printlogo


کد خبر: 194534تاریخ: 1397/4/7 00:00
سازمان منافقین و عملیات انفجار دفتر حزب جمهوری
روز واقعه

رامین پرچمدار: هفتم تیر 60، تاریخ یکی از جلسات هفتگی حزب جمهوری بود که یکشنبه شب‌ها پس از نماز مغرب و عشاء در دفتر مرکزی این حزب در سرچشمه تهران تشکیل می‌شد؛ جلسه‌ای که اعضای آن را مسؤولان دولتی و غیردولتی تشکیل می‌دادند. قبل از نماز نیز جلسه شورای مرکزی حزب برگزار می‌شد که موضوع آن شب جلسه شورا، بررسی صلاحیت میرحسین موسوی جهت تصدی پست وزارت امور خارجه بود. به‌رغم اینکه این جلسه از مهم‌ترین و تاریخی‌ترین جلسات شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوده است اما متاسفانه اطلاعات کمی درباره محتوای جلسه وجود دارد. مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی درباره محتوای این جلسه در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از ظهر طبق معمول در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شرکت کردم و ساده‌لوحانه با همان شرایط حفاظتی گذشته؛ مهم‌ترین بحث شورای مرکزی بعد از تحلیلی از مسائل جنگ، مساله وزیر خارجه بود. پس از مدت‌ها کارشکنی بنی‌صدر، حالا که دیگر او خلع شده بود، آقای رجایی با موافقت شورای ریاست‌جمهوری، آقای مهندس میرحسین موسوی را به عنوان وزیر خارجه به مجلس معرفی کرده بود و قرار بود مجلس نظر بدهد. خوب یادم هست آن روز احساس جدیدی بر جلسه حاکم بود، هم به خاطر سوءقصد به جان یکی از مؤسسان و امیدهای حزب و هم به خاطر نجات معجزه‌آسای‌شان. نمی‌دانم چرا آن روز شهید مظلوم‌مان در جلسه خیلی انس و محبت از وجودش و کلماتش و برخوردهایش تراوش می‌کرد. شاید الهام و شاید قصد دلداری دادن به دیگران، جواب این چرا باشد».
اصرار کلاهی برای دعوت افراد به سالن
با صدای اذان جلسه شورای مرکزی به پایان رسید و صفوف نماز جماعت در حیاط حزب تشکیل شد و یک عکس از نماز آخر به امامت شهید بهشتی ثبت شد تا برای همیشه در قاب خاطره‌ها باقی بماند. رفت و آمد ادامه داشت، افرادی از شورای مرکزی هر یک به دلیلی جلسه دوم را شرکت نکردند. به عنوان مثال مرحوم رفسنجانی به دلیل قرار ملاقات با پزشکان آیت‌الله خامنه‌ای، شهید آیت به دلیل خستگی و حجت‌الاسلام ناطق‌نوری به دلیل قرار ملاقات با شهید لاجوردی و مرحوم آیت‌الله محمدی‌گیلانی برای حضور در اوین، جلسه را ترک کرده و نتوانستند در جلسه دوم حضور داشته باشند. در همین حال به روایت بازماندگان جلسه، «محمدرضا کلاهی» تمام تلاش خود را می‌کرد تا افراد بیشتری را برای حضور در جلسه ترغیب کند.
وی از چند روز قبل با همه مسؤولان تماس گرفته و گفته بود جلسه هفتم تیر حزب بسیار مهم است و تأکید کرده بود حتماً در جلسه حاضر باشند. در بسیاری از تماس‌ها کلاهی عنوان کرده بود اگر میهمان هم دارید، می‌توانید با خود به جلسه بیاورید. «اسد‌الله بادامچیان» درباره تلاش‌های غیرعادی کلاهی برای دعوت افراد به جلسه می‌گوید: «در شب حادثه قرار بود در جلسه سخنرانی حزب شرکت نمایم، در محوطه حزب مشغول مذاکره بودم که در همین هنگام فردی به نام کلاهی که از مسؤولان امنیتی حزب بود، در محوطه حزب در حال راهنمایی افراد برای حضور در داخل جلسه بود. شب حادثه کلاهی بسیار فعال بود و سعی می‌کرد افراد بیشتری به داخل سالن بروند. وی 3-2 بار به من مراجعه کرد که چرا به داخل سالن نمی‌روید و همه منتظر هستند. من به دلیل کاری که داشتم و در اتاقم مشغول بودم، به سالن نرفتم».
