printlogo


کد خبر: 194530تاریخ: 1397/4/7 00:00
ابعاد مختلف عملیات تروریستی هفتم تیر بر اساس اخبار درون‌سازمانی منافقین
تئوری موسی؛ از خانه امن عباس‌آباد تا سرچشمه

حسن حنیف: بعد از آنکه 5 مرداد 60، هواپیمای بنی‌صدر در فرودگاه «بورژه» فرانسه بر زمین نشست و او به همراه مسعود رجوی از هواپیما پیاده شدند، یک خبرنگار فرانسوی خود را به مسعود رجوی رساند و ضمن معرفی رجوی به مخاطبان رسانه‌اش به عنوان رهبر سازمان مجاهدین خلق، در نخستین ‌سوال از رجوی پرسید: انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ایران کار شما بود؟ رجوی در پاسخ مدعی شد: «در این مورد من تقصیر نداشتم!»
در واقع منافقین و مسعود رجوی هیچ‌گاه حاضر نشدند به طور رسمی مسؤولیت این اقدام تروریستی را بر عهده بگیرند، چه آن زمان که در سال 60 نیاز داشتند با چنین اقداماتی خودشان را معرفی کنند اما ترس از برچسب تروریست و دیپورت از اروپا باعث عدم تأیید جنایت می‌شد و چه سال‌ها بعد که به دلیل تبعات بین‌المللی به کلی منکر هر نوع اقدام تروریستی در ایران شدند. اما اسناد، مدارک و اظهارات معتبری از منابع خود سازمان وجود دارد که نه‌تنها مسؤولیت مستقیم منافقین را در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی تأیید می‌کند، بلکه ولع رجوی، خیابانی و دیگر سران سازمان را برای انجام این جنایت نشان می‌دهد.
بر اساس گفته جداشده‌های سازمان که در سال 60 در مراتب نسبتاً بالای تشکیلات منافقین فعالیت می‌کردند، چند نکته مهم در نگاه سران منافقین برای اقدام تروریستی هفتم تیر وجود داشت؛ ابتدا اینکه در این عملیات تروریستی تلاش بر این بود تا مسؤولان بیشتری در جلسه هفتم تیر در حزب جمهوری اسلامی شرکت پیدا کنند تا نتیجه عملیات پربارتر باشد اما شاخص موفقیت در این عملیات، شهادت شخص آیت‌الله بهشتی بود. به عبارت دیگر سران سازمان معتقد بودند اگر در این عملیات فقط شهید بهشتی به شهادت برسد، عملیات با موفقیت انجام شده است. در اینجا می‌توان گفت تشخیص منافقین درباره نقش شهید بهشتی برای پیشبرد انقلاب و تأثیرش بر آینده نظام، کاملاً دقیق و صحیح بود به طوری که می‌دانستند حذف آیت‌الله بهشتی چه اهمیت بالایی در پروسه تقابل با نظام نوپای ایران دارد.
در این مساله باید اشاره‌ای کرد به صحبت‌های «سعید شاهسوندی» از اعضای قدیمی سازمان منافقین که در عملیات مرصاد دستگیر شد و بعد از مدتی زندان، آزاد شده و از کشور خارج شد. شاهسوندی که اکنون در اروپا زندگی می‌کند از جمله کسانی است که سال 54 با تغییر ایدئولوژی از سازمان جدا و خود را تسلیم ساواک کرد اما بعد از انقلاب دوباره به تشکیلات سازمان بازگشت و مشخصاً در رادیو مجاهد مشغول فعالیت شد. وی حتی در دهه 60 تا مرکزیت سازمان هم ارتقا پیدا کرد. شاهسوندی به عنوان کسی که همزمان با اقدام تروریستی هفتم تیر رده و رتبه بالایی در سازمان داشته، خاطرات مهمی دارد که در آن زمان در خود سازمان منافقین نیز دارای طبقه‌بندی محرمانه بوده است. وی درباره اهمیت ترور شهید بهشتی برای منافقین عنوان می‌کند: «مسعود رجوی اعلام کرده بود در صورتی که بردن بمب به داخل سالن کنفرانس حزب با مشکل روبه‌رو شود و طرح دچار ضعف عملیاتی شود، حاضر است خود شخصاً بمب را به خودش بسته و به داخل سالن ببرد و عملیات انتحاری انجام دهد. از این رو گاهی در سازمان مطرح می‌شود که نخستین ‌داوطلب عملیات انتحاری در سازمان خود مسعود رجوی بوده، هرچند در یک کلمه این چیزها به گروه خونی رجوی نمی‌خورد و بیشتر جنبه تبلیغی داشت».
