چنین گفته است: «... خط استراتژیک و راه‌حل نهایی مجاهدین خلق، این بود که اگر با روش‌های متعارف سیاسی-  مثلاً انتخابات-  نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن، دست به اسلحه ببرند... من به بچه‌های سازمان می‌گفتم شما نمی‌توانید با برخورد خصمانه و حذفی قدرت را به دست بیاورید، چون توانش را ندارید».  «عزت‌الله سحابی» نیز درباره تصمیم قبلی سازمان برای ورود به جنگ مسلحانه با اشاره به ملاقات‌های افرادی از کادر رهبری سازمان با وی می‌گوید:  «آخرین جلسه‌ای که با آنها داشتم با پرویز یعقوبی بود... اواخر خرداد 60، یکی- دو روز پیش از واقعه 30 خرداد. سعی آنها در این ملاقات‌ها و ارتباطات این بود که مرا قانع کنند بپذیرم اینها یعنی نظام، خطری هستند و درگیری مسلحانه با اینها یک امر ناگزیر است».
 شکست سنگین در اولین آزمایش «فاز نظامی» و آمادگی برای مهلکه 30 خرداد
در آستانه طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس، سازمان شورش مسلحانه 30 خرداد را تدارک می‌دید. تشکیلات و ساختار سازمان از مدت‌ها قبل به خدمت شرایط جدید درآمده بود. اکیپ‌های مختلفی توسط عناصر مسؤول نهادها، بویژه نهاد دانش‌آموزی و دانشجویی، سازماندهی شد که هر کدام باید با چند تیم، جریان راهپیمایی مسلحانه را پیش ببرند که بعضی مسؤول ایجاد درگیری و رودررویی با پاسداران بودند و بعضی باید به کار تبلیغی و افشاگری تهاجمی می‌پرداختند. خطوطی که سازمان ارائه داد، حاوی نکاتی از این قبیل بود:  ... کارهای پراکنده کافی است و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است... راهپیمایی‌های مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار کمی به کیفی رسیده است... زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم، انقلاب انجام می‌شود... این قابل پیش‌بینی است که پس از قیام 30 خرداد تمامی امکانات سرخ ما سفید شود...  بر اساس دستورالعمل سازمان، هواداران تشکیلاتی باید مسلح و دست کم به سلاح سرد مجهز باشند: «... مردم را باید در فضایی از رودررویی نظامی با رژیم قرار داد و آنان را وارد مرحله تازه مبارزه کرد تا کیفاً ارتقا یابند... ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشیم. بنابراین در شرایطی که مردم با دست خالی جلو رژیم می‌آیند، ما از اسلحه سرد استفاده می‌کنیم و در قدم بعدی، که مردم از اسلحه سرد استفاده خواهند کرد، ما با سلاح گرم وارد عمل خواهیم شد». کادر مرکزی سازمان از مدتی قبل فراهم ساختن نظر مساعد دولت‌های خارجی جهت «قیام علیه جمهوری اسلامی» را به عهده گرفته بود. طبق اظهارات یکی از مسؤولان حفاظت مرکزیت سازمان، مسعود رجوی، اواخر سال 59 برای جلب موافقت دولت‌های اروپایی و کسب نظر مثبت آمریکا از طریق رابط‌های بعضی از دولت‌های غربی، به فرانسه رفت. عراق در اوج تهاجم خویش بود و در حالی که بخش‌هایی از نقاط استراتژیک و مراکز کلیدی مرزهای ایران اسلامی را در اشغال داشت، ارتش، سپاه و بسیج، همه نیروهای خود را از شهرها خارج کرده و در جبهه‌ها مستقر کرده بودند. سازمان در تحلیل خود، توان نظامی- پلیسی حاکمیت را در اوج ضعف و ضربه‌پذیری تلقی می‌کرد. نفوذی‌های آموزش‌دیده و پرورش‌یافته، آخرین اطلاعات خویش را از درون نهادها به سازمان ارائه می‌دادند. همه چیز دقیق و حساب شده می‌نمود. «میلیشیا» که فلسفه وجودی‌اش تشکیل ارتش خصوصی و در واقع نیروی مسلح سازمان برای روز موعود بود، تسلیح و آماده شده بود.  سازماندهی «بخش اجتماعی»، شکل اصلی خود را از نیمه دوم خرداد پیدا کرد. همه مسؤولان بخش و فرماندهی نهادها گاه تا هفته‌ای 3 جلسه در پایگاه محمد ضابطی (ستاد خیابان انزلی) برای برنامه‌ریزی راهپیمایی 30 خرداد، نشست‌هایی را برگزار می‌کردند.
منبع: سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام/ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی


Page Generated in 0/0078 sec