ترور آیت‌الله خامنه‌ای در روز قبل و همچنین ورود منافقین به فاز مسلحانه سبب شده بود تدابیر امنیتی بیشتری برای جلسه لحاظ شود، از این رو برای نخستین‌بار نگهبانانی در بالای پشت بام حزب در حال نگهبانی بودند. شهید بهشتی نیز که در نظم و انضباط مشهور بود، به توصیه محافظان با نیم ساعت تأخیر در جلسه عصر حاضر شده بود.
در آخرین لحظات کلاهی به عنوان مسؤول انتظامات و تشریفات، در مقابل در ورودی سالن کارت‌های ورود را کنترل می‌کرد و بعد از اینکه از ورود شخصیت‌های اصلی به سالن مطمئن شد، به سمت در خروجی رفت. وی به نگهبانان گفته بود می‌خواهد برای خرید بستنی و پذیرایی بیرون برود، یکی از نگهبانان می‌خواهد وی را همراهی کند که وی مخالفت می‌کند و با موتورش از محوطه خارج می‌شود. 
آغاز جلسه
جلسه با قرائت قرآن آغاز می‌شود و صندلی‌های جلسه در 10 ردیف 12تایی چیده شده است. بنا بر اظهارات بازماندگان و جانبازان حادثه هفتم تیر، در ردیف اول شهیدان محمدعلی حیدری، آقازمانی و نجفی قمشه‌ای نشسته بودند و بقیه صندلی‌های این ردیف که محل نشستن مؤسسان حزب بود، خالی بود. ردیف دوم را آقایان ساداتیان، فیاض‌بخش، لواسانی، معیری، محمد منتظری، قندی، عباسپور، عبدالکریمی، هدایت‌زاده و کلانتری تشکیل داده بودند. ردیف بعد را آقایان شرافت، شهسواری، صفاتی، محمدخان، باغانی، سرافراز و مسیح مهاجری تشکیل می‌دادند. چهارمین ردیف سالن نیز محل نشستن حسین نائینی، کیاوش، اصغرنیا، محمودی، پاکنژاد و برادرش و رواقی بود. افرادی همچون تاجگردان، فردوسی‌پور و دیالمه نیز در ردیف‌های بعدی نشسته بودند. شهید دیالمه در آن جلسه کیفی به همراه داشت که به گفته خودش، حامل اسنادی بود که بیانگر عدم صلاحیت میرحسین موسوی برای تصدی پست وزارت امور خارجه بوده و قرار بود بعد از جلسه در اختیار شهید بهشتی قرار گیرد. اولین سخنران جلسه، شهید بهشتی بود که سخنرانی کوتاهی داشت. ایشان در صحبت‌های‌شان درباره ضرورت توجه بیشتر برای جلوگیری از تکرار تجربه تلخ بنی‌صدر و جوانب مختلف حضور روحانیت در انتخابات صحبت می‌کنند. ایشان در ادامه صحبت‌های‌شان درباره عدم تمایل‌شان به کاندیدا شدن نیز صحبت می‌کنند و این مساله نیز از نظر شهید بهشتی به این دلیل اهمیت دارد که به دلیل مطرح شدن ایشان به عنوان اصلی‌ترین مقابله‌کننده با شخص بنی‌صدر در جامعه، ممکن است در اذهان عمومی تصویر جنگ قدرت ترسیم شود. و سرانجام سخنرانی شهید آیت‌الله بهشتی با جمله‌ای معروف که از سوی چندین نفر بازگو شده است، به پایان می‌رسد. شهید بهشتی در آخرین جمله از سخنرانی خود، بعد از چند لحظه مکث، می‌گوید: «بچه‌ها بوی بهشت می‌آید؛ شما هم می‌فهمید بوی بهشت را؟»
انفجار
لحظاتی بعد از این جمله بمب‌های جاسازی‌شده در سالن منفجر شدند که صدای انفجاری مهیب در بر داشت. به یکباره نور زیادی در سالن دیده شد و بعد از آن یکباره سقف ساختمان قدیمی حزب فروریخت و با قطع برق، همه جا تاریک شد. قدرت انفجار و موج آن به حدی بود که شیشه‌های مغازه‌های اطراف ساختمان حزب نیز خرد شده بود. یکی از حاضران در جلسه «مهدی فاضلی» بود که دقیقاً در مقابل در خروجی نشسته بود و موج انفجار، وی را 15 متر به بیرون سالن پرتاب کرده بود و در نهایت در اتاقی دیگر به دلیل اصابت به دیوار متوقف شده بود.