نکته دیگر نگاه منافقین درباره واکنش مردم یا امیدشان به هدایت نظرات و واکنش‌های مردم در قبال این عملیات تروریستی بود. در واقع منافقین با امید به هجمه‌های بسیار سنگین خود و گروه‌های ضدانقلاب به شهید بهشتی از 22 بهمن 57 تا سال 60، تصور می‌کردند نگاه مردم به دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و رئیس دیوانعالی کشور [قوه قضائیه] به قدری منفی شده که می‌توانند تأیید مردم را در قبال این جنایت کسب کنند. از این رو در بحث‌های درون‌سازمانی منافقین برای عملیات هفتم تیر اسم رمز «الله‌اکبر» انتخاب شده بود! این انتخاب که توسط شخص مسعود رجوی انجام شده بود به دنبال مشابه‌سازی با ‌الله‌اکبر گفتن‌های روزهای اولیه پیروزی انقلاب بر پشت‌بام‌ها بود. رجوی تصور می‌کرد نگاه مردم به شهید بهشتی به مرحله‌ای رسیده که با شعار ‌الله‌اکبر، آن را همراهی خواهند کرد، کما اینکه همین فهم غلط از باورها و خواسته‌های مردم که حاصل دوری منافقین از اجتماع بود، باعث شده بود رجوی در قضایای عزل بنی‌صدر نیز منتظر چنین واکنشی از سوی مردم باشد که هیچ‌گاه اجابت نشد.
و آخرین نکته مهم نیز ایفای نقش مستقیم سران سازمان در اجرای این عملیات بود که هم به لحاظ حفاظتی و محرمانگی اهمیت داشت- و سازمان همه تلاشش را برای جلوگیری از افشای آن می‌کرد- و هم اصرار بر اجرا سبب شده بود شخصی مانند «موسی خیابانی» شخصاً به انجام عملیات کمک کند. به گفته سعید شاهسوندی در این ارتباط: «چاشنی‌های مواد انفجاری که باید کار گذاشته می‌شد از پادگان‌ها مصادره و آورده شده بود و چیزی نزدیک به 2 سال و چند ماه از عمر آنها در دست مجاهدین گذشته بود و ممکن بود در محل‌هایی که خشک نبوده نگهداری شده باشند و رطوبت کشیده باشند، بنابراین لازم بود این چاشنی‌ها تست شوند. این کار توسط موسی خیابانی در وان حمام خانه خودشان و خانه پایگاهی که داشتند تست و آزمایش می‌شد و این امری بود که بعدها در سازمان شنیدیم».
شاهسوندی حتی با ارائه مسائلی درباره اطلاع قبلی از وقوع حادثه هفتم تیر، نقش منافقین در این عملیات را به شکل جدی‌‌تری تأیید می‌کند و همچنین درباره اهمیت هدف قرار گرفتن شهید بهشتی در سازمان صحبت می‌کند: «ما در همان زمان در یک خانه تیمی در اول عباس‌آباد با همسرم زندگی می‌کردیم. یک ساختمان 5 یا 6 طبقه بود که من و همسرم در طبقه چهارم آن بودیم. در این خانه یک زوج دیگر از سازمان نیز حضور داشتند و همه ما روی نشریه «مجاهد» کار می‌کردیم. ما مقالاتی را که برای نشریه مجاهد می‌نوشتیم، به دفتری در سیدخندان ارسال می‌کردیم که در آن خانه، افراد اصلی سازمان تردد داشتند. «علی زرکش» از جمله نفرات ساکن در آن خانه بود که خبر انفجار دفتر حزب را پیش از وقوع انفجار به ما داد... ما حتی می‌دانستیم 2 بمب کار گذاشته شده، یکی زیر تریبون و دیگری در اطراف یکی از ستون‌های سالن. خبر علی زرکش از این بابت بود که ما به گوش باشیم و از طریق شنود بی‌سیم‌ها نتیجه انفجار و کشته شدن بهشتی را مشخص کنیم. آن زمان که من در گروه الکترونیک سازمان در زمان شاه بودم، دستگاه‌هایی را درست کردیم که فرکانس‌های رژیم شاه اعم از ساواک، سیستم‌های تعقیب و مراقبت و سایر فرکانس‌ها را شنود می‌کرد. بعد از انقلاب و در ماجرای انقلاب به بی‌سیم‌ها و فرکانس‌های دیگری دسترسی پیدا کردیم و با توجه به تجربه قبلی روی بی‌سیم‌های شهربانی، سپاه و کلاً نهادهای جمهوری اسلامی شنود داشتیم. ساعات اولیه عملیات یک گیجی و هرج و مرجی بر طرف مقابل، یعنی سران حکومت حاکم بود، تا اینکه نیمه‌های شب، قتل بهشتی تأیید شد که همان موقع در همان خانه احساس شادی و شعف به وجود آمد».
بعد از عملیات، سازمان همه تلاشش را کرد تا عامل انفجار را فراری داده و از دستگیری وی جلوگیری کند. سعید شاهسوندی که مدتی با کلاهی همخانه بوده است، در این ارتباط می‌گوید: «من و 3 نفر دیگر فردای این عملیات طبق یک برنامه سازمانی که داشتیم ابتدا با نماینده اعزامی قاسملو دیدار کردیم و بعد از آن برای راه‌اندازی رادیو مجاهد عازم کردستان عراق شدیم. چند ماهی از حضور ما در آنجا گذشته بود که سازمان فردی را برای حفاظت به کردستان فرستاد. معمولاً کسانی به آن منطقه که ما بودیم آورده می‌شدند که کارایی‌های ویژه‌ای داشته باشند و چارت تشکیلاتی رادیو مجاهد جای مشخصی برای آنها در نظر گرفته باشد؛ اگرنه در کردستان و جایی که ما بودیم افراد را همین‌طوری نمی‌آورند. او کلاهی بود، البته طبق اصول سازمانی و سبک و کار آن اسم و مشخصات ایشان به افراد گفته نمی‌شد، مگر تعداد اندکی می‌دانستند که ایشان همان کلاهی است و کلاهی نیز تا مدت‌ها در کردستان در بخش رادیو بود که خود من هم آنجا بودم، برای حفاظت و اینکه جایش امن بماند. بعداً چندین بار ایشان را در عراق دیدم».
شاهسوندی درباره سرنوشت کلاهی نیز تا زمانی که در عضویت سازمان بوده است، اطلاع دارد که نشان می‌دهد او نیز مانند بسیاری دیگر از اعضای سازمان با سران منافقین زاویه پیدا کرده و کم‌کم به انزوا و حاشیه رفته است. اما اینکه کلاهی سند زنده‌ای درباره بزرگ‌ترین جنایت منافقین بوده است، سبب می‌شده سازمان مجبور به پرداخت هزینه‌های وی برای زندگی دور از سازمان و مهم‌تر از همه، دور از رسانه‌ها باشد. شاهسوندی مشخصاً در این مورد می‌گوید: «البته درباره سرنوشت کلاهی حرف و حدیث زیاد است، حتی بعدها شنیدم که محمدرضا در انقلاب ایدئولوژیک و تحولات بعدی درون‌سازمانی دچار مشکلاتی شده و به اصطلاح سازمانی، «مساله‌دار» شده است. او پس از مساله‌دار شدن مورد برخورد قرار گرفت و جایگاه سازمانی‌اش تنزل پیدا کرد. وی در خود سازمان ازدواج و همسری اختیار کرد، چون پیش از آن مجرد بود. حتی بعد از مدتی گفتند کلاهی از سازمان جدا شده است اما به دلیل فعالیت ویژه‌ای که داشته، امکان علنی شدن برای آن وجود ندارد و از این رو در گوشه‌ای از سازمان و احتمالاً در آلمان زندگی می‌کند».
کلاهی بعد از خروج از ایران وارد پادگان اشرف شد و در عراق در بخش عرفی (روابط با عراق) فعالیت می‌کرد. وی در آن زمان نام مستعار «کریم» را در سازمان داشت و با یکی دیگر از اعضای سازمان به نام «خورشید فرجی‌زنوز» اهل تهران ازدواج می‌کند. فرجی هم پیش از ازدواج با کلاهی مسؤول نهاد در سازمان بوده است اما تنزل درجه پیدا می‌کند.
اما درباره کلاهی و حادثه هفتم تیر مساله بسیار مهمی نیز مطرح است که اساساً ورود یک عضو کم‌سن و سال مانند کلاهی در دفتر حزب و نفوذ و ارتقا تا آن جایگاه نمی‌تواند به تنهایی انجام شده باشد و این بدان معناست که پرونده هفتم تیر دست یا دستان آغشته به خون دیگری نیز دارد که تاکنون کشف نشده و شاید هیچ‌گاه هم کشف نشود! شاهسوندی نیز با اعتقاد به همین مساله می‌گوید: «طبعاً چنین عملی به تنهایی امکانپذیر نیست. ما در آن زمان که درگیر این حادثه و عملیات بودیم، یک اصطلاح سازمانی بود که هر عملیاتی 70 درصد آن مربوط است به شناسایی و این بخش نقش بسیار بزرگی دارد. به نظر نمی‌رسد کلاهی به عنوان یک دانشجوی دانشگاه علم و صنعت که نوجوانی هوادار سازمان است، به تنهایی عامل چنین حادثه بزرگی بوده باشد». 


Page Generated in 0/0433 sec