لحظاتی بعد تنها صداهایی که از زیر آوار شنیده می‌شد، صدای شهادتین یا خواندن قرآن بود که برخی از این صداها هم لحظاتی بعد یک به یک خاموش می‌شدند. مردم قبل از نیروهای امدادی به محل حادثه رسیده بودند و به دلیل بی‌تجربگی، برای خوابیدن گرد و غبار روی آوار آب پاشیده بودند و همین مساله باعث گل شدن آوار شده و بسیاری از منافذ رسیدن هوا به زیر آوارماندگان را بسته بود؛ مردم تلاش می‌کردند با دست خالی هر طور شده آوار را کنار بزنند. با رسیدن نیروهای امدادی، روند کمک به مجروحان سرعت گرفت، مجروحانی که از زیر آوار بیرون می‌آمدند همگی در نخستین‌ سوال درباره حال شهید بهشتی پرس و جو می‌کردند و حتی محل قرار گرفتن وی را نشان می‌دادند تا اگر ایشان هنوز زنده هستند نجات پیدا کنند.
مدیریت امام
بعد از وقوع حادثه یکی از مسائل پیش روی مسؤولان این بود که خبر را چگونه به اطلاع حضرت امام برسانند. مرحوم «حاج احمدآقا» تصمیم می‌گیرند امام شب را به استراحت پرداخته و صبح خبر را بشنوند. خانم «زهرا مصطفوی» دختر حضرت امام درباره آن شب جماران اینگونه توضیح می‌دهد: «امام همیشه یک رادیو داشتند که اول صبح که بیدار می‌شدند، آن رادیو را گوش می‌دادند. برادرم برای آنکه حضرت امام یک مرتبه متوجه نشوند، می‌روند و آرام رادیو را از اتاق ایشان برمی‌دارند. ایشان بیدار می‌شوند و می‌بینند رادیو‌ی‌شان نیست و چون باهوش بودند، می‌پرسند چه کسی رادیو را برده؟ بالاخره به طور ملایم و آرام‌آرام به ایشان گفتند. البته شهدا نیز بتدریج از زیر آوار بیرون آورده می‌شدند. امام در حیاط قدم می‌زدند و با رفت و آمد‌ها و به مرور هر بار نام چند نفر از شهدا را به ایشان می‌گفتند. ایشان از شدت ناراحتی فقط سکوت می‌کردند و گوش می‌دادند. تا اینکه آمدند و گفتند ظاهراً آقای دکتر بهشتی... دیگر به اسم نفر دوم نرسید. من خودم آنجا بودم و دیدم امام دست‌شان را بی‌اختیار بردند سمت کمرشان».
در این مرحله مسؤولان انقلاب برای مدیریت بحران نیاز به رهنمود‌های حضرت امام(ره) داشتند و هر چه سریع‌تر باید خدمت ایشان می‌رسیدند تا درباره بسیاری موارد کسب راهنمایی و تکلیف کنند. آقایان دکتر باهنر، رجایی، ‌رفسنجانی، مهدوی‌کنی، موسوی‌اردبیلی و سیدعلی‌اکبر پرورش به ملاقات امام رفتند. مرحوم پرورش با نقل خاطره‌ای از این جلسه ضمن بیان روحیه بالای امام، عنوان می‌کند این جلسه باعث روحیه گرفتن مسؤولان شد و بعد از جلسه همه با قوت قلب به سر کارهای‌شان بازگشتند و اوضاع را رو به راه کردند. علی‌اکبر پرورش در روایت این جلسه می‌گوید: «امام در این جلسه از سکوت حاضران متوجه شدند لازم است به افراد روحیه بدهند و به نقل خاطره‌ای پرداختند: در زمان قدیم در یک منطقه‌ای بیماری وبا اتفاق افتاد، مردم گروه‌گروه می‌مردند و حتی مردم نمی‌رسیدند جنازه‌ها را دفن کنند و جنازه‌ها روی زمین مانده بود که منظره وحشتناکی داشت. اشخاص سالم نیز از دیدن آن منظره قهراً مریض می‌شدند. عالم آن منطقه وقتی چنین دید، آمد و دستور داد همه جمع شوند و برای آنها سخنرانی کرد و گفت: مردم چیزی واقع نشده، این همان مرگی است که هر روز در دنیا، هزارها واقع می‌شود و برای همه باید پیش آید. منتها در اینجا تقارب آجال شده. به جای اینکه یکی‌یکی بمیرند، یکجا می‌میرند. اینکه ترس و وحشت ندارد که شما دیگران را به وحشت می‌اندازید. چنان به مردم روحیه داد که مردم به طور کلی عوض شده و بر اثر همان روحیه بیماری هم کمتر و برطرف شد. اکنون آقایان هم باید از این حادثه زیاد نگران نباشند، بلکه به مردم روحیه بدهند. آقای موسوی‌اردبیلی را در جای آقای بهشتی منصوب کردم به کارشان برسند، قوه قضائیه به کار خود ادامه دهد. آقای رفسنجانی هم که رئیس مجلس هستند، دستور بدهند مجلس کارش را ادامه بدهد... همه باید بدون هیچ تعطیلی و اختلالی به کارشان ادامه دهند...».
تشییع باشکوه مردم و پیامدهای مثبت
روز سه‌شنبه 9 تیر 60، مراسم تشییع پیکر پاک شهدای حادثه هفتم تیر با حضور پرتعداد مردم از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. مردم از نخستین‌ساعات مراسم حضور داشتند، خیلی‌ها پیش‌تر به بهشت زهرا رفته بودند و ازدحام جمعیت به قدری بود که خاکسپاری شهید بهشتی به روز بعد موکول شد. دسته‌های عزاداری، سینه‌زنی، شعارهای یا حسین، مهدی بیا و... به علاوه علاقه پیر، جوان، زن و مرد برای آخرین ملاقات با فرزندان ملت و یاران امام، صحنه‌هایی دیدنی را خلق کرده بود.
منافقین که از چنین واکنشی از سوی مردم بسیار خشمگین بودند و تلاش‌های‌شان برای ضربه به انقلاب را به کلی بر باد رفته می‌دیدند، سعی کردند در همان مراسم هم اقداماتی انجام دهند که با هوشیاری جلوی آن گرفته شد و به عنوان مثال در همان مراسم تشییع روز اول دختری دستگیر شد که در کیفش چند عدد نارنجک جنگی همراه داشت.
این حادثه پیامدهای بسیاری نیز داشت که بیشتر آنها نتایج مثبتی بودند و ثمره آن برای انقلاب نوپای ایران بود. از جمله ثمرات این حادثه بیمه شدن انقلاب بود، زیرا در طول 3 سال ابتدای انقلاب جبهه ضدانقلاب در حرکتی متحد، همه تلاش خود را برای سم‌پاشی و تخریب انقلاب و یاران امام به کار بسته بودند و این تلاش‌ها بالاخره در فضای افکار عمومی نتایجی از خود بر جا گذاشته بود اما حادثه هفتم تیر حقانیت یاران امام را اثبات کرد. بعد از این حادثه نه‌تنها گروه‌های ضدانقلاب و منافقین برای همیشه از صحنه بیرون شدند و دیگر تبلیغات آنها را بی‌اثر کرد، بسیاری از افراد بی‌تفاوت و اغفال‌شده به صحنه آمدند. در واقع وقتی مردم مشاهده کردند مسؤولان نظام برای پیشبرد انقلاب حاضر به گذشتن از جان خود هستند و با وجود اقدامات تروریستی همچنان بر سر کار خود حضور دارند، با انگیزه و اعتقاد بیشتری به یاری انقلاب شتافتند.
مهم‌ترین موفقیت‌های به دست آمده در جنگ تحمیلی بعد از این حادثه رقم خورد و هجوم نیروهای داوطلب به جبهه از دلایل آن بود. عملیات‌هایی همچون شکست حصر آبادان در 5 مهرماه 60،  عملیات ثامن‌الائمه، فتح‌المبین و بیت‌المقدس و... از جمله این نتایج بود.
در نهایت شاید تکرار نخبگانی همچون شهید بهشتی و دیگر یارانش در طول انقلاب امری دور از ذهن به نظر می‌رسید اما واقعیت این بود که برکات خون این شهدا، عامل تداوم انقلاب در سال‌های بعد شد.
 


Page Generated in 0/0148 